فکر میکنم در پاورچین مهران مدیری بود که اول بار نقش خواهر خودش عاشق نقش سیامک انصاری میشد. چند بار دیگری هم در همین طنزهای روتین این اتفاق افتاد. عاشقشدن دخترهای یکی دو تا از طنزهای ماه رمضانی رضا عطاران نمونههای نزدیکتری است که احتمالا به یادتان مانده است. اما قضیه جدی نبود. مهم هم نبود. یعنی قرار بود در کنار همه طنازیهای طنزهای شبانه بخندیم به اینکه دختری هم عاشق پسری شده است. خنده دار هم بود.
درستتر بگویم آن جوری که نشانمان میدادند خنده داربود و البته که حقارت آمیز برای دخترانی که خود را به آب و آتش میزنند تا معشوق پسرمتوجه شود که دوستش دارند و باید بیاید خواستگاریشان. تا اینکه یکدفعه شوخی و جدی تعداد سریالهایی که حتی موضوع اصلی سریالشان همین بود زیاد شد، قضیه مهم شد. چند تایی سریال مهم و پرطرفدار که چند تاییشان طنز هم نبودند در داستانهایشان نشان دادند که دخترها هم عاشق میشوند.
در آرزوهای شیرین سریال ظهرهای برنامه خانواده یکی از دخترها سعی وافری دارد تا عشقش را یک جورهایی به پسر برساند، غیرمحرمانه شبکه پنج یکی از برادرزادههای عموی مخترع چشمش به دنبال آقای مهندس بود و دنبال کنید قضیه را تا همین آخری ماه عسل سریال نوروز دو سال قبل شبکه دو که باز هم یک دختر عاشق یک پسر دیگر میشد، و اشکها و لبخندها که دختر نق زن شهره لرستانی ظاهرا عاشق آقای لوطی شده است، و البته دو نمونه ویژه هم این وسط بود که باید بیشتر دربارهشان حرف بزنیم مهراوه شریفینیای روز حسرت عاشق پسر خوشتیپ ماجرا بود. و گوشهای از سریال شهریار کمال تبریزی که دخترک پیرمرد صاحب خانه دوران جوانی شهریار عاشق شهریار میشد.
و این چیزی بود که تا قبل از آن در نمایشهای تلویزیونی ایرانی جایی نداشت. جایگاه سنتی عاشق مرد و معشوقه زن که از پشتوانه چند هزار ساله ادبیات ایرانی برخوردار بود به قدرتی جای پای خودش را در رسانههای ایرانی محکم کرده بود که اگر چه این تغییر بسیار کند و تدریجی و کمرنگ اتفاق افتاد اما واقعا اتفاق کوچکی نبود.
در همه نمایشهای تلویزیونی سالهای قبل اگر عشقی از طرف دختری به پسری ابراز میشد معمولا در یک رابطه دو طرفه این اتفاق میافتاد. رابطهای که معمولا اینقدر نزدیک به ازدواج شده بود که میتوانستیم آنها را زن و شوهر بدانیم. اما اینجا رابطه دیگر یک طرفه شده بود. یا حداقل میتوان گفت یکطرفه شروع میشد و طرف عاشق ماجرا هم یک دختر بود. در عین حال همه سریالهایی که در این یکی دو ساله به رابطه عاشقانه یک طرفه از جانب دخترها پرداختند هرگز از یک خط قرمز ظاهرا توافق شده میان خودشان فراتر نرفتند. پایان خوش و فرجام عشقهای یک طرفه با تبدیل شدنشان به عشقهای دو طرفه.
در اکثر این سریالها معمولا در شرایطی سادهلوحانه خود آقا پسر هم از سر اتفاق عاشق دخترخانم میشد و قضیه به خیروخوشی به پایان میرسید. تنها مورد تلخ سریال روز حسرت بود. اما داستان روز حسرت شرایطی عادی نداشت، دختر، معتاد بود و پسر، زن اولش تصادف کرده بود و فلج شده بود و احساس عذاب وجدان میکرد و همین بود که عشق دختر را پس میزد.
