شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۶ دی ۱۳۹۱ - ۲۰:۴۰

ماجرای فرمان امام به آیت‌الله تهرانی

مرحوم آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی می‌گوید: سال 61 یا 62 بود که حضرت امام به من فرمودند ما می‌خواهیم شما هم جزو شورای نگهبان باشید، گفتم: اگر امر است، چشم! و الا اگر اجازه بفرمایید من با جوان‌ها باشم.
کد خبر : ۹۲۱۵۳
به گزارش صراط،آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خیر حقیقی، در همنشینی با علمای ربّانی نهفته شده است» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*کلید واژه انسان شدن!

پروردگار عالم اگر به کسی، دین داد و او را دیندار کرد، در حقیقت او را به یک خیر با عظمت رسانده است! آنقدر این مطلب مهم است که بیان کردند: پروردگار عالم به هر کس که بخواهد خیر بدهد، سینه‌اش را نسبت به اسلام و دین فراخ می‌گرداند.

مباحثی را راجع به خیر داشتیم و عرض کردیم: خیر و نیکی این نیست که تصوّر کنیم دنیا باید به رویمان باز شود و مُلک، وسیله نقلیّه و شغل آن چنانی داشته باشیم؛ بلکه حسب روایات شریفه اکثر مواردی که تبیین به خیر می‌شود، نکاتی است که انسان را به اوج انسانیّت و آن مقام خلافت اللّهی می‌رساند و روح تقوا و روح دین در او زنده می‌شود تا جایی که بنده خدا عبد می‌شود و اگر این‌طور شد؛ یعنی در حقیقت او به خیر رسیده است.

وجود مقدّس خاتم الأنبیاء، حضرت محمّد مصطفی(ص) در روایتی بسیار زیبا بیان می‌فرمایند: «أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ» .

در ابتدا، مجدّداً به آن کد مهمّی که در این جلسات عرض کردم، اشاره می‌کنم و آن این که همه حضرات معصصومین(ع) وقتی می‌خواهند بگویند خدا به چه کسی خیر می‌دهد، این‌گونه بیان می‌کنند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً»؛ یعنی همه عبد را تبیین فرمودند؛ لذا این بنده بودن، رمز و کلید است.

پس کلید انسان شدن، بندگی است و اگر عبد بشوی، انسان می‌شوی. اگر خاطر شریفتان باشد، عرض کردم یک روایت داریم که مولی الموالی(ع) فرمودند : مردم، سه گروه هستند: یک عدّه به ترس از جهنّم عبادت می‌کنند که اینان مانند غلامانند، یک عدّه هم به طمع جنّت عبادت می‌کنند که این‌ها تجّارند، امّا یک عدّه دیگر احرارند، عرض کردیم منظور حضرت از احرار این است که از دنیا حرّند و برای خدا عبدند.

مثل حرّ که ابا‌عبدالله(ع) در روز عاشورا به او فرمودند: مادرت، به حقّ، اسمت را حرّ گذاشت. منظور حضرت این است که او از دنیا آزاد بود، نه این که بگوییم چون حضرت فرمودند: «فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار»؛ پس انسان نباید بنده باشد، بلکه منظور از عبادت آزادگان، آزادی از دنیا هستند و إلّا آن‌ها عبدالله و بنده خدا هستند.

لذا این بندگی خدا، کلید واژه و کد اساسی است. عزیزم! اگر عبد شدیم، همه چیز مرحمت می‌شود، امّا تا عبد نشویم، اصلاً نمی‌فهمیم چه خبر است. در این زمینه یک روایتی داریم که به فضل الهی عرض خواهم کرد، مفهوم آن، این است: آنجا که دیگرخدا نخواهد کسی عبد باشد، ولو موعظه انبیاء و بهترین مطالب هم بیان شود، وقتی بیان می‌شود، گوش می‌دهد امّا حقیقتاً سمیع نیست و شنوای حقیقی نیست.

*دیندار شدن؛ لطف و عطای الهی است!

امّا در این‌جا می‌فرمایند: «أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ» اگر خداوند برای بنده‌‌ای اراده خیر کند، سینه‌اش را برای اسلام فراخ می‌کند و به او شرح صدر می‌دهد.

در ادامه می‌فرماید: «فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِکَ» یعنی وقتی این نعمت به او عطا شد، پس معلوم می‌شود دینداری، عطای الهی است. عزیزان! این را بدانیم که کسی که دیندار بود، لطف خدا شامل او شده است که دیندار است.

