به گزارش صراط، روز چهارشنبه هشتم آذرماه با حضور اهالی ادبیات، کتاب «چشم در برابر چشم»، خاطرات «آمنه بهرامی»، دختری که چند سال پیش چشمانش را به خاطر اسیدپاشی یک جوان از دست داد، در «خانه فرهنگ و هنر گویا» برگزار شد.
در ابتدای این مراسم، سهیل محمودی که اجرای مراسم را برعهده داشت، گفت: امیدوارم بخشش آمنه دامن زدن به عفو و نگاه انسانی را در جامعه ما گسترش دهد. رنج و اندوهی که او به شانه کشیده و آن بخشایش خاص، دل دریاییای میخواهد که در لحظه قصاص به خاطر حقیقتی بزرگتر از حقت بگذری.
در ادامهی این مراسم، حسین الهی قمشهای حافظ شناس و سخنور، داستانی از «آلبرکامو» را نقل کرد و در ادامه گفت: در سال 1948 در دنیای مسیحیت کنگرهای با موضوع «یک آدم کافر از یک مؤمن چه انتظاری دارد؟» برگزار شد که چند نفر به این پرسش پاسخ دادند. آلبرکامو نیز در این کنگره چنین سخن گفت: ما از دنیای مسیحیت انتظار داشتیم وقتی ظلم و تجاوز و شکنجه را میبیند فریاد بکشد و اسقفها و پاپ گریبان چاک کنند، آنها معیار هستند و باید اعلام کنند که با هر گونه ظلمی مخالف هستند.
الهی قمشهای در ادامه با بیان اینکه ما باید انتظارات جامعه را از خودمان برآورده کنیم، اظهار کرد: مثلا باید ببینیم جامعه از من معلم ادبیات چه انتظاری دارد. روزگار از امام حسین(ع) انتظاری داشت که برآورده کرد و ما هم جامعه اسلامی هستیم که حرفهای آن امام را در کربلا قبول داریم.
او ادامه داد: ما مرگ را سفری میدانیم و بر این باوریم که الان در گور بدنمان هستیم و قرار است که از این گور بیرون برویم، قرار نیست که زیر گور برویم.
الهیقمشهای با اشاره به موضوع بخشش آمنه بهرامی و گذشت او از حکم قصاص اظهار کرد: این دختر «رابعه زمان» ماست. او بزرگترین درسی را که میتوانستیم بگیریم را با این بخشش خود به ما داد.
او افزود: انسان باید دارای فخر و مباهات انسانی باشد و آدم بودن چیز کمی نیست. امروز شأن آدمیزاد به جایی رسیده که میبینند پدرش چقدر پول دارد اما شأن «برتراند راسل» به خاطر مقالاتی است که نوشته است و مهمترین افتخارش این است که از خودش سوال کرده است که من میخواهم با آثارم چه کنم؟ او گفته است که من میخواهم با آثارم از آلام بشری کم کنم. من دردها و رنجها را میبینم و کاری نمیتوانم بکنم. اما میخواهم آنها را کمتر کنم.
این حافظ پژوه در ادامه افزود: هر کدام از ما میتوانیم به سهم خودمان با کسی که این دردها را تحمل کرده است، همدردی کنیم. باید به فرهنگ کلاسیک خودمان، یعنی به سعدی، مولانا و حافظ که آدمیت را به ما جلوهگرتر کردند، برگردیم.
در ادامه این مراسم، «مهدی سجودی»، تنظیم کنندهی کتاب «چشم در برابر چشم» در سخنانی عنوان کرد: آمنه علیرغم سختیهای زیادی که داشت در مقابل آنها کمر خم نکرد، بلکه چشم بر افقهای دوردست دوخت و یقین دارم که آمنه فردا قویتر از آمنه امروز خواهد بود.
سجودی همچنین گفت: روح و مایه این کتاب تماما همان چیزی است که خود آمنه گفته است.
در ادامه، آمنه بهرامی با ابراز خوشحالی از حضورش در چنین مراسمی گفت: خوشحال هستم که میتوانم چنین لحظهای را درک کنم. ای کاش شما هم جای من بودید.
او سپس از « کتابفروشی گویا» و مهدی سجودی برای ترتیب دادن این مراسم قدردانی کرد و همچنین گفت: سالها دوست داشتم استاد الهی قمشهای را ببینم و به او بگویم که تفسیر قرآن و حافظ شما را دوست دارم و وقتی که با درد و رنج، در روزهای قبل و بعد از عمل جراحی در شهر بارسلون به سر میبردم وقتی که تفسیر قرآن و حافظ شما را گوش میکردم درد فراموشم میشد.
وی در ادامه با اشاره به برخی از مشکلات و سختیهایی که در دوره درمانش کشیده است، گفت: زمانی که در بارسلون بودم در یک مصاحبه از من پرسیده شد که حاضری سلامتیات را به تو برگردانند و تو به قبل برگردی؟ همانجا من گفتم: حاضر نیستم چرا که آن زمان فقط یک دختر زیبا بودم که مدرک الکترونیکی دارد ولی امروز عزیزانی دارم که آنها را با دنیا عوض نمیکنم. بزرگانی را میبینم که حاضر نیستم حتی یک لحظه از بودن با این بزرگان را به سالهای قبل بدهم.
بهرامی در ادامه مراسم به دردها و رنجهایی که در این چند سال تحمل کرده است، اشاره کرد و در ادامه از دربه دریها و و تنهاییها و بیپولی در شهر بارسلون سخن گفت.
وی با اشاره به مشکلات مالیاش برای درمان چشمش گفت: در بارسلون تصمیم گرفتم که کتاب خاطراتم را بنویسم و به خاطر نداشتن پول مجبور شدم تا برای چاپ کتاب با یک ناشر آلمانی قرارداد ببندم.
بهرامی همچنین افزود: ناشران ایرانی به من کم لطفی کردند. وقتی از چاپ کتاب با آنها حرف میزدم، آنها از من میخواستند سیدی خاطراتم را به آنها بدهم و من اعتماد نکردم تا اینکه مهدی سجودی را پیدا کردم.
بهرامی در ادامه با شرح سختیها و رنجهایی که برای درمان یکی از چشمانش کشیده است، گفت: در ابتدای اعزامم به شهر بارسلون در سال 83،کمکهایی از طرف مسئولان به من اعطا شد اما بعدها این کمکها قطع شدند تا اینکه یکی از چشمان که تا آن زمان 40 درصد بینایی داشت نیز کاملا از بین رفت. بعد از آن جزو آوارههای خیابانی شدم و به ایران زنگ زدم اما برخی مسئولان گفتند که عمل جراحی انتخاب خودت بوده است.
راوی کتاب چشم در برابرچشم همچنین به چرایی و چگونگی اسیدپاشی به صورتش و از دست دادن بینایی چشمانش پرداخت و درباره حکم قصاص «مجید موحدی» همان کسی که بینایی را از وی گرفت، گفت: از همان ابتدا میدانستم که او را خواهم بخشید اما میخواستم حکم قصاص را بگیرم و پس از اینکه حکم را گرفتم او را به خاطر روح و روان خودم بخشیدم.