۲. نمیخواهم وارد بحث مطول و ملالآور تاثیرپذیری یا تاثیرگذاری رسانهها از جامعه یا بر جامعه شوم. اما نمیتوانم از گفتن این هم بگذرم که سریالهای تلویزیونی اگر چه یک قدم به نشاندادن وضعیت واقعی عشقورزی در جامعه نزدیک شدند یعنی نشان دادند که دخترهایی هم هستند که عاشق میشوند. اما در عین حال دو قدم هم عقب رفتهاند. دقیقا مشابه همه پدیدههای اجتماعی چند لایهای که در ظرف رسانههای پرطرفدار عمومی ریخته میشوند و معمولا با یک رویکرد تقلیلگرایانه به یک بعد خاص و معمولا مخاطب جذب کنشان محدود میشوند، در مورد موضوع خاص ما هم دقیقا درهمان جایی که باید تمرکز میشد، نشان داده میشد و آدمهای پای نمایش خودشان را در بستر آن میدیدند دقیقا همان جا نادیده گرفته شد.
توضیح میدهم، داستان این سریالها معمولا از دو حال خارج نمیشوند یا صرفا به یک نمایش مبتذل ظاهرا خندهآور از دختری که با نقشهها و حربههای احمقانه این در و آن در میزند تا عشقش را اثبات کند به پسری که در ابتدا از او خوشش نمیآید بسنده میشود و البته که طی یک اتفاق پسر سرش به سنگ میخورد و میفهمد باید عاشق همین دختر شود و یا یک نمایش شیرین از دختری که عاشق معمولا یکی ازنزدیکانش، اغلب یک از اقوامش شده است و اتفاقا خیلی زود میبینیم که پسر هم عاشق اوست و او نمیدانسته است و همه چیز به خیر و خوشی ختم میشود. گفتیم که در یک مورد هم که قضیه تلخ است و سرانجامی ندارد شرایط آنقدر ویژه است که ربطی به زندگی معمولی ما و آدمهای اطراف ما پیدا نمیکند.
نمیخواهم بگویم که وضعیتی که این سریالها از داستان عاشقشدن دخترها نشان میدهد چقدر از جامعه دور است چون همه کسانی که در همین جامعه زندگی میکنند همین زندگیکردن برایشان کافی است تا این را بدانند. عشقهای دختر به پسریای که شنیدهایم به خصوص در خانوادههای طبقه متوسط و پایین که اکثریت جامعه حتی شهری ما را تشکیل میدهند معمولا در یک شرایط عادی و به دور از هرگونه شرایط خاص آنقدری تلخ هست که نیاز به درام کردن هم نداشته باشد. این عشقها معمولا ابراز نشده باقی میمانند و معمولا هم سرانجام خوبی ندارند. کسی مثل احمقها در یک جمعی که همه مشغول صحبت هستند و معشوق پسر هم وجود دارد دائما با حرفهای پسر ماجرا موافقت نمیکند. دختری در جمع ذوق نمیکند از حرفهای پسری که دوستش دارد. و معمولا هم هیچ وقت اتفاق پسر را هم عاشق دختر نمیکند و کدام یک از ازدواجهایی که در زندگی دیدهایم با عشقی شروع شده است که دختر آغاز کننده آن بوده است.
بلکه میخواهم بگویم که اگرچه تلویزیون در نمایش عشقهای دختر به پسری قدری جلو رفته است اما آنقدری آن را بیمایه و مبتذل تصویر کرده است که تلقی چهره این نوع رابطه در سطح عمومی جامعه بیشتر تبدیل به یک بازی مضحکه وار شده است. واضح و سادهترین شکلش را میگویم اگر با نگاهی خوش بینانه (که بعدا توضیحش خواهم داد) هدف پرداخت این نوع عشقها طبیعی شدن آن در جامعه و خارج شدن آن از وضعیت تابوی قبلی بوده است قضیه بیرحمانه به ضد خودش تبدیل شده است. ماجرا سختتر شده است، چیزی سختتر از قبل، قبل از اینکه در رسانهها صحبتی از عاشقشدن دخترها باشد.
۳. یک مساله مهم این است که طرف ماجرایمان را اشتباه نگیریم و در مورد رسانهٔ خاصی به اسم صداوسیمای دولتی جمهوری اسلامی ایران معمولا این اتفاق میافتد. خب، میتوانیم دور هم بنشنیم و فکر کنیم که سیاستی در پشت پرده سریالهای تلویزیون در جریان است تا چهره دختران ایرانی را آن جور که مطابق مصلحتهای سیاسی است نشان دهند.
