به گزارش صراط ، شبکه یک سیما چندی است که سریالی را با عنوان "راستشو را بگو"روی آنتن شبکه فرستاده که مباحث و حواشی زیادی را به دنبال داشته است. مضمون داستان نشاندهنده آن است که حرفهای جدی در پسزمینه اثر نهفته است اما مسالهای که در اینجا اهمیت دارد، چگونگی انتقال مفاهیم به مخاطبان و نحوه اثرگذاری آن بر روی قشر جوان است.
نوع تعامل دختران و پسران دانشجویی که شخصیتهای اصلی داستان را میسازند نیز حواشی فراوانی را پیرامون این سریال به وجود آورده است تا جایی که برخی از رسانهها به شدت نسبت به ایجاد الگو و فضای کاذب دانشجویی در این سریال انتقاد کردهاند.
با این مقدمه به سراغ محمدرضا آهنج، کارگردان "راستشو را بگو" رفتیم تا با او درباره حواشی و انتقاداتی که در خصوص این سریال مطرح است، به گفتگو بنشینیم؛
بحث را میتوانیم از اینجا شروع کنیم که ایده این سریال از کجا آمده است؟
محمدرضا آهنج: بنده حدود 3 سال پیش یک تعهد و قراردادی با خانم سمرقندی به عنوان تهیهکننده برای ساخت سریالی داشتم. بنابر دلایلی آن کار بسیار گسترده شد و با اینکه اول به عنوان یک فیلم بود بعدها به یک سریال تبدیل شد، یک فاصله زمانی یک سال و نیمه در این میان افتاد و همکاری ما با تهیهکننده مدتی به حال تعلیق درآمد، ولی تعهد ما به جای خود باقی بود و من هم دوست داشتم با خانم سمرقندی در پروژهای همکاری کنم. بعد از اینکه با رایزنیهایی که صورت گرفت قرار شد با شرکت مترو و سازمان حمل و نقل ترافیک همکاری شود و با اهدافی مانند فرهنگ ترافیک و استفاده از مترو فیلمی ساخته بشود، از من دعوت شد که در این کار همکاری کنم.
در همان برخورد اول من بیان کردم که فیلمساز سفارشی به آن معنا نیستم؛ نه اینکه فیلم سفارشی نساخته باشم، در سریال "عملیات 125" برای آتشنشانی کار کردم ولی با خود قرار گذاشتم که خودم را دور نزنم و به سمت هدفهایی بروم که با مدت زمان بیشتر و به صورت عمیقتر بتوانم آنها را دنبال کنم. با رایزنیهایی که صورت گرفت، خانم سمرقندی را مجاب کردم و او هم پذیرفت و همکاری صمیمانهای شکل گرفت و با توجه به جلساتی که با مسئولان مترو داشتیم من فکر میکردم برای این گزینه کسی که خیلی میتواند کمک کند دکتر رستگاری است و از او دعوت به ارائه طرح و قصه کردیم. او هم شاید اوایل کار خیلی تمایل نداشت که برای جایی به صورت سفارشی فیلمنامهای بنویسد ولی چون میدانستم او دغدغههای جدی دارد وعلاقه زیادی به مسایل مکتبی، اجتماعی و سیاسی دارد و یک فرد تحصیلکرده است و میخواهد حرفهای جدی بزند، با هم صحبت کردیم و او طرح خود را ارئه کرد.
زمینه متصل کردن این دو جریان مانند مترو به عنوان سفارشدهنده و خانم سمرقندی به عنوان تهیهکننده نقشی بود که من در این میان ایفا کردم و آقای رستگاری هم قصه را نوشت. البته با یکسری پراکندگیها و یکسری مفاهیم که قرار بود دنبال کنند که نهایتا منتج شد به این داستانی که امروز با عنوان سریال "راستشو بگو" از شبکه یک پخش میشود. جالب اینجاست که ما برخلاف همه جا هیچ قصه و داستان پیش زمینهای ارائه ندادیم.
این همکاری شکل گرفت و همکاری هم به این شکل بود که همه می خواستند یک حرف جدی بزنند و آقای رستگاری هم مستعد نوشتن چنین داستانی بود، وی به گروه اضافه شد و طرح قصه را داد و یک مقداری طرح چکشکاری شد و شاید هم یک مقداری ممیزی صورت گرفت و این داستانی که مشاهده میکنید از دل آن درآمد.
