ناپدید شدن گروگان 5 ساله در اسارتگاه مرد کودکربا
تیم ویژه در گام بعدی تصاویری از مرد آدمربا تهیه کرد و در اختیار چند تیم دیگر گذاشت تا با گشتزنی نامحسوس و لباسهای مبدل چنانچه کسی را با آن مشخصات شناسایی کردند با هماهنگی با آنان دستگیر کنند.
کارآگاهان بلافاصله به محلي كه مرد آدمربا خواسته بود شماره موبایل شخص مذاکرهکننده را روی صندوق پستی بچسبانند، رفتند و منطقه را تحت کنترل گرفتند و به پدر پرهام نیز آموزش دادند تا به بهانه تهیه پول کمی زمان از مرد گروگانگیر بخرد.
یافتههای پلیس نشان میداد که تبهکار جوان برای ردیابی پدر پرهام در اطراف میدان شهدای ذهاب است و به صورت غیرآشکار وی را تحت کنترل خواهد گرفت. بدین ترتیب با به همراه بردن راننده آژانس که با مرد گروگانگیر روبهرو شده بود تصمیم گرفتند وی را دستگیر کنند.
عقربههای ساعت 5:30 عصر 17 شهریور را نشان میداد که تیم ویژه که راننده آژانس را نیز همراه داشت مرد جوانی را که شبیه مرد گروگانگیر بود در اطراف محل قرار شناسایی کردند، این مرد که با گریم کردن سعی کرده بود چهرهاش را تغییر دهد در عملیات ضربتی پلیس دستگیر شد.
وی در ادامه افزود: این زن و شوهر پسربچه را پس از دزدیدن به باغی در روستای «سما» در حوالی شهر صومعهسرا بردهاند و در ازای همکاری با آنان و مذاکره وعده 4 میلیون تومان دادهاند. براین اساس کارآگاهان سریع خود را به باغ رساندند و آنجا را تحت بازرسی قرار دادند ولی اثری از پرهام نیافتند و مطمئن شدند محمد به آنان دروغ گفته است. با این وجود دوباره از وی بازجویی کردند که مرد تبهکار ادعا کرد پسربچه را از ترس اینکه صاحب باغ متوجه ماجرا شود ساعت 4 صبح 17 شهریورماه به مغازهاش در ابتدای جاده لاهیجان انتقال داده است.
وی در ادامه افزود: زن و مرد جوانی در کار نيستند و با توجه به ورشکستگی و آشنایی کمی که از خانواده پرهام داشتم وی را تحت کنترل گرفتم و با استفاده از غفلت پدر و مادرش با وی ارتباط برقرار کردم و پسربچه را سوار تاب کرده و اعتمادش را نسبت به خودم جلب کردم و برایش بستنی خریدم و به بهانه خریدن هندوانه برای خانوادهاش وی را به باغ بردم و دست و پایش را بستم ولی از ترسم دوباره وی را به مغازهام انتقال دادم. با ادعای این مرد کارآگاهان به مغازه وی رفتند ولی دوباره هیچ سرنخی از پرهام نیافتند، محمد که خود نیز از این ماجرا شوکه شده بود به پلیس گفت پسربچه داخل مغازه بوده و نمیداند چه اتفاقی افتاده است؟
دقایقی بعد پدر پرهام با پلیس تماس گرفت و گفت که پسرش به خانه بازگشته است و ادعا میکند زن و مردی جوان وی را در برابر خانهاش رها کردهاند!
کارآگاهان در شاخه دیگر تحقیقات خود دریافتند که چند تماس با موبایل مرد آدمربا بین ساعات 5 تا 7 عصر گرفته شده است بنابراین شماره را ردیابی کردند و متوجه شدند تماسگیرندگان برادر و خواهر محمد هستند و نفر سوم زن جوانی است که در مغازه مرد آدمربا مشغول به کار بوده است.
با دستگیری این 3 تن، کارگر مغازه محمد در بازجویی گفت: روز گذشته محمد با من تماس گرفت و گفت که چند روزی به مغازه نیایم، من هم به ناچار قبول کردم ولی امروز برای برداشتن مدارک شناسایی که داخل مغازه بود به آنجا رفتم، کرکره پایین بود، قفل را باز کردم و وارد شدم، ناگهان متوجه شدم پسربچهای با دست، پا و دهان بسته پشت میز افتاده است، هنگامی که دهانش را باز کردم، پسرک زیر گریه زد و گفت که توسط صاحب مغازه ربوده شده است، من نیز با محمد تماس گرفتم ولی وی جوابگو نبود و ماجرا را به برادر و خواهر وی خبر دادم که آنان نیزآمدند و پسربچه را به خانهاش بردند.
