در آن زمان امپریالیسم امریکا با هدف استمرار سلطه خود بر ایران، به این نتیجه رسیده بود که باید دست به جوانگرایی در ترکیب هیئت حاکمه ایران بزند و به جای رجال پیر و قدیمی ـ که رسوایی وابستگی شان اظهر من الشمس شده بود ـ جوانان تحصیلکرده و تربیت شده در غرب را به میدان بیاورد و براساس همین برنامه، حسنعلی منصور با حمایت امریکایی ها، برای دستیابی به مقام نخست وزیری، تشکلی به نام «کانون مترقی» را ایجاد کرده بود.
طرح تأسیس «کانون مترقی» به عنوان یک حزب که جوانان تحصیلکرده غرب را دربر بگیرد و به مکتب جدید دولتمردان در ایران تبدیل شود، یک طرح امریکایی در راستای استراتژی توسعه طرح «روستو ـ کندی» بود.
عضویت در «کانون مترقی»
غلامرضا نیک پی پس از اتمام تحصیلات در لندن به تهران بازگشت. وی ابتدا مدتی را به عنوان وکیل دادگستری به فعالیت پرداخت و پس از آن به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و به عنوان کارشناس اقتصادی در خدمت این سازمان قرار گرفت. او عضو کانون وکلای بین المللی و عضو هیئت امنای دانشگاه اصفهان بود. در ایامی که حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا تلاش برای ایجاد «کانون مترقی» را آغاز کردند، نیک پی نیز به دلیل تمایل و استعدادی که برای همکاری با آنها داشت به کانون مترقی پیوست و در شمار نخستین تحصیل کردگان در غرب، عضویت این کانون را پذیرفت. زمانی که حسنعلی منصور از گروه کانون مترقی به مقام نخست وزیری دست یافت، بالطبع غلامرضا نیک پی نیز در مدار توجه بیشتر قرار گرفت و در سال ۱۳۴۳ با عنوان معاون نخست وزیری به عضویت هیئت دولت درآمد.
پس از به هلاکت رسیدن حسنعلی منصور نخست وزیر وقت، شاه که برا ی تحکیم قدرت خود به عنوان یک دیکتاتور، نیاز به یک نخست وزیر بله قربان گو و نوکر محض داشت، در بهمن ماه سال ۱۳۴۳ شمسی امیرعباس هویدا را به نخست وزیری برگزید. هویدا نیز غلامرضا نیک پی را باردیگر در شمار دولتمردان قرار داد و پست معاونت نخست وزیری را به وی واگذار کرد.
«نیک پی» پله های ترقی را با کمک هویدا به سرعت طی می کند، به طوری که در شهریور ماه سال ۱۳۴۷ از سوی هویدا به مقام وزارت آبادانی و مسکن منصوب می شود و پس از آن نیز به عنوان شهردار تهران معرفی می شود.
دوران فعالیت نیک پی در شهرداری تهران یکی از سیاه ترین ادوار این تشکیلات بود. او در این مقام و با اجرای طرح محدوده تهران عملاً دست به فجیع ترین جنایات زد و خانه بسیاری از مردمان زحمتکش را در مناطق فقیرنشین جامعه برسرشان خراب کرد. نیک پی در این مسند، در خدمت اشراف و درباریان و کلان سرمایه داران بود و با قرار دادن اراضی آنان در داخل محدوده تهران، موجبات ثروتمندتر شدن بیش از پیش آنان را فراهم آورد و در همین حال بدون هیچ ترحمی خانه های خارج از محدوده را ویران می کرد.
او که در لاف زنی و گزافه گویی کم نظیر بود، تهران را یکی از تمیزترین شهرهای جهان معرفی می نمود. در حالی که خدمات شهرداری فقط شامل حال اهالی شمال شهر و اغنیا می شد و زاغه نشین ها هر روز فقیرتر می شدند و بر تعداد حلبی آبادها هر روز افزوده می شد و چهره بزک کرده تهران را بسیار کریه جلوه گر می ساخت.
معروف است که در اوایل همین دوره، چند ماه پس از گشایش پارک ملت (شاهنشاهی سابق)، کارگران زحمتکش این پارک، زن و مرد بی بندوباری را در حین استعمال مواد مخدر و اعمال منافی عفت دستگیر می کنند و پرونده این دو تن پس از طی مراحل ادری به شخص شهردار ارجاع می شود و نیک پی بعد از آگاهی از این ماجرا بلافاصله زن و مرد لاابالی را پس از عذرخواهی فراوان آزاد می کند و همزمان نسبت به توبیخ و حتی اخراج کارگران مزبور اقدام می کند و در پاسخ به اعتراض یکی از این کارگران با وقاحت و لحنی عصبانی می گوید:
«ما درختان این پارک را با این هدف که پناهگاهی برای معاشرت جوانان مترقی و متمدن باشد ساخته ایم و آنوقت شما با مغزهای منجمدتان موجبات سلب آسایش آنان را فراهم آورده اید.»
