"صراط" - «اوباما، تيم جديد امنيت ملي و سياست خارجي دوره دوم را به گونه اي انتخاب كرده تا پاسخگوي «در اولويت بودن ايران» باشد. اين چينش، يك ساختار ايده آل براي افكارعمومي آمريكا هم به شمار مي رود.»
اين بخشي از تحليل چند روز پيش «نيويورك تايمز» بود و البته در همين چند روز پيش «واشنگتن پست» نيز تحليل مشابهي را منتشر كرده و معطوف به روي كار آمدن «جان كري» بعنوان وزير امور خارجه، «چاك هگل» بعنوان وزير دفاع و «جان برنان» بعنوان رئيس سازمان سيا در آمريكا مي باشد و به گونه اي تنظيم گرديده است كه مخاطب از آن فضاي جديدي را در ارتباط با مناسبات آمريكا و ايران برداشت نمايد. در اين خصوص نكات قابل تاملي وجود دارد:
1- حدود 4 سال پيش باراك اوباما با شعار «تغيير» (change) روي كار آمد و در همه جاي اين كلمه بر روي تراكت ها و جلوي تريبون هاي وي نقش بسته بود. اين شعار در آن زمان عمدتاً «تغيير در سياست خارجي آمريكا بويژه سياست هاي خارجي مرتبط با جهان اسلام» را تداعي مي كرد و خود او هم در سفر به تركيه و مصر - در ماههاي اول رياست جمهوري خود- بر بهبود مناسبات آمريكا و جهان اسلام و بخصوص بهبود روابط بين آمريكا و ايران تاكيد كرد و بخصوص در ارتباط با ايران گفت «رابطه با ايران براساس صميميت و صداقت خواهد بود» در پي اين اظهارات البته نامه اي خطاب به رهبرمعظم انقلاب اسلامي ارسال شد. در آن نامه، اوباما آمادگي آمريكا را براي گشايش فصل جديدي از مناسبات مبتني بر رفع خصومت اعلام كرد ولي اين موضوع به درازا نكشيد و كمتر از دو ماه بعد، هيات حاكمه آمريكا و بخصوص شخص رئيس جمهور فتنه 88 را با كمك برخي كشورهاي اروپايي، شماري از كشورهاي عربي و چند گروه بدنام در داخل ايران كليد زدند و از براندازي سخن گفتند.
2- انتخاب كري، هگل و برنان قبل از هر چيز مسئله داخلي آمريكا به حساب مي آيد و عليرغم تبليغاتي كه صورت مي گيرد، هيچ ربطي به ايران ندارد. اين سه، وزير و مسئولان دستگاه هاي سياسي و امنيتي در آمريكا هستند و براساس يك قواره معين و چارچوب عمل مي نمايند و از قضا اين سه از نظر شخصيتي و فردي تفاوت هايي نيز با يكديگر دارند. اگر هگل يك سناتور آرام تلقي گرديده، كري بعنوان يك متعهد سرسخت اسرائيل شناخته شده و برنان بخش عمده اي از دوران خدمتش را در تل آويو سپري كرده و يك سمپات جدي رژيم غاصب شناخته مي شود. اين سه البته در يك موضوع بهم مي رسند؛ «آنان عمده دوران خدمت خود را در منطقه اسلامي سپري كرده اند.» با اين وصف اگر گفته شود انتخاب سه نفر كارشناس منطقه اسلامي از تمركز بيشتر آمريكا بر روي اين منطقه در دوره دوم رياست جمهوري اوباما خبر مي دهد، گزاف نخواهد بود. در اين ميان آمريكا براي سيطره بر اين منطقه عزم خود را جزم كرده ولي در نماي تبليغاتي وانمود مي كند كه براي ايران و ساير كشورهاي اين منطقه اين «بهترين مثلث» خواهد بود. دو روز پيش نيويورك تايمز در يادداشت خود نوشت: پيام ارسالي به ايران اين خواهد بود «هر آنچه از سوي اين گروه به شما پيشنهاد شود، بهترين توافقي خواهد بود كه مي توانيد بدست آوريد.» و در ادامه با لحني تهديدآميز نوشت: «جنگي كه فاخته هاي قوي تصميم گيري آن را كرده باشند، بهتر از جنگي است كه توسط جوجه شاهين ها انجام شود.» البته آنچه نيويورك تايمز نوشته يك شعار حماسي بيشتر نيست و سابقه آمريكا نشان مي دهد كه مشكل غرب در مواجهه با جهان اسلام بخصوص در مواجهه با ايران جدي تر از آن است كه از آن به مواجهه فاخته ها تعبير شود.