بنابراین گزارش با توجه به رها شدن پسربچه 5 ساله کارآگاهان با تکمیل تحقیقات، پرونده را به بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهر رشت فرستادند که با دستور بازپرس مرد آدمربا زندانی شد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شلاق زدن دو دزد
به گزارش روابط عمومی دادگستری شهرستان مسجدسلیمان، محمد معینی گفت: در راستای اجرای صحیح و صریح احکام، حکم شلاق 2 دزد با حضور جمع زیادی از مردم شهیدپرور در ملأعام به اجرا درآمد.
وی افزود: بنا به حکم صادره از سوی شعبه 101 عمومی جزائی مسجدسلیمان که به تایید شعبه 12 دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان رسیده است، متهمان به ترتیب به تحمل 50 و 70 ضربه شلاق در ملأعام و هر دو به تحمل 5 سال حبس و رد مال به مالباخته محکوم شدند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
گازوئيل عامل تصادف هولناک روی پل کالج
وجود گازوئیل بر سطح آسفالت پل کالج منجر به تصادف هولناک خودروی پراید و ریو شد. ساعت 9 صبح روز جمعه 14 مهرماه سال جاری گزارش تصادف شدید یک خودروی پراید و ریو به مرکز پلیس و آتشنشانان اعلام شد که دقایقی بعد تیمهایی از پلیس و آتشنشانی در خیابان انقلاب نرسیده به حافظ حاضر شدند.
در ادامه با تلاش آتشنشانان سرنشین پراید که با تلاش مردم نتوانسته بود از خودرو خارج شود با تلاش گروه نجات از خودرو بیرون آورده شد. راننده ریو که شوک زده از این تصادف سنگین بود به ماموران راهنمایی و رانندگی گفت: من در حال رانندگی به سوی میدان امام حسین (ع) بودم که راننده پراید ناگهان کنترل خودرویش را از دست داد و شاخ به شاخ به خودروی من کوبید.
راننده خودروی پراید که وضعیت خوبی نداشت نیز ادعا کرد روی زمین گازوئیل بوده و وی ناخواسته روی آن رفته و خودرویش لغزیده و از مسیرش خارج شده است. براساس این گزارش راننده و سرنشین خودروی پراید دچار آسیبدیدگی جزئی شده بودند و خودروهای آنان برای رسیدگی تخصصی به پارکینگ انتقال داده شد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
450 دختر در دام خواستگار اینترنتی
از این که میتوانستم کمکی به وی کرده و بیشتر از پیش در دلش جا باز کنم خوشحال شده و پیشنهاد دادم تا کمکش کنم. ابتدا نپذیرفت اما با اصرارهای من خواست تا 800 هزار تومان به کارتش واریز کنم. این کار را کردم.
روز بعد نیز به بهانه این که هنگام بازگشت به مازندران در جاده تصادف کرده و در صورت نپرداختن خسارت خودرویش را به پارکینگ انتقال میدهند، 700 هزار تومان دیگر نیز به کارتش ریختم. از آن روز برای دیدنش لحظه شماری میکردم تا این که روز قرارمان فرا رسید اما خبری از وی نشد.
تلفن زد و گفت بخاطر فوت ناگهانی پدرش مجبور است برای چند روز به آلمان برود و رفت و دیگر خبری از وی نشد. من بیصبرانه انتظار میکشیدم تا تماس بگیرد تا این که باز هم زنگ زد و این بار به بهانه این که مادرش بخاطر این حادثه سکته کرده و باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد باز پول گرفت، در مجموع حدود 20 میلیون تومان به وی داده بودم. یک روز زنگ زد و با گفتن این که امکان ازدواج با من را ندارد خداحافظی کرده و گوشی را خاموش کرد.
به دنبال ارائه این گزارش به پلیس فتا، به دستور سرهنگ رستمی رئیس پلیس فتای استان مازندران، تجسسها در فضای مجازی اینترنت برای به دام انداختن این مرد کلاهبردار آغاز شد. در همین هنگام چند دختر جوان دیگر نیز از شهرهای مختلف استان با مراجعه به پلیس از کلاهبرداریهای مشابه در فضای سایت همسریابی خبر دادند.
در حالی که به نظر میرسید با توجه به ارائه شمارههای 16 رقمی کارت عابر بانک مرد کلاهبردار برای دستگیری وی مشکلی نباشد، اما پلیس در تحقیقات خود متوجه شد که همه کارتهای عابر بانک ارائه شده از طرف این مرد با مشخصات و نشانیهای جعلی بوده است.
