«جریده صراط» - در طول تاریخ معاصر ایران، سابقه چندان روشنی از احزاب در دست نیست. به عبارت بهتر مفاهیم جامع و مانعی از حزب که ابتداً در غرب بنیان نهاده شد، نتوانست به شکلی مبسوط و کارآمد در کشور شیعه نشین ایران مدلسازی شود.
از این رو بود که احزاب ایرانی یا گماشته دربار سلطنتی بودند، یا از آبشخور روس و انگلیس ارتزاق می کردند!
به همین دلیل نقش تحزب و سابقه آن در ایران، به مثابه ملعبه و مستمسکی در جهت تأمین و تضمین منافع اربابان سیاسی و اقتصادی بشمار می رفت، چراکه این دست احزاب نه در توفیقات سهیم غنائم بودند و نه شکست ها پاسخگو. فلذا تنها کاربرد این مجامع ظاهراً سیاسی، صرفاً در حد تسریع کننده و کاتالیزوری در به قدرت رسیدن جناح متبوعشان بود و بس!
در این میان اما عده ای هم بودند که با بهره گیری از سوابق و تجربیات متعارف در شکل گیری احزاب و درآمیختن آن با علایق ایرانی، سلایق سنتی و شعائر مذهبی، طرحی نو درانداختند و بنیان «جمعیت موتلفه اسلامی» را بنا نهادند.
موتلفه را می توان حد واسطی فی ما بین «جمعیت فدائیان اسلام» و «احزاب کلاسیک ناکام» تصور نمود. به همین دلیل، "موتلفه" نه شدت عمل و قاطعیت "فدائیان اسلام" را داشت و نه مانند "احزاب معمول"، غربزده و واداده بود. البته ناگفته نماند که جنبه سنتی و وجهه اسلامی این تشکل، بر سایر جوانب آن می چربید.
پس از شهادت سید مجتبی نواب صفوی و از هم گسیختگی جمعیت فدائیان اسلام، خلأ وجود تشکلی جایگزین به شدت احساس می شد. از همین رو، هیئت موتلفه اسلامی را می توان شعبه ای دیگر از جمعیت فدائیان اسلام دانست.
بدین ترتیب بود که عده ای از جوانان بازاری و اعضای هیئات مذهبی، با ائتلاف وگردهمایی در بیت حضرت امام(ره) ، هیئت موتلفه اسلامی را تأسیس نمودند.
از جمله اعضای اصلی این ائتلاف، شخص «حبیب الله عسگر اولادی مسلمان» بود. وی از سوی هیئت مؤید مسجد امین الدوله به جمع موتلفین پیوست و با این هیئت همراه شد.
وی متولد 1311 در تهران است. اگرچه والدین او اصالتاً دماوندي اند، اما زلزله همان سال در دماوند باعث شد تا پدر و مادرش بار سفر ببندند و به پایتخت بيايند و در کنار تکيه زرگرها در محله امامزاده يحيي بين خيابان ري و سيروس در خانه اي اجاره اي ادامه حیات دهند.
در میان سایر برادران و خواهرانش، تنها اوست که از پس نام خانوادگی "عسگراولادی"، عبارت "مسلمان" را هم یدک می کشد. خودش در همین رابطه چنین می گوید: «علت اينکه پسوند فاميلي من مسلمان است، اين است که اداره ثبت احوال منطقه در محله امامزاده يحيي بين خيابان ري و سيروس هم مسلمان و هم يهودي را ثبت مي کرد. زيرا امامزاده يحيي يک ضلع محله اش به محله يهودي نشين مي خورد. اما محل سکونت ما يهودي نشين نبود. در شناسنامه ها که مي نوشتند، مليت و تابعيت بعد از اسم و فاميل بود. مليت ما هم اسلام يا مسلمان بود. نويسنده شناسنامه وقتي عسگراولادي را نوشته، مسلمان را آن طرف مليت ننوشته. در کنار عسگراولادي نوشته، لذا فاميل من بين برادران و خواهرانم "عسگراولادي مسلمان" است.»
«حبیب الله» پس از مدتی برای یاری رساندن به امرار معاش خانواده و تأمین مخارج تحصیل خود، طریق السوق در پیش می گیرد و در بازار مشغول بکار می شود.
در همین زمان، شرایط کشور با توجه به تحولات دهه 1330 شمسی، رنگ تازه ای به خود می گیرد و فضای سیاسی کشور ملتهب می شود.