3- هگل، كري و برنان در رابطه با ايران نه قادر به جنگند و نه توانايي سامان دادن به ميز گفت و گو با ايران را دارند و البته اين سه تا نقشي در «مشكل» و يا «راه حل» ندارند آمريكا با ايران نمي تواند بجنگد نه فقط به اين دليل كه از ايران مي ترسد بلكه عمدتا به اين دليل كه ايران كنوني را بدرستي نمي شناسد. آمريكا همين قدر مي داند كه اين ايران، آن ايران شاهنشاهي نيست اما در اينكه اين ايران چه دارد، چگونه واكنش نشان مي دهد، جنگ را چگونه مديريت مي كند و... تقريبا هيچ اطلاعي ندارد. آمريكا مي داند كه سپاه پاسداران يك نيروي قوي جامع و كارآمد است اما در اين كه انگيزه ها در سپاه چگونه شكل مي گيرند و سازمان آن در روز حادثه چگونه و تا كجا گسترش مي يابد، تقريبا هيچ نمي داند. تحريم بعضي از عناصر سپاه و تحريم بعضي از شركت هاي وابسته به سپاه نشان مي دهد سپاه را يك شركت معمولي و اعضاي آن را مثل اعضاي يك ارتش يا يك سازمان اطلاعاتي مي داند و اين از ضعف شديد اطلاعاتي آن حكايت مي نمايد. با اين وصف آمريكا قادر نيست جنگي را عليه ايران شروع كند كما اينكه قادر به صلح با ايران هم نيست چرا كه صلح با ايران وضع هيات حاكمه آمريكا را به مراتب وخيم تر مي كند. دليل آن اين است كه مردم مي پرسند 30 سال هزينه كرديد و حالا به صلح رسيديد.
4- آمريكا در مواجهه با ايران يك راه را بيشتر نمي شناسد و آن هم «افزودن بر سطح تحريم ها»ست اين كار را با كري و هگل و يا با كلينتون و... انجام مي دهد. همين چند روز پيش مديران ارشد «انديشكده علوم و امنيت بين المللي» شامل ديويد آلبرايت، مارك روبوتيز، لئوناردو اسپكتور و مايكل ياف در گزارش مشتركي توصيه كردند: «آمريكا و متحدانش بايد پيش از دستيابي ايران به «قابليت حياتي» فشارها و تحريم ها عليه اين كشور را به حداكثر برسانند. از نظر اعضاي اين گروه، ايران تا اوايل تابستان 2014 به قابليت توليد اولين بمب مي رسد و آمريكا بايد حداقل شش ماه پيش از آن با افزودن بر فشار اقتصادي ايران را از ادامه راه هسته اي خود منصرف گرداند. اين ها همان هايي هستند كه در برخي رسانه هاي آمريكايي از آنها با عنوان «ميانه روها» ياد مي شود. البته اينكه زمان - نيمه 2014- تعيين مي كنند نشان مي دهد كه آمريكايي ها هم در داخل براي همراه كردن ماليات دهندگان و هم در خارج براي همراه كردن شركاي غربي خود مشكل جدي دارند كما اينكه اوباما در آغاز سال 2012 به شركاي اروپايي خود گفته بود همين سال 2012 با من همراه شويد من پرونده ايران را براي هميشه مي بندم اما اينگونه نشد. با اين وصف آمريكا با وجود تبليغاتي كه به راه انداخته است با محوريت مثلث كري، هگل و برنان سياست افزايش فشار اقتصادي بر ايران و شركت هاي خارجي طرف قراردادهاي تجاري با ايران دنبال خواهد كرد ولي البته همانطور كه اشاره شد دلايل زيادي به نسبت دلايل سال 2012 براي شكست سياست ضدايراني اوباما در سال 2013 وجود دارد از جمله اينكه دوپارچگي جامعه بين المللي در اين سال تشديد مي شود و از آن طرف از ضربه پذيري ايران پس از عبور از فشارهاي شديد 2012 كاسته شده است.