بدین ترتیب مأموران با بن بست تحقیقاتی در این شاخه از تجسسهای خود روبهرو شده و به این نتیجه رسیدند که برای به دام انداختن مرد شیاد باید از روش و شیوه خودش وارد شوند. بنابراین با گذاشتن کامنتی در همان سایت همسریابی به انتظار عکسالعمل وی ماندند تا این که شگرد مأموران جواب داد و متقاضی قلابی ازدواج خواستار ارتباط بیشتر برای آشنایی شد و همین کافی بود تا مأموران در مدت زمانی کمتر از یک ماه مخفیگاه وی را در یکی از روستاهای اطراف ساری شناسایی و وی را بازداشت کنند.
بر اساس این گزارش در جریان بازجویی از این مرد مشخص شد که وی در این مدت کوتاه با بیش از 450 دختر جوان ارتباط برقرار کرده و در مجموع از آنها 180 میلیون تومان کلاهبرداری کرده است.
سرهنگ رستمی با اعلام این که هنوز شماری از دختران برای شکایت مراجعه نکردهاند خواست تا کسانی که به هر طریقی از سوی این کلاهبردار مورد فریب قرار گرفتهاند به پلیس فتا مراجعه کنند.
گفتوگو با خواستگار اینترنتی
مجردی؟
نه متأهل هستم و هماکنون با دومین همسرم در یکی از روستاهای اطراف ساری زندگی میکنم.
چطور شد که به فکر فریب دادن دختران افتادی؟
یک روز که داشتم با اینترنت کار میکردم از سر کنجکاوی وارد سایتی شدم که مربوط به همسریابی بود. در آنجا مشخصات قلابی خودم را نوشتم. چند روز بعد وقتی به همان سایت مراجعه کردم در کمال تعجب دیدم که چند دختر خواستار ارتباط و ازدواج با من شدهاند.
چطور شد این دختر را انتخاب کردی؟
او را همینطور شانسی انتخاب کردم اما وقتی این دختر تبدیل به بانک درآمدم شد دیگر طعمههایم را در سنین وی انتخاب میکردم.
مثلاً چند ساله بودند؟
بالای 30 سال. چون به خاطر بالا رفتن سن آمادگی بیشتری برای ازدواج داشتند و هم این که کارمندانی با این سن و سال حداقل چند میلیون تومان در حساب خود پول دارند.
مدرک تحصیلیات چیست؟
من نتوانستم دیپلم بگیرم.
در آشنایی هایت خودت را با چه مدرک تحصیلی معرفی میکردی؟
فوق لیسانس مکانیک از اروپا. گاهی هم دکتر یا مهندس.
چرا میخواستی بگویی که از خارج از کشور مدرک گرفته ای؟
چون احساس میکردم اغلب دختران با شنیدن این که آدم خارج دیدهای هستم راحتتر جذب شده و حرفهایم را باور میکردند.
با این همه دختر چطور دوستی برقرار میکردی؟
گاهیوقتها در یک لحظه به 8 تن از آنها پیامک میزدم. بدینترتیب که یک sms مینوشتم و در یک آن برای همه میفرستادم.
خوب دخترها هم با یک سطح آگاهی و فرهنگ نیستند و هر کدام سلایق متفاوتی دارند؟
من فهرست تهیه کرده و در آن مشخص کرده بودم که کدام یک از این دختران مذهبی، کدام شهری و کدام روستایی هستند. بر اساس این فهرست برایشان متن تهیه کرده و میفرستادم.
مثلاً چکار میکردی؟
مثلا! در حالی که تاکنون نماز نخواندهام، برای جلب اعتماد بیشتر دخترانی که روحیه مذهبیتری داشتند ساعت 5 صبح بیدار شده و با ادعای این که برای نماز بیدار شدهام برایشان sms میفرستادم و صبحبخیر میگفتم. یا این که ساعت 10 صبح برای گروهی که میدانستم کارشان سخت است متن فرستاده و خسته نباشید میگفتم.
این کارها چه تأثیری داشت؟
باعث میشد آن دختر این حس برایش به وجود بیاید که من در همه احوالات به یاد و فکر وی هستم.
چطور از زیر قرار حضوری با دختران فرار میکردی؟
هر بار زمان قرار حضوری را برای 10 تا 15 روز بعد از آشنایی میگذاشتم تا رسیدن به آن روز چند بار از آنها پول گرفته بودم و در آن زمان پدرم فوت میکرد یا اتفاق دیگری که نمیتوانستم سر قرار بیایم.
