"صراط" - «من نمي توانم تصور كنم كه بشر بتواند يك ملت سي و چند ميليوني را در مدت كوتاهي اينطور هم زبان بكند، هم قلب بكند... اين نمي تواند جز اراده الهي باشد و من هم از اول اين معنا را احساس كرده بودم به اين كه در اين نهضت، ملت به خواست خدا وحدت پيدا كرده است.»
1- آنچه در اين بيانات رهبر كبير انقلاب اسلامي (صحيفه امام، ج6 ص173) آمده است مي تواند حقيقت آنچه در روز گذشته و در سي و چهارمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در سراسر كشور - از مركز تا شهرها و روستاها- اتفاق افتاد را بيان كند و بدون چنين نگاهي امكان تجزيه و تحليل حضور ميليونها نفر- كه عمدتا هم جوان بودند- وجود ندارد.
روز گذشته دنيا شاهد يك پديده استثنايي بود. هيچ انقلابي در 1000 سال گذشته نتوانسته است دهها سال پس از پيروزي، با همان شادابي روزهاي اول بر دوش توده هاي مردم، استمرار پيدا كند. در واقع در ايران در هر سالگرد شاهد حضوري هم وزن حضور مردم در «انقلاب اول» هستيم و از قضا دنيا هم در هر سالگرد، به خيابانهاي منتهي به «ميدان آزادي تهران»- و مشابه آن در ساير شهرستانهاي كشور- به چشم «شاخص» ادامه انقلاب نگاه كرده و دست آخر در هر 22 بهمن به اين جمعبندي مي رسد كه «انقلاب ادامه دارد».
چه كسي مي تواند يك ملت را سي و چهار سال پس از پيروزي انقلاب اينگونه به صحنه آورد؟ آيا اين نتيجه فعاليت نخبگان سياسي است؟ آيا نتيجه فعاليت دولت و ساير دستگاههاي كشور است؟ آيا نتيجه كار دستگاههاي تبليغاتي اعم از نهادهايي نظير مراكز علميه و صداو سيما و... است؟ آيا نتيجه كار شبكه هاي اجتماعي است؟ آيا نتيجه كار شخصيت هاي برجسته در كشور است؟ نمي خواهيم و نمي توان منكر نقش آفريني و تاثير اين نقش آفريني در تداوم انقلاب اسلامي شد، اما واقعيت اين است كه ابعاد آن چيزي كه همه ساله در روز 22 بهمن در كشور اتفاق مي افتد از همه اين ها فراتر است؛ آن نيرويي كه در روز 22 بهمن پير و جوان را تحت هر شرايطي - تهديد يا عدم تهديد، شرايط سخت يا عادي- به ميدان مي آورد، يك نيروي ويژه است كه ابتدا قلب ها را به حركت درمي آورد و سپس صحنه هاي حضور عظيم مردمي را به وجود مي آورد. هر كسي كه در اين تظاهرات شركت مي كند اين نيروي عظيم بسيج كننده را در درون خود مي يابد و بدون درنگ مي گويد «خدا».
دنياي غرب و شرق و ... نمي تواند تاثير حياتي و قاطع خدا در حركت عظيم ملت ايران را درك نمايد و از اين رو هر سال با تجزيه و تحليل مادي پيش بيني مي كند كه اين بار مردم اقبال چنداني به حضور ندارند. همانطور كه حضرت امام خميني-س- فرمودند اين حضور گسترده نمي تواند جز با «اراده الهي» باشد. اما البته همه مي دانيم كه اراده الهي بستر و مجرايي براي بروز دارد. اراده الهي با «سنن الهي» در هم آميخته است و مي دانيم كه يكي از سنت هاي قطعي الهي «قابليت فعلي» است ( كما اينكه در آيه 11 سوره رعد مي فرمايد ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم). اين يكي از اصلي ترين نكاتي است كه راه اسلام اصيل را از راه «اسلام التقاطي» و «اسلام انحرافي» جدا مي نمايد.
التقاطي ها و انحرافي ها وانمود مي كنند كه فرد مي تواند به فقه و سنت هاي حوزوي اسلام پشت پا بزند و با يك نگاه عرفاني بطور مستقيم به خدا رسيده و از «الطاف خاص» آن بهره مند شود در حاليكه پيروان اسلام اصيل معتقدند راه رسيدن به خدا جز از طريق كتاب و سنت و پيروي از حاملان اصيل اين دو ميسّر نيست.