در مورد  لطف خدا و عطای الهی هم دو مطلب است، یکی این که بدانیم هبه خداست امّا دیگری این است که بفهمیم خودمان نیستیم، یک موقع فکر نکنیم که خودمان موفّق به دینداری شده‌ایم، بلکه این، لطف خدا و عطای ذوالجلال و الاکرام و محبّت پروردگار عالم بوده که ما را دیندار کرده است.

عزیز دلم! اگر با این دید نگاه کنیم، دیگر این که بیان کردیم بعضی تصوّر می‌کنند خودشان کسی شده‌اند؛ به وجود نمی‌آید. بارها عرض کردیم و از بس مهم است باز هم عرض می‌کنیم که هر کس ولو به لحظه‌ای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست!

*قرارگیری نقطه سفید در قلب و رفتن به سمت حقّ خواهی

لذا در این‌جا به زیبایی می‌فرمایند: «أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ» هر گاه خداوند برای بنده‌ای اراده خیر کند، سینه‌اش را برای اسلام فراخ می‌کند و شرح صدر به او می‌دهد تا دین را بفهمد. منتها این، برای خودش نیست، پس یک موقع فکر نکند که من دیندار شدم و موفق هستم، بلکه طبق ادامه روایت که می‌فرماید: «فَإِذَا أَعْطَاهُ ذلِکَ» یعنی این دینداری، عطا و لطف و محبّتی از ناحیه ذوالجلال و الاکرام است؛ پس تصور نکن خودت هستی! بلکه خدا تو را دوست دارد، خدا تو را می‌خواهد و خدا تو را می‌طلبد. با یک نقطه سفید شروع می‌شود و یک موقع تحوّلی در انسان ایجاد می‌شود.

اتّفاقاً وجود حضرت صادق ‌القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) در یک روایتی از وجود مقدّس پیامبر عظیم‌الشّأن، محمّد مصطفی(ص) بیان می‌فرمایند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً بَیْضَاءَ»، اگر خدا اراده کند به بنده‌اش - پس عبد، کد واژه شد - خیر دهد، یک نقطه سفید در قلبش قرار می‌دهد. «فَجَالَ الْقَلْبُ یَطْلُبُ الْحَقَّ» پس قلبش به طرف حق‌خواهی می‌رود، یعنی خدا می‌خواهد به بنده‌اش بگوید: این لطف من است.

*شروط مسلمان تمام عیار

پس در این‌جا هم که فرمودند: «أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذلِکَ»؛ یکی این است که خدا عطا می‌کند؛ یعنی یک وقت فکر نکن خودت هستی و یک معنای دیگر که عرفای الهی بیان می‌کنند، این است که عطای ذوالجلال و ‌الإکرام و هبه الهی، همیشگی است؛ یعنی وقتی پروردگار عالم دست تو را گرفت و ورود داد؛ معلوم است دیگر از این‌جا به بعد، خودی نمی‌بینند که بخواهند بگویند ما هستیم! چرا؟

چون در ادامه می‌‌فرمایند: «فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِکَ أَنْطَقَ‏ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ» زبانش را به حقّ می‌گشاید، یعنی دیگر از آن‌جا به بعد لطف خدا شامل حال او شده و خداوند یک زبان حقّ‌گو به او مرحمت می‌کند! «وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَیْهِ فَعَمِلَ بِهِ» قلبش هم بر آن اسلام گره می‌خورد و عمل می‌کند، یعنی عالم عامل می‌شود.

چقدر زیبا تبیین فرمودند که «فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ لَهُ ذَلِکَ تَمَّ لَهُ إِسْلَامُهُ» وقتی این‌طور شود و خدا این‌ها را در وجودش گردآوری کرد، معلوم است اسلامش را تمام کرده و به کمال و اوج می‌رسد. پس چنین کسی مسلمانی‌اش تمام است.

پس یکی از مطالبی که انسان می‌خواهد ببیند در خیر هست یا خیر، این است که ببیند عشقش به دینداری، عشقش به احکام دین، عشقش به اوامر پروردگار عالم و دوری جستنش از نواهی، چگونه است. آن‌وقت معلوم است جدّاً این اسلام برایش به وجود آمده یا خیر.

*حاج آقا مجتبی؛ از دنیا بریده، ولی بین مردم، نه عزلت نشین!

اولیاء خدا این‌طور می‌شوند که عشق به دینداری دارند. علمای ربّانی بزرگوار، مثل مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از دنیا بریده ولی بین مردم هستند. سال 61 یا 62 دقیق بود که خود ایشان فرمودند: امام، آن امام العارفین(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به من فرمودند: ما می‌خواهیم شما هم جز شورای نگهبان باشید، گفتم: اگر امر است، چشم و إلّا اگر اجازه بفرمایید من به مباحث علمی بپردازم و با جوان‌ها باشم. این‌طور بود که ایشان بنده صالح خدا بودند.

