"صراط" - سینمای ایران در طی دو دهه اخیر فراز و نشیب های فراوانی را پشت سرگذاشته است.
چند سالی ست که کیفیت هنر هفتم کشور، رو به نزول نهاده و منحنی رشد آن مسیری سرازیری را طی می کند.
به گزارش سرویس فرهنگی صراط؛ روند فیلمسازی در کشور ما منحصر به بیان نگرش و دیدگاه های قشری خاص شده است که بدین صورت سعی در بسط اینگونه تصورات در میان جامعه را دارند.
موجی که هم اکنون در بطن تولیدات سینمای ایران شکل گرفته؛ انتقادات نابجا و نه بر حق، از وضعیت فعلی جامعه است.
درون مایه اکثریت فیلمهای ما شامل نقد بی حدوحصر ارزشها، هنجارها و اعتقادات جامعه می باشد.
"افراط در پرداختن به کمبودها" در حال همه گیر شدن است در بین فیلمسازان ما. حال مشخص نیست این عطش بزرگنمایی کاستی ها با چه چیزی و یا چگونه فروکش خواهد کرد؟!
البته مقصود از بیان جملات فوق این نیست که نارسایی ها را نبینیم و به تقدیس کاستی ها بپردازیم و همواره به شیرینی شیره(!) اذعان داشته باشیم! منظور این است که عادل باشیم و اگر کمبودها را می بینیم ؛ نقاط مثبت را نیز متذکر شویم.
"عدالت در روایت" از آن دسته موضوعاتی است که رعایت آن در شرایط فعلی سینمای کشور به شدت احساس می شود.
اما در این بین هستند عده ای که خواسته یا ناخواسته؛ "نه تنها آب نمی آورند بلکه سبو نیز می شکنند!" و بر روی این امواج سهمگین انتقادات، موج سواری می کنند!
سوار موج شدن که هنری نمی خواهد! شکار «خرس طلایی برلین» و صید «صدف زرین سن سباستین»؛ از جشنواره هایی که سابقه ضد ایرانیشان زبانزد است که مباهات و افتخار ندارد! هرکس در فیلم خود تصویری عقب مانده تر، مفلوک تر و ناکارآمد از جامعه و ساختار کشورش ارائه دهد، جایزه که سهل است؛ تندیس طلایی خودش را می سازند!
محصولات کنونی صنعت سینمای کشور به نوعی بازگشت به عقب محسوب می شوند و دوران رکود فرهنگی را سپری می کنند. تغییر نگرش فیلمسازان برجسته ما در ساخته های جدیدشان به وضوح قابل مشاهده است.
کارگردانان و نویسندگان نسل دوم و سومی که تا پیش از این دغدغه اکثریت ایشان، تولید و ساخت آثاری با رویکرد انقلابی و اعتقادی بود؛ چه شد که به ناگاه تغییر موضع داده و اولویت های آنان جایگزین شد؟! براستی این تغییر نگرش از کدام سمت و سو نشأت می گیرد؟!
نقد وارده بر سینماگران ایران این است که چرا با گذر زمان و به تناسب آن، طرز فکر این جنابان نیز تعویض شد و رو به تغییر نهاد؟!
حقیقتاً مادامی که آدمی، اندیشه و نگرش و کردار خویش را برحق می داند و حقانیت آن یقین دارد؛ می بایست در آن ثابت قدم بوده و بی هیچ هراس و واهمه ای در جهت بالفعل کردن این اندیشه بالقوه تلاش نماید. فلذا سخن به میان آوردن از اینکه دوره و زمانه عوض شده و سلیقه مردم تغییر کرده است؛ مردود بوده و نوعی مغالطه بشمار می رود.
اینکه کسی برای خوشآمد دیگران و نه از روی افکار و برداشت های شخصی خود، فیلم بسازد که فیلمساز نیست؛ عضو حزب «باد» است که به هر طرفی وزید، خود را با آن همراه سازد!
فیلم خوب می بایست براساس دغدغه های عوام ساخته شود نه برای جلب نظر عده ای اقلیت مرفه نشین بی آلام!