در همین اثنا، حبیب الله نیز همسو با جریانات مذهبی، فعالیت هایش را شدت می بخشد و وارد کارزار سیاسی کشور می شود. بعدها با محوریت امام خمینی(ره) در سال 41، ائتلاف سه هیئت مذهبی شکل می گیرد و وی نیز بعنوان یکی از پایه ریزان موتلفه اسلامی شناخته می شود.
اکثریت اعضای موتلفه اسلامی را تجار، بنکداران و بازاریان تشکیل می دادند. از این رو بعدها، نقش این حزب در حکم بازوی اقتصادی انقلاب، همسو با روحانیون بعنوان مربیان ایدئولوژیک و عقیدتی، در به ثمر نشستن نظام جمهوری اسلامی، نمود بیشتری پیدا خواهد کرد.
همزمان با دستگیری و تبعید حضرت امام خمینی(ره) در سال 1342، فعالیت شاخه نظامی موتلفه وارد فاز جدید می شود و ترور شخص حسنعلی منصور، نخست وزیر دست نشانده محمد رضا پهلوی، در دستور کار شاخه نظامی موتلفه قرار می گیرد.
سرانجام در بهمن ماه 43، منصور در مقابل مجلس شورای ملی وقت ترور می شود. پس از آن با دستگیری حبیب الله، نامبرده به اتهام "مخفي کردن چمدان سلاح و نوارهاي گروه مسلح در منزل يکي از بستگان خود" به حبس ابد محکوم می شود.
از این تاریخ بود که دوران طویل المدت محکومیت 13ساله «حبیب الله عسگر اولادی» آغاز می شود. محکومیت زندان حبیب الله مقارن می شود با تغییر ایدئولوژی سازمان منافقین از اسلام به مارکسیسم. از این رو حبیب الله و همفکرانش به این فکر می افتند که با انجام مقدماتی، زمینه آزادی شان را از زندان فراهم آورند و از بیرون زندان با اندیشه های مارکسیستی مقابله نمایند؛ گرچه زندانیان بسیاری با این روش مخالف بودند اما افرادی همچون کروبي و انواري نیز بهمراه حبیب الله عسگراولادی، بدین حربه از بند پهلوی رهایی یافتند.
عسگراولادي پس از آزادي از زندان، بار ديگر فعاليت و همفکري با روحانيون و همقطاران خود را در پي مي گيرد و مدتي هم به پاريس مي رود تا با آيت الله خميني ملاقاتي داشته باشد.
با پيروزي انقلاب در سال 57، عسگراولادي به همراه اعضاي ديگر هيئت هاي موتلفه به فعاليت در حزب جمهوري اسلامي روي می آورد و عضو شوراي مرکزي حزب می شد و در دوره اول مجلس شوراي اسلامي نيز در جايگاه هيات رئيسه مجلس قرار می گیرد.
در این میان اما، نگرش سياسي و اقتصادي حبیب الله، او را در مقابل برخي از نيروهاي انقلابي چپ گراي مذهبي قرار داد. به گونه اي که در حزب جمهوري مشاجراتي ميان او و ميرحسين موسوي تبدیل به عادتی مألوف شده بود که حتي با وجود حضور در کابينه ميرحسين نيز اين تفاوت نگرش را فراموش نکرد.
حبیب الله که وزير بازرگاني میرحسین شده بود، به همراه برخي از وزاري همفکرش، طی نامه اي به امام خميني(ره)، از سياست هاي نخست وزیر موسوی گلایه مي کند.
در بخشی از این نامه که در ذیل آن نام هایی چون؛ عسگراولادي، ناطق نوري، ولايتي، توکلي، رفيق دوست، مرتضي نبوي و پرورش به چشم می خورد، چنین نوشته است : «عده اي در دولت به دنبال دولتي کردن مردم هستند و عده اي به دنبال مردمي کردن دولت ... اگر بخواهيم از اين بن بستي که دچار آن شده ايم، بيرون بياييم و قفل اقتصاد کشور باز شود، بايد به دنبال مردمي کردن اقتصاد باشيم.»
البته اختلافات حبیب الله به مورد فوق محدود و محصور نمی شود چراکه عسگراولادي با "بهزاد نبوي"، ديگر عضو کابينه ميرحسين موسوي و از اعضای اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نيز در پاره ای از موضوعات، همچون "بسيج اقتصادي" دچار اختلاف شده بود.
این اختلاف نظر و مغایرت سلیقه تا بدان حد پیش رفت که نه تنها مشکلات مذکور مرتفع نشد، بلکه بهزاد نبوي هم از حضور در کابينه استنکاف کرد که پس از مدتي با وساطت هايي بازگشت، اما اين مرتبه عسگراولادي بود که در پي اختلافات حل نشده کابينه، راه استعفا را برگزيد.