ایشان علیرغم آن که می‌توانستند به ظاهر در قم اوج بگیرند، ولی می‌دانستند آن اوج حقیقی این‌جاست که عامل بشود برای فایده رساندن به مردم، نه آن ظواهر.

لذا ایشان یک زاهدی نبودند که عزلت‌نشین باشند، بلکه از شاگردان مبرّز امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودند و می‌توانستند منصب بگیرند و حتّی امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم به ایشان، شورای نگهبان را پیشنهاد داده بودند امّا خودشان فرمودند: عرضه داشتم: اگر امر است، بحث جداست امّا اگر به اختیار است، اجازه بفرمایید من در این زمینه کار کنم.

وقتی خداوند به بندگانش لطف کند، همین‌گونه می‌شوند. جلسات ایشان هم جلسات معنوی بود، چون سینه‌اشان برای اسلام فراخ گردیده بود، «شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»؛ لذا معلوم است، جلساتشان اثرگذار می‌شود. چون کسی که بنده خدا شد، دیگر لسانش حقّ‌گو خواهد شد، «أَنْطَقَ‏ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ».

*عاملی با بیش از هشتاد درصد اثرگذاری برای دینداری!

در امالی شیخ طوسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن شیخ الطّائفه است که بیان می‌کند: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّ الْجُلَسَاءِ خَیْرٌ قَالَ: مَنْ ذَکَّرَکُمْ بِاللَّهِ رُؤْیَتُهُ»، یا رسول الله! بهترین همنشینان چه کسانی‌اند -راجع به خیر و بهترین‌ها داریم صحبت می‌کنیم- ؟

عزیز دلم! اگر می‌خواهی در حصن حصین باشی، یکی از مطالب این است که باید همنشین خوب انتخاب کنی، همنشینی که تو را به یاد خدا بیندازد، نه همنشینی که وسوسه‌ات کند، گرفتارت کند، به شبهه‌ات بیندازد و نهایتاً بیچاره‌ات کند. همنشین خوب بسیار مهم است.

آیت الله العظمی بهاءالدّینی فرمودند: برای محبّین و کسانی که می‌خواهند دین‌دار باشند؛ بیش از هشتاد درصد هم‌نشینی مؤثّر است. چون امثال من که ضعف ایمان دارند، اگر خدای ناکرده با یک همنشین بد بنشینند، به مرور اثر می‌گذارد. چون عالم، عالم اثر و مؤثّر است. لذا عزیزدلم! عامل مؤثّر برای دینداری و متخلّق شدن به اخلاق الهی، بیش از هشتاد درصد، همنشین است؛ اگر همنشین خوب داشتی، اثرگذار خواهد بود.

*بهترین همنشین کیست؟

«یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّ الْجُلَسَاءِ خَیْرٌ قَالَ: مَنْ ذَکَّرَکُمْ بِاللَّهِ رُؤْیَتُهُ» پرسیدند: یا رسول الله! بهترین همنشینان چه کسانی‌اند؟ حضرت فرمودند: آن کسی که نگاه به او، یاد خدا را در دل شما زنده کند!

مردان خدا مثل حاج آقا مجتبی؛ آن بهجت القلوب، آیت‌الله العظمی بهجت؛ ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب؛ آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی؛ آن کنز خفیّ الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری؛ علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی؛ آیت‌الله حقّ‌شناس؛ آقا معلّم دامغانی؛ حاج آقای حلوایی، آیت‌الله دزفولی، حاج میرزا علی اصغر صفّار هرندی؛ امام العارفین، حضرت امام؛ شهید چمران؛ آشیخ جعفر مجتهدی(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و امثالهم - که بنده به شخصه آن‌ها را دیده بودم - این‌طور بودند.

نگاه به این مردان الهی، روح انسان را جلا می‌داد و حال انسان تغییر می‌کرد. با همنشینی با آن‌ها، انسان بالجد می-فهمید که حالش متغیّر می‌شود، روح تقوا در انسان زنده می‌شود و دیگر از گناه بدش می‌آید و حال خوبی پیدا می-کند.

پس عزیزم! اگر می‌خواهی شرح صدر برای اسلام پیدا کنی، همنشین خوب پیدا کن. حال، همنشین خوب چه کسی است؟

این سؤال از پیامبر اکرم (ص) پرسیده شد که «یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّ الْجُلَسَاءِ خَیْرٌ» بهترین همنشینان چه کسانی هستند؟ «قَالَ: مَنْ ذَکَّرَکُمْ بِاللَّهِ رُؤْیَتُهُ» حضرت نیز فرمودند: آنکه تا او را ببینید، یاد خدا در دلتان زنده ‌شود.