*به نظر می رسد محتوای داستان بسیار گسترده است، در صورتی که میبینیم فضای داستان بسیار کوچک است. احساس میشود که این داستان نتواند آن حرفی را که میخواهد بزند، به طور کامل و شایسته بیان کند. این نگرانی وجود دارد که ممکن است، فیلم شما دست مخاطب را تا جایی بگیرد و با خودش همراه سازد و در انتها وی را سردرگم و با سئوالات زیادی که ذهن او را مشغول کرده رها سازد و به نوعی داستان از پس چنین مفهوم گسترده برنیاید. نظر شما در اینباره چیست؟
- چون آدم مثبتاندیشی هستم این موضوع را هم مساله مثبتی میبینم و فکر میکنم که در هدفگذاریمان توانستهایم مثبت عمل کنیم. یک مسألهای هم در اینجا اشاره کنم که کل داستان حدود 33 قسمت است و برای هیچ مناسبتی هم مانند ماه رمضان ساخته نشده بود، ولی وقتی مدیر شبکه از کار بازدید کرد و پیشنهاد داد که این کار برای ماه رمضان آماده بشود، این مساله مطرح شد. ما فشردگی زیادی برای جمع کردن کار داشتیم و موافقت کردیم که کار در سی قسمت ارائه شود اما در نهایت تصمیم گرفته شد تا در فرصت مناسب دیگری پخش شود.
اما اینکه این دغدغه را دارید که آیا میشود و اینگونه طرح سوال میکنید، من امروز میگویم میشود. اگر قرار بود نشود و ما موضوع را ابتر مطرح بکنیم و بیننده را با کلی سوال رها بکنیم که اصلا ناجوانمردانه است و به نظر من باید کمی صبر کنیم و مطمئن هستم که این اتفاق در طول و پایان کار خواهد افتاد که احتمال قریب به یقین راضیکننده خواهد بود. مطمئن باشید که بینندگان را رها نمیکنیم و در نهایت آسیبشناسی صورت میگیرد و اینطور نیست که همه سفید باشند و به سمت نور حرکت کنند و در داستان هم مشاهده خواهید کرد که خیلی کم هستند آدمهایی که اراده میکنند و کاری را انجام میدهند و سالم به منزل میرسند.
*فکر نمیکنید داستان خیلی پیچیده است و این جلو و عقب رفتن داستان خیلی به کار ضربه زده است؟
- با توجه به سریالهای یک خطی که تلویزیون ذائقه مردم را با آنها تغییر داده است، بله این یک آسیب است و ما هم ریسک کردیم و با ترفندهایی مثل کپشن و صدای محمد حسین لطیفی که هدایت میکند، سعی کردیم یک مقدار این ریسکپذیری را داشته باشیم و برویم به سمتی که بیننده سرگشته و گمگشته نشود. البته چقدر موفق شده ایم به نظر می رسد موثر بوده است. ولی در پیچیدگی داستان شک نکنید که با توجه به حرفهای متفاوتی که میخواهیم بزنیم که بعضا متهم به شعاری حرف زدن هم شدهایم، این از الزامات داستان بود که یک مقداری پیچیده باشد.
*در خصوص همین شعاری حرف زدن، به نظر می رسد که هم در دیالوگ های داستان و هم در موضوع کلی به سمت شعار و شعارزدگی پیش رفتهاید.
- شعار که فی نفسه بد نیست و من نمیخواهم این موضوع را رد کنم. در یک جایی ما متهم به شعاری بودن میشویم. البته من نمیدانم این شعاری بودن داستان در کجاست و قبول ندارم، شاید اگر مصداقی بیاورید ملموستر باشد ولی در کل هم اگر ما شعار میدهیم، شعار از شعایر انقلاب است و شعار و مانیفست انقلاب هم این بود که به ما میگفت کجا باید شروع کنیم و چطوری زندگی کنیم و چه اخلاقی داشته باشیم.
اینها شعائر انقلاب است و در اسلام هم شعارهایی داریم که ریشه و نحله انقلاب را تعیین میکند. در فیلم ما هم همینطور است. اگر فکر میکنید باید شعار بدهیم و هیچ ریشه و پشتوانهای نداشته باشد من این را رد میکنم. چون من و نویسنده اگر ارجاع میدهیم این یک کار مصطلح نمایشی است و این حرف که حالا شعار میشود یا هر چیز دیگری که اسمش را میگذاریم، ریشه در جهانبینی ما دارد که آن جهان بینی محترم و مقدس و فراموش شده است. از این جهت به نظر من میآید که کارکرد منفی ندارد.