5- محافل مختلف آمريكايي اين روزها از «بازگشت به شوراي امنيت» سخن مي گويند و در اين راه از ادبيات متفاوتي استفاده مي نمايند. تيم آلبرايت با ژست امنيتي نوشته است «دو دهه برنامه هسته اي ايران... تهديدي براي امنيت و صلح بين المللي و تضعيف معاهده منع گسترش تسليحات هسته اي و... در منطقه محسوب مي شود» و روزنامه نيويورك تايمز چند روز پيش نوشت: «آمريكا به همراه ساير اعضاي دائم شوراي امنيت از ايران خواهند خواست تا فعاليت هسته اي خود را محدود نمايد.» در واقع بازگشت به شوراي امنيت به اين معناست كه اقدامات آمريكا براي راه اندازي زنجيره تحريم هاي توافقي چندان موفق نبوده اند و از سوي ديگر اين نحو اقدامات به سقف خود رسيده اند و اين در حالي است كه مراجعه به شوراي امنيت به معناي تن دادن آمريكا به حد و اندازه اي از فشارهاست كه قطعا كمتر از فشارهاي خارج از شوراي امنيت خواهد بود. اين يك سردرگمي مطلق براي آمريكا به حساب مي آيد از اين رو آمريكا مانند لشكري عمل مي كند كه وقتي به يك قسمت خط حمله مي كند و عبور از آن را صعب مي بيند به قسمت ديگري از خط كه عبور از آن دشوارتر است مي زند تا بلكه روحيه سربازان خود را حفظ كند و مشكل را موقتي و گذرا جلوه دهد.
6- انتخاب مثلث كري، هگل، برنان البته يك انتخاب داخلي و براي اداره شرايط داخلي آمريكا صورت گرفته است و از اين رو چندان ربطي به ما ندارد ولي از آنجا كه بدون ترديد ايران برجسته ترين مشكل آمريكاست و از اين سو آمريكا بزرگترين دشمن جمهوري اسلامي است، انتخاب اين مثلث بدون توجه به ايران و مسائل مرتبط با ايران صورت نگرفته است. برنان طي دوره 20 ساله خدمتي خود در سيا همواره با پرونده «فلسطين» درگير بوده و بيش از آن كه آمريكايي باشد، اسرائيلي شناخته شده است، كري در دوره 40 ساله خدمتي خود عمدتا در منطقه خاورميانه درگير بوده و يك چهره سياست خارجي شناخته مي شده است، هگل نيز در طول دوره خدمتي خود اگرچه عمدتا يك سناتور ديده شده ولي فعاليت در حوزه امنيت ملي مهمترين برگ هاي پرونده او را به خود اختصاص داده اند با اين وصف كاملا پيداست كه فلسطين يكي از فلش هاي اصلي سياست خارجي دوره دوم اوباما خواهد بود اين پرونده در خاورميانه با ايران گره خورده چرا كه در سطح جهان اسلام، ايران مهمترين حامي فلسطيني ها و بانفوذترين كشور در ميان گروه هاي فلسطيني به حساب مي آيد اين در حالي است كه خود ايران هم جداگانه مهمترين مسئله سياست خارجي آمريكا به حساب مي آيد. به نظر مي آيد تركيب اين سه نفر كه نيويورك تايمز سعي كرده آنان را «فاخته هاي مهاجم» معرفي كند، بيش از همه يك تدارك امنيتي براي مشكلات پيچيده امنيتي آمريكا در منطقه غرب آسيا باشد اما مسلما اينها براي برپا كردن جنگ نيامده اند چرا كه پرونده جنگ آمريكا عليه كشورهاي منطقه به جايي نرسيده و اسباب سرزنش دولتمردان دوره بوش شده است. اين ها علي الظاهر قرار است با ژست جنگ، پرونده هاي عميقا امنيتي منطقه را به سرانجام برسانند. البته اين تلاشي است كه در دهه هاي گذشته به جايي نرسيده و دولت اوباما هم به اين دليل كه از بقيه دولت هاي آمريكا ضعيف تر است، قادر به پايان دادن به موضوعات به شدت پيچيده نخواهد بود.
