"صراط" - از بهشت راندگان را صدا کنید؛ بیرون شدگان از جنت النعمات را بیابید و بشارت دهید که؛ خبری در راه است و گذری باز شده برای نظر به وجه الله.
آدم را بگویید با حوایش بیاید که در اینجا سیب گمراهی راه ندارد و تنها می توان عطر سیب ثاراللهی را در فضا استشمام نمود.
اینجا ، شوریدگان در آستانه ی باغ سیب حرم، دست به سینه در انتظار رخصت از بانوی مدینه اند تا سماع عاشقی را آغاز کنند .
اینجا ، در و دیوار دلهامان فریاد برآورده اند که: کتیبه ها و بیرقها را بیاورید تا زنگار از آینه هامان بزدایند .
دوشیزگان و زنان محله ی ما ، از مدتها قبل ، چشم انتظار ایستاده اند تا در خدمت زینب(س) درآیند و به دنیاییان بنمایانند که صاحبشان عفیفه ای است که در راه عصمتش ، عباس(س) می دهد نخ معجر نمی دهد ...
مردان دیارمان ، صاحبان سفره های احسان و بذل می باشند و فارغ از هر پستی و رذالتی ، سینه چاکان قمر منیر هاشمیون ، حضرت ابالفضلند(س) .
اینجا ، سیزده ساله هایمان فهمیده اند ! آری ؛ فهمیده اند با امام که باشی همنشینش در کوثری و بی ولی که بمانی ، ابتری . و اینچنین است که مرگ ، طعم عسل به خود می گیرد . آری ؛ سیزده ساله های ما قاسم بن الحسنیند(س) .
کوچکترهای خانواده ی ارباب برای مردمان اینجا بزرگترینها هستند تا آنجا که پیرانمان دخیل بستگان گهواره ی علی اصغرند(س) .
هر چه که هست ، اهالی ملک ما حسینی اند(ع) و سر و جانشان را نثار عشقشان می کنند .
این روزها ، از کوچه پس کوچه های شهر ما ، عطر سیب کربلا را می توان حس کرد و همه و همه ، آماده ی بستن احرام عاشقی و هروله در سعی بین الحرمین و طواف شش گوشه ی خون خدایند .
تمام شیطان فریفتگان را خبر کنید تا بیایند ؛ فصل شفاعت نزدیک است و زمزمه ی یا قدیم الاحسان بر لبان حسینیان جاری است .
از عرش از میان حسینیه ی خدا - آمد صدای ناله ی حی علی العزا ...
آدم را بگویید با حوایش بیاید که در اینجا سیب گمراهی راه ندارد و تنها می توان عطر سیب ثاراللهی را در فضا استشمام نمود.
اینجا ، شوریدگان در آستانه ی باغ سیب حرم، دست به سینه در انتظار رخصت از بانوی مدینه اند تا سماع عاشقی را آغاز کنند .
اینجا ، در و دیوار دلهامان فریاد برآورده اند که: کتیبه ها و بیرقها را بیاورید تا زنگار از آینه هامان بزدایند .
دوشیزگان و زنان محله ی ما ، از مدتها قبل ، چشم انتظار ایستاده اند تا در خدمت زینب(س) درآیند و به دنیاییان بنمایانند که صاحبشان عفیفه ای است که در راه عصمتش ، عباس(س) می دهد نخ معجر نمی دهد ...
مردان دیارمان ، صاحبان سفره های احسان و بذل می باشند و فارغ از هر پستی و رذالتی ، سینه چاکان قمر منیر هاشمیون ، حضرت ابالفضلند(س) .
اینجا ، سیزده ساله هایمان فهمیده اند ! آری ؛ فهمیده اند با امام که باشی همنشینش در کوثری و بی ولی که بمانی ، ابتری . و اینچنین است که مرگ ، طعم عسل به خود می گیرد . آری ؛ سیزده ساله های ما قاسم بن الحسنیند(س) .
کوچکترهای خانواده ی ارباب برای مردمان اینجا بزرگترینها هستند تا آنجا که پیرانمان دخیل بستگان گهواره ی علی اصغرند(س) .
هر چه که هست ، اهالی ملک ما حسینی اند(ع) و سر و جانشان را نثار عشقشان می کنند .
این روزها ، از کوچه پس کوچه های شهر ما ، عطر سیب کربلا را می توان حس کرد و همه و همه ، آماده ی بستن احرام عاشقی و هروله در سعی بین الحرمین و طواف شش گوشه ی خون خدایند .
تمام شیطان فریفتگان را خبر کنید تا بیایند ؛ فصل شفاعت نزدیک است و زمزمه ی یا قدیم الاحسان بر لبان حسینیان جاری است .
از عرش از میان حسینیه ی خدا - آمد صدای ناله ی حی علی العزا ...
تو فقط دست به زانو نزن و گریه نکن -گیرم ای شاه کسی نیست خودم نوکرتم
من خودم يك تنه از كرببلا ميبرمت
چه كسي گفته كه پاشيده شده لشكر تو
سعي ام اين است ببينم بدنت را اما
چه كنم شمر نشسته جلوي خواهر تو