*ما یک تناقضهایی را هم در فیلم میبینیم مانند خانمی که از آمریکا میآید و میخواهد آیین فتوت و مردانگی را از جای دیگر به ایرانیان یادآور شود و یکسری از موضوعات دیگر در فیلم است که یک مقدار باورپذیری آن را دشوار میکند. در این زمینه چه نظری دارید؟
- اگر من به عنوان کارگردان الگویی را به جامعه میدهم به ظاهر الگو است. این آدم میآید و در طول داستان کنش و واکنش را انجام میدهد و دعوت به آیین فتوت و جوانمردی هم میکند و از یکسری الگوهای دانشگاهی هم استفاده میکند و در نهایت اگر موفق به دیدن این داستان میشویم میفهمیم که این فرد چقدر درست گفته است و چقدر غلط. یعنی ما آسیبهای این فرد را هم بررسی میکنیم. یک مثلثی است به نام مثلث قدرت و ثروت و شهرت.
ما این مثلث را در این داستان مطرح میکنیم. مردمشناسان و جامعهشناسان هم این موضوع را مطرح میکنند که اگر این دو رأس را بدست بیاورد میتواند رأس دیگر را نیز بدست آورد. یعنی شمای جوان اگر ثروتمند بشوید قدرت و شهرت را به راحتی میتوانی بدست بیاورید.
این مثلث را ما تشکیل میدهیم و بهانههای مختلفی هم برای تشکیل این موضوع داریم و جوانانی که در داستان میبینید به همراه استاد خود درگیر این موضوع میشود و خود این موضوع آسیبشناسی میشود. اما اینکه چگونه این آسیب شناسی اتفاق میافتد، باید داستان را دید.
*مسأله دیگری که حواشی زیادی در خصوص سریال به وجود آورده است، بحث ارتباطات است که میان دانشجویان و شخصیتهای اصلی داستان برقرار میشود. بسیاری این ارتباطات را کاذب میدانند و بیان میکنند که الگوی نامناسبی را وارد جامعه به خصوص دانشگاهها میکند.
- من قرار نیست بخشنامههای وزارت ارشاد را عملی کنم و یا درباره اینکه در دانشگاهها چطور باید ارتباطات وجود داشته باشد فیلم بسازم. من یک فضای نمایشی را طرح کردم که یک بخشی از آن تخیل است و یک بخشی از آن درام و یک بخشی از داستان هم برای همراه کردن مخاطب به مباحث زیباییشناسانه و تعلیق میپردازد و اینها باید در کنار هم در یک کار باشند.
اگر من قرار بود بخشنامه های وزارت علوم مانند جداسازی پسرها از دخترها را بسازم، باید یک فیلم دیگر میساختم. یک بخش این داستان تخیل است ضمن اینکه این دوستان قسم خواهری و برادری خوردند. ما یادمان نرود که بعد از انقلاب خیلی از جریانهای فکری که حتی صحیح هستند در این زمینه نظر دادند و حتی تخریب کردهاند اما تا به حال این موضوع را تنها نفی کردهایم و چیزی جایگزین آن نکردهایم.
یادمان نرود که ما در چه قرنی هستیم. ما خوب میدانیم که در جامعه خودمان ارتباطات به چه صورتی است. بحث سیاه نمایی نیست بلکه واقعیت گرایی است و بعضا میبینیم که ارتباطات شرعی و قانونی در بعضی از این روابط حاکم نیست ولی اینکه ما همه موضوع را تخریب بکنیم و اصل صورت مسأله را کنار بگذاریم باید بگویم که این دغدغه خود فیلم است. اگر ما به عنوان برادر و خواهر ننشینیم و گفتگو نکنیم یک خلایی در اینجا احساس میشود.
در فیلم نیز ما به عنوان یک الگوی ذهنی به این موضوع میپردازیم و این درحالی است که تمام شرعیات را رعایت میکنیم و در فیلم هم مشاهده میشود که این اجتماع در کنار یک بزرگتر و قسم برادری و خواهری و قسم ریشه دار فتوت و مردانگی شکل میگیرد و این همان الگویی است که ما بدان اشاره داریم. در هیچ کجای فیلم من بویی از مسائل ارائه دهنده عشوه گری که جامعه و قشر جوان را دچار تزلزل کند، دیده نمیشود.