این گزاره آن قدر تکرار شده است و به آن دامن زده شده است که خیلی اوقات بدیهی به نظر میرسد و کسی در موردش حرف نمیزند (در مورد موضع خاص ما این گزاره تبدیل میشود به اینکه مسئولان صداوسیما تصمیم گرفتهاند با نمایش این چنینی عشق دختر به پسر چهره چنین عشقهایی را تبدیل به مضحکهای کنند که کسی جرات ابراز آن را نداشته باشد) تمرکز بر روی چنین قضاوتهایی عملا مسیر نقد و تحلیل طرح مسائل اجتماعی در تلویزیون را منحرف خواهد کرد و چیزی مثل مطالبه موردنظر ما را به مطالبهای صرفا میان مایه و سطحی تبدیل خواهد کرد که حاشیهها و گوشههای سیاسیای که این روزها در باره صداوسیما و سیاستهایش وجود دارد چنان هجوم خواهد آورد که تقریبا چیزی از آن باقی نخواهد گذاشت.
واقعیت این است که صداوسیما ظاهرا به جز خط مشی محکم و سفت و سخت سیاسی در بقیه موارد صرفا به کشیدن یک دایره وسیع به دور موضوعات بسنده میکند. دایرهای که معمولا فقط شرعیات فقهی یا عرفیات به شدت حساسیت برانگیز بیرون آن خواهند بود. این دایره در حوزه اجتماعی آنقدری وسیع هست که موضوع مورد نظر ما (صریحا نمایش واقعیت عشق ورزی دخترها به پسرها همان گونه که در متن اجتماع هست) بدون شک در داخل آن قرار خواهد گرفت. سریال شهریار را برای همین جا نگه داشتهام مورد نقض خوبی برای طرفداران گزاره متوهمانه بالاست. دختر پیرمرد صاحبخانه شهریار عاشق شهریارمیشود. شهریاری که درس دکترشدن میخواند و دخترکی که بیسواد است.
ماجرا به شدت تلخ است. دخترک هیچ وقت جرات نمیکند که عشقش را در میان بگذارد. از آن طرف خود شهریار هم عاشق دیگری است نمایش مضحکهای در کار نیست (حاشیههای خیلی کمرنگی برای کاستن از تلخی وجود دارد) و سرانجام عشق نافرجام است. مثل قبل کاری به این ندارم که عشق به شدت شبیه عشقهای جامعه امروزی خودمان است چیزی که میخواهم بگویم این است که قضیه به شدت جدی و مهم است و اگر هم چنان معتقد باشیم که کارکرد کارکردن بر روی چنین سوژههایی باید طبیعیشدن طرح آن در جامعه باشد قطعا سریال شهریار به چنین کارکردی کمک خواهد کرد.
سریال شهریار در همین صداوسیما و با همین مدیران ساخته شده است و معلوم نیست اگر قرار بوده است که عشق دختر به پسر را به گونهای مطرح کنند که دقیقا برعکس این کارکرد را داشته باشد، این سریال کجای این پازل قرار میگیرد. همه اینها برای این نیست که بگویم صداوسیما و مدیرانش هیچ کارهاند میخواهم بگویم که طرف ماجرای ما رئیس صداوسیما مدیران شبکهها و… نیستند طرف ماجرای ما نویسنده و کارگردان هر سریالی است که به طور مشخص درباره آن حرف میزنیم. باید یقه آنها را بگیریم یقه همه آنهایی که سریالهایی ساختند که طرح رابطه عاشقانه از طرف دخترها را تبدیل به موضوعی خنده دار کردند و آن را در حد یک لودگی ساده تقلیل دادند و در مقابل پاسخهای آنها، پاسخهایی مثل اینکه شرایط کار در تلویوزیون این گونه است یا فشارهای سیاستهای کلی تلویزیون ما را به این سمت کشانده است بحث را به سمت شهریار بکشانیم.
۴. درستش این است که حرفهایم در مورد تغییر جایگاه طرفین عشقورزی در سریالهای چند سال اخیر همین جا تمام شود اما وسوسههای ژورنالیستی نمیگذارد. نمیتوانم فکر کنم که میان این تحول در رابطه عشق ورزی در نمایشهای تلویزیون با تحولی که همین چند سال اخیر در متن ترانههای موسیقی پاپ و به خصوص موسیقی زیرزمینی پاپ صورت گرفته است نتوان مهره وسطی پیدا کرد. از این روز این بند فقط سرنخی است برای مطالعه عمیقتر و جدیتر درباره موضوع.
