1. ورود آمریکا به جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن، دخالت در ماجرای اشغال ایران مقدمهای شد برای گسترش روابط بین ایران و آمریکا. پس از پایان جنگ جهانی دوم آمریکا با توجه به شرایط جدید بینالمللی، تبدیل به یک ابرقدرت بزرگ و تعیینکننده در جهان شد. قدرتهای استعماری تقریباً در آن مقطع بسیار ضعیف شده بودند و آمریکا چون خارج از صحنهی جنگ جهانی دوم مانده بود، توانست منافع بسیاری را از آن جنگ به دست آورد.
از طرف دیگر ایران و منطقهی خلیج فارس به دلیل این که منابع عظیم نفتی داشته و دارند و نفت در موقعیت پس از جنگ جهانی دوم برای دولتهای بزرگ بسیار تعیینکننده بود، لذا دولت آمریکا حضور در خاورمیانه و تسلط بر کشورهای این منطقه را جزء اهداف استراتژیک خود قرار داد و بهتدریج و طبق برنامههایی حضورش در خلیج فارس را فعالتر کرد. پس از آن هم توانست انگلیس را تدریجاً در صحنهی خاورمیانه ضعیف کند و سرانجام بر ایران و عربستان و چند کشور دیگر این منطقه تسلط یابد. البته اسرائیل نیز در این زمینه نقش بسزایی داشت.
آمریکاییها در سال 1357 وارد یک شرایط کاملاً استثنایی در مورد ایران شدند. پیش از پیروزی انقلاب در واقع «مردم ایران» در برابر آمریکا ایستاده بودند، اما پس از پیروزی انقلاب مردم ایران به همراه دولت برگزیدهشان به مقابله با سلطهی آمریکا میپرداختند.
2. نهضت ملیشدن صنعت نفت یک مقطع دیگری بود که روابط ایران و آمریکا را متحول کرد. در این مقطع آمریکاییها بیش از پیش در ایران حضور پیدا کردند. برخی در داخل ایران تصورشان این بود که آمریکا در هر صورت برای روابط خارجی ایران بهتر از انگلیس است. سرانجام در سال 1332 آمریکاییها در راستای اهداف تسلط بر خاورمیانه و با برنامهریزی دقیق و یک کودتا، حکومتی دیکتاتوری را در ایران پایهگذاری کردند و به این ترتیب از 28 مرداد 1332 روابط ایران و آمریکا وارد مرحلهی تازهای شد.
3. بیستوپنج سال حاکمیت آمریکا بر ایران در فاصلهی سالهای 1332 تا سال 1357 مسائل بسیاری را برای کشور ما به وجود آورد، اما نکتهی مهم این است که در آن مقطع آمریکا در مقابل «مردم ایران» قرار گرفت. دولت ایران کاملاً وابسته و در اختیار آمریکا بود، به نحوی که آمریکاییها بر کلیهی مسائل ایران مسلط بودند. در این دوران بود که مبارزات ضد آمریکایی ابتدا و ظاهراً علیه نظام سلطنتی پهلوی شکل میگرفت، اما واقعاً و ماهیتاً این اعتراضات برای قطع سلطهی آمریکا بر ایران بود.
در این بیستوپنج سال آمریکاییها به گونهای رفتار کردند که گویی تصور نمیکردند در ایران انقلابی اتفاق بیفتد. از این منظر انقلاب اسلامی یک واقعهی عجیب و باورنکردنی برای آمریکا بود که آنها را در سال 1357 وارد یک شرایط کاملاً استثنایی در مورد ایران کرد. پیش از پیروزی انقلاب در واقع «مردم ایران» در برابر آمریکا ایستاده بودند، اما پس از پیروزی انقلاب مردم ایران به همراه دولت همسو و برگزیدهشان به مقابله با سلطهی آمریکا میپرداختند.
پیش از انقلاب مبنای مخالفت ما با آمریکا این بود که آنها نظام فاسدی را به عنوان دولت دستنشاندهی خود بر ایران حاکم کرده بودند که حافظ منافع آمریکا در منطقه بود. دیگر اینکه مردم ما احساس میکردند آمریکا شدیدتر از انگلیس در حال اسلامزدایی از جامعهی ایران است و این مسئله مردم ایران را علیه آمریکا بیشتر تحریک میکرد. مسئلهی سوم این بود که آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل بود؛ یعنی حامی بزرگترین دشمن مسلمانان و به این دلیل مردم مسلمان ایران بهشدت با آمریکا مبارزه میکردند.