او در توصیف جریان کناره گیری اش چنین مي گويد: «يکي از مشکلات کمبود ارزاق در ماه مبارک رمضان بود، به خصوص در شرايط جنگ، کشتي هاي حامل مواد غذايي در بندرهاي جنوبي ايران منتظر کاميون هاي وزارت صنايع سنگين بودند و وزير وزارتخانه بهزاد نبوي هم براي حل اين مشکل همکاري نکرد و فشار اين اختلاف سليقه به روزه داراني آمد که سفره شان خالي مانده بود. من صلاح نديدم اين رويه ادامه يابد و فشار اختلاف سليقه ها بر مردم باشد.»
اگر چه عسگراولادي، از وزارت بازرگاني استعفا داد، اما او همچنان به عنوان چهره موثر و متنفذ راست گرايان سنتی مطرح بود. او با شکل گيري کميته امداد از آغازين روزها در رأس اين نهاد وابسته به بنیانگذار انقلاب قرار داشت و دو بار نيز در سال 60 بعنوان کانديداي رياست جمهوري در انتخابات شرکت کرد اما گویی بخت و اقبال با حبیب الله همراه نبود و تقدیر روی خوشی به او نشان نداد.
با انحلال حزب جمهوري حبیب الله و اعوان و انصارش بار ديگر مصمم شدند که در اقدامی تنوعی، پیشوند نام موتلفه اسلامی را از "هیئت" به "حزب" تغییر دهند!
از آن به بعد بود که عسگراولادی بعنوان دبیرکل حزب، گزینش شد و سال ها در مقام دبيرکلي موتلفه باقی ماند تا اینکه که در تير 83 جاي خود را به محمدنبي حبيبي، ديگر عضو موتلفه داد.
در این میان اما مروری بر سوابق کنش ها و واکنش ها میان موتلفه و دولت احمدی نژاد نیز چندان خالی از لطف نیست.
سابقه رویارویی ها بین دولت احمدی نژاد و حزب مؤتلفه اسلامی به سالها قبل و به زمان انتخابات دومین دوره شوراهای شهر باز می گردد. زمانی که احمدی نژاد، "محمدنبی حبیبی" عضو مؤتلفه که سکانداری شهرداری تهران را در گذشته تجربه کرده بود را از لیست "آبادگران" کنار گذاشت.
این اقدام شهردار وقت تهران باعث واکنش شدید حبیب الله عسگر اولادی، دبیرکل وقت حزب مؤتلفه اسلامی شد. عسگراولادی، طی سخنانی با اشاره تلویحی بر جریان انصراف حبیبی و نقش فعال احزابی چون مؤتلفه در ورود احمدی نژاد به شهرداری تهران، اظهار داشت: «گرچه احمدی نژاد خود را وامدار هیچ حزبی نمی داند، لیکن اگر به چهار سال قبل خود بازگردد، درمی یابد که این احزاب بودند که او را وارد شوراها و نهایتاً شهرداری کردند. کسانی که ضد تحزب گرایی حرف می زنند باید بدانند اینگونه سخنان کشور را به سمت دیکتاتوری می برد.»
از همین رو بود که "موتلفه اسلامی" در مقام پشتیبانی "علی لاریجانی" در نهمین انتخابات ریاست جمهوری، ظاهر شد. اما تقدیر آن بود که نام دولت مهرورزی از صندوق ها بیرون آید و محمود احمدی نژاد راهی عمارت پاستور شود.
انتخابات سال 88 اما وضعیت فرق می کرد. موتلفه به رغم اختلافات جدی با دولت، ترجیح داد از احمدی نژاد حمایت کند.
پس از پیروزی احمدی نژاد و سایه افکندن غبار فتنه توسط فتنه گران بود که خیل عظیمی از طرفداران کاندیدای شکست خورده و سبزپوش، از پشتیبانی وی تبری جستند و راه خود را از اغتشاشگران و سران آنها جدا کردند.
اما چند هفته ای است که با وجود گذشت 3سال از غائله فتنه 88، حبیب الله عسگراولادی در اظهارنظری متفاوت، مواضع خود را اینگونه تشریح می دارد: «من موسوي و كروبي را فتنهگر نميدانم ... من به موسوي و كروبي گفتم كه ما شماها را فتنهگر نميشناسيم. الان هم پاي حرفم هستم و معتقدم آنها فتنهگر نيستند.»!
