به گزارش صراط، دریکی از شبهای ساکت و زمستانی سال 2009 بود که یکی از کارمندان دولتی افغانستان به نام «عصمتالله» در ولایت «خوست» این کشور ناپدید شد.
اعضای خانواده عصمتالله روزهای متوالی خیابانهای خاکی شهر را برای پیدا کردن او جستجو کردند. ریشسفیدها با فرماندهان طالبان آن منطقه که گفته میشد کارمندان دولت را میربودند تماس گرفتند. اما هیچ اثری از عصمتالله نبود. حتّی پای فرماندار ولایت خوست هم به قضیه باز شد که دستور داد نیروهای پلیس باندهای تبهکاری که ممکن است در ناپدید شدن وی نقش داشته باشند را تحت تعقیب قرار دهند.
بهار و تابستان بیآنکه نشانی از عصمتالله یافت شود سپری شدند تا درست در هنگامی که پلیس و ریشسفیدها از یافتن وی ناامید شده بودند در ایستگاه صلیب سرخ دستنوشتهای به خانواده او تحویل شد؛ عصمتالله در این یادداشت برای خانوادهاش نوشته بود که او در زندان «بگرام» نیروهای آمریکایی که با آنجا 200 مایل فاصله دارد، زندانی است.
در سالهای گذشته مردم افغانستان نگرشهای منفی زیادی به پروژههایی که نامی از آمریکا در آن دیده میشود پیدا کردهاند. ارتش آمریکا در سالهای اخیر در راستای تلاش برای مبارزه با شورشیهای طالبان و القاعده، افرادی را به حکم کمترین ظن و شک دستگیر کرده و آنها را بدون اطلاعرسانی به خانوادههایشان روانه یکی از بازداشتگاههای دایر شده در پادگانهای نظامی کرده است.
این حمله به افراد مظنون که معمولاً در میانههای شب انجام گرفته است حتّی از حملههای هوایی نیروهای ناتو نیز نزد افغانها منفورتر بوده و به رشد احساسهای هراس و نفرت از آمریکاییها در میان آنها دامن زده است.
یکی از واژههایی که بی هیچ تفکر و تأملی، فوراً احساس نفرت و ترس توأم را در اذهان مردم افغانستان تداعی میکند، «زندان بگرام» است که از آن به عنوان «زندان سیاه» یاد میکنند. این زندان در سال 2002 در داخل پادگان هوایی بگرام در افغانستان ایجاد شد.
پایگاه هوایی بگرام در افغانستان که «زندان سیاه» در داخل آن قرار دارد
این زندان که «سازمان اطلاعات دفاعی» و «نیروهای عملیات ویژه» آمریکا اداره آن را به عهده دارند، به گفته شاهدان عینی از سلولهای سیمانی بدون پنجره و تاریکی تشکیل شده است که در داخل هر کدام از آنها یک چراغ در تمام طول روز روشن است.
راهبرد مقامات آمریکا برای در امان ماندن از هجمه انتقادهایی که نشان میدهند زندانیان با روشهای گوناگونی مانند کتککاری، محرومیت از خواب و قرار گرفتن در وضعیتهای اضطرابآور شکنجه شدهاند، انکار وجود این زندان بوده است؛ با این حال، وجود «آناند گوپال» خبرنگار روزنامه نیویورکتایمز وجود آن را افشا کرد که این موضوع در شمار زیادی از تحقیقات بعدی نیز تأیید شد.
به عنوان مثال، سازمان جهانی صلیب سرخ در 11 مه سال 2010 رسماً وجود این زندان را تأیید و اعلام کرد در پایگاه هوایی بگرام علاوه بر بازداشتگاه «پاراوان» که دولت آمریکا ادعا میکند تنها بازداشتگاه موجود در این پایگاه است زندان دیگری به نام بگرام وجود دارد.