درست در اواسط سال ۸۰ شمسی یکی از ترانههای آخرین آلبوم علیرضا عصار خواننده مطرح عامهپسند ایرانی سرآغاز فصل جدیدی در ادبیات ترانهسرایی در ایران شد این ترانه با الفاظی ساده و معمولی از زبان یک عاشق به معشوق شروع میشد اما این بار برخلاف سنت هزار ساله ادبیات عاشقانه فارسی خبری از خاکساری و مدح و ستایش معشوق نبود عاشق دست رد به سینه معشوقش میزد و از عدم تعلق و به تبع آن عدم وجود تعهدی به معشوق سخن میگفت.
ویژگی اصلی این نوع سبک ترانه که بعدها به نام ترانههای سیاه مشهور شد و تحولی عظیم در سنت ادبیات و روابط عاشقانه در جامعه ایرانی به وجود آورد همان اعلام بینیازی عاشق نسبت به معشوق است و عاشق اغلب با الفاظی به شدت ساده و معمولی از معشوق گلایه میکند و ترک او را رفتاری خیلی طبیعی و ساده درنظر میگیرد… این تحول مثل تحول در سریالهای تلویزیون نبود، جایگاه پسر عاشق و دختر معشوقه حفظ شده بود. اما در غایت و هدف رابطه عاشقانه تغییر بزرگی به وجود آمده بود. علاوه بر آنکه برای عاشق یعنی پسر هویت مستقلی به وجود آمده بود. یعنی برخلاف سنت ادبیات گذشته که تنها معشوق دارای حقوق بود و عاشق فقط وظایفی بر عهده دارد این بار با یک رابطه متقابل و هم وزن روبه رو بودیم یعنی معشوق هم در این نوع رابطه وظایفی بر عهده داشت و عاشق هم حقوقی داشت که معشوق ملزم به رعایت آن بود. برتری نقشی معشوق از بین رفته بود.
بیربط نمیرسد دنبالکردن رابطه این دو تغییر در بازنمایی زن و مرد و رابطه عاشقانه آنها با یکدیگر با توجه به نکاتی مثل اینکه طبیعتا موسیقی زیرزمینی محدودیتهای همان دایره بزرگی که گفتیم را هم ندارد./
حمید بوالی
منبع: نشریه رسانه انقلاب
اونايي كه مثبت دادن چي؟
ابروبرمیدارند وای به حال دخترها همه
چی وارونه شده
عاشق پول و ماشین و خونه ی طرفن.
بقوله امروزیا "آهن پرستن"!
اگه مانکن پسند هم باشن باز خوده طرفه نه وسایل جانبیش
مواظب باش با همین یک کامنتت آخرتت رو به باد ندی. شایعه رو چند تا آدم بی مبالات مثل شما پخش کردند و آبروی این بنده خدا رو بردند.
می دونی گناه تهمت چیه؟
میدونی گناه ریختن آبروی مسلمون چیه؟
میدونی ندانسته برآتش شیطان دمیدن یعنی چه؟
نه نمیدونی ! اگه می دونستی راحت نمی نوشتی انچه را که یقین نداری ...
حتما چیزی بوده که خدا اینطور بی آبروش کرد!
گردن خودش،به ما چه...
سینمای ایران به تویی که اینقد نفهمی ربطی نداره!!!!و خیییلی... اگه این نظرو پاک کنی!
وقتی سرت از هنر سینما نمیشه ....!
كي گفته دخترها عاشق نميشن؟
اعتراض به نحوه نمايش و پرداخت موضوع و پايان كار هست.
اينكه اكثر عشقهاي دختر به پسرها، عاقبتشون مثل سريالهاي ايراني نيست كه آخراي سريال، پسره هم بفهمه چه بهتره با همين دختره ازدواج كنه و همه چي به خوشي ختم بشه.
اينكه اكثر عشقهاي دختر به پسرها در فضاي واقعي جامعه امروز ما، شبيه عشق نقش "لاله" در سريال "شهريار" هست.