چند بار پدرت را کشتی؟
سه یا چهار بار او مرد. چند بار هم مادرم تحت عمل جراحی قرار گرفت. همیشه هم در لحظات حساس لپتاپم خراب میشد و باید برای تعمیر به خارج از کشور میفرستادم.
دخـــــترها از تو مدارک شناسایی نمیخواستند؟
چرا. میگفتم هنگامی که برای ملاقات حضوری خدمت برسم مدارک تحصیلیام را میآورم و ببرید به هر جایی که نیاز است نشان دهید تا درستی گفتههایم ثابت شود. شناسنامهام را هم میآورم تا اطمینان داشته باشید مجردم. وقتی میخواستم از مشخصات خودم در سر قرار بگویم همیشه از یک خودرو مدل بالا و گرانقیمت صحبت به میان میآوردم تا درباره کار و تحصیلم شک نکنند.
تاکنون سفر خارجی رفتی؟
بله، یک بار که یکی از دخترها اصرار به دیدن من داشت برای این که پول را از وی بگیرم به ترکیه رفتم و از آنجا زنگ زده و گفتم هماکنون به خاطر مرگ پدرم به آلمان آمدهام. اما آن دختر پرسید پس چرا شماره تلفنت مال کشور ترکیه است من هم جواب دادم چون خط بینالمللی است و از ترکیه خریدهام.
یعنی هیچ وقت ملاقات حضوری با دختران ازدواج نداشتی؟
چرا یک بار یکی از آنها خیلی اصرار کرد. حضوری همدیگر را دیدیم. وی گفت به نظر میرسد که خیلی جوانتر از چیزی که خودت را معرفی میکنی هستی. من هم جواب دادم شاید به خاطر سالهای طولانی زندگی در اروپا و آلمان و آب و هوای خوب آنجا باشد.
می دانی با این کارت آنها چه صدمات روحیای خوردهاند؟
شنیدهام که برخی خیلی افسرده شدهاند و حتی کار چند تا از دخترها به بیمارستان کشیده است اما من اصلاً تصور نمیکردم آنها به این راحتی بیآن که مرا ببینند اعتماد کرده و حتی اسرار خصوصی زندگیشان را با من در میان بگذارند.
به سایتهای همسریابی اعتماد نکنید
پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات ناجا در گزارشی با هشدار به کاربران اینترنت در مورد عضویت و اعتماد به سایتهای همسریابی توصیه کرد تا زمانی که این سایتها از سوی مسئولان مربوطه -وزارتخانههای ارشاد یا ورزش و جوانان- ساماندهی، ثبت و مجوزهای لازم را کسب نکردهاند، از مراجعه به این گونه سایتها بپرهیزید.
معاونت اجتماعی پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات پلیس در گزارشی در مورد فعالیت سایتهای همسریابی به کاربران هشدار داد: فریب افراد با عناوین مختلف از جمله ازدواج در محیط سایبری بسیار آسان است که علت اصلی آن پنهان ماندن هویتهای واقعی است چرا که افراد میتوانند با مدارک جعلی و مشخصات دروغین در این سایتها عضو شوند و خود را در قالب افرادی دیگر نشان دهند.
براین اساس، زنان و دختران بسیاری از طریق سایتهای همسریابی فریب خورده و زمینه ورود آنان به مراکز خاص برای سوءاستفاده فراهم شده است و امکان پیگیری در برخی موارد ممکن نیست چراکه کلاهبرداران با مدارک جعلی عضو شده و در اکثر موارد در قوانین اولیه سایت عنوان شده است که آنها هیچگونه مسئولیتی در ازای افراد و مشخصات و رفتار و عملکردشان ندارند.
معاونت اجتماعی پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات ناجا با اعلام این نکته که بسیاری از این سایتها کلاهبردار هستند، هشدار داد: ثبتنام در سایتهای همسریابی رایگان است اما پس از ثبتنام به دلایل انواع عضویت، مبالغی دریافت میکنند تا بتوانید اطلاعات افراد دلخواهتان را مشاهده کنید و ممکن است بیشتر این اطلاعات به صورت ساختگی و صرفاً برای کلاهبرداری باشد.