جدّی این‌طور است و با دیدن اولیاء الهی، یاد خدا در دل انسان زنده می‌شود. امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) که خود امام العارفین بودند، یک مواقعی برای اوتاد الهی مثل آقا معلّم دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، دلشان تنگ می‌شد و به حاج سیّد احمد آقا می‌گفتند: ببینید اگر وقت دارند و می‌توانند، به تهران بیایند تا ما در خدمتشان باشیم. خود امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) که متّصل است، وقتی جمال این‌ها را می‌دید آرام می‌شد! کما این‌که آن‌ها هم بالتبع وقتی امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) را می‌دیدند، آرام می‌شدند.

مورد بعدی که حضرت برای همنشین خوب می‌فرمایند، این است: «وَ زَادَکُمْ فِی عِلْمِکُمْ» آن که وقتی با او همنشینی کردی، بر علمت بیفزاید و مدام به تو مطلب بدهد تا وقتت تلف نشود.

*مبغوض ترین مردم نزد خداوند!

عزیز دلم! بارها عرض کردم که این روایت را باید الگوی زندگی خود قرار بدهیم که خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «أبغضُ النّاس عند اللّه تبارک و تعالی جِیفَةٌ باللَّیل، بَطّالٌ بالنَّهارِ»، مبغوض‌ترین مردم نزد پروردگار عالم کسی است که شب مانند مردار باشد و روزش را هم به بطالت بگذراند.

اگر بخواهیم «بَطّالٌ بالنَّهارِ» نباشیم؛ باید همیشه از خود بپرسیم: امروز کدام معرفتی را کسب کردیم که نسبت به دیروز بیشتر باشد؟!

مورد دوم هم «جِیفَةٌ باللَّیل» است، دقّت کنید که حضرت نفرمودند: «و نائم فی اللیل» و شب را بخوابد، بلکه فرمودند شب مانند مردار باشد. لذا شب‌خیزی و بندگی خدا و عبادت در دل شب این‌قدر مهم است. البته سخت است امّا به خاطر همین سختی‌اش است که این‌قدر اثرگذار خواهد بود. لذا انسان باید به بستر و به آن خواب شیرین پشت پا بزند، بلند شود و در خلوت دو رکعت نماز برای خدا بخواند و با خدا مناجات کند. این نکته، نکته بسیار بسیار عالی و زیبایی است.

*زمان غبطه ملائکه به انسان!

یک موقعی به همراه مرد الهی، آقا معلّم دامغانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) در محضر مبارک امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم، ایشان نصیحتی فرمودند که شیخ ما (یعنی وجود نازنین آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) گفت و  دیدیم این‌گونه هست که وقتی کسی در دل شب قیام می‌کند، ملائکه به او غبطه می‌خورند و می‌گویند: ای خدا! کاش ما به جای این انسان بودیم!

مگر ملائکه خودشان دائم به ذکر و تسبیح و تقدیس پروردگار عالم مشغول نیستند؟! چه خبر است در قیام انسان در دل شب که ملائکه‌الله به او غبطه می‌خورند و می‌گویند: کاش به جای این انسان بودیم؟! لذا ما اگر شیرینی این عبادت‌ها را می‌دانستیم و می‌چشیدیم، دیگر آن را با هیچ چیزی عوض نمی‌کردیم.

زینب کبری(س) در روز عاشورا خیلی مصیبت دیدند، دائم نگران بودند و مدام شهدا را می‌آوردند، در تل زینبیه هم که آن مطالب را دیدند، بعد هم آتش زدن خیمه‌ها و معجر کشیدن از سر دختران اتّفاق افتاد و ایشان به دنبال اطفال به این طرف و آن طرف می‌دویدند ...

زینب چه سازد ای خدا! با این عیال در به در؟/ زینب چه سازد ای خدا! با کوکان بی پـــدر؟

ایشان این همه مصائب دیدند و بسیار خسته بودند، بالاخره یک انسان هستند، آن هم جنس لطیف زنانه که فرق می‌کند، امّا زین العابدین، امام العارفین، سیّد‌السّاجدین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: دیدم عمّه جانم، نیمه شب نماز شب می‌خواند امّا چون دیگر طاقت نداشتند و بدنشان خسته بود، نشسته می‌خواندند. لذا آن‌ها در همه حال با خدا هستند و در دل شب با همه خستگی با خدا مناجات می‌کنند، آن‌ها اثر این مناجات‌ها را می‌فهمند و اصلاً خستگی برایشان معنا ندارد. تا بحث اتّصال به خدا پیش می‌آید، «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»  به خدا متّصل می‌شوند.

