به گزارش صراط - شرح اسم" عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال
۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین
بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به
دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه مدتی قبل پس از
برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش چهل و هشتم این کتاب است.
***نشريه بعثت
حوزه علميه قم در غياب امام خميني، به يمن طلبه ها و فضلاء جوان و معتقد، شعله مبارزه را فروزان نگاه داشت. اين شعله را امام برافروخت و طبيعت اصيل حوزه علميه قم را نمايان كرد، و پس از فترتي چند ماهه، شاگردان مؤمن او، هر چند در خفا، از گسترش تاريكي، سكوت و خفقان جلوگيري كردند. اينك آن چه مهم مي نمود پيدا شدن سامان و سازمان مبارزه بود؛ اين كه چگونه بدون رهبر، طبيعت اصيل حوزه زنده و جاري باشد. انتشار نشريه بعثت از جمله اقداماتي بود كه براي نشان دادن روشنايي شعله مبارزه صورت گرفت.
نخستين شماره اين جريده در 23 آذر 1342 همزمان با سالگرد بعثت حضرت رسول (ص) منتشر ش ده ب ود. نشريه داخلي حوزه علميه قم در سرمقاله خود بعثت پيامبر اكرم را نه براي چهارده قرن گذشته، كه براي همه زمان ها توصيف كرده، نوشته بود :آيا فكر نمي كنيم كه همين امروز هم فرياد پيغمبر بلند باشد كه بياييد بتها را بشكنيم و جز خداي واحد نپر ستيم و خرافات و پليديهاي اخلاقي را كنار بگذاريم و با ستمگران و زورگويان نبرد كنيم و براي نجات ملت محروم هماهنگ شويم؟ بياييد به نداي آسماني پيغمبر اسلام (ص) جواب مثبت دهيم و در اين راه قدري غيرت نشان داده و فداكاري و از خودگذشتگي كنيم.
بعثت در مقالات ديگر خود نهضت حوزه علميه قم را تبيين كرد و با اشاره به دستگيري ها و كشتار 15 خرداد به استيضاح هيأت حاكمه پرداخت. آقاي خامنه اي در انتشار اين جريده دخيل نبود. از مقدمات انتشار آن هم خبر نداشت، اما رفته رفته فهميد كه آقايان هاشمي رفسنجاني، سيدهادي خسروشاهي، علي حجتي كرماني، سيدمحمود دعايي و... نويسندگان و گردانندگان آن هستند.
من "با همه اين آقايان مخصوصاً هاشمي خيلي رفيق بودم، اما هيچ بروز [نداده] بود ... يك روز جلو مسجد عشق علي كه محل درس آقامرتضي [حائري] بود، ايستاده بوديم و رفقا آمده بودند. آقاي هاشمي آن درس را مي آمد... طلبه هاي جوان و متقارب الفكر و متقارب الروح ايستاده بوديم ... توي آفتاب و صحبت مي كرديم. منتظر بوديم كه هنگام درس بشود، برويم تو . صحبت كلمه بعثت شد . من پرسيدم بعثَت است يا بِعثَت؟ آقاي هاشمي گفت بِعثَت است . گفتم معلوم نيست . گفت نخير من ديده ام. تا گفت ديده ام، من احساس كردم روزنامه بعثت به اينها ارتباط دارد ... هيچي نگفتم . روزنامه بعثت را برداشتم نگاه كردم. مقالات را به حدس دريافتم كه ... بايد قلم فلاني باشد ... شايد حدود سه چهار قلم را من به حدس دريافتم و آمدم به آقاي هاشمي گفتم اين مقاله را شما نوشته ايد و اين مقاله را فلاني نوشته؛ و ايشان بسيار تعجب كرد."