جای تعجب بسیار دارد، که چرا مسبوق ترین فرد در پرسابقه ترین حزب متصل به جریان اصولگرا، اینگونه سخن از تطهیر سران فتنه به زبان می آورد. سرانی که نه تنها باعث و بانی ریخته شدن خون عده کثیری از جوانان این مرز و بوم بودند، بلکه در برابر طرفداری های کانون های صهیونیستی و منحرف غربی از ایشان، هیچ سخنی در نقض و رد این حمایت ها به میان نیاوردند.
با این وجود چگونه می توان شکست خورده های سیاسی که دشمنان حسین(ع) را «امت خداجو» نامیدند، از فتنه گری و تفرقه افکنی مبرا دانست؟!
از طرفی باور و درک این پارادوکس بسیار سخت است که چگونه عسگراولادی منتقد سیاست های دوران نخست وزیری میرحسین، هم اکنون در مقام حامی دوآتیشه و پشتیبان موسوی ظاهر شده است؟!
ممکن است جناب عسگراولادی با توجه به ید طولایی که در مصلحت اندیشی دارند، همانند ماجرای خروجشان از زندان های رژیم پهلوی، اینبار نیز بر اتخاذ خط مشی میانه و اعمال سیاست یکی به نعل و یکی به میخ، اصرار دارند!
فی الحال با توجه به تجربیات گرانقدر و سوابق وافر جناب عسگراولادی، شایسته بود که ایشان پیش از هرگونه اظهارنظرات احساسی، عقاید خویش را از فیلتر تعقل، تأمل و تدبر عبور می دادند و سپس پیرامون موضوعات حساسی چون فتنه 88 سخن به میان می آوردند.
از این رو بود که احزاب ایرانی یا گماشته دربار سلطنتی بودند، یا از آبشخور روس و انگلیس ارتزاق می کردند!
به همین دلیل نقش تحزب و سابقه آن در ایران، به مثابه ملعبه و مستمسکی در جهت تأمین و تضمین منافع اربابان سیاسی و اقتصادی بشمار می رفت، چراکه این دست احزاب نه در توفیقات سهیم غنائم بودند و نه شکست ها پاسخگو. فلذا تنها کاربرد این مجامع ظاهراً سیاسی، صرفاً در حد تسریع کننده و کاتالیزوری در به قدرت رسیدن جناح متبوعشان بود و بس!
در این میان اما عده ای هم بودند که با بهره گیری از سوابق و تجربیات متعارف در شکل گیری احزاب و درآمیختن آن با علایق ایرانی، سلایق سنتی و شعائر مذهبی، طرحی نو درانداختند و بنیان «جمعیت موتلفه اسلامی» را بنا نهادند.
موتلفه را می توان حد واسطی فی ما بین «جمعیت فدائیان اسلام» و «احزاب کلاسیک ناکام» تصور نمود. به همین دلیل، "موتلفه" نه شدت عمل و قاطعیت "فدائیان اسلام" را داشت و نه مانند "احزاب معمول"، غربزده و واداده بود. البته ناگفته نماند که جنبه سنتی و وجهه اسلامی این تشکل، بر سایر جوانب آن می چربید.
پس از شهادت سید مجتبی نواب صفوی و از هم گسیختگی جمعیت فدائیان اسلام، خلأ وجود تشکلی جایگزین به شدت احساس می شد. از همین رو، هیئت موتلفه اسلامی را می توان شعبه ای دیگر از جمعیت فدائیان اسلام دانست.
بدین ترتیب بود که عده ای از جوانان بازاری و اعضای هیئات مذهبی، با ائتلاف وگردهمایی در بیت حضرت امام(ره) ، هیئت موتلفه اسلامی را تأسیس نمودند.
از جمله اعضای اصلی این ائتلاف، شخص «حبیب الله عسگر اولادی مسلمان» بود. وی از سوی هیئت مؤید مسجد امین الدوله به جمع موتلفین پیوست و با این هیئت همراه شد.
وی متولد 1311 در تهران است. اگرچه والدین او اصالتاً دماوندي اند، اما زلزله همان سال در دماوند باعث شد تا پدر و مادرش بار سفر ببندند و به پایتخت بيايند و در کنار تکيه زرگرها در محله امامزاده يحيي بين خيابان ري و سيروس در خانه اي اجاره اي ادامه حیات دهند.