اين بخشي از تحليل چند روز پيش «نيويورك تايمز» بود و البته در همين چند روز پيش «واشنگتن پست» نيز تحليل مشابهي را منتشر كرده و معطوف به روي كار آمدن «جان كري» بعنوان وزير امور خارجه، «چاك هگل» بعنوان وزير دفاع و «جان برنان» بعنوان رئيس سازمان سيا در آمريكا مي باشد و به گونه اي تنظيم گرديده است كه مخاطب از آن فضاي جديدي را در ارتباط با مناسبات آمريكا و ايران برداشت نمايد. در اين خصوص نكات قابل تاملي وجود دارد:
1- حدود 4 سال پيش باراك اوباما با شعار «تغيير» (change) روي كار آمد و در همه جاي اين كلمه بر روي تراكت ها و جلوي تريبون هاي وي نقش بسته بود. اين شعار در آن زمان عمدتاً «تغيير در سياست خارجي آمريكا بويژه سياست هاي خارجي مرتبط با جهان اسلام» را تداعي مي كرد و خود او هم در سفر به تركيه و مصر - در ماههاي اول رياست جمهوري خود- بر بهبود مناسبات آمريكا و جهان اسلام و بخصوص بهبود روابط بين آمريكا و ايران تاكيد كرد و بخصوص در ارتباط با ايران گفت «رابطه با ايران براساس صميميت و صداقت خواهد بود» در پي اين اظهارات البته نامه اي خطاب به رهبرمعظم انقلاب اسلامي ارسال شد. در آن نامه، اوباما آمادگي آمريكا را براي گشايش فصل جديدي از مناسبات مبتني بر رفع خصومت اعلام كرد ولي اين موضوع به درازا نكشيد و كمتر از دو ماه بعد، هيات حاكمه آمريكا و بخصوص شخص رئيس جمهور فتنه 88 را با كمك برخي كشورهاي اروپايي، شماري از كشورهاي عربي و چند گروه بدنام در داخل ايران كليد زدند و از براندازي سخن گفتند.
2- انتخاب كري، هگل و برنان قبل از هر چيز مسئله داخلي آمريكا به حساب مي آيد و عليرغم تبليغاتي كه صورت مي گيرد، هيچ ربطي به ايران ندارد. اين سه، وزير و مسئولان دستگاه هاي سياسي و امنيتي در آمريكا هستند و براساس يك قواره معين و چارچوب عمل مي نمايند و از قضا اين سه از نظر شخصيتي و فردي تفاوت هايي نيز با يكديگر دارند. اگر هگل يك سناتور آرام تلقي گرديده، كري بعنوان يك متعهد سرسخت اسرائيل شناخته شده و برنان بخش عمده اي از دوران خدمتش را در تل آويو سپري كرده و يك سمپات جدي رژيم غاصب شناخته مي شود. اين سه البته در يك موضوع بهم مي رسند؛ «آنان عمده دوران خدمت خود را در منطقه اسلامي سپري كرده اند.» با اين وصف اگر گفته شود انتخاب سه نفر كارشناس منطقه اسلامي از تمركز بيشتر آمريكا بر روي اين منطقه در دوره دوم رياست جمهوري اوباما خبر مي دهد، گزاف نخواهد بود. در اين ميان آمريكا براي سيطره بر اين منطقه عزم خود را جزم كرده ولي در نماي تبليغاتي وانمود مي كند كه براي ايران و ساير كشورهاي اين منطقه اين «بهترين مثلث» خواهد بود. دو روز پيش نيويورك تايمز در يادداشت خود نوشت: پيام ارسالي به ايران اين خواهد بود «هر آنچه از سوي اين گروه به شما پيشنهاد شود، بهترين توافقي خواهد بود كه مي توانيد بدست آوريد.» و در ادامه با لحني تهديدآميز نوشت: «جنگي كه فاخته هاي قوي تصميم گيري آن را كرده باشند، بهتر از جنگي است كه توسط جوجه شاهين ها انجام شود.» البته آنچه نيويورك تايمز نوشته يك شعار حماسي بيشتر نيست و سابقه آمريكا نشان مي دهد كه مشكل غرب در مواجهه با جهان اسلام بخصوص در مواجهه با ايران جدي تر از آن است كه از آن به مواجهه فاخته ها تعبير شود.