لذا فرمودند: مبغوض‌ترین انسان در نزد خدا «جِیفَةٌ باللَّیل» است. عرب بادیه‌نشین معمولاً جیفه را به سگی که می‌مرد و تا مدّتها در صحرا می‌افتاد و اطراف را بو می‌گرفت؛ می‌گویند. اصلاً بدترین بوها برای سگ یا خوکی است که بعد از مردن، جنازه‌اش را لاشخورها و درندگان نخورند و مدّتی بماند که دیگر باد می‌کند و می‌ترکد.

می‌فرمایند: کسی که شب قیام نکند و دو رکعت نماز شب نخواند، جیفه است. نمی‌گویند: مبغوض‌ترین فرد، آن کسی است که شب را در خواب باشد، میّت یعنی مرده هم نمی‌گویند، بلکه می‌گویند: مرده‌ای که مدّت‌ها مانده، باد کرده، ترکیده و بوی گندش همه جا را گرفته است!

یکی دیگر هم که «بَطّالٌ بالنَّهارِ» بود. آیا در هر روز نسبت به روز قبل، یک مطلب معرفتی به علممان اضافه می‌شود یا خیر؟

*بهره گیری از دنیا منتها برای آخرت!

لذا می‌فرمایند برو با کسانی همنشینی کن که نگاهشان تو را یاد خدا بیندازد و «وَ زَادَکُمْ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ»، تا لب به سخن می‌گوشایند، به علم شما افزوده می‌شود و باب معرفتی‌تان اضافه می‌شود و یک مطلب جدید می‌گیرید.

همین که انسان در محضر اولیاء خدا می‌نشیند، می‌بیند که مدام نکته و علم از لسان مبارکشان می‌آید. وقتی قلب مرکز تقوا شد، این‌‌گونه می‌شود. یادمان نرود آن روایت را که فرمود: هر کسی که چهل شبانه‌روز خودش را برای پروردگار عالم خالص کند، حکمت از قلبش به زبان جاری می‌شود.

مورد سوم از خصایص بهترین همنشین هم این است: «وَ ذَکَّرَکُمْ بِالْآخِرَةِ عَمَلُهُ» عمل او هم باعث می‌شود به یاد آخرت بیافتید؛ یعنی انسان به ظاهر در دنیا هست، مثل همین حاج آقا مجتبی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که در بازار و در بین مردم درس می‌دادند، امّا وجود این‌ها انسان را به یاد خدا و آخرت می‌اندازد.

یا مانند آیت‌الله حق‌شناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که به قول مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: «حق‌شناس و ما ادراک الحق‌شناس»! این‌ها شمع‌هایی بودند که جوان‌ها دور این‌ها چون پروانه می‌چرخیدند و جمع می‌شدند، این‌ها برای جوان‌های عزیز و مردم، حصن حصین بودند که مدام یاد خدا و آخرت را در دلشان زنده می‌کردند و به علمشان اضافه می‌شد، در دنیا بودند و زندگی می‌کردند امّا «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»  نمی‌شدند، «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ‏»  نمی‌شدند، چون می‌دانستند انسان باید از دنیا برای آخرت استفاده ‌کند.

*آدرس معدن تقوا!

معلوم می‌شود اگر انسان بخواهد به خیر هم برسد، باید با این خیرها بنشیند. وقتی جوان‌ها بیان می‌کنند: چه کنیم؟ می‌گویم: دنبال دوست و رفیق و همنشین خوب بگرد، دنبال جایی بگرد که دلت را صیقل بدهند و تقوا را به تو مرحمت کنند.

این روایت شریف هم یادتان نرود که عرض کردم خوب است انسان دائم در ذهنش مرور کند که پیامبر(ص) فرمودند: «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مَعْدِنٌ»، برای هر چیزی، معدنی است؛ معدن ذغال‌سنگ داریم، معدن طلا داریم، معدن فیروزه داریم؛ به هر حال هر چیزی معدن و یک جایگاه اصلی دارد که این‌ها از آن بیرون می‌آید.

حالا که می‌خواهم تقوا به دست بیاورم کجا بروم؟ سراغ معدنش برو امّا معدن تقوا کجاست؟ آدرس معدن تقوا را بدهید. «مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِین‏» می‌فرمایند: معدن تقوا، قلب‌های عرفا است؛یعنی برو با آن‌ها همنشینی کن.