خانمهای گروههای اهل فتوت همه چادری هستند و حالا اینکه کی و به چه صورت در این داستان چادری شده است، این بحثی است که در داستان هم مطرح میشود. چادر پوشیدن خانم دکتر با چادر پوشیدن خاطره آرامی خیلی فرق دارد. من در خصوص همین موضوع مورد نقد قرار گرفتهام و کسانی گفتهاند که مگر این مسأله بالماسکه است. اتفاقا در طول داستان فرق چادری بودن کسی که اعتقاد واقعی به چادر دارد و کسی که اعتقاد ندارد و به خاطر مناسباتش چادری است در داستان مورد اشاره قرار میگیرد.
ولی این نکته را باید مورد توجه قرار دهیم. ما چرا باید تخریب بکنیم. ما باید فضاهای جدید را هم ببینم. زمانی میگفتند که فقط خانواده در تربیت فرزندها موثر است. امروز بهتر میدانیم که در عصر نوینی که بچهها به دانشگاه و مدرسه و دامن اجتماع میروند، در بسیاری از موارد از حیطه تربیت خانواده خارج میشوند و آن مقداری که ممکن است با دوستان یا معلم خود بنشیند، کمتر بعضا بیشتر از خانواده است. دین که این مسائل را نفی نمیکند. دین میگوید یک چنین فضایی وجود دارد. باید برای این موارد هم ما برنامه داشته باشیم. چرا باید این فضاها را نفی کنیم. خانواده یک بخش جدی تربیتی است اما یک بخش دیگر این موضوع از دست خانواده خارج است. در این بخشها ما داریم الگو میدهیم.
ارتباطی اگر باشد که هست و ما نمیتوانیم منکر آن شویم، باید آن را اصلاح کرد. ما در سریال نمیآییم با طرح مسائل انحرافی به مشکلات دامن بزنیم و مثلا با طرح ازدواج موقت کلاه شرعی روی مشکلات بگذاریم و صورت مساله را پاک کنیم. اصلا به دنبال این موارد هم نرفتیم و حرف فیلم ما هم این نیست. اما به هر حال وقتی صحبت که میکنیم منکر چنین ارتباطی نمیشویم.
*یعنی میخواهید یک الگوی فرهنگی در این زمینه ایجاد کنید که چطور باید یک دختران و پسران در این زمینه رفتار کنند؟
- این فرهنگ وجود دارد و ما داریم یادآوری میکنیم که راه صحیح کدام است. ما در سریال مطرح میکنیم که چطور میتوانیم گفتمان داشته باشیم و پاک دامنی را نیز حفظ کنیم. خانوادهها با دیدن چنین مسائلی در واقع با عمق مسأله آشنا میشوند و خانوادهها هم بعد از این میتوانند با عدم نفی کلی این موضوع، راهنمایی مناسبی به فرزندان خود بدهند.
*بازیگرانی که در این سریال از آنها استفاده کردید بیشتر چهرههایی هستند که در سینما مشغول به کار بودهاند، به نظر میرسد که کمی انتخاب این بازیگران برای جلب توجه مخاطب بوده است، به نظر شما این بازیگران تا چه حد توانستهاند از عهده نقشهای خود برآیند. فکر نمیکنید یک مقدار بازیها تصنعی است؟
- این موضوع بیشتر سلیقهای است. من بازی خانم ضیغمی را بر اساس نقش خاطره آرامی که یک انسان جاه طلب، فرصت طلب و پرخاشگری است که ریشه آن را در فلاش بکهایی از این آدم در فیلم میبینیم، انتخاب کردهام. ما از وی خواستیم که این نقش را ایفا کند و او هم نقش خاطره آرامی را خیلی خوب درک کرده است و با همان بحث چهره بودنشان در تلویزیون آمد و با توجه به اینکه میتوانست تاثیرگذار باشد این نقش را پذیرفت. آقای عبادی هم به همین صورت.
*بیشتر به صورت کلی میخواهم نظر شما را درباره بازیها بدانم.