براساس این گزارش، یکی دیگر از مشکلاتی که پس از این ارتباطات با سایتهای همسریابی به وجود میآید، اخاذی از فرد مقابل به بهانه پخش تصاویر خصوصی رد و بدل شده و اطلاعات شخصی افراد است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دردسر ناديده گرفتن سنتها در ازدواج
زندگي ایرانیها با سنتها عجین شده است که همین در بحث ازدواج پررنگتر به نظر میرسد. از قدیم بین ما ایرانیان رایج است که زن همیشه چند سالی باید از شوهرش کوچکتر باشد که بیشتر به بحث درآمدزایی خانواده از سوی شوهر و سرپرست و نگهداری مردان از کانون خانواده برميگردد. مردان با انرژی و قدرتی که دارند در جهت امور خانواده کارآمدتر از زنان هستند و این یکی از موضوعهاي اصلی در این زمینه به حساب میآید. اما با پیشرفت تکنولوژی و علم و اشتغال زنان در بستر جامعه، کمکم ازدواج زنان با مرداني که چندسالی از خود بزرگتر هستند، رنگ باخته است.
زنان با اشتغال در جامعه و کسب درآمد و آگاهی توانستهاند حتی در تأمین مایحتاج زندگی مؤثر واقع شوند و شاید این موضوعی است که نهتنها سن ازدواج را افزایش داده بلکه باعث شده زنان بعد از مدتی مجبور شوند با مردان کمسن و سال که درآمد و شغلی ندارند ازدواج کنند؛ غافل از این که گاهی این ازدواجهای نامتعارف، حداقل در فرهنگ ما ایرانیان در موارد زیادی منجر به طلاق شده است.
مینا 45 سال سن دارد و در رشته شیمی در مقطع دکتری فارغالتحصیل شده است. وی که از استادان برجسته دانشگاه است تصمیم گرفت با یک مرد که 15 سال از خودش کوچکتر بود ازدواج کند. اما این ازدواج هیچ نتیجهای نداشت و استاد دانشگاه در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به دادگاه خانواده رفت تا از همسر جوانش به نام مجید جدا شود.
مینا در سرگذشت زندگی خودش گفت: از وقتی که خودم را شناختم با درس و دانشگاه روزهایم را سپری میکردم. همه زندگیام درس خواندن شده بود و به همه خواستگارهایم جواب منفی میدادم. چندین بار به اصرار خانوادهام اجازه دادم تا خواستگارهایم به خانهمان بیایند اما هرگز نمیتوانستم علاقهای به آنها نشان بدهم تا این که بعد از گرفتن مدرک لیسانس با تلاشهای بیوقفهام در مقطع کارشناسی ارشد در رشته شیمی پذیرفته شدم.
دو سالی را سخت مشغول درس و پایاننامه بودم و اصلاً به ازدواج فکر نکردم. در همه این مدت نسبت به ازدواج و خواستگاری واکنش نشان میدادم و کمتر کسی را لایق خودم میدانستم. روزها سپری میشد و پدر و مادرم نگران بالارفتن سن من بودند و من نیز بدون آنکه متوجه باشم 40 ساله شدهام، همچنان جواب خواستگارهایم را پاسخ منفی میدادم تا این که در یک مهمانی با مجید آشنا شدم که 15 سال از من کوچکتر بود. مجید دوست پسرعمویم بود. از تیپ و قیافه وی به قدری خوشم آمده بود که در یک نگاه شیفته وی شدم و بعد از چند سال آشنایی با وجود مخالفتهایی که از طرف خانواده من و مجید صورت میگرفت ما به عقد یکدیگر درآمدیم.
مینا در ادامه افزود: پیش از آغاز زندگی مشترک رفتار مجید عوض شده بود، وی هفتهای چند بار با من تماس میگرفت بنابراین تصمیم گرفتم هرچه زودتر مقدمات عروسی را فراهم کنیم تا مجید دست از رفیقبازیهایش بردارد و کمی نسبت به من احساس مسئولیت کند. اما متأسفانه اوضاع بدتر شد زیرا مجید هفتهای یک بار به خانه سر میزد و بیشتر اوقاتش را با دوستان در سفر میگذراند. وی حتی پول مسافرت و لباسهایش را از من میگرفت و مثل این که من مادر وی باشم با من رفتار میکرد.
این مهر و محبت که بین ما نابود شده بود، بیشتر از هر چیزی عذابم میداد به طوری که در کلاسهای تدریس تمرکز نداشتم و رفتار تندی با دانشجوهایم نشان میدادم. تا این که با اصرار پدر و مادرم تصمیم گرفتم از مجید جدا شوم، اما همچنان مجید را دوست دارم و جدایی از وی برایم غیرقابلتحمل است.
در ادامه مینا به دادگاه خانواده ونک رفت تا بهرغم میل باطنی درخواست طلاق بدهد. مجید نیز با استفاده از وکالت بلاعزل در دادگاه هنگام طلاق حاضر نشد تا شاهد گریههای همسرش نباشد که چگونه برای از دست دادن وی در دادگاه اشک میریخت.