***در آستانه ماه رمضان
ماه رمضان 1383، 27 دي 1342 از راه مي رسيد. ساواك به همه استان ها هشدار داده، بود كه براي پيش گيري از رخدادهاي احتمالي در اين ماه آماده باشند. همه حوزه هاي علميه و مساجد و حسينيه هاي فعال بايد تحت نظر قرار مي گرفتند. دس تگاه امنيتي تا جايي پيشرفت كرد كه حتي باني برپايي مجالس و مراسم در چند مسجد مشه د شد و هزينه آن را پرداخت كرد. التزام از وعاظ و مسئولان اماكن مذهبي نيز كاري رايج بود.
با وجود اين چند روزي از ماه مبارك سپري نشده بود كه ساواك متوجه شد فعاليت و تحريكات طرفداران روحانيت عليه دولت آغاز شده است در قم اما، در يكي از نشست هاي جلسه همگاني، شركت كنندگان تصميم گرفتند هر يك براي زنده نگاه داشتن ياد 15 خرداد و نهضتي كه آيت الله خميني آغاز كرده بود به شهرها و شهرستان ها بروند و به مردم بگويند كه در نيمه اول سال چه گذشت. "من در آن جلسه اظهار كردم كه هر كجا بگوييد حاضرم بروم. كسي گفت زاهدان. گفتم حرفي ندارم، مي روم زاهدان."
آقاي خامنه اي تا آن زمان به زاهدان سفر نكرده بود؛ در ذهنش جايي دوردست و مبهم بود؛ نه شناختي از آن شهر داشت و نه گفته اي از كسي در ذهن. "به نظرم رسيد خيلي كار جالبي است و پرهيجان . پس از پيشنهاد سفر به زاهدان با قرآن كريم استخاره نمودم. آيه كريمه: لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلَّبوا لك الامور حتي جاءالحق و ظهر امرالله و هم كارهون (توبه/ 48 ) آمد . كلمه و قلّبوا لك الامور در ابتداي صفحه اي كه گشوده بودم، توجه مرا جلب كرد و دانستم كه وظيفه من در زاهدان بسيار سنگين است، اما فرجام آن قرين پيروزي و موفقيت خواهد بود."
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش چهل و هشتم این کتاب است.
***نشريه بعثت
حوزه علميه قم در غياب امام خميني، به يمن طلبه ها و فضلاء جوان و معتقد، شعله مبارزه را فروزان نگاه داشت. اين شعله را امام برافروخت و طبيعت اصيل حوزه علميه قم را نمايان كرد، و پس از فترتي چند ماهه، شاگردان مؤمن او، هر چند در خفا، از گسترش تاريكي، سكوت و خفقان جلوگيري كردند. اينك آن چه مهم مي نمود پيدا شدن سامان و سازمان مبارزه بود؛ اين كه چگونه بدون رهبر، طبيعت اصيل حوزه زنده و جاري باشد. انتشار نشريه بعثت از جمله اقداماتي بود كه براي نشان دادن روشنايي شعله مبارزه صورت گرفت.
نخستين شماره اين جريده در 23 آذر 1342 همزمان با سالگرد بعثت حضرت رسول (ص) منتشر ش ده ب ود. نشريه داخلي حوزه علميه قم در سرمقاله خود بعثت پيامبر اكرم را نه براي چهارده قرن گذشته، كه براي همه زمان ها توصيف كرده، نوشته بود :آيا فكر نمي كنيم كه همين امروز هم فرياد پيغمبر بلند باشد كه بياييد بتها را بشكنيم و جز خداي واحد نپر ستيم و خرافات و پليديهاي اخلاقي را كنار بگذاريم و با ستمگران و زورگويان نبرد كنيم و براي نجات ملت محروم هماهنگ شويم؟ بياييد به نداي آسماني پيغمبر اسلام (ص) جواب مثبت دهيم و در اين راه قدري غيرت نشان داده و فداكاري و از خودگذشتگي كنيم.