یعنی همین روایت شریف که می‌فرماید بهترین همنشینان چه کسانی هستند: «أَیُّ الْجُلَسَاءِ خَیْرٌ قَالَ: مَنْ ذَکَّرَکُمْ بِاللَّهِ رُؤْیَتُهُ، وَ زَادَکُمْ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ، وَ ذَکَّرَکُمْ بِالْآخِرَةِ عَمَلُهُ». لذا خیر این نیست که پنج هزارت، ده هزار بشود، ده هزارت، صد هزار بشود و ... .

*بهترین امور از لسان پیامبر اکرم(ص) چیست؟

عزیز دلم! همنشین خوب است که در آن لحظات حسّاس تو را نجات می‌دهد؛ چون بدعت‌ها زیاد است و در این بین، اوست که می‌تواند به تو بگوید بهترین امور چیست؟ بدترین کارها چیست؟ لذا اوست که انسان را از این بدعت‌ها نجات می‌دهد.

پیامبر عظیم الشأن محمّد مصطفی(ص) فرمودند : «خَیْرَ الْأُمُورِ عَزَائِمُهَا وَ شَرَّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا»  بهترین کارها این است که انسان فرائض و واجبات الهی را انجام دهد.

ما چقدر در واجبات قوی هستیم؟! بگذاید یک نکته‌ای را که اولیاء گفتند، پرده‌بردای کنم و یک نسخه بدهم. می‌دانید چرا برای شب‌خیزی موفّق نمی‌شویم - با اینکه وقتی روایات را می‌خوانند و حال عرفا را بیان می‌کنند که اولیاء خدا در دل شب آن حال‌های خوش را داشتند؛ تصمیم می‌گیریم که بلند شویم امّا نمی‌توانیم - ؟ چون در انجام فرایض، کسل هستیم.

*طناب محکم شیطان برای چه کسی بود؟

چه کنیم بتوانیم شب‌خیزی داشته باشیم؟ می‌دانید نسخه‌اش چیست؟ عزیز دلم! ببین نسبت به واجبات چقدر تقیّد دارید. الآن وقت نماز شد، نماز برای تو مهم‌تر است یا کارت؟ الآن که خودت هم می‌فهمی این لقمه یا این وام شبهه‌ناک است، آن را استفاده می‌کنی یا خیر؟! یا وقتی می‌فهمی این ماشین دولتی است که در اختیار تو گذاشتند و می‌دانی شرعاً درست نیست که با آن کار شخصی انجام دهی، با آن این طرف و آن طرف می‌روی، یا خیر؟! لذا وقتی خودت می‌فهمی مطلبی شبهه‌ناک است، آیا آنجا مقیّد به دین هستی یا خیر؟!

شیخ الفقها، شیخنا انصاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) صاحب مکاسب و رسائل، وقتی خانمشان می‌خواست وضع حمل کند، هیچ چیزی در خانه نداشت. مادر خانمشان آمده بود، ماما هم آمده بود و ایشان هیچ نداشتند که پذیرایی کنند و برای اموراتی که پیش می‌آید، خرج کنند. این در حالی بود که وجوهات زیادی در دستشان بود و یک مجتهد و صاحب اختیار هم بودند. آخر صدای همسرش در آمد که زشت است، کاری کن امّا ایشان به هیچ عنوان دست به وجوهات نزدند.

فردا یکی از شاگردان ایشان می‌گوید: آقا! من در خواب شیطان را دیدم که یک سری طناب‌های ریز و درشت داشت. یکی از طناب‌های او قطر عجیبی داشت و بسیار محکم بود ولی پاره شده بود - درست است، شیطان وقتی بخواهد یک کسی که فحول شده و یک انسان قوی است و روح قوی‌ای دارد، فریب دهد، باید یک طناب محکمی هم داشته باشد – گفتم: چطور طناب به این محکمی پاره شده است؟ با عصبانیبت گفت: این مال شیخ مرتضی بود که من نتوانستم کاری کنم و او پاره کرد. گفتم: طناب من کجاست؟ گفت: تو که طناب نمی‌خواهی، تو خودت داری به دنبال من می‌آیی.

طناب برای آن‌هایی است که کمی مقاومت می‌کنند، ما - امثال خودم را عرض می‌کنم - خودمان با او می‌رویم و حتّی گاهی هم جزء سپاهش می‌شویم، همان‌طور که قرآن فرمود: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس‏» یعنی ناس هم سپاه شیطان می‌شوند.