نادره قاسمی، کارشناس حقوقی در خصوص اینگونه ازدواجهای نامتعارف به شوک گفت: نیاز عاطفی و علاقه برخی زنان به مردانی که چند سال از خودشان کوچکتر هستند به قدری است که آنان در انتخاب علاقهشان دچار اشتباه میشوند. برای یک ازدواج موفق علاوه بر همفکر بودن، مشاورههای پیش از ازدواج نیز لازم است. زوجين باید پیش از ازدواج آموزشهای اجباری ببینند. این آموزشهای اجباری بايد به صورت واحدهای درسی مانند روانشناسی خانواده به آنان آموزش داده شود تا جوانان با عواقب برخی از ازدواجهای نامتعارف آشنا شوند
بیشتر جوانان هنگام ازدواج تسلیم احساسات میشوند و عقل و منطق را کنار میگذارند و این یکی از موارد افزایش طلاق به حساب میآید. به دلیل شکسته شدن قبح طلاق در جامعه شاهد افزایش طلاق هستیم.
بیشتر درخواستکنندگان طلاق، زنان هستند زیرا مرد به دلیل ترسی که از پرداخت مهریه و حق و حقوق زن دارد نسبت به طلاق زن اقدام نمیکند و در برخی موارد مرد کاری میکند که زن دچار بحران شده و داوطلبانه برای جدایی اقدام کند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
دامي براي مادر پير يك محكوم حبس ابدي
مرد بنگاهدار وقتي گريههاي مادر پير يك محكوم حبس ابدي را ديد وعده داد اين حكم سنگين را بشكند. اين شياد در جلسه بازجويي داستاني براي بيگناهياش تعريف كرد غافل از اينكه پيامكهايش پرده از فريبكاريهايش برميدارد.
اوايل مهر ماه سال 90 در دادگاه انقلاب ورامين گريههاي مادري نشان از حكم سنگين براي پسر گناهكارش داشت.
مادر دلسوز كه با گريه و التماس از قاضي پرونده ميخواست كه حكم ابد پسرش را بشكند بينتيجه روي صندلي در راهرو دادگاه نشسته بود كه مردي براي آرام كردن مادر گريان در كنارش نشست. مرد مهربان 44 ساله بود كه پيرزن را دلداري داد و وقتي شنيد پسرش به خاطر حمل مواد مخدر به حبس ابد محكوم شده است به طراحي توطئه شومي دست زد.
مرد فرصتطلب به بهانه كمك در شكستن حكم پسر پيرزن قراري در دفتر بنگاه مسكن در ورامين گذاشت.
پيرزن كه به دنبال راه حلي براي نجات پسرش از زندان بود به همراه يكي از بچههايش به سر قرار به ورامين رفت. مرد فريبكار با ديدن پيرزن ادعا كرد آشنايي در دادگاه و قوه قضائيه دارد كه ميتواند حكم حبس ابد را بشكند.
وي با چربزباني گفت: در ازاي دريافت 25 ميليون تومان ميتواند خنده را بر چهره پيرزن گريان بنشاند و پسرش را خيلي زود از پشت ميلههاي زندان نجات دهد.
مادر دلسوز كه همه اميدش به مرد حيلهگر بود با گرفتن پول نزول توانست بعد از يك ماه دوندگي 15ميليون تومان را به اين مرد مرموز بدهد و قرار شد 10 ميليون تومان نيز بعد از شكسته شدن حكم حبس ابد پسرش به وي پرداخت كند.
پيرزن در زمان پرداخت پول تنها يك برگ رسيد از مرد بنگاهدار گرفت.
ثانيهشماريهاي پيرزن براي شكستن حكم سنگين پسر افيونياش با تماسهاي دلگرمكننده مرد فريبكار همراه بود.
10 ماه پس از آن پيرزن با دنيايي از شادي و اميدواري براي پيگيري پرونده پسرش به دادگاه اجراي حكم رفت اما متوجه شد حتي هيچگونه اعتراضي براي حكم پسرش صادر نشده و بعد از اين همه اميدواري متوجه شد در دام مرد حيلهگر افتاده است.
روز يكم خردادماه سالجاري پيرزن كه متوجه كلاهبرداري شده بود به شعبه 2 بازپرسي دادسراي ورامين پاي گذاشت و از قاضي كوهپايه براي دستگيري مرد كلاهبردار كمك خواست. با ادعاهاي اين زن بازپرس كوهپايه دستور داد تا مأموران مرد كلاهبردار را رديابي كنند.