موضوع اغلب ساخته های کنونی سینمای ایران را «خیانت»، «مرآودات مثلثی» و «روابط نامشروع» تشکیل می دهد.
در همین راستا موضوعی که اخیراً اذهان اکثر اشخاص مرتبط با حوزه سینما را درگیر و پیگیر خود کرد؛ مسأله اعتراض های مردمی به اکران فیلم "من مادر هستم" بود.
در همین راستا معدودی مدافع این فیلم هستند و عده ای مخالف و تقبیح کننده آن و هرکدام از این دو طیف نظرات خاص خود را مطرح می کنند. موافقان، سازندگان و متولیان فرهنگی را به دلیل رعایت نکردن اخلاقیات و عدم نظارت دقیق، مقصر می دانستند و مخالفین، معترضین را به نقض قانون و گریز از آن متهم می کردند.
در نگاه نخست ممکن است بعلت عدم رعایت قوانین ارشاد از سوی معترضین، مخالفان این اقدام مُحق شناخته شوند اما می بایست این نکته را مدنظر داشت که قانون در ذیل اصول تعریف شده و مشروعیت می یابد.
اصول اولای بر قانون است ؛ مذهب افضل بر قانون است. رعایت احکام و شعائر مذهبی و نیز اقتضائات فرهنگی بر رعایت قانون اولویت دارد. شاید در قوانین داخلی وزارت ارشاد، اینگونه اقدامات نقض قانون بشمار رود اما این تفسیر در شرایطی قابل قبول است که این قانون به تنهایی هم شرط لازم باشد و هم شرط کافی، درحالیکه اینطور نیست.
چراکه در نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آمده است:
«به منظور تحقق اهداف زیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکیل می شود؛
- رشد فضائل اخلاقی براساس ایمان و تقوا.
- رواج فرهنگ و هنر اسلامی.
- استقلال فرهنگی و مصونیت جامعه از نفوذ فرهنگ اجانب.
- و...»
بر همین اساس همگان بر این موضوع واقفند که قانون اساسی هر کشور بعنوان قانون مرجع و اولیه بحساب می آید و باقی قوانین-من الجمله قوانین داخلی وزارت ارشاد- در حکم قوانین ثانویه می باشند.
حال چند سوال در اینجا مطرح است؛
- براستی آیا اینگونه فیلم ها مروج مکارم و فضائل اخلاقی اند؟!
- آیا مفاهیم مطروحه در این آثار، تداعی گر فرهنگ و هنر اسلامی است؟!
- آیا نظارتی بر ساخت چنین فیلم هایی وجود دارد؟!
مع الاسف زمانی که مسئولین امر هیچگونه مراقبت و نظارتی بر اینگونه فیلمها نداشته و بی اعتنا به قوانین، مکرراً پروانه نمایش صادر می کنند؛ مردم مقید و مذهبی نیز بالاجبار، خود وارد صحنه شده و مانع اکران چنین آثاری می شوند.
حال و روز سینمای ما شده حکایت "آن کس که بداند و نداند که بداند ..."!
نویسندگان و سازندگان فیلمها درحالیکه می دانند اولویت ها چیست؛ در عین اینکه می دانند که می باید به کدامین موضوعـات بیشتر پرداخت و کدامیک را می بایست برجسته نمود؛ اما با این حال خود را به ندانم کاری زده و راه دیگری را درپیش می گیرند.
سینمای ایران محتاج بازنگری است و به انقلاب و پالایش نیاز دارد. با وجود وضعیت نابسامان سینمای ایران، ضرورت انقلاب فرهنگی در این حوزه به شدت احساس می شود.
تا چه زمانی باید شاهد تولید آثاری مبتذل و سخیف باشیم! آثاری که با گرته برداری محض از سینمای غرب، فقط و فقط برای خوشآمد عده ای منورالفکر ساکن پنت هاوس های شمال پایتخت ساخته می شوند!
مسأله جامعه ایران، مـردی نیست که در «چهل سالگی» به دست خود، از شریک زندگی اش آزمون خیانت بگیرد که آیا هنوز به او پایبند هست یا نه!