در طول دوران 34 ساله انقلاب اسلامي ايران، بارها چهره هايي نامدار - كه البته نام و نانشان مديون محرومين وفادار به اسلام بودند- منحرف شده و از ميدان خارج شدند و حتي به صف دشمن پيوسته و به آلت فعل او تبديل گرديدند. در ميان آنان بعضي از روحانيون برجسته و بعضي از مقامات عاليرتبه هم بودند ولي با انحراف آنان، مردم منحرف نشده و با كنار زدن آنان راه را با استقامت ادامه دادند و خداوند متعال هم متقابلا روند امور را به نفع آنان به گونه اي رقم زد كه هر اتفاق داخلي، منطقه اي و بين المللي به نفع شان تمام شد هر چند كه شياطين شرق و غرب با استفاده از تجهيزات مختلف و در صفوفي متحد به اين ملت فشار وارد مي كردند.
در اين ميان هيچ جنگي در منطقه اتفاق نيفتاد مگر آن كه در نهايت به ضرر دشمن و به نفع مردم ايران تمام شد و اين در حالي بود كه دشمن در بعضي از اين حوادث براي به نتيجه رسيدن، صدها ميليارد دلار هزينه كرد، و هزاران نظامي خود را از دست داد و حال آن كه در همان حوادث، اين ملت با كمترين هزينه و عمدتا حتي بدون دادن يك قرباني به پيروزي رسيد و اين چيزي بود كه دشمن بارها به آن اعتراف كرد.
«وحدت ملي اسلامي مردم» در روز 22 بهمن در طول اين 34 سال، تاثير شكاف ميان مقامات- كه گاه و بيگاه و تحت تاثير بي تقوايي و هواي نفس روي مي دهد و كام امت و امام را تلخ مي نمايد- از بين مي برد. ديروز مردم به خوبي نشان دادند كه هيچ ارزشي براي آنچه 7 روز پيش -يكشنبه استيضاح- در مجلس از سوي رؤسا و بعضي از اعضاي دو قوه مجريه و مقننه روي داد، قايل نيستند و راه خود را خالصانه و بدون تزلزل مي روند. اين هم خود در دنيا يك «پديده» است چرا كه در كشورهاي ديگر اختلاف ميان دو يا چند مسئول، ملت را دو شقه كرده و گروهي را در برابر گروهي ديگر قرار مي دهد.
در اينجا مردم نه تنها به درگيري جناحي كشانده نمي شوند بلكه به يك عامل مهم در كاستن از اختلافات خواص تبديل مي شوند. حتي گاهي ديده مي شود كه باندهاي قدرت محور تلاش مي كنند تا اختلاف و درگيري را به ميان مردم بكشانند- نظير اقدام كاملا مشكوكي كه ديروز در قم روي داد- ولي به دليل بيداري مردم موفق نمي شوند.
2- بد نيست در اينجا به يك موضوع و مصداق هم كه اساسا با هدف ايجاد اختلاف و درگيري در داخل كشور طراحي شده است، نظري بياندازيم، «مذاكره با آمريكا»، بحث مذاكره ايران با آمريكا يا مذاكره آمريكا با ايران در طول اين سي و چند سال جريان داشته است اگر به موارد آن نگاه بيندازيم درمي يابيم كه اولاً اين بحث عمدتاً زماني مطرح شده كه آمريكا با يك مشكل كليدي مواجه بوده و براي حل آن همه راه ها را رفته و وقتي با بن بست كامل مواجه شد، بحث حل و فصل مسئله از طريق ايران را مطرح كرده است، ثانياً در ايران، مطرح كنندگان اين بحث نوعاً جريانات و اشخاص آلوده اي بوده اند كه يا در پي اجراي يك «ماموريت خارجي» و در نهايت حل مسئله آمريكا بوده اند و يا اينكه در صدد بوده اند از اين بحث به گمان اينكه بالاخره در كشور طرفداراني دارد، براي تقويت موضع باندي و جناحي خود استفاده نمايند.
بايد به اين نكته اضافه كرد كه بحث رابطه با آمريكا در داخل كشور نوعاً توام با يك بحث كلي تر تحت عنوان «لزوم بازنگري امور» بوده است با اين وصف بحث مذاكره با آمريكا از سوي اين گروه ها و اشخاص نه براي حل يك مسئله بلكه براي «طرح يك مسئله بنيادي» صورت مي گيرد و بخشي از اين مسئله بنيادي پذيرش اين نكته است كه «ايران بايد در برابر آمريكا كوتاه بيايد» و اين در حالي است كه در طول اين دوران، آمريكايي ها عليه ملت ايران انواع ستم ها و جنايات را
-كه يك قلم آن ترور دانشمندان هسته اي است- مرتكب شده و حتما بايد پاسخگو باشند.