بازداشت نمایشی
با اوج گیری تظاهرات اعتراض آمیز مردمی در سراسر کشور علیه رژیم پهلوی، محمدرضا پهلوی در تلاشی مذبوحانه برای حفظ تاج و تخت خود، تصمیم به اجرای نمایشنامه «محاکمه برخی رجال قدیمی» گرفت و کوشید تا همان بازی دوران علی امینی دوباره تکرار شود. بر این اساس ازهاری عده ای از بانفوذترین رجال و شخصیتهای سیاسی را ـ که طی ده سال در مصدر امور بودند ـ دستگیر کرد و به زندان فرستاد.
غلامرضا نیک پی نیز در شمار یکی از این چهره ها قرار داشت. او که سالها مصدر امور در شهرداری تهران بود و نقش بسیار مهمی در خیانتهای رژیم داشت، از هر جهت برای اینگونه محاکمات نمایشی مناسب بود زیرا دوران شهرداری او خانه های بسیاری را بر سر مردم خراب کرده بودند و بارها مردم از سر خشم به شهرداری و ادارات تابعه آن حمله کرده و قصد آتش زدن این اماکن را داشتند. از این روی او را دستگیر کرده و به زندان «جمشید» بردند تا این افراد در واقع سپربلای شاه باشند و به مدد محاکمه آنها سلطنت شاه حفظ شود.
پس از بازداشت نیک پی دوستان و آشنایان او به تکاپو افتادند تا شاید به طریقی وی را آزاد کنند. حتی همسرش، نامه ای خطاب به نصرت الله معینیان رییس دفتر محمدرضا پهلوی نوشت و با تشریح وضعیت خود و فرزندانش، تقاضای آزادی همسرش را مطرح ساخت. اما هیچ یک از این اقدامات و تلاشها به دلیل فشار افکار عمومی مردم و تنگنای روز افزون رژیم ثمر نداد و نیک پی همچنان در بازداشت ماند تا جایی که چند روز بعد شاه نیز بدون اعتنا به نوکران خود، مجبور به فرار از کشور شد.
«نیک پی» پیش از فرار شاه بسیار کوشید تا به هر نحو ممکن خود را از زندان برهاند، او طی نامه ای (به تاریخ ۱۵/۱۰/۱۳۵۷ از شاهپور بختیار نخست وزیر وقت خواست تا با توجه به مصونیت پارلمانی او را آزاد کنند اما پرونده و سابقه اش خراب تر از آن بود که دولت متزلزل بختیار در آن هنگامه بتواند به او کمک کند.
در شامگاه روز بیست یکم بهمن ماه سال ۱۳۵۷ زمانی که انقلاب اسلامی مردم ایران به پیروزی رسید و مردم، قهرمانانه پادگانها و مواضع دشمن تا بن دندان مسلح را، یکی پس از دیگری با دستهای خالی و قلبهایی پر از ایمان و عشق فتح می کردند، نیروهای مبارز، غلامرضا نیک پی را در زندان جمشیدیه یافتند و او را به کمیته حضرت امام (قدس سره) مستقر در مدرسه رفاه بردند.
سرانجام دادگاه عدل اسلامی او را به جرم خیانت به مردم ایران و اختلاس میلیونها تومان از بودجه بیت المال و خدمت به اجانب، مفسد فی الارض شناخت و او را به مجازات اعدام محکوم کرد. و این حکم پس از انجام تشریفات قانونی به اجرا درآمد.
به این ترتیب دفتر زندگی یکی دیگر از رجال وابسته دوران سیاه پهلوی بسته شد.
مثل الان خوبه هرکی از دهات قهر میکنه زاه میوفته میاد تهران؟
ای کاش دادگاه عدل اسلامی همانطور برقرار می ماند . حکم ها هم به اجرا در می آمد
مالیات نگاه کردن از راه دور به برج میلاد ..
مالیات راه رفتن رو موزاییک های پیاده رو
مالیات حرکت تاکسی ها بر آسفالت خیابانها (شارژشهرداری )