دغدغه خانواده ایرانی، «سیمینی نیست که به بهانه جدایی از نادر» کشورش را ناامن و بی آتیه می داند و تنها راه رهایی از این دوزخ(!) را پناه برن به فردوس غرب می پندارد!
و همچنین مشکل و دغدغه ایرانیان، رزمنده ای نیست که بنام «دموکراسی تو روز روشن» او را به مسلخ گاه ببریم و تمام گذشته و اعتبار و آبروی او را به سخره بگیریم و او را دستمایه ای برای نشان دادن دموکراسی در دیار باقی(!) قرار دهیم!
مسأله ما اینها نیست و می باید که به حال این سینما گریست!
مسأله جامعه ایران، حاج کاظم بود که در «آژانس شیشه ای» خود را در عملی انجام شده برای یاری عباس، مستأصل می دید که در این دوراهی محض؛ چه باید کرد؟
دغدغه خانواده ایرانی، صفیه، مادربزرگ «بازمانده» بود که برای نجات تنها یادگار پسرش از چنگال صهیونیست ها، خود را فدا کرد.
دغدغه ایرانیان، پسرک «بچه های آسمان» بود که در مسابقه خواستار مقام سوم بود نه اول! چراکه جایزه نفر سوم کفش مدنظر او بود.
و کمی جلوتر، موضوع ما، روحانی تازه معمم شده نیشابوری بود که پس از مواجهه با تمامی مشکلات مادی و معنوی نشان داد که می توان «مس را به طلا» تبدیل کرد.
البته نمی توان تمام مشکلات و کم کاری ها را صرفاً به قشر دستاندرکار سینما نسبت داد چراکه سیاست گذاری ها و تصمیم گیری های مدیران و مسئولان فرهنگی نیز یقیناً در این امور سهم بسزایی داشته و دارند!
بهرحال بحث درباره سینمای ایران و مسائل مرتبط با آن مجالی مفصل می طلبد. اما می بایست این نکته را متذکر شد که وضعیت کنونی فیلمسازی کشور، اصلاً و ابداً شایسته نام و اعتبار سینمای ایران نبوده و نیست.
بنابراین شایسته است، با تلنگرهایی از این دست؛ درجهت اعتلاء و پیشرفت سینمای بومی کشور تلاش کنیم.
چند سالی ست که کیفیت هنر هفتم کشور، رو به نزول نهاده و منحنی رشد آن مسیری سرازیری را طی می کند.
به گزارش سرویس فرهنگی صراط؛ روند فیلمسازی در کشور ما منحصر به بیان نگرش و دیدگاه های قشری خاص شده است که بدین صورت سعی در بسط اینگونه تصورات در میان جامعه را دارند.
موجی که هم اکنون در بطن تولیدات سینمای ایران شکل گرفته؛ انتقادات نابجا و نه بر حق، از وضعیت فعلی جامعه است.
درون مایه اکثریت فیلمهای ما شامل نقد بی حدوحصر ارزشها، هنجارها و اعتقادات جامعه می باشد.
"افراط در پرداختن به کمبودها" در حال همه گیر شدن است در بین فیلمسازان ما. حال مشخص نیست این عطش بزرگنمایی کاستی ها با چه چیزی و یا چگونه فروکش خواهد کرد؟!
البته مقصود از بیان جملات فوق این نیست که نارسایی ها را نبینیم و به تقدیس کاستی ها بپردازیم و همواره به شیرینی شیره(!) اذعان داشته باشیم! منظور این است که عادل باشیم و اگر کمبودها را می بینیم ؛ نقاط مثبت را نیز متذکر شویم.
"عدالت در روایت" از آن دسته موضوعاتی است که رعایت آن در شرایط فعلی سینمای کشور به شدت احساس می شود.
اما در این بین هستند عده ای که خواسته یا ناخواسته؛ "نه تنها آب نمی آورند بلکه سبو نیز می شکنند!" و بر روی این امواج سهمگین انتقادات، موج سواری می کنند!
محصولات کنونی صنعت سینمای کشور به نوعی بازگشت به عقب محسوب می شوند و دوران رکود فرهنگی را سپری می کنند. تغییر نگرش فیلمسازان برجسته ما در ساخته های جدیدشان به وضوح قابل مشاهده است.