بعثت در مقالات ديگر خود نهضت حوزه علميه قم را تبيين كرد و با اشاره به دستگيري ها و كشتار 15 خرداد به استيضاح هيأت حاكمه پرداخت. آقاي خامنه اي در انتشار اين جريده دخيل نبود. از مقدمات انتشار آن هم خبر نداشت، اما رفته رفته فهميد كه آقايان هاشمي رفسنجاني، سيدهادي خسروشاهي، علي حجتي كرماني، سيدمحمود دعايي و... نويسندگان و گردانندگان آن هستند.
من "با همه اين آقايان مخصوصاً هاشمي خيلي رفيق بودم، اما هيچ بروز [نداده] بود ... يك روز جلو مسجد عشق علي كه محل درس آقامرتضي [حائري] بود، ايستاده بوديم و رفقا آمده بودند. آقاي هاشمي آن درس را مي آمد... طلبه هاي جوان و متقارب الفكر و متقارب الروح ايستاده بوديم ... توي آفتاب و صحبت مي كرديم. منتظر بوديم كه هنگام درس بشود، برويم تو . صحبت كلمه بعثت شد . من پرسيدم بعثَت است يا بِعثَت؟ آقاي هاشمي گفت بِعثَت است . گفتم معلوم نيست . گفت نخير من ديده ام. تا گفت ديده ام، من احساس كردم روزنامه بعثت به اينها ارتباط دارد ... هيچي نگفتم . روزنامه بعثت را برداشتم نگاه كردم. مقالات را به حدس دريافتم كه ... بايد قلم فلاني باشد ... شايد حدود سه چهار قلم را من به حدس دريافتم و آمدم به آقاي هاشمي گفتم اين مقاله را شما نوشته ايد و اين مقاله را فلاني نوشته؛ و ايشان بسيار تعجب كرد."
***در آستانه ماه رمضان
ماه رمضان 1383، 27 دي 1342 از راه مي رسيد. ساواك به همه استان ها هشدار داده، بود كه براي پيش گيري از رخدادهاي احتمالي در اين ماه آماده باشند. همه حوزه هاي علميه و مساجد و حسينيه هاي فعال بايد تحت نظر قرار مي گرفتند. دس تگاه امنيتي تا جايي پيشرفت كرد كه حتي باني برپايي مجالس و مراسم در چند مسجد مشه د شد و هزينه آن را پرداخت كرد. التزام از وعاظ و مسئولان اماكن مذهبي نيز كاري رايج بود.
با وجود اين چند روزي از ماه مبارك سپري نشده بود كه ساواك متوجه شد فعاليت و تحريكات طرفداران روحانيت عليه دولت آغاز شده است در قم اما، در يكي از نشست هاي جلسه همگاني، شركت كنندگان تصميم گرفتند هر يك براي زنده نگاه داشتن ياد 15 خرداد و نهضتي كه آيت الله خميني آغاز كرده بود به شهرها و شهرستان ها بروند و به مردم بگويند كه در نيمه اول سال چه گذشت. "من در آن جلسه اظهار كردم كه هر كجا بگوييد حاضرم بروم. كسي گفت زاهدان. گفتم حرفي ندارم، مي روم زاهدان."
آقاي خامنه اي تا آن زمان به زاهدان سفر نكرده بود؛ در ذهنش جايي دوردست و مبهم بود؛ نه شناختي از آن شهر داشت و نه گفته اي از كسي در ذهن. "به نظرم رسيد خيلي كار جالبي است و پرهيجان . پس از پيشنهاد سفر به زاهدان با قرآن كريم استخاره نمودم. آيه كريمه: لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلَّبوا لك الامور حتي جاءالحق و ظهر امرالله و هم كارهون (توبه/ 48 ) آمد . كلمه و قلّبوا لك الامور در ابتداي صفحه اي كه گشوده بودم، توجه مرا جلب كرد و دانستم كه وظيفه من در زاهدان بسيار سنگين است، اما فرجام آن قرين پيروزي و موفقيت خواهد بود."