تنها تصویری که تا کنون از داخل زندان بگرام منتشر شده است
باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در ژانویه 2009 با امضای دستوری فرمان حذف سایتهای سیاهی که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) آنها را اداره میکرد (اکثر این سایتهای سیاه در لهستان بودند) را صادر کرد؛ اما این فرمان اوباما زندان سیاه را شامل نشد. به همین دلیل بسیاری این زندان را «گوانتاناموی اوباما» میدانند که ثابت میکند وعدههای وی برای پایان دادن به شکنجه در زندانها در زمان «جورج بوش» هرگز عملی نشدهاند.
سازمانهای حقوق بشری تا کنون چندین بار نگرانی خود از اینکه سازمان صلیب سرخ جهانی و کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان اجازه دسترسی به این زندان سیاه را ندارند، ابراز کرده است.
روزنامههای واشنگتنپست و رسانه دولتی بیبیسی در مصاحبههایی که با 9 نفر از زندانیان این بازداشتگاه انجام دادند نشان دادند شکنجه وسوءرفتار با بازداشتشدگان در این زندان طبق روالی معمول و نظاممند انجام شده است.
«مارک آمبایندر» روزنامهنگار و خبرنگار شبکههای خبری «ایبیسی» و «سیبیاس نیوز» در تحقیقاتی که درباره این زندان انجام داد دریافت در این زندان از روشهایی مانند محرومیت از خواب، محرومیت حسی و دستکاری محیط پیرامون فرد استفاده شده است.
عکسی که «مارک آمبایندر» از محققان درباره این زندان از بیرون آن گرفته است
یکی از بازداشتشدگان این زندان مخوف به نام «رشید» که به نوشته این روزنامه آمریکایی کمتر از 16 سال سن دارد، تجارب خود در این زندان را در گفتگو با روزنامه آمریکایی واشنگتنپست اینطور شرح میدهد:
«اول که بازداشت شدم من را مجبور کردند لباسهایم را درآورم و سپس مقابل دهها سرباز آمریکایی معاینه پزشکی شوم. با توجه به اینکه من مسلمان بودم این کار برایم زجرآور بود و حضور سربازان کار را خرابتر میکرد».
رشید گفت: «آنها به همه نقاط بدنم دست میزدند. عکس میگرفتند و پشت سر هم میخندیدند».
رشید گفت او را به یک اتاق سیمانی کوچک بردند که عرض آن تنها کمی از بدنش بیشتر بود. غذای رشید از طریق شکافی که در در فلزی زندان ایجاد شده بود داخل یک کیف پلاستیکی قرار داده شده و برای او فرستاده میشد.
این زندانی نوجوان همچنین گفته است مسئولان زندان درست هنگامی که او میخواست بخوابد به در سلول میکوبیدند.
رشید از فجایع روحی ـ روانی دیگری در این زندان پرده بر میدارد. به گفته او وقتی که بازجوهای زندان میخواستند از او میخواست به ارتباط با طالبان اعتراف کند، او را با مشت کتک میزدند و گاهی او را مجبور به نگاه کردن فیلمهای هرزه میکردند و همزمان تصاویری از مادرش را به او نشان میدادند.
رشید در واکنش به این اقدامات تنها گریه میکرد: «فقط و فقط گریه میکردم. من خیلی کم سن و سال بودم. من هیچ تصوری از زندان باید چطور باشد یا زندان چیست، نداشتم».
یکی دیگر از بازداشتشدگان در این زندان به نام «شر آغا» نیز در این باره میگوید: «به این زندان سیاهچال میگویند. وقتی آزادمان کردند به ما گفتند نباید سرگذشتمان در آنجا را به کسی بگوییم چون این کار برایمان بد تمام میشود».
وی از سرد بودن سلولهای این زندان شکایت کرد و گفت: «وقتی میخواستم بخوابم از سرما میلرزیدم و شروع به زمزمه کردن قرآن میکردم.»