كمي به عقب برگرديم، بحث لزوم تجديدنظر در اصول و مباني از جمله بحث مذاكره با آمريكا را اولين بار «علي اكبر سعيدي سيرجاني» به طور جدي و نسبتا رسمي مطرح كرد. او در مقاله اي تحت عنوان «عصر خردگرايي» كه چند ماه پس از رحلت حضرت امام(ره) در روزنامه اطلاعات چاپ شد، مسئله پايان عصر امام را به طور خيلي ظريف مطرح كرد كه در زمان خود بحث زيادي را برانگيخت.
وابستگي به محافل آمريكايي مشهورتر از آن است كه به بحث نياز داشته باشد بعدها همين بحث را افراد آلوده ديگري دنبال كردند و امروز هم سردمدار بحث مذاكره و به تعبير روشن تر «كوتاه آمدن در برابر فشار و تعدي آمريكا»، دو جريان آلوده علي الظاهر مخالف هم يعني «فتنه» و «انحراف» هستند. طرح بحث «مذاكره با آمريكا» از منظر اين دو گروه، از يك سو حمايت هاي خارجي را به نفع آنان- و نه كشور- جلب مي كند و در اين ميان عمدتا به حمايت ديپلماتيك، اطلاعاتي و رسانه اي دشمن نظر دوخته اند به بيان ديگر سردمداران جريان فتنه و حلقه انحرافي مايلند از طريق ارسال پالس هايي، فشار خارجي به نظام جمهوري اسلامي را به يك كانال داخلي انتقال داده و به ابزاري براي تقويت موضع خود تبديل نمايند به گونه اي كه در نهايت نظام و مردم براي رستن از فشار آمريكا به آنان به عنوان «واسطه حل مسئله» متوسل و ملتجي شوند.
اين دو جريان آلوده از منظري داخلي هم درصددند تا خود را مظهر يك جريان ميانه كه مايل است همه چيز را- از جمله اصول و آرمان هاي اسلام و انقلاب- به نفع «معيشت» و «آزادي» مردم حل و فصل نمايد، معرفي كنند و صد البته اين يك دروغ و رياكاري محض است چرا كه اصول و آرمان هاي اسلام و انقلاب- و از جمله ايستادگي در برابر آمريكاي متجاوز- مطمئن ترين و تنهاترين راه براي تامين معيشت و آزادي مردم و استقلال كشور است و با نفي اين اصول و آرمان ها جز اسارت براي مردم باقي نمي ماند كما اينكه در دوره 53 ساله پهلوي باقي نماند.
اين نوع نگاه به بحث مذاكره با آمريكا و اهدافي كه در طرح آن وجود دارد، نقطه تلاقي سران فتنه و انحراف است و انصافا وحدت آنان در اين مسائل مو نمي زند!
مردم ديروز در راهپيمايي خود اين نوع گرايشات را بي نصيب نگذاشتند، شعارهاي مرگ بر آمريكا كه گاه و بيگاه سخنان رئيس جمهور محترم را قطع مي كرد و در نهايت حجم پلاكاردهاي مرگ بر آمريكاي مردم به گونه اي بود كه حتي ديروز «هاآرتص» نوشت: «مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل، بيشترين شعارهايي بود كه در سي وچهارمين سالگرد انقلاب اسلامي در ايران شنيده شد.»
1- آنچه در اين بيانات رهبر كبير انقلاب اسلامي (صحيفه امام، ج6 ص173) آمده است مي تواند حقيقت آنچه در روز گذشته و در سي و چهارمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در سراسر كشور - از مركز تا شهرها و روستاها- اتفاق افتاد را بيان كند و بدون چنين نگاهي امكان تجزيه و تحليل حضور ميليونها نفر- كه عمدتا هم جوان بودند- وجود ندارد.
روز گذشته دنيا شاهد يك پديده استثنايي بود. هيچ انقلابي در 1000 سال گذشته نتوانسته است دهها سال پس از پيروزي، با همان شادابي روزهاي اول بر دوش توده هاي مردم، استمرار پيدا كند. در واقع در ايران در هر سالگرد شاهد حضوري هم وزن حضور مردم در «انقلاب اول» هستيم و از قضا دنيا هم در هر سالگرد، به خيابانهاي منتهي به «ميدان آزادي تهران»- و مشابه آن در ساير شهرستانهاي كشور- به چشم «شاخص» ادامه انقلاب نگاه كرده و دست آخر در هر 22 بهمن به اين جمعبندي مي رسد كه «انقلاب ادامه دارد».