گفت: آقا! چه کرده بودید؟ فرمودند: دیشب همسرم وسوسه‌ام می‌کرد که آبرویمان در خطر است، من دارم وضع حمل می‌کنم، بالاخره یک چیزی باید داشته باشیم امّا من قبول نکردم. یک مواقعی هم می‌گفتم: من که اختیار دارم می‌شود کمی از این اختیارات استفاده کنم امّا باز هم مقاومت کردم.

*راه دوری از بدعت ها

پس عزیزم! چرا مانند این بزرگان نیستیم و به شب‌خیزی موفّق نمی‌شویم؟ چون به فرائض اهمیّت نمی‌دهیم، چرا به فرائض نمی‌دهیم؟ چون هوی و هوس بر ما غلبه پیدا می‌کند.

عزیز دلم ! اگر کسی می‌خواهد شب‌خیز باشد، نسخه‌اش این است که ببیند در امور واجبات دین چگونه است، «خَیْرَ الْأُمُورِ عَزَائِمُهَا وَ شَرَّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا». شاید کسی بدعت بگذارد، ما هم گاهی بدعت‌ها را نمی‌فهمیم، چه کنیم که از این بدعت‌ها دور شویم؟

یک راه دوری از بدعت‌ها همین است که محضر این عالمان ربّانی برویم. من امشب دیدم به مناسبت درگذشت این مرد بزرگوار، آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) این بهترین مطلب است که بدانیم همنشینی با این بزرگان، خیر حقیقی است.

إن‌شاءالله روح با عظمت آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) و علمای عظیم‌الشّأن دیگر مثل آیت‌الله حقّ‌شناس و آیت‌الله العظمی بهجت، آیت‌الله العظمی اراکی (اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... از همه ما شاد باشد و ناظر بر مجلس باشند و بر ماعنایتی کنند.

چرا حتماً باید با این علمای روحانی و عالمان برجسته همنشینی کنیم؟ چون همان‌طور که پیامبر (ص) فرمودند: باید با کسی همنشینی کنیم که تا نگاهش کردیم، به یاد خدا بیافتیم و نشستن با آن‌ها به علم ما بیفزاید و وقتی با او همنشینی می‌کنیم، عمل او ما را به یاد آخرت بیندازد. بهترین امور هم این است که انسان واجبات را انجام دهد و بدترین شر هم بدعت است که برای دوری از آن‌ها، باید با عالمان ربّانی بنشینیم.

*چه شد که آیت الله حقّ شناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هنوز به کربلا نرفته، برگشتند؟!

به همین علّت است که پیامبر عظیم‌الشّأن، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ سَبْعِینَ دَرَجَةً»  فضل عالم نسبت به عابد، هفتاد درجه است. بعضی به ظاهر زاهدند و عزلت نشین هستند. امّا امثال آیت‌الله حقّ‌شناس و آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عزلت‌نشین نبودند و عمر خود را برای تربیت جوانان گذاشتند.

یکی از اوتاد به ما محبّت داشتند و برای دیدن ما آمده بودند. ایشان بیان کردند: آیت‌الله حقّ‌شناس(اعلی اللّه مقامه الشّریف) سال 42 به عتبات عالیات رفتند. آن موقع هم زیارت عتبات حدّاقل یک ماهه بود و قصد می‌کردند ده روز کربلا، ده روز نجف و ده روز کاظمین و سامراء می‌ماندند. امّا ایشان رفتند و یک هفته‌ای آمدند. تعجّب کردیم. به منزل ایشان رفتیم، گفتیم: آقا! چطور شد شما نرفته برگشتید و یک هفته‌ای آمدید؟!

ایشان فرمودند: وقتی من رفتم و به کربلا وارد شدم، همان شب اوّل در عالم رؤیا دیدم که دارم وارد حرم می‌شوم. وجود مقدّس ابا‌عبدالله، حضرت حسین‌بن‌علی(صلوات اللّه و سلامه علیه) را دیدم. حضرت تا من را دیدند، بدو بدو از پلّه‌هایی کنار حرم بالا رفتند. من هم سمتشان رفتم، گفتم: آقا! کجا می‌روید؟! من به زیارت شما آمدم. آقا با یک حالت تشر گفتند، من از دست تو فرار می‌کنم. گفتم: آقا! من چه خلافی کردم؟ فرمودند: تو طلبه‌ها و جوان‌ها را‌ رها کردی و پیش من آمدی؟! آن‌ها به تو نیاز دارند. متوجّه شدم مثل اینکه آقا به این مطلب اهمّیّت می‌دهند، لذا سریع یک روز، دو روز، به زیارت حضرات رفتم و آمدم.

این است دیگر، این اولیاء نمی‌ر‌وند که عزلت‌نشینی کنند و چنین عالمی است که هفتاد درجه افضل است از آن عابدی که عزلت‌نشین است!

