وارد سالن می شوی و روی صندلی می نشینی. طبق اطلاعات روی بلیت، 15 دقیقه دیگر برنامه شروع می شود.در یک چشم به هم زدن سالن مملو از جمعیت مشتاقی می شود که هر کدامشان را می توانی به چشم یک یا حتی دو تراول چک خوش رنگ و تا نخورده نگاه کنی!
حالا زمان ورود شاه پسر خواننده است که بیاید روی سن و کارش را شروع کند. خبری نشد!
شاید مشکلی پیش آمده... تا چند دقیقه دیگر می آید...
نیم ساعتی هست که همه بی قرار و منتظر روی صندلی ها نشسته اند و دائم ساعتشان را نگاه می کنند.همچنان زمان می گذرد. از روی بیکاری دوباره تمام آنچه روی بلیت نوشته را مرور می کنی. "لطفا نیم ساعت قبل از شروع کنسرت در سالن حضور داشته باشید"... یعنی گل پسر خواننده ما روی بلیت ها را نخوانده؟
باز هم زمان می گذرد. تقریبا یک سوم از زمان اجرا گذشته و خبری از خواننده و گروه نوازنده اش نیست.
شد یک ساعت تاخیر! خواننده ژیگول آسه آسه و خندان از گوشه سن جلو می آید. چند هزار چشم مشتاق در حال تماشایش هستند. یک ربعی از آلبوم جدیدش و این که امیدوار است همه نسخه اصلی آن را بخرند، نه نسخه کپی را صحبت می کند. از قانون می گوید، که هوایشان را ندارد و تنها منبع درآمدشان همین آلبوم هایی است که ما نباید کپی کنیم تا اموراتشان بگذرد.از این می گوید که چقدر هوادارانش را دوست دارد و الان دل توی دلش نیست که برای آنها زیر آواز بزند.
خب! نیمی از زمان اجرای کنسرت گذشت...زمانی که تو و هزاران نفر دیگر، برایش پول خرج کرده بودی و وقت گذاشتی تا کمی تفریح کنی.خواننده شروع می کند و هول هولکی آهنگ هایش را می خواند. بالاخره باید زمان از دست رفته را جبران کند دیگر. چند توپوق قشنگ هم برای خالی نماندن عریضه می زند و تمام. سر ساعت! برنامه تمام می شود و شما را محترمانه از سالن بیرون می کنند.
فردای همان روز یک مصاحبه از گل پسر محبوبت در مجله می خوانی با این تیتر: بی قانونی در ممکلت ما موج می زند. ما در موسیقی مهجور واقع شدیم.
دیشب چقدر خوش گذشت...راستی کنسرت بعدی گل پسر را از دست ندهی!
پی نوشت: اگر برایتان اهمیت داشت، حاشیه نگاری روزنامه های عامه پسند را بخوانید. تقریبا هر روز درمورد تاخیر کنسرت های موسیقی مطلبی می نویسند.