چه كسي مي تواند يك ملت را سي و چهار سال پس از پيروزي انقلاب اينگونه به صحنه آورد؟ آيا اين نتيجه فعاليت نخبگان سياسي است؟ آيا نتيجه فعاليت دولت و ساير دستگاههاي كشور است؟ آيا نتيجه كار دستگاههاي تبليغاتي اعم از نهادهايي نظير مراكز علميه و صداو سيما و... است؟ آيا نتيجه كار شبكه هاي اجتماعي است؟ آيا نتيجه كار شخصيت هاي برجسته در كشور است؟ نمي خواهيم و نمي توان منكر نقش آفريني و تاثير اين نقش آفريني در تداوم انقلاب اسلامي شد، اما واقعيت اين است كه ابعاد آن چيزي كه همه ساله در روز 22 بهمن در كشور اتفاق مي افتد از همه اين ها فراتر است؛ آن نيرويي كه در روز 22 بهمن پير و جوان را تحت هر شرايطي - تهديد يا عدم تهديد، شرايط سخت يا عادي- به ميدان مي آورد، يك نيروي ويژه است كه ابتدا قلب ها را به حركت درمي آورد و سپس صحنه هاي حضور عظيم مردمي را به وجود مي آورد. هر كسي كه در اين تظاهرات شركت مي كند اين نيروي عظيم بسيج كننده را در درون خود مي يابد و بدون درنگ مي گويد «خدا».
دنياي غرب و شرق و ... نمي تواند تاثير حياتي و قاطع خدا در حركت عظيم ملت ايران را درك نمايد و از اين رو هر سال با تجزيه و تحليل مادي پيش بيني مي كند كه اين بار مردم اقبال چنداني به حضور ندارند. همانطور كه حضرت امام خميني-س- فرمودند اين حضور گسترده نمي تواند جز با «اراده الهي» باشد. اما البته همه مي دانيم كه اراده الهي بستر و مجرايي براي بروز دارد. اراده الهي با «سنن الهي» در هم آميخته است و مي دانيم كه يكي از سنت هاي قطعي الهي «قابليت فعلي» است ( كما اينكه در آيه 11 سوره رعد مي فرمايد ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم). اين يكي از اصلي ترين نكاتي است كه راه اسلام اصيل را از راه «اسلام التقاطي» و «اسلام انحرافي» جدا مي نمايد.
التقاطي ها و انحرافي ها وانمود مي كنند كه فرد مي تواند به فقه و سنت هاي حوزوي اسلام پشت پا بزند و با يك نگاه عرفاني بطور مستقيم به خدا رسيده و از «الطاف خاص» آن بهره مند شود در حاليكه پيروان اسلام اصيل معتقدند راه رسيدن به خدا جز از طريق كتاب و سنت و پيروي از حاملان اصيل اين دو ميسّر نيست.
در طول دوران 34 ساله انقلاب اسلامي ايران، بارها چهره هايي نامدار - كه البته نام و نانشان مديون محرومين وفادار به اسلام بودند- منحرف شده و از ميدان خارج شدند و حتي به صف دشمن پيوسته و به آلت فعل او تبديل گرديدند. در ميان آنان بعضي از روحانيون برجسته و بعضي از مقامات عاليرتبه هم بودند ولي با انحراف آنان، مردم منحرف نشده و با كنار زدن آنان راه را با استقامت ادامه دادند و خداوند متعال هم متقابلا روند امور را به نفع آنان به گونه اي رقم زد كه هر اتفاق داخلي، منطقه اي و بين المللي به نفع شان تمام شد هر چند كه شياطين شرق و غرب با استفاده از تجهيزات مختلف و در صفوفي متحد به اين ملت فشار وارد مي كردند.
در اين ميان هيچ جنگي در منطقه اتفاق نيفتاد مگر آن كه در نهايت به ضرر دشمن و به نفع مردم ايران تمام شد و اين در حالي بود كه دشمن در بعضي از اين حوادث براي به نتيجه رسيدن، صدها ميليارد دلار هزينه كرد، و هزاران نظامي خود را از دست داد و حال آن كه در همان حوادث، اين ملت با كمترين هزينه و عمدتا حتي بدون دادن يك قرباني به پيروزي رسيد و اين چيزي بود كه دشمن بارها به آن اعتراف كرد.
«وحدت ملي اسلامي مردم» در روز 22 بهمن در طول اين 34 سال، تاثير شكاف ميان مقامات- كه گاه و بيگاه و تحت تاثير بي تقوايي و هواي نفس روي مي دهد و كام امت و امام را تلخ مي نمايد- از بين مي برد. ديروز مردم به خوبي نشان دادند كه هيچ ارزشي براي آنچه 7 روز پيش -يكشنبه استيضاح- در مجلس از سوي رؤسا و بعضي از اعضاي دو قوه مجريه و مقننه روي داد، قايل نيستند و راه خود را خالصانه و بدون تزلزل مي روند. اين هم خود در دنيا يك «پديده» است چرا كه در كشورهاي ديگر اختلاف ميان دو يا چند مسئول، ملت را دو شقه كرده و گروهي را در برابر گروهي ديگر قرار مي دهد.