در میان سایر برادران و خواهرانش، تنها اوست که از پس نام خانوادگی "عسگراولادی"، عبارت "مسلمان" را هم یدک می کشد. خودش در همین رابطه چنین می گوید: «علت اينکه پسوند فاميلي من مسلمان است، اين است که اداره ثبت احوال منطقه در محله امامزاده يحيي بين خيابان ري و سيروس هم مسلمان و هم يهودي را ثبت مي کرد. زيرا امامزاده يحيي يک ضلع محله اش به محله يهودي نشين مي خورد. اما محل سکونت ما يهودي نشين نبود. در شناسنامه ها که مي نوشتند، مليت و تابعيت بعد از اسم و فاميل بود. مليت ما هم اسلام يا مسلمان بود. نويسنده شناسنامه وقتي عسگراولادي را نوشته، مسلمان را آن طرف مليت ننوشته. در کنار عسگراولادي نوشته، لذا فاميل من بين برادران و خواهرانم "عسگراولادي مسلمان" است.»
«حبیب الله» پس از مدتی برای یاری رساندن به امرار معاش خانواده و تأمین مخارج تحصیل خود، طریق السوق در پیش می گیرد و در بازار مشغول بکار می شود.
در همین زمان، شرایط کشور با توجه به تحولات دهه 1330 شمسی، رنگ تازه ای به خود می گیرد و فضای سیاسی کشور ملتهب می شود.
در همین اثنا، حبیب الله نیز همسو با جریانات مذهبی، فعالیت هایش را شدت می بخشد و وارد کارزار سیاسی کشور می شود. بعدها با محوریت امام خمینی(ره) در سال 41، ائتلاف سه هیئت مذهبی شکل می گیرد و وی نیز بعنوان یکی از پایه ریزان موتلفه اسلامی شناخته می شود.
اکثریت اعضای موتلفه اسلامی را تجار، بنکداران و بازاریان تشکیل می دادند. از این رو بعدها، نقش این حزب در حکم بازوی اقتصادی انقلاب، همسو با روحانیون بعنوان مربیان ایدئولوژیک و عقیدتی، در به ثمر نشستن نظام جمهوری اسلامی، نمود بیشتری پیدا خواهد کرد.
همزمان با دستگیری و تبعید حضرت امام خمینی(ره) در سال 1342، فعالیت شاخه نظامی موتلفه وارد فاز جدید می شود و ترور شخص حسنعلی منصور، نخست وزیر دست نشانده محمد رضا پهلوی، در دستور کار شاخه نظامی موتلفه قرار می گیرد.
سرانجام در بهمن ماه 43، منصور در مقابل مجلس شورای ملی وقت ترور می شود. پس از آن با دستگیری حبیب الله، نامبرده به اتهام "مخفي کردن چمدان سلاح و نوارهاي گروه مسلح در منزل يکي از بستگان خود" به حبس ابد محکوم می شود.
از این تاریخ بود که دوران طویل المدت محکومیت 13ساله «حبیب الله عسگر اولادی» آغاز می شود. محکومیت زندان حبیب الله مقارن می شود با تغییر ایدئولوژی سازمان منافقین از اسلام به مارکسیسم. از این رو حبیب الله و همفکرانش به این فکر می افتند که با انجام مقدماتی، زمینه آزادی شان را از زندان فراهم آورند و از بیرون زندان با اندیشه های مارکسیستی مقابله نمایند؛ گرچه زندانیان بسیاری با این روش مخالف بودند اما افرادی همچون کروبي و انواري نیز بهمراه حبیب الله عسگراولادی، بدین حربه از بند پهلوی رهایی یافتند.
عسگراولادي پس از آزادي از زندان، بار ديگر فعاليت و همفکري با روحانيون و همقطاران خود را در پي مي گيرد و مدتي هم به پاريس مي رود تا با آيت الله خميني ملاقاتي داشته باشد.
با پيروزي انقلاب در سال 57، عسگراولادي به همراه اعضاي ديگر هيئت هاي موتلفه به فعاليت در حزب جمهوري اسلامي روي می آورد و عضو شوراي مرکزي حزب می شد و در دوره اول مجلس شوراي اسلامي نيز در جايگاه هيات رئيسه مجلس قرار می گیرد.
در این میان اما، نگرش سياسي و اقتصادي حبیب الله، او را در مقابل برخي از نيروهاي انقلابي چپ گراي مذهبي قرار داد. به گونه اي که در حزب جمهوري مشاجراتي ميان او و ميرحسين موسوي تبدیل به عادتی مألوف شده بود که حتي با وجود حضور در کابينه ميرحسين نيز اين تفاوت نگرش را فراموش نکرد.