کارگردانان و نویسندگان نسل دوم و سومی که تا پیش از این دغدغه اکثریت ایشان، تولید و ساخت آثاری با رویکرد انقلابی و اعتقادی بود؛ چه شد که به ناگاه تغییر موضع داده و اولویت های آنان جایگزین شد؟! براستی این تغییر نگرش از کدام سمت و سو نشأت می گیرد؟!
نقد وارده بر سینماگران ایران این است که چرا با گذر زمان و به تناسب آن، طرز فکر این جنابان نیز تعویض شد و رو به تغییر نهاد؟!
حقیقتاً مادامی که آدمی، اندیشه و نگرش و کردار خویش را برحق می داند و حقانیت آن یقین دارد؛ می بایست در آن ثابت قدم بوده و بی هیچ هراس و واهمه ای در جهت بالفعل کردن این اندیشه بالقوه تلاش نماید. فلذا سخن به میان آوردن از اینکه دوره و زمانه عوض شده و سلیقه مردم تغییر کرده است؛ مردود بوده و نوعی مغالطه بشمار می رود.
اینکه کسی برای خوشآمد دیگران و نه از روی افکار و برداشت های شخصی خود، فیلم بسازد که فیلمساز نیست؛ عضو حزب «باد» است که به هر طرفی وزید، خود را با آن همراه سازد!
فیلم خوب می بایست براساس دغدغه های عوام ساخته شود نه برای جلب نظر عده ای اقلیت مرفه نشین بی آلام!
در همین راستا موضوعی که اخیراً اذهان اکثر اشخاص مرتبط با حوزه سینما را درگیر و پیگیر خود کرد؛ مسأله اعتراض های مردمی به اکران فیلم "من مادر هستم" بود.
در همین راستا معدودی مدافع این فیلم هستند و عده ای مخالف و تقبیح کننده آن و هرکدام از این دو طیف نظرات خاص خود را مطرح می کنند. موافقان، سازندگان و متولیان فرهنگی را به دلیل رعایت نکردن اخلاقیات و عدم نظارت دقیق، مقصر می دانستند و مخالفین، معترضین را به نقض قانون و گریز از آن متهم می کردند.
در نگاه نخست ممکن است بعلت عدم رعایت قوانین ارشاد از سوی معترضین، مخالفان این اقدام مُحق شناخته شوند اما می بایست این نکته را مدنظر داشت که قانون در ذیل اصول تعریف شده و مشروعیت می یابد.
اصول اولای بر قانون است ؛ مذهب افضل بر قانون است. رعایت احکام و شعائر مذهبی و نیز اقتضائات فرهنگی بر رعایت قانون اولویت دارد. شاید در قوانین داخلی وزارت ارشاد، اینگونه اقدامات نقض قانون بشمار رود اما این تفسیر در شرایطی قابل قبول است که این قانون به تنهایی هم شرط لازم باشد و هم شرط کافی، درحالیکه اینطور نیست.
چراکه در نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آمده است:
«به منظور تحقق اهداف زیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکیل می شود؛
- رشد فضائل اخلاقی براساس ایمان و تقوا.
- رواج فرهنگ و هنر اسلامی.
- استقلال فرهنگی و مصونیت جامعه از نفوذ فرهنگ اجانب.
- و...»
بر همین اساس همگان بر این موضوع واقفند که قانون اساسی هر کشور بعنوان قانون مرجع و اولیه بحساب می آید و باقی قوانین-من الجمله قوانین داخلی وزارت ارشاد- در حکم قوانین ثانویه می باشند.
حال چند سوال در اینجا مطرح است؛
- براستی آیا اینگونه فیلم ها مروج مکارم و فضائل اخلاقی اند؟!
- آیا مفاهیم مطروحه در این آثار، تداعی گر فرهنگ و هنر اسلامی است؟!
- آیا نظارتی بر ساخت چنین فیلم هایی وجود دارد؟!
مع الاسف زمانی که مسئولین امر هیچگونه مراقبت و نظارتی بر اینگونه فیلمها نداشته و بی اعتنا به قوانین، مکرراً پروانه نمایش صادر می کنند؛ مردم مقید و مذهبی نیز بالاجبار، خود وارد صحنه شده و مانع اکران چنین آثاری می شوند.