- من احساس میکنم که بازیها خوب بوده است. البته هر یک نمره خاص خودشان را دارند و فکر میکنم که اکثرا نقششان را خوب بازی کردهاند و اکثرا هم خوب انتخاب شدهاند. مجموعه 22 نفر از بازیگران که به صورت جدی باید کار کنند در این سریال با ما همکاری کردهاند. جمع کردن این دوستان و برنامه ریزیهای پیچیده و عجیب و در لوکیشنهای بسیار سخت مانند مترو و جنگ و جامعه و دانشگاه یک کار طاقت فرسایی است که ما انجامش دادیم.
شاید در بعضی از گزینهها میتوانستیم انتخابهای جدی تری داشته باشیم تا مخاطب را آزرده خاطر نکند و داستان باورپذیرتر جلوه کند ولی از نظر خودم به عنوان یک کارگردان فکر میکنم که انتخابهایم صحیح بوده است و جمع این دوستانی که با ما همکاری کردند خروجی قابل قبولی داشتند. من که خیلی راضی هستم.
*حالا یک مقدار از سریال شما دور شویم و به بحث کلی سریالهای تلویزیون بپردازیم. به نظر میرسد که سریالهای رسانه ملی به خصوص سریالهای تولید داخل با ریزش مخاطب مواجه شده است در حالی که میبینیم تماشای سریالهای شبکههای ماهوارهای هم بیشتر شده است. به نظر شما چرا سریالهای تلویزیونی به خصوص سریالهای تولیدی خودمان مخاطبانش ریزش کردهاند؟
- صریح بگویم که این مسأله را من به حساب مسئولان مربوطه میگذارم. یک پایه هنر مسائل اقتصادی است؛ یعنی چرخ هنر را اقتصاد به گردش در میآورد. اگر ما یک تابلوی نقاشی هم بخواهیم رسم کنیم باید بودجهای داشته باشیم که با آن قلم و بوم و ... را تهیه کنیم. اگر این مساله مهیا نباشد در اثر و خروجی داستان تاثیر زیادی میگذارد. من قصور در ساخت سریالهای تلویزیونی را در بودجهدهی نامناسب دیر تسویه کردنهای وحشتناکی که ضربه فراوانی به فیلمسازان میزند، میدانم.
از طرف دیگر آنتن هم باید برنامه داشته باشد و طیف عظیم مخاطب با سلیقههای متفاوت را راضی کند. اینجاست که وقتی تلویزیون بودجه نداشته باشد کار فاخر نمیسازد و اگر هم کار فاخر میسازد به سمتی میرود که هدفگذاری درستی نیست و گاه می بینم که سریالی ساخته میشود که چندین سال طول میکشد و به نسبت بودجهای که تعیین میشود خروجی مناسبی ندارد؛ این هم از اشتباهات تلویزیون و مدیران آن است. در نتیجه آنتن باید پر بشود و از سوی دیگر پولی هم نداریم که آثار فاخر بسازیم و مجبور میشویم که کار نازل و درجه 6 و 7 بسازیم.
در عصر حاضر مخاطب هم نیاز دارد که حرف واقعی و جدی بشنود و اگر این نیاز از سوی فیلمهای داخلی برآورده نشود به همسایه پناه می برد و همسایه هم هر که باشد از ترکیه گرفته تا کره و کشورهای امریکای جنوبی خیر این جامعه را نمیخواهد. درواقع ما برای این کشورها جامعه هدف هستیم. چه آسیاییها برای پول درآوردن و چه غربیها برای ایجاد تغییر در فرهنگ ما، به جامعه ایران چشم دوختهاند.
سه سال پیش وقتی فیلمهایی در ردیف فیلمهای خیانتمحور در خانواده از سوی شبکههای ماهوارهای پخش شد، ما مشاهده کردیم که در سینما نیز این مضمون وارد شد و بر همین اساس بیش از 70 فیلم سینمایی در ژانر خیانت ساخته شد. البته این نوع فیلمها از سوی هنرمندانی تهیه شدند که تنها به سود و بهره خود در سینما میاندیشند. به هر حال همه این مسائل به فضای هنری فیلم و سریال سازی ضربه میزند. دولت باید کمک کند و از تلویزیون هم نتیجه بخواهد. به هر حال فقر اقتصادی ضربه زیادی به روند فیلم و سریالسازی در تلویزیون زده است و برای اصلاح این روند باید بودجه اقتصادی مناسبی در این بخش تزریق شود.