آيا اين تحليل از جامعه واقع بينانه تر نيست؟
لایییییییییییییییییییک
بنظرم این خانوم درست می گن. موضوع نحوه نمایش اینجور عشقاست که خیلی مبتذله
***** پس عشقی هم در کار نیست
این که سریال های فارسی تلوزیون ایران تقریبا همش مزخرفه درسته
اینکه دخترا ممکنه عاشق بشن هم درسته،
اما یه چیز دیگه هم که درسته و واقعیت و هممون هم داریم میبینیم
اینه که
اگه یه زنی قشنگ باشه (اگه باباش هم پولدار باشه که دیگه عالی )همینطور کرور کرور مردا عاشقش میشن و اگه هم یه مردی پو لدار باشه (حالا اگه یه کم هم خوشتیپ باشه بهتر) همینطور کرور کرور دخترا عاشقش میشن
خب تو جامعه ما مردا راحت تر میتونن ابراز عاشقی کنند چون به طور سنتی مرد به خاطر عاشق شدن سرزنش نمیشه اما زن سرزنش میشه
همین
تو فیلمامون دختر و پسرای پولدار حتما حتماً خوشگلم هستن!
واسشم خیلی زحمت کشید که به حضرت محمد برسه جمع کنید کاسه و کوزه هاتون و با این مزخرفاتتون مردم و از دین زده میکنید.
فکر نمیکنم توهین آمیز بوده باشه.
هر جوووور راحتی.
لذا این متن چندان همه جانبه نگرنیست
و فقط می خواد یه ایرادی بگیرد
کار علمی اوونه که همه ی اطرافو توجه کنی انصاف اشته باشی و آخرشم معمولا به حیرت میرسی:( !؟!؟!
استقلال سرور پرسپولیسه!
همیشه استقلال سرور پرسپولیسه
تازه 6 تا هم یادمونه...ولی بازم استقلال سرورته
دوم محتوای سریال ها تلویزیون مدتهاست که دیگه مهم نیست هر چند هر از چند گاهی کورسوی امیدی با سریالهایی مثل مختار روشن میشه ولی کلاه پهلوی و شریفی نیا نشون میدن که چطور میشه کل یک رسانه رو با یک رابطه قبضه کرد ، بسیاری از پیشکسوتان تولید محتوا در صدا و سیما دیگه مدتهاست چراغشون خاموش شده دیگه نه روزی روزگاری داریم و نه سلطان شبان و نه پهلوانان هرگز نمیمیرند ، سریال هامون هم همه یخ و آب ، خیالتون راحت دیگه کسی اصلاً تلویزیون نگاه نمیکنه
سوم
" ۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد . " با این نکته ای که گذاشتی دیگه گل کاشتی یعنی نظر شما رو اگه دوست داشتیم میزاریم اگر حال نکردیم نمیزاریم البته ما هم شما رو سرزنش نمیکنیم فضای کار فرهنگی رو تو ایران میدونیم همه چی امنیتی هست ولی خوب ! این حرفهای ما هم به حساب آبی که تو هاون کوبیدیم
خوش باشید !
تو دله
اگه تودلت بمونه مخفیه
اگه بیرون بیاد .............boooom
یه دخترخوب هیچوقت واسه پسرای این جامعه ارزش نداره چون فساد جامعه رو گرفته
این فیلم هم اصلا بد نیست بیچاره ازدواج کرد وگرنه باید یک عمرتو بدبختی وفلاکت میموند آدمهای پایین ومعمولی هم حق زندگی ایده آل دارن چرا همش پولدارا باید خوشبخت باشن
خداییش نیستید؟
این که سریال های فارسی تلوزیون ایران تقریبا همش مزخرفه درسته
اینکه دخترا ممکنه عاشق بشن هم درسته،
اما یه چیز دیگه هم که درسته و واقعیت و هممون هم داریم میبینیم
اینه که
اگه یه زنی قشنگ باشه (اگه باباش هم پولدار باشه که دیگه عالی )همینطور کرور کرور مردا عاشقش میشن و اگه هم یه مردی پو لدار باشه (حالا اگه یه کم هم خوشتیپ باشه بهتر) همینطور کرور کرور دخترا عاشقش میشن
خب تو جامعه ما مردا راحت تر میتونن ابراز عاشقی کنند چون به طور سنتی مرد به خاطر عاشق شدن سرزنش نمیشه اما زن سرزنش میشه
همین
من عاشقم
نه به خاطر پول نه تیپش ...
همه ی این بحثا واسه اینه که چرا دخترا عاشق میشن؟
شما با خیال راحت به عاشق بودنت ادامه بده.
مگه دخترا احساسات ندارن؟؟؟؟
همین کارا رو میکنید که بیشتر جونا سر خوردن