حبیب الله که وزير بازرگاني میرحسین شده بود، به همراه برخي از وزاري همفکرش، طی نامه اي به امام خميني(ره)، از سياست هاي نخست وزیر موسوی گلایه مي کند.
در بخشی از این نامه که در ذیل آن نام هایی چون؛ عسگراولادي، ناطق نوري، ولايتي، توکلي، رفيق دوست، مرتضي نبوي و پرورش به چشم می خورد، چنین نوشته است : «عده اي در دولت به دنبال دولتي کردن مردم هستند و عده اي به دنبال مردمي کردن دولت ... اگر بخواهيم از اين بن بستي که دچار آن شده ايم، بيرون بياييم و قفل اقتصاد کشور باز شود، بايد به دنبال مردمي کردن اقتصاد باشيم.»
البته اختلافات حبیب الله به مورد فوق محدود و محصور نمی شود چراکه عسگراولادي با "بهزاد نبوي"، ديگر عضو کابينه ميرحسين موسوي و از اعضای اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نيز در پاره ای از موضوعات، همچون "بسيج اقتصادي" دچار اختلاف شده بود.
این اختلاف نظر و مغایرت سلیقه تا بدان حد پیش رفت که نه تنها مشکلات مذکور مرتفع نشد، بلکه بهزاد نبوي هم از حضور در کابينه استنکاف کرد که پس از مدتي با وساطت هايي بازگشت، اما اين مرتبه عسگراولادي بود که در پي اختلافات حل نشده کابينه، راه استعفا را برگزيد.
او در توصیف جریان کناره گیری اش چنین مي گويد: «يکي از مشکلات کمبود ارزاق در ماه مبارک رمضان بود، به خصوص در شرايط جنگ، کشتي هاي حامل مواد غذايي در بندرهاي جنوبي ايران منتظر کاميون هاي وزارت صنايع سنگين بودند و وزير وزارتخانه بهزاد نبوي هم براي حل اين مشکل همکاري نکرد و فشار اين اختلاف سليقه به روزه داراني آمد که سفره شان خالي مانده بود. من صلاح نديدم اين رويه ادامه يابد و فشار اختلاف سليقه ها بر مردم باشد.»
اگر چه عسگراولادي، از وزارت بازرگاني استعفا داد، اما او همچنان به عنوان چهره موثر و متنفذ راست گرايان سنتی مطرح بود. او با شکل گيري کميته امداد از آغازين روزها در رأس اين نهاد وابسته به بنیانگذار انقلاب قرار داشت و دو بار نيز در سال 60 بعنوان کانديداي رياست جمهوري در انتخابات شرکت کرد اما گویی بخت و اقبال با حبیب الله همراه نبود و تقدیر روی خوشی به او نشان نداد.
با انحلال حزب جمهوري حبیب الله و اعوان و انصارش بار ديگر مصمم شدند که در اقدامی تنوعی، پیشوند نام موتلفه اسلامی را از "هیئت" به "حزب" تغییر دهند!
از آن به بعد بود که عسگراولادی بعنوان دبیرکل حزب، گزینش شد و سال ها در مقام دبيرکلي موتلفه باقی ماند تا اینکه که در تير 83 جاي خود را به محمدنبي حبيبي، ديگر عضو موتلفه داد.
در این میان اما مروری بر سوابق کنش ها و واکنش ها میان موتلفه و دولت احمدی نژاد نیز چندان خالی از لطف نیست.
سابقه رویارویی ها بین دولت احمدی نژاد و حزب مؤتلفه اسلامی به سالها قبل و به زمان انتخابات دومین دوره شوراهای شهر باز می گردد. زمانی که احمدی نژاد، "محمدنبی حبیبی" عضو مؤتلفه که سکانداری شهرداری تهران را در گذشته تجربه کرده بود را از لیست "آبادگران" کنار گذاشت.
این اقدام شهردار وقت تهران باعث واکنش شدید حبیب الله عسگر اولادی، دبیرکل وقت حزب مؤتلفه اسلامی شد. عسگراولادی، طی سخنانی با اشاره تلویحی بر جریان انصراف حبیبی و نقش فعال احزابی چون مؤتلفه در ورود احمدی نژاد به شهرداری تهران، اظهار داشت: «گرچه احمدی نژاد خود را وامدار هیچ حزبی نمی داند، لیکن اگر به چهار سال قبل خود بازگردد، درمی یابد که این احزاب بودند که او را وارد شوراها و نهایتاً شهرداری کردند. کسانی که ضد تحزب گرایی حرف می زنند باید بدانند اینگونه سخنان کشور را به سمت دیکتاتوری می برد.»
