شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۹ آذر ۱۳۹۱ - ۱۳:۵۰

آقای طباطبایی مرا موحّد کرد

صاحب نظر مادی ، در پاسخ یکی از همفکران خود که از او پرسیده بود: در مناظره با آقای طباطبایی به کجا رسیدی؟ گفته بود: «آقای طباطبایی مرا موحّد کرد».
کد خبر : ۸۸۳۰۵
به گزارش صراط، در ایام رحلت آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبایی که در 24 آبان 1360 به دیار باقی شتافت، به بررسی نظرات حضرت امام ره ؛ آیت‌الله جوادی آملی و تنی چند از بزرگان در رابطه با علامه طباطبایی می‌پردازد.


زندگی علمی و سلوک عملی علامه طباطبایی، بسیاری از شاگردان وهمنشینان ایشان را به دلبستگی و تحسین واداشته است. یکی از ویژگی‌های کمیابی که یاد کرد آن در سخنان همنشینان ایشان پر بسامد است «حریت فکری و سعه صدر» است.


امام خمینی (ره)

 
« آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است.» همچنین ایشان دراوایل انقلاب خطاب به علامه طباطبایی فرموده بودند:

 
« همجواری شما برای ما مغتنم است. »[1]


مقام معظم رهبری


« او مجموعه ای از معارف و فرهنگ اسلام بود؛ فقیه بود؛ حكیم بود؛ آگاه از اندوخته های فلسفی شرق و غرب بود؛ مفسر قرآن بود؛ از علوم اسلامی، یعنی علومی كه از اسلام نشأت گرفته یا از آن تغذیه كرده است، مطلع بود: از اصول، از كلام، ادبیات، از نجوم و هیئت و ریاضیات و از برخی علوم بی نام و نشان دیگر.


شخصیت او در لابه لای این دانستنی های بسیار، به كمك ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از كسانی بود كه تنها مكتب جامعی چون اسلام می تواند امثال او را در دامان پربركت خویش پرورش دهد.


 چهره معنوی او، سیمای پرصلابت مردی بود كه ایمانی استوار و عرفانی راستین را با دانشی گسترده و عمیق توام ساخته و با آمیزه شگفت وجود خویش، ثابت كرده بود كه اسلام می تواند سوز درون دلسوختگان شیفته را با عقل راسخ فرزانگان فرهیخته یكجا گرد آورد. »


علامه حسن‌زاده آملی:


 ایشان از اولیاءالله بودند، همواره در حضور، در مراقبت، در توجه بودند ... علامه طباطبایی بدون گزاف و بدون اغراق در فن اصول و فقه هر دو مجتهد بود.


آیت‌الله جوادی آملی:


علامه طباطبایی در حد خود وارث پیامبران بود و پیامبران همواره بحث آزاد را می‌پذیرفتند. … استاد علامه طباطبایی معتقد بود سوره انعام سوره احتجاج است و خدای سبحان در این سوره حدود چهل حجت اقامه کرده است و به احتجاج و بحث آزاد فرا خوانده است.


مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی خویی:


 او یک مغز متفکر و انسان فوق‌العاده قوی و نیرومندی است ... علامه طباطبایی، خویشتن را قربانی قرآن نمود.


پسر علامه


« پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتك و به راستی در شهر خودمان- تبریز- بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ....،


اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی، هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و كلام كم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت، هم در حدیث و روایت و خبر و ...،


شاید باور نكنید كه پدربزرگوار من، حتی در مسائل كشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید كه بی جهت به هر كس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچكس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یك شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند... » [2]


احتجاج هایی که از پیشوایان دین به ثبت رسیده گویای پشتیبانی آنان از بحث آزاد است. … هراس زمانی رخ می‌نماید که انسان از سرچشمه وحی و قرآن و سنت بی بهره باشد.


با این پشتوانه و دستمایه شرح صدر است که انسان می‌تواند ریاست و سروری کند و جمله زیبای «آلة الریاسه سعة الصدر» مصداق تامش همین تریبون‌های آزاد بین اندیشوران و صاحب نظران است؛ نه اعمال ریاست‌های جاه طلبانه و اتکا بر ماده و طبیعت و اسراف و تبذیرهای مالی.