*علّت برتری عالم بر عابد

حالا دقّت بفرماید که این برتری هفتاد درجه‌ای عالم بر عباد چگونه است، پیامبر عظیم‌الشّأن(ص) می‌فرمایند: «بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتَیْنِ حُضْرُ الْفَرَسِ سَبْعِینَ عَاماً»  الله اکبر! چه روایتی است! می‌فرمایند: بین این درجه و درجه دیگر، به اندازه این که یک اسب تندرو هفتاد سال  بدود، فاصله است!!!

حضرت متوجّه می‌شوند که شاید کسی تعجّب می‌کند، لذا می‌فرمایند: می‌دانید چرا؟ «وَ ذَلِکَ أَنَّ الشَّیْطَانَ یَضَعُ الْبِدْعَةَ لِلنَّاسِ فَیُبْصِرُهَا الْعَالِمُ فَیَنْهَى عَنْهَا». فرمودند: علّت این برتری برای این است که شیطان در میان مردم بدعتی را می‌گذارد امّا آن عالم الهی، به آن پی می‌برد، بصیر است، می‌فهمد و مردم را از آن نهی می‌کند.

امّا عابد چه؟ «وَ الْعَابِدُ مُقْبِلٌ عَلَى عِبَادَتِهِ لَا یَتَوَجَّهُ لَهَا» عابد فقط سرگرم و مشغول به عبادت خودش است و به بدعت توجّهی ندارد، برای چه؟ چون نمی‌شناسد.

خیلی‌ها در زمان ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) بودند که گفتند: ما کاری به این کارها نداریم. خودمان می‌نشینیم عبادتان را می‌کنیم، چه می‌خواهد یزید حاکم باشد و چه می‌خواهد وجود نازنین ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) حاکم باشد، ما می‌خواهیم بندگی خدا را  بکنیم، حالا به این که چه کسی حاکم باشد، چه کار داریم؟! اصلاً نباید در این دعواها وارد شویم.

لذا چنین کسی نمی فهمد و بدعت‌گذاری را متوجّه نیست. امّا عالم می‌فهمد، در حالی‌که عابد اصلاً شناخت ندارد. لذا برای همین است که بهترین خیرها این است که همنشین خوب داشته باشی تا تو را از بدعت‌ها دور کند.

*ثلمه ای جبران ناپذیر برای اسلام!

عرض کردیم طبق روایت، خیر این است که خدا به انسان برای اسلام شرح صدر بدهد. حال چه کنیم شرح صدر بیابیم؟ همنشینی با این علمای ربّانی که انسان را یاد خدا می‌اندازند. مثل حاج آقا مجتبی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که خدا ایشان را رحمت کند.

حاج آقا مجتبی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فردی بودند که به موقع هم از نظام دفاع هم می‌کردند، ایشان هم حامی امام راحل بودند و شاگرد امام راحل بودند و هم از امام المسلمین (مدّ ظلّه العالی) حمایت می‌کردند. مردان الهی این‌گونه هستند.

حیف است! وقتی می‌گویند فلان عالم از دنیا رفت، انسان تازه می‌فهمد چه کسی را از دست داده است. واقعاً ثلمه‌ای جبران‌ناپذیر در اسلام به وجود می‌آید . تا بیاید کسی پیدا شود و چنین جمعی را تربیت کند، مدّتی طول می کشد و این، خیلی صدمه دارد.

آقا معلّم دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: وقتی با امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم، می‌دیدم که ایشان دائم در دعاهایشان می‌گفتند: خدایا! از عمر ما بگیر و به عمر به آقای بروجردی بده، چون ایشان رأس هستند. بعد هم برای آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) این‌چنین دعا می‌کردند و ایشان اوّل کسی بودند که تا اسم آقای شاه‌آبادی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) را جلوی ایشان می‌آوردند و یا خودشان بر زبان می‌آوردند، می‌فرمودند: «روحی له الفداء»، چون این‌ها هستند که ما می‌فهمیم.

لذا با از دست دادن این علمای ربّانی، ثلمه‌ای در اسلام به وجود می‌آید که جبران‌ناپذیر است و صدمه می‌خورد.

شب اربعین است. قضیّه کربلا هم برای این به وجود آمد که مردم نمی‌دانستند با چه کسی همنشینی کنند. لذا با بدعت‌گذاران همنشینی کردند و گرفتار شدند.

امّا فردا چه اربعینی است؟! زینب می‌آید، امّا چه زینبی! زینب درد کشیده! زینب قدخمیده! به کربلا رسیده ...
منبع: فارس