از همین رو بود که "موتلفه اسلامی" در مقام پشتیبانی "علی لاریجانی" در نهمین انتخابات ریاست جمهوری، ظاهر شد. اما تقدیر آن بود که نام دولت مهرورزی از صندوق ها بیرون آید و محمود احمدی نژاد راهی عمارت پاستور شود.
انتخابات سال 88 اما وضعیت فرق می کرد. موتلفه به رغم اختلافات جدی با دولت، ترجیح داد از احمدی نژاد حمایت کند.
پس از پیروزی احمدی نژاد و سایه افکندن غبار فتنه توسط فتنه گران بود که خیل عظیمی از طرفداران کاندیدای شکست خورده و سبزپوش، از پشتیبانی وی تبری جستند و راه خود را از اغتشاشگران و سران آنها جدا کردند.
اما چند هفته ای است که با وجود گذشت 3سال از غائله فتنه 88، حبیب الله عسگراولادی در اظهارنظری متفاوت، مواضع خود را اینگونه تشریح می دارد: «من موسوي و كروبي را فتنهگر نميدانم ... من به موسوي و كروبي گفتم كه ما شماها را فتنهگر نميشناسيم. الان هم پاي حرفم هستم و معتقدم آنها فتنهگر نيستند.»!
جای تعجب بسیار دارد، که چرا مسبوق ترین فرد در پرسابقه ترین حزب متصل به جریان اصولگرا، اینگونه سخن از تطهیر سران فتنه به زبان می آورد. سرانی که نه تنها باعث و بانی ریخته شدن خون عده کثیری از جوانان این مرز و بوم بودند، بلکه در برابر طرفداری های کانون های صهیونیستی و منحرف غربی از ایشان، هیچ سخنی در نقض و رد این حمایت ها به میان نیاوردند.
با این وجود چگونه می توان شکست خورده های سیاسی که دشمنان حسین(ع) را «امت خداجو» نامیدند، از فتنه گری و تفرقه افکنی مبرا دانست؟!
از طرفی باور و درک این پارادوکس بسیار سخت است که چگونه عسگراولادی منتقد سیاست های دوران نخست وزیری میرحسین، هم اکنون در مقام حامی دوآتیشه و پشتیبان موسوی ظاهر شده است؟!
ممکن است جناب عسگراولادی با توجه به ید طولایی که در مصلحت اندیشی دارند، همانند ماجرای خروجشان از زندان های رژیم پهلوی، اینبار نیز بر اتخاذ خط مشی میانه و اعمال سیاست یکی به نعل و یکی به میخ، اصرار دارند!
فی الحال با توجه به تجربیات گرانقدر و سوابق وافر جناب عسگراولادی، شایسته بود که ایشان پیش از هرگونه اظهارنظرات احساسی، عقاید خویش را از فیلتر تعقل، تأمل و تدبر عبور می دادند و سپس پیرامون موضوعات حساسی چون فتنه 88 سخن به میان می آوردند.
حالا هرکی میخواد باشه.
بعدشم اینکه هر کسی میتونه رنگ عوض کنه، همونطوری که شما رنگ عوض می کنید.
همین الان نکته سنج باشید و فقط بهش انتقاد کنید ونه تخریب .
اگه مردی درج کن
مثل اینکه یادت رفته که
اولا قبل از سخنرانی احمدی نژاد کلی زد و خوردهای خیابانی صورت گرفته بود و اوضاع به کلی به هم ریخته بود
ثانیا: چرا باید به خودمان همچین دروغ بزرگی را بگوییم که سخنرانی احمدی نژاد باعث درگیری ها در تهران شد؟
یا حق
جناب دکتر بد کردن به مملکت.... -----... البته در اون زمان دل آقاجونم امام خامنه ای رو شاد کردم... و خوشحالم از کارم!
دوست عزیز الان به مدت یک سال و نیم هست که پروژه تطهیر موسوی و ---کروبی کلید خورده شما خودت خبرهاش رو تو سایت گذاشتی و من هم هردفعه گفتم که بوی تطهیر میاد اما کو گوششنوا؟
حجتيه جان ناشناس كه ميگي ميزان حال فعلي افراده، هميشه خوبها بد نمي شوند، خوبهاي قبلي هم بدهاي جديد مي شوند -----------
همچنانکه فرمودید فتنه گر اصلی شیطان بوده ، متاسفانه این عزیزان گول شیطان را خوردند.