مأموران تجسسهاي اطلاعاتي توانستند، جعفر 44ساله را در خانهاش در ورامين شناسايي و روز هفتم شهريورماه سالجاري دستگير كنند.
با دستور بازپرس كوهپايه ، جعفر به زندان انتقال داده شد و اين در حالي بود كه روز 8 مهرماه مرد حيلهگر اصرار بر بيگناهي داشت.
جعفر در جلسه بازپرسي به قاضي كوهپايه گفت: من هيچگونه پيشنهادي براي شكستن حكم پسر اين پيرزن ندادهام و حدود 10 ميليون تومان از اين خانواده گرفتم تا با پول دريافتي كار كرده و سودش را به آنها پرداخت كنم و براي اطمينان دادن به آنها يك رسيد 15 ميليوني نوشتم و آنها خودشان به دفتر بنگاهم آمدند.
اين در حالي است كه شواهد و مدارك نشان از وعده دادن جعفر به مادر نگران دارد و در چند پيامك تلفني مرد حيلهگر ادعا داشته كه با پسر زنداني ملاقات كرده و پيگير كارهايش است و تحقيقات براي پيگيريهاي بيشتر ادامه دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فرار خانم معلم از خشم آتشین شوهر
یک مرد در اقدامی جنونآمیز میخواست همسرش را با بنزین آتش بزند. اگر مغازهداران همسایه واکنش نشان نمیدادند این خانم معلم به کام مرگ آتشینی فرو می رفت. اوایل سال جاری زنی سراسیمه با صورتی کبود به دادگاه ونک مراجعه کرد و به قاضی گفت: از شوهرم و تهدیدات وی میترسم. بنابراین میخواهم هرچه زودتر به زندگی با این مرد پایان دهم.
سرنوشت خانم معلم
«سعیده» معلم دبیرستان است و هر روز برای کار تدریس صبح از خانه بیرون میرود و با کلاسهای فوق برنامهای که در مدرسه برای دانشآموزان میگذارد حوالی ساعت 5 عصر به خانه برمی گردد.
وی صبحها هنگامی که به مدرسه میرفت دختر 6 ساله خودش را به همراه خود به مهدکودک میبرد تا کودکش در خانه احساس تنهایی نکند، ولی همین موضوع باعث شده بود شوهرش خانه را پاتوق عیاشیهایش بکند و «ناصر» نه تنها از رفتن به سرکار شانه خالی میکرد بلکه با حقوق زنش خوشگذرانی می کرد.
خانم معلم چندین بار به رفتارهای مرموز شوهرش شک کرده بود، اما ترس از آبرو در بین بستگانش و همکاران مدرسه همیشه مانع میشد تا به زندگی خود با ناصر پایان دهد. این زن که میخواست از کارهای مرموز شوهرش سر دربیاورد یک روز بدون آن که به ناصر بگوید سرزده به خانهاش رفت و با صحنهای روبهرو شد که هرگز تصورش را نداشت.
ناصر در اعتراض به سعیده به رفتارهای غیراخلاقیاش وی را به باد کتک گرفت، اما آتش خشم این مرد با این کتککاری خاموش نشد. شوهر خانم معلم به حیاط رفت و با گالن بنزین به خانه برگشت و زن بختبرگشته را تهدید کرد که وی را به آتش خواهد کشید. ناصر گالن بنزین را به روی سعیده خالی کرد و به سمت تلویزیون برگشت تا فندک را از روی میز تلویزیون بردارد، سعیده که در چند قدمی مرگ قرار داشت بسرعت پا به فرار گذاشت و به وسیله مغازهداران همسایه که با فریادهای این زن به سمت وی دویده بودند، نجات یافت. پس از این حادثه زن جوان به یک راه بیبازگشت برخورد. وی نمیتوانست آزار و اذیتهای شوهرش را تحمل کند و تصمیم گرفت برای طلاق اقدام کند.
حکم طلاق
سعیده خواستار طلاق شد و این در حالی بود که ناصر بهخاطر ناتوانی در پرداخت مهریه حاضر به طلاق نبود و سعیده نیز به قدری به ستوه آمده بود که نمیخواست مهریهای دریافت کند، وی فقط سهدانگ از خانه که به اسم خودش بود را میخواست، بنابراین با توافق زن و شوهر خانه فروخته شد. ناصر سهم سعیده را به وی پرداخت کرد و قاضی با محرز دانستن تهدیدات ناصر و اختلال روانی وی با شنیدن ادعاهای همسایه رأی طلاق را صادر کرد.