4. پس از یک دورهی بیستوپنجساله سرانجام با شکلگیری انقلاب اسلامی روابط ایران و آمریکا وارد دوران جدیدی شد. دشمنی آمریکا با ملت ایران در دوران پس از پیروزی انقلاب را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد؛ اگرچه این مراحل بسیار شبیه به هم هستند. مرحلهی اول از ابتدای پیروزی انقلاب تا 13 آبان 1358 است. در این مرحله آمریکا در امور داخلی ایران دخالت میکرد و میخواست انقلاب را به شکست برساند، اما مردم علیه آمریکا حرکت کردند. سرانجام با توجه به اینکه آمریکاییها به هیچ شکلی به اعتراضات مردم و دولت ایران در مورد دخالتهایشان توجه نمیکردند، سفارت آمریکا در تهران تصرف شد. از این پس رابطهی دو کشور وارد مرحلهای دیگر شد، زیرا روابط دو کشور تقریباً حالتی نامشخص پیدا کرد، چون آمریکا فکر میکرد مجدداً میتواند حکومت پیشین را برگرداند.
پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران، دولت ایالات متحده بهشدت در دنیا نسبت به ایران حساس شد. همچنین حکومت و حتی گاهی مردم ایران را یک تهدید جدی قلمداد کرد. از طرف دیگر، تا آن زمان چنین تحقیری از طرف دولتی نسبت به آمریکا سابقه نداشت.
مرحلهی دوم از 13 آبان 1358 تا سال 1367 یعنی تا پایان جنگ است. دولت آمریکا علناً در مقابل ملت ایران قرار گرفت، تبلیغات گستردهای را علیه ایران به راه انداخت، از ضد انقلاب حمایت کرد و سعی کرد در امور ایران دخالت کند. همچنین اقداماتی را در جریان طبس و کودتای نوژه انجام داد.
پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران، دولت ایالات متحده بهشدت در دنیا نسبت به ایران حساس شد. همچنین حکومت و حتی گاهی مردم ایران را یک تهدید جدی قلمداد کرد. از طرف دیگر، تا آن زمان چنین تحقیری از طرف دولتی نسبت به آمریکا سابقه نداشت. لذا آمریکاییها تصمیم گرفتند به طور جدی علیه ملت ایران اقدام کنند و طبعاً اقدامات خشونتآمیز آنها علیه ایران افزایش یافت. آمریکا پس از این ماجرا روابط خود را با ایران قطع کرد و اموال ایران را بلوکه ساخت. همچنین در بزرگترین اقدام علیه ایران، جنگ تحمیلی را به راه انداخت، اما این نکته حائز اهمیت است که هیچیک از این اقدامات آمریکاییها علیه جمهوری اسلامی ایران به اهداف تعیین شدهی خود نرسید. البته گاهی مشکلات و خساراتی را به دولت و ملت ایران وارد کرد، اما آمریکا را به هدف مد نظرش نرساند.
پس از پایان جنگ عراق با ایران، تصور آمریکاییها این بود که دولت ایران برای بازسازی مجدداً به غرب و آمریکا مراجعه خواهد کرد و عملاً سیاستهایش را نسبت به آنها تعدیل خواهد نمود، اما اینگونه نشد. طبیعتاً ملت ایران یک تنفر روزافزونی از مداخلات آمریکا و سیاستهای آنها پیدا کرد و به این دلیل روابط ایران و آمریکا همچنان دچار چالش و در وضعیتی مخاطرهآمیز قرار گرفت.
اما مرحلهی سوم دشمنی آمریکا با ایران از سال 1368 تا سال 1388 است که بحث «براندازی از درون» به عنوان اصلیترین برنامهی آمریکا در قبال ایران دنبال شد و همچنان هم دنبال میشود، اما به سرانجام نرسید. از سال 1388 به بعد، آمریکا دشمنی با ایران را علنیتر کرده است. آنها تصورشان این است که این بار براندازی را از اقداماتی مثل تحریمها و گسترش تبلیغ علیه ایران بهویژه با پیگیری بحث هستهای دنبال کنند. به عبارت دیگر میخواهند با این اقدامات در رفتار دولت ایران تغییر بهوجود بیاورند.
ترسی که آمریکاییها از گسترش اسلام سیاسی دارند، یک واقعیت است، زیرا اگر اسلام سیاسی در دنیا گسترش یابد، قطعاً سلطهی قدرتهای بزرگ دچار یک چالش بسیار پرهزینه خواهد شد و نهایتاً هم معلوم نیست که بتوانند به سلطهطلبیهای خود در سطح بینالمللی ادامه بدهند. بنابراین چالش ایران و آمریکا برای مدتی طولانی ادامه خواهد داشت و این تصور اشتباه است که برخی معتقدند اگر ما مقداری از مواضع خود عقبنشینی کنیم، دولت آمریکا هم از دشمنی با ما دست برمیدارد. به این دلیل که دولت آمریکا حتی یک موضعگیری سیاسی سادهی دولتی را هم نمیتواند تحمل کند و نسبت به آن واکنش نشان میدهد و این رفتار نشانهی خوبی برای خروج از چالش نیست.