بر این اساس بود که علامه رحمه الله رخدادی را این گونه نقل فرمود: تابستانی در «درکه» (اطراف تهران) به سر می‌بردم (در آن سالها افکار کمونیستی و ماتریالیستی رایج بود). یکی از صاحب نظران مادّی اندیش و مارکسیست مایل بود با من به بحث آزاد بنشیند.


چون بحث آغاز شد، حدود هشت ساعت (در روزهای طولانی تابستان) بحث ما به درازا کشید و عنصر محوری گفتمان را الحاد وی و توحید من تشکیل می‌داد و من همه سخنان ملحدانه او را با سعه صدر گوش می‌دادم.


 نرنجیدم و پرخاش نکردم و من برای اثبات ذات اقدس پروردگار از راه برهان صدّیقین سخن می‌گفتم. سرانجام علامت تأمل و تدبر در وی ظهور کرد. مدتی بعد در پاسخ یکی از همفکران خود که از او پرسیده بود: در مناظره با آقای طباطبایی به کجا رسیدی؟ گفته بود:«آقای طباطبایی مرا موحّد کرد». (شمس الوحی تبریزی ص239)


داریوش شایگان:


من از محضر چهار تن فیض برده ام، که هر یکی از آنها برایم ارزش خاص خود را دارد. بی هیچ تردید، علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشته ام به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم.


 سوای احاطه وسیع او بر تمامی گستره فرهنگ اسلامی آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش می‌داد، کنجکاو بود و نسبت به جهان‌های دیگر معرفت، حساسیت و هشیاری بسیار داشت.


دیدار من با کربن در اوایل 1340 دست داد. توسط سید حسین نصر به حلقه اصحاب تاویل پیوستم که کربن نیز در زمره آن بود و منظما به دیدار علامه طباطبایی می‌شتافت. بعد از عزیمت کربن به اروپا هر وقت علامه طباطبایی به تهران می‌آمد – در قم زندگی می‌کرد – ما هم پنجشنبه و جمعه‌ها به آنجا می‌رفتیم و در این جلسات الحق استثنایی شرکت می‌کردیم.


این رابطه‌ها تبدیل به دوستی شد. علامه تابستان‌ها در اوین باغی را اجاره می‌کرد و برایش حالت ییلاق داشت. ما هم هفته ای یک بار به ملاقاتشان می‌رفتیم. یک روز علامه فرمودند بیایید سفری در ادیان مختلف بکنیم؛ اول مسیحیت، بعد هند و ادیان بودایی و بعد تفکر چینی. ایشان به هند خیلی علاقه مند بود.


علامه طباطبایی از حافظ خیلی خوشش می‌آمد و عیسی سپهبدی هم بسیار زیبا حافظ را قرائت می‌کرد و یکی از علایق ایشان این بود که سپهبدی غزل‌های حافظ را بخواند و ایشان تفسیر کند و این کار را هم موقعی می‌کرد که مجلس خصوصی بود و خالی از اغیار. در جمع این کار را نمی‌کرد. اگر شخصی غیر خودی به جمع می‌آمد سکوت می‌کرد.


یک بار او را به ویلایی در ساحل خزر که به دریا مشرف بود دعوت کردم. مثل همیشه بحث فلسفه و رابطه میان دیدن و دانستن در میان بود.


 از نظر او تمامی معرفت اگر به سطح تجربه ای آنی و شهودی اعتلا نمی‌یافت هیچ ارزش و اعتباری نداشت. من در آن ایام نوشته‌های یونگ را زیاد می‌خواندم و در آن زمان در کتاب انسان و جست وجوی روان غرق بودم. استاد خواست بداند که کتاب چیست و من هم خلاصه ای از کتاب را برایش نقل کردم.


 اصل مطلب این بود که در حالی که قرون وسطی روح جوهری و جهانی را موعظه می‌کرد قرن نوزدهم توانست روانشناسی فارغ از روح را به وجود آورد. استاد چنان از این نکته به وجد آمده بود که خواست کتاب به فارسی ترجمه شود و افزود: زیرا باید جهان را شناخت. ما نمی‌توانیم خود را در برج‌های عاج مان محصور و منزوی کنیم. (زیر آسمان‌های جهان ص41)

 
پی نوشت ها :

 
[1] صحیفه نور ج 9 ص 134

 
[2] نقل از پایگاه صالحین
منبع: تبیان