اما مسئولان زندان چنانکه زندانیان مختلف گفتهاند از خواب این افراد جلوگیری کردهاند.
«میرویس» که 24 روز در زندان بگرام بوده است به بیبیسی گفت: «من نمیتوانستم بخوابم؛ هیچکس نمیتوانست بخوابد چون دستگاهی در آنجا بود که سر و صدا ایجاد میکرد. داخل سلول من دوربین کوچکی نصب شده بود؛ اگر میخوابیدی داخل سلول میآمدند و اذیتت میکردند».
با آنکه رسانهها از این زندانیها مصاحبههای جداگانهای انجام دادهاند همه آنها روایتهای بسیار مشابهی از آن گزارش دادهاند. بیشتر این زندانیان گفتهاند سربازان آمریکایی از لحظهای که آنها را دستگیر کردهاند تا زمان انتقال آنها به زندان به کتککاری آنها پرداختهاند.
به نوشته بیبیسی، «میرویس» یک ردیف کامل از دندانهایش را بر اثر ضربهای که یک سرباز آمریکایی با قنداق تفنگ به دهانش زده بود، از دست داده بود.
در سلولهای سیمانی و کوچک زندانیها همیشه چراغی روشن بوده و آنها نمیدانستهاند چه زمانی روز و چه زمانی شب است.
«میرویس» همچنین گفته است سربازان آمریکایی تنها در صورتی به او اجازه استفاده از توالت را میدادند که او برای آنها میرقصیده است.
شکنجههای سربازان آمریکایی در این زندان موجب مرگ و آسیب به شمار زیادی از زندانیان این بازداشتگاه نیز شده است. «مولا حبیبالله» یکی از بازداشتشدگان این زندان بود که در 4 دسامبر سال 2002 بر اثر ضربات ساق پای یکی از سربازان آمریکایی درگذشت.
طبق گزارش روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز، حبیبالله با دو دستبند از سقف آویزان شده بود و دور کمرش هم زنجیر بسته شده بود که یکی از سربازان زندان با زانو او را مورد ضرب و شتم قرار داده و باعث مرگش شده بود.
6 روز بعد زندان بگرام قربانی دیگری داشت. «دیلاوار» 22 ساله که در افغانستان راننده تاکسی بود در روز 10 دسامبر 2002 در این زندان بر اثر شکنجه جان سپرد.
فریادهای «الله» راننده تاکسی 22 ساله به هنگام کتک خوردن از آمریکاییها به اسباب سرگرمی آنها تبدیل شده بود که در نهایت باعث شد وی جانش را از دست بدهد.
به گزارش محققانی که مرگ او را بررسی کردهاند، وی هنگامی که سربازان کتکش میزدند دائماً کلمه «الله» را به زبان میآورد؛ این فریادهای «الله» دیلاوار به اسباب سرگرمی نظامیان آمریکایی تبدیل شده بود. طبق اسناد این فیلم مستند، این قضیه تا 24 ساعت ادامه داشت تا اینکه وی بر اثر دریافت بیش از 100 ضربه جانش را از دست داد.
روزنامه تایمز درباره شکنجه او نوشت: « مچ دستان دیلاوار در روز مرگش 4 روز بود که به بالای سلولش قفل شده بود».
دکتر «عافیه صدیقی» یا زندانی 650 شهروند پاکستانی بود که در آمریکا در رشته علوم عصبشناختی تحصیل کرده بود. وی در سال 2003 به طرز مرموزی همراه با سه فرزندش ناپدید شد. عافیه صدیقی 5 سال در بگرام زندانی بود.
دکتر عافیه صدیقی به دلیلی نامعلوم دستگیر و به زندان بگرام منتقل شد
صدیقی در این زندان مورد تجاوز قرار گرفته است. پسر بزرگ وی که در زمان ناپدید شدن وی 7 ساله بود تا سال 2008 در افغانستان زندانی بود.