نویسندگان و سازندگان فیلمها درحالیکه می دانند اولویت ها چیست؛ در عین اینکه می دانند که می باید به کدامین موضوعـات بیشتر پرداخت و کدامیک را می بایست برجسته نمود؛ اما با این حال خود را به ندانم کاری زده و راه دیگری را درپیش می گیرند.
سینمای ایران محتاج بازنگری است و به انقلاب و پالایش نیاز دارد. با وجود وضعیت نابسامان سینمای ایران، ضرورت انقلاب فرهنگی در این حوزه به شدت احساس می شود.
تا چه زمانی باید شاهد تولید آثاری مبتذل و سخیف باشیم! آثاری که با گرته برداری محض از سینمای غرب، فقط و فقط برای خوشآمد عده ای منورالفکر ساکن پنت هاوس های شمال پایتخت ساخته می شوند!
مسأله جامعه ایران، مـردی نیست که در «چهل سالگی» به دست خود، از شریک زندگی اش آزمون خیانت بگیرد که آیا هنوز به او پایبند هست یا نه!
دغدغه خانواده ایرانی، «سیمینی نیست که به بهانه جدایی از نادر» کشورش را ناامن و بی آتیه می داند و تنها راه رهایی از این دوزخ(!) را پناه برن به فردوس غرب می پندارد!
و همچنین مشکل و دغدغه ایرانیان، رزمنده ای نیست که بنام «دموکراسی تو روز روشن» او را به مسلخ گاه ببریم و تمام گذشته و اعتبار و آبروی او را به سخره بگیریم و او را دستمایه ای برای نشان دادن دموکراسی در دیار باقی(!) قرار دهیم!
مسأله ما اینها نیست و می باید که به حال این سینما گریست!
دغدغه خانواده ایرانی، صفیه، مادربزرگ «بازمانده» بود که برای نجات تنها یادگار پسرش از چنگال صهیونیست ها، خود را فدا کرد.
دغدغه ایرانیان، پسرک «بچه های آسمان» بود که در مسابقه خواستار مقام سوم بود نه اول! چراکه جایزه نفر سوم کفش مدنظر او بود.
و کمی جلوتر، موضوع ما، روحانی تازه معمم شده نیشابوری بود که پس از مواجهه با تمامی مشکلات مادی و معنوی نشان داد که می توان «مس را به طلا» تبدیل کرد.
البته نمی توان تمام مشکلات و کم کاری ها را صرفاً به قشر دستاندرکار سینما نسبت داد چراکه سیاست گذاری ها و تصمیم گیری های مدیران و مسئولان فرهنگی نیز یقیناً در این امور سهم بسزایی داشته و دارند!
بهرحال بحث درباره سینمای ایران و مسائل مرتبط با آن مجالی مفصل می طلبد. اما می بایست این نکته را متذکر شد که وضعیت کنونی فیلمسازی کشور، اصلاً و ابداً شایسته نام و اعتبار سینمای ایران نبوده و نیست.
بنابراین شایسته است، با تلنگرهایی از این دست؛ درجهت اعتلاء و پیشرفت سینمای بومی کشور تلاش کنیم.
تو بابا نشی مشکلی پیش نمیاد!!!