3- هگل، كري و برنان در رابطه با ايران نه قادر به جنگند و نه توانايي سامان دادن به ميز گفت و گو با ايران را دارند و البته اين سه تا نقشي در «مشكل» و يا «راه حل» ندارند آمريكا با ايران نمي تواند بجنگد نه فقط به اين دليل كه از ايران مي ترسد بلكه عمدتا به اين دليل كه ايران كنوني را بدرستي نمي شناسد. آمريكا همين قدر مي داند كه اين ايران، آن ايران شاهنشاهي نيست اما در اينكه اين ايران چه دارد، چگونه واكنش نشان مي دهد، جنگ را چگونه مديريت مي كند و... تقريبا هيچ اطلاعي ندارد. آمريكا مي داند كه سپاه پاسداران يك نيروي قوي جامع و كارآمد است اما در اين كه انگيزه ها در سپاه چگونه شكل مي گيرند و سازمان آن در روز حادثه چگونه و تا كجا گسترش مي يابد، تقريبا هيچ نمي داند. تحريم بعضي از عناصر سپاه و تحريم بعضي از شركت هاي وابسته به سپاه نشان مي دهد سپاه را يك شركت معمولي و اعضاي آن را مثل اعضاي يك ارتش يا يك سازمان اطلاعاتي مي داند و اين از ضعف شديد اطلاعاتي آن حكايت مي نمايد. با اين وصف آمريكا قادر نيست جنگي را عليه ايران شروع كند كما اينكه قادر به صلح با ايران هم نيست چرا كه صلح با ايران وضع هيات حاكمه آمريكا را به مراتب وخيم تر مي كند. دليل آن اين است كه مردم مي پرسند 30 سال هزينه كرديد و حالا به صلح رسيديد.
4- آمريكا در مواجهه با ايران يك راه را بيشتر نمي شناسد و آن هم «افزودن بر سطح تحريم ها»ست اين كار را با كري و هگل و يا با كلينتون و... انجام مي دهد. همين چند روز پيش مديران ارشد «انديشكده علوم و امنيت بين المللي» شامل ديويد آلبرايت، مارك روبوتيز، لئوناردو اسپكتور و مايكل ياف در گزارش مشتركي توصيه كردند: «آمريكا و متحدانش بايد پيش از دستيابي ايران به «قابليت حياتي» فشارها و تحريم ها عليه اين كشور را به حداكثر برسانند. از نظر اعضاي اين گروه، ايران تا اوايل تابستان 2014 به قابليت توليد اولين بمب مي رسد و آمريكا بايد حداقل شش ماه پيش از آن با افزودن بر فشار اقتصادي ايران را از ادامه راه هسته اي خود منصرف گرداند. اين ها همان هايي هستند كه در برخي رسانه هاي آمريكايي از آنها با عنوان «ميانه روها» ياد مي شود. البته اينكه زمان - نيمه 2014- تعيين مي كنند نشان مي دهد كه آمريكايي ها هم در داخل براي همراه كردن ماليات دهندگان و هم در خارج براي همراه كردن شركاي غربي خود مشكل جدي دارند كما اينكه اوباما در آغاز سال 2012 به شركاي اروپايي خود گفته بود همين سال 2012 با من همراه شويد من پرونده ايران را براي هميشه مي بندم اما اينگونه نشد. با اين وصف آمريكا با وجود تبليغاتي كه به راه انداخته است با محوريت مثلث كري، هگل و برنان سياست افزايش فشار اقتصادي بر ايران و شركت هاي خارجي طرف قراردادهاي تجاري با ايران دنبال خواهد كرد ولي البته همانطور كه اشاره شد دلايل زيادي به نسبت دلايل سال 2012 براي شكست سياست ضدايراني اوباما در سال 2013 وجود دارد از جمله اينكه دوپارچگي جامعه بين المللي در اين سال تشديد مي شود و از آن طرف از ضربه پذيري ايران پس از عبور از فشارهاي شديد 2012 كاسته شده است.