پرستو قاسمیمنصف کارشناس حقوقی در خصوص این پرونده به شوک گفت: اگر زن متقاضی طلاق باشد طبق قانون مدنی میتواند یک سکه از مهریه خودش را بذل کند. در واقع در طلاقهای خلع وقتی که زن متقاضی طلاق میشود حتی با بخشش اندکی از مهریه حق مطلقه کردن خویش را دارد، مشروط بر این که دلایل اثباتی در دادگاه موجود باشد مثلاً گواهی ضرب و شتم از پزشکی قانونی یا ترک نفقه یا خودداری مرد از پرداخت نفقه بیش از 6 ماه و سایر موارد دیگر.
زن به دو شکل میتواند طلاق بگیرد: نخست طلاق مشروط ضمن عقد یعنی شروط 12گانهای که زوج در سند ازدواج امضا میکند. دوم این که طلاق عسری وحرج که اثبات عسری و حرج است. البته اگر مرد از بیماری روانی رنج ببرد قاضی میتواند برای اثبات آن درخواست شهود کند به شرط آن که شهود از اقوام و بستگان شاکی نباشد و فقط میتواند از همسایگان و دوستان باشد وگرنه شهود رد میشود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شلیکهای پراکنده قاتل فراری در محاصره پلیس
عامل یک جنایت خونین وقتی خود را در محاصره پلیس دید به سمت آنان شلیک کرد تا این که زمینگیر شد.
این مرد جوان وقتی پسری آشنا قصد میانجیگری بین وی و دوست دیگرشان را داشت با چاقو دست به جنایت زد.
روز 11 آذرماه سال 88 پسر جوانی برای پایان دادن به کینه قدیمی پای در محله سکینه بانوي ورامین گذاشت و با دیدن فرشاد 22 ساله در حالی که ناسزاگویی میکرد به سمت وی حمله کرد و هر دو به جان هم افتادند. رضا 25 ساله با عصبانیت ناگهان چاقویی از جیبش بیرون آورد. همزمان پسر جوان دیگری به نام محمدرضا فخاری 25 ساله که از دوستان آن دو پسر بود با دیدن صحنه دعوا برای میانجیگری به سمت آنان رفت غافل از این که پسر کینهجو با خشم ضربهای مرگبار به پای وی خواهد زد.
ماجرای این درگیری خونین به پلیس 110 مخابره شد و تیمی از مأموران کلانتری ورامین خود را به محل حادثه رساندند و با دیدن پسر غرق در خون، محمدرضا را به بیمارستان 15 خرداد انتقال دادند. تجسسهای پلیسی نشان داد رضا برای پایان دادن به کینه قدیمی با چاقو قصد داشته فرشاد را از پای درآورد که محمدرضا برای وساطت وارد صحنه درگیری شده است و رضا پس از وارد آوردن ضربه چاقو گریخته است.
هنوز ردپايي از جوان چاقوکش به دست نیامده بود که محمدرضا روی تخت بیمارستان تسلیم مرگ شد.
با وارد شدن پرونده به مرحله جنایی، بازپرس مسعودی از شعبه یکم دادسرای ورامین دستور داد تیمی از پلیس آگاهی ورامین برای ردیابی قاتل کینهجو وارد عمل شوند.
در حالی که تحقیقات پلیس ادامه داشت کارآگاهان با شناسایی پاتوقها و مخفیگاههای احتمالی رضا به جست و جوی وی پرداختند اما ردپایی از وی ندیدند.
پس از گذشت 3 سال کارآگاهان توانستند با تجسسهای اطلاعاتی، مخفیگاه رضا را در محدوده ورامین شناسایی کنند.
پلیس زمانی که برای دستگیری این قاتل فراری وارد عمل شد با محاصره مخفیگاه وی همه روزنهها برای فرار وی را بست اما رضا که نمیخواست دستگیر شود تپانچهای به دست گرفت و به سمت مأموران شلیک کرد تا این که به ناچار تسلیم شد.
رضا، عامل جنایت که دیگر چارهای جز اعتراف نداشت وقتی پیش روی بازپرس مسعودی ایستاد گفت: زمانی که قصد داشتم به فرشاد به خاطر کینه قدیمی ضربهای با چاقو بزنم محمدرضا برای میانجیگری وارد صحنه درگیری شد که ناگهان با چاقو ضربهای به پایش زدم. زمانی که به خودم آمدم متوجه شدم محمدرضا روی زمین افتاده و از ترس پا به فرار گذاشتم و قصد کشتن کسی را نداشتم.
بنابراین گزارش تحقیقات تکمیلی برای شناسایی سایر همدستان احتمالی ادامه دارد.