مدرسه شين آباد
آنهایی که مدتی است شب و روزشان شده فیلم "من مادر هستم" که آرمان ها و ارزش هایشان را در این فیلم در حال فروپاشی می بینند چرا رگ غیرتشان ورم نمی کند و اعتراضی به این حادثه اسف بار نمی کنند؟ آن فیلمی که اگر تا این اندازه هیاهو نمی شد مانند بسیاری از فیلم های این روزها و نه به خاطر ناتوان ماندن در جذب مخاطب بلکه به خاطر قهر فراگیر شده مردم با سینما به تاریخ فیلم های فراموش شده می پیوست، تا این حد تاثیر مخربش جبران ناپذیر است که زندگی تباه شده دختران معصوم مدرسه شین آباد برایشان اندک اهمیتی هم پیدا نمی کند؟ "من مادر هستم" و "بی خود و بی جهت" می آیند و می روند تا جایی که هیچ کس سراغی از آنها نمی گیرد، ولی زخم آتش بر جسم و جان دختران آذربایجانی تا ابد برجای می ماند. چه بخواهند و چه نخواهند زندگی فردایشان می شود حسرت گذشته و غصه حال و آینده. فقط به خاطر اهمال آقایان پشت میز نشسته. مگر حق الناس چیست؟ مگر پایمال کردنش از بزرگ ترین گناهان نیست؟ پس آنها که داعیه با خدا بودن دارند و از دیدن بطری شراب در یک صحنه از فیلم، لرزه بر اندامشان می افتد چرا در مقابل چنین فاجعه ای سکوت کرده اند؟ آن دختران بی گناه به هر روی زندگی شان سپری می شود اما وای به حال کسانی که نه از گذشته توشه ای برداشته اند و نه از آینده چیزی نصیبشان می شود... آنها در راه ماندگان اند..
سنت به این حرفا نمیخوره که مشکلو بیبینی ...
فعلا به خاله بازیت برس --- ...
تو و نورا نمیدونم اینجا چی کا دارین ...
سواته درسو حسابی که نرین ...
سنتونم که کمه ...
صراط یه سایته عکس و فال و اس ام اس ...
به این دوتا بده سرگرم بشن ...
میان اینجا سروصدا میکنن ...
بپیچ به بازی بابا حال نریم ...
یا حق
خدا ما را و انها را هدایت کند به روش صحیح زندگی و سرنوشت با سعادت.
مشکل اینه که داشم ...
نرود میخه اهنین در سنگ ...
خشک مغزن اینان ...
یا حق
مساله که معلوم این نی صراط ...
مسئله اینه که اینا اصلا مادر نیستن ...
حیفه کلمه ی مقدس مادر ...
واقعا توهینه ...
به مادر سادات مادر خطاب کنن ...
به اینام مادر خطاب کنن ! ...
گرفتی فاجعه کوجاس ؟ ...
پدرم مقدسه واقعا ...
چن تا بچه قرتیه سوسول شدن ...
سفرای فرهنگیه ایرانه اسلامی ...
اینا نماینده جمهوریه ایرانن ...
نه جمهوریه اسلامیه ایران ...
ای کفر داری چی کا میکنی با شیعه ...
یا حق
ای بابااااااااااااااااااااااااا ...
ای باباااااااااااااااااااااااا ...
ای باباااااااااااااااااااااااا ...
نوید جونه سید بی خیال ...
بیبین برو تو خاله بازیه نورا و سیمبن جون ...
نقشه بابای خونه رو بازی کن ...
البت سنت کمه ولی چی کارت نقش --- نریم ...
میدونم سنگینه برات این نقش ...
ولی چی کا کنم نقشه دیگه ای نیس ...
خب همه سره جاشون ...
صدا دوربین حرکت ...
یا حق
چرا فکرمی کنی دغدغه مردم ما حاج کاظم آژانس شیشه ای و صفیه بازمانده است ؟ البته این ها هم فیلم های بسیار خوبی بودند . ولی قبول کنید تو ی این کشور برای خیلی ها مسایلی که در فیلم من مادر هستم مطرح بود دغدغه است ....نظرتون رو تحمیل نکنید به سلایق مختلف احترام بذارید ..منتشرش کنید
یه دقیقه سکوت میکنیم ...
از آدمهایی با حس قدرت طلبی بهترند.
از آدمهای اختلاس گر و قاچاق چی کالا بهترند.
از تولید کنندگان فقر و بیکاری بهترند.
چرا همه چیز رو بهم ربط میدی من گفتم مسئولان دردمندند یا نه
مسأله اعتراض های مردمی به اکران فیلم "من مادر هستم"
یکی از اهداف وزارت فرهنگ و...:
. مبارزه با فساد و تبعیض و اصلاح فرهنگ نظام مدیریتی برپایه عدالتخواهی و اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر
به نظر شما آیا خوب نیست که --- نبود و از داستان حضرت یوسف (ع) عصمت یوسف (ع) رو دید نه بیحیایی زلیخا؟!!!