به گزارش سرویس وبلاگ صراط، سرای من در آخرین به روز رسانی خود نوشت:
بسمه تعالی
سلام
امروز صبح فارغ از اینکه درس شیرین و پر از رعب و ترس "مبانی برنامه ریزی کالبدی" رو داریم.ساعت 8 و ربع اومدم دانشکده.بدون اینکه حتی به کلاس رفتن فکر کنم!
لب تاب به دست تو رسولیان میچرخیدم که سادات رو دیدم.دقیقا مثل من ،فارغ از درس و استاد لب تاب به دست تو حیاط میچرخید.
هر دو مون از دیدن هم خوشحال شدیم.حال و احوالی و بعد تصمیم گرفتیم بریم مرتاض کلید یه اتاق رو بگیریم و باهم بشینیم کار کنیم.
جاگیر که شدیم و مشغول به کار،سر حرف هامون باز شد.مضمون حرفهای سادات رو خیلی دوست داشتم.لب ریز از امید به لطف خداوند بود.اصلا دلشوره براش معنا نداشت!
خدایا
ممنون به خاطر دوستان خوبی که بر سر راهم قرار دادی.
ممنون به خاطر اندیشه های پاک نزدیکم.
خدایا
ببخش اگه گاهی از لطفت حتی لحظه ای غافل میشیم.
خدایا
کمکم کن که همواره به لطفت امیدوار باشم.