درود بر هاشمی
---
کسیه که وقتی دم از ولایت و روحانیت زدن شکنجه و اعدام داشت دم از ولایت می زده تا به امروز، آقای عسگر اولادی می خواد سرباز گیری دشمن از --- انقلاب رو متوقف کنه، یعنی همون بحث جذب حداکثری مقام معظم رهبری، اونایی که امثال دا---ی ها دارن موتلفه و عسگر اولادی رو می زنند همون ساواکی هایی هستن که این نیروها رو می زد، امروز ایران خونخواه حسنعلی منصور بهایی شده که بخارایی موتلفه ای اعدام انقلابیش کرد و فرمود کار موتلفه نور الله فی ظلمات عرض بود.
تند روی های شما محکوم به انحرافه
نزدیک انتخاباته و دیگه وقته این حرفا.
مهم اینه مردم عاقلن.
چطو شد بعد 4 سال حصر خانگی اقا موسوی و کروبی ول میشه و یه کسی مث عس. . ازشون حرفای قشنگ قشنگ می زنه؟
به نظر شما دلیلش چی می تونه باشه؟
شما کجاش رو خوندید بزرگوار؟ :|
آنها بازی خورده اند و در این راستا خود را ترور کرده اند
خداوند همگی ما را جزو صالحین و عاقبت به خیران قرار دهد .
مطمئناً ختم بخيره.توبفكر خودت وساير همفكرات باش كه تاتونستيد آتش اختلاف بين دوست داران انقلاب وطرفداران نظام رو بيشتر وتيزتر كرديد.
کاش مناظره ی دیشب را قشنگر گوش می دادید
ایشون حتی اشاره هم کردند این سران فتنه حالا از لحاظ ایشون فتنه زده مجرمن و باید مجازات اعمالشونو ببینن
چرا اینگونه مطلب می نویسید
جای تاسفه
شما قد و اندازه ای هستید که بخواین راجع به ایشون اظهار نظر کنید؟
ایران و مردمی که در همه ی مسائل سیاسی، اقتصادی، پزشکی و ... کارشناسند !!!
بحق حضرت زهرا (س)
بابا ما رو ول كني فقط ميخوايم عقاید خودمونو به خورد هم بديم ولش كنيد
این اشتباهه که انسان با این روش دور و برش رو خالی کنه.
امام خمینی زمان قبل از انقلاب اگر یه نفر فقط 10 درصد باهاشون موافق بودن، اون شخص رو از خودشون می دونستند. اینجوری مردم داری کردند و توده های مردم رو با خودشون همراه کردند. حال شما هر کی 10 درصد باهاتون مخالف باشه یا حتی مثلاً خانمی حجابش کامل نباشه، به اون شخص چه انگهایی که نمی زنید.
سهواً یا تعمداً نکنید کارها... نکنید که اگر خدای ناکرده بلایی سر این مملکت بیاد قطعاً شما هم مسئولید و باید جواب پس بدید. جاذبه داشته باشید نه دافعه.
صدق الله العلی العظیم
وظیفه همه ما پیروی از خط ولایت است نه آنکه به صرف اینکه چند صباحی سمتی داشتیم خود را صاحب مملکت بدانیم و اظهارنظر کنیم آن هم از روی بی بصیرتی و نسنجیده. ولایت، ولایت، ولایت......
لعنت برصهیونیزم
که ازظهوراسلام خون به دل پیامبر وامروز به دل مسلمین میکنند
لعنت برمحتکر وهزاران لعنت برقومی که خون مردم رابه شیشه میکنند
لعنت برکسانی که برسر...بدن های پاک ومطهرعزیزترین جوانان این مرزوبوم رقصیدند وکاخ بناکردند
لعنت برقوم ستمگرصهیونیست وروباه پیر
آیا دشمن رانشناختیم هنوز
لعنت برابن الوقت
وخاک برسرغیرتی که براثرمشکلات اقتصادی نابودشد
زنده باداسلام وایران وخدمتگزاران وخادمین دین وملت ومملکت
لعنت برصهیونیزم
به کدامین خدا سجده می کنیم؟
کعبه را در کجای ترکستان می جوییم؟
راه درست را از که می پرسیم ؟
دیگران را گرگ می دانیم درحالیکه خود به از هم دریدن راستی و درستی زبان و قلم می فرساییم؟
و ما خود تنها برای قضاوت بر اعمال خود کافی هستیم ناتوان بر قضاوت اعمال دیگران که اگر خداپرست باشیم آن را به خدا می سپاریم.