5- محافل مختلف آمريكايي اين روزها از «بازگشت به شوراي امنيت» سخن مي گويند و در اين راه از ادبيات متفاوتي استفاده مي نمايند. تيم آلبرايت با ژست امنيتي نوشته است «دو دهه برنامه هسته اي ايران... تهديدي براي امنيت و صلح بين المللي و تضعيف معاهده منع گسترش تسليحات هسته اي و... در منطقه محسوب مي شود» و روزنامه نيويورك تايمز چند روز پيش نوشت: «آمريكا به همراه ساير اعضاي دائم شوراي امنيت از ايران خواهند خواست تا فعاليت هسته اي خود را محدود نمايد.» در واقع بازگشت به شوراي امنيت به اين معناست كه اقدامات آمريكا براي راه اندازي زنجيره تحريم هاي توافقي چندان موفق نبوده اند و از سوي ديگر اين نحو اقدامات به سقف خود رسيده اند و اين در حالي است كه مراجعه به شوراي امنيت به معناي تن دادن آمريكا به حد و اندازه اي از فشارهاست كه قطعا كمتر از فشارهاي خارج از شوراي امنيت خواهد بود. اين يك سردرگمي مطلق براي آمريكا به حساب مي آيد از اين رو آمريكا مانند لشكري عمل مي كند كه وقتي به يك قسمت خط حمله مي كند و عبور از آن را صعب مي بيند به قسمت ديگري از خط كه عبور از آن دشوارتر است مي زند تا بلكه روحيه سربازان خود را حفظ كند و مشكل را موقتي و گذرا جلوه دهد.
6- انتخاب مثلث كري، هگل، برنان البته يك انتخاب داخلي و براي اداره شرايط داخلي آمريكا صورت گرفته است و از اين رو چندان ربطي به ما ندارد ولي از آنجا كه بدون ترديد ايران برجسته ترين مشكل آمريكاست و از اين سو آمريكا بزرگترين دشمن جمهوري اسلامي است، انتخاب اين مثلث بدون توجه به ايران و مسائل مرتبط با ايران صورت نگرفته است. برنان طي دوره 20 ساله خدمتي خود در سيا همواره با پرونده «فلسطين» درگير بوده و بيش از آن كه آمريكايي باشد، اسرائيلي شناخته شده است، كري در دوره 40 ساله خدمتي خود عمدتا در منطقه خاورميانه درگير بوده و يك چهره سياست خارجي شناخته مي شده است، هگل نيز در طول دوره خدمتي خود اگرچه عمدتا يك سناتور ديده شده ولي فعاليت در حوزه امنيت ملي مهمترين برگ هاي پرونده او را به خود اختصاص داده اند با اين وصف كاملا پيداست كه فلسطين يكي از فلش هاي اصلي سياست خارجي دوره دوم اوباما خواهد بود اين پرونده در خاورميانه با ايران گره خورده چرا كه در سطح جهان اسلام، ايران مهمترين حامي فلسطيني ها و بانفوذترين كشور در ميان گروه هاي فلسطيني به حساب مي آيد اين در حالي است كه خود ايران هم جداگانه مهمترين مسئله سياست خارجي آمريكا به حساب مي آيد. به نظر مي آيد تركيب اين سه نفر كه نيويورك تايمز سعي كرده آنان را «فاخته هاي مهاجم» معرفي كند، بيش از همه يك تدارك امنيتي براي مشكلات پيچيده امنيتي آمريكا در منطقه غرب آسيا باشد اما مسلما اينها براي برپا كردن جنگ نيامده اند چرا كه پرونده جنگ آمريكا عليه كشورهاي منطقه به جايي نرسيده و اسباب سرزنش دولتمردان دوره بوش شده است. اين ها علي الظاهر قرار است با ژست جنگ، پرونده هاي عميقا امنيتي منطقه را به سرانجام برسانند. البته اين تلاشي است كه در دهه هاي گذشته به جايي نرسيده و دولت اوباما هم به اين دليل كه از بقيه دولت هاي آمريكا ضعيف تر است، قادر به پايان دادن به موضوعات به شدت پيچيده نخواهد بود.