در اينجا مردم نه تنها به درگيري جناحي كشانده نمي شوند بلكه به يك عامل مهم در كاستن از اختلافات خواص تبديل مي شوند. حتي گاهي ديده مي شود كه باندهاي قدرت محور تلاش مي كنند تا اختلاف و درگيري را به ميان مردم بكشانند- نظير اقدام كاملا مشكوكي كه ديروز در قم روي داد- ولي به دليل بيداري مردم موفق نمي شوند.
2- بد نيست در اينجا به يك موضوع و مصداق هم كه اساسا با هدف ايجاد اختلاف و درگيري در داخل كشور طراحي شده است، نظري بياندازيم، «مذاكره با آمريكا»، بحث مذاكره ايران با آمريكا يا مذاكره آمريكا با ايران در طول اين سي و چند سال جريان داشته است اگر به موارد آن نگاه بيندازيم درمي يابيم كه اولاً اين بحث عمدتاً زماني مطرح شده كه آمريكا با يك مشكل كليدي مواجه بوده و براي حل آن همه راه ها را رفته و وقتي با بن بست كامل مواجه شد، بحث حل و فصل مسئله از طريق ايران را مطرح كرده است، ثانياً در ايران، مطرح كنندگان اين بحث نوعاً جريانات و اشخاص آلوده اي بوده اند كه يا در پي اجراي يك «ماموريت خارجي» و در نهايت حل مسئله آمريكا بوده اند و يا اينكه در صدد بوده اند از اين بحث به گمان اينكه بالاخره در كشور طرفداراني دارد، براي تقويت موضع باندي و جناحي خود استفاده نمايند.
بايد به اين نكته اضافه كرد كه بحث رابطه با آمريكا در داخل كشور نوعاً توام با يك بحث كلي تر تحت عنوان «لزوم بازنگري امور» بوده است با اين وصف بحث مذاكره با آمريكا از سوي اين گروه ها و اشخاص نه براي حل يك مسئله بلكه براي «طرح يك مسئله بنيادي» صورت مي گيرد و بخشي از اين مسئله بنيادي پذيرش اين نكته است كه «ايران بايد در برابر آمريكا كوتاه بيايد» و اين در حالي است كه در طول اين دوران، آمريكايي ها عليه ملت ايران انواع ستم ها و جنايات را
-كه يك قلم آن ترور دانشمندان هسته اي است- مرتكب شده و حتما بايد پاسخگو باشند.
كمي به عقب برگرديم، بحث لزوم تجديدنظر در اصول و مباني از جمله بحث مذاكره با آمريكا را اولين بار «علي اكبر سعيدي سيرجاني» به طور جدي و نسبتا رسمي مطرح كرد. او در مقاله اي تحت عنوان «عصر خردگرايي» كه چند ماه پس از رحلت حضرت امام(ره) در روزنامه اطلاعات چاپ شد، مسئله پايان عصر امام را به طور خيلي ظريف مطرح كرد كه در زمان خود بحث زيادي را برانگيخت.
وابستگي به محافل آمريكايي مشهورتر از آن است كه به بحث نياز داشته باشد بعدها همين بحث را افراد آلوده ديگري دنبال كردند و امروز هم سردمدار بحث مذاكره و به تعبير روشن تر «كوتاه آمدن در برابر فشار و تعدي آمريكا»، دو جريان آلوده علي الظاهر مخالف هم يعني «فتنه» و «انحراف» هستند. طرح بحث «مذاكره با آمريكا» از منظر اين دو گروه، از يك سو حمايت هاي خارجي را به نفع آنان- و نه كشور- جلب مي كند و در اين ميان عمدتا به حمايت ديپلماتيك، اطلاعاتي و رسانه اي دشمن نظر دوخته اند به بيان ديگر سردمداران جريان فتنه و حلقه انحرافي مايلند از طريق ارسال پالس هايي، فشار خارجي به نظام جمهوري اسلامي را به يك كانال داخلي انتقال داده و به ابزاري براي تقويت موضع خود تبديل نمايند به گونه اي كه در نهايت نظام و مردم براي رستن از فشار آمريكا به آنان به عنوان «واسطه حل مسئله» متوسل و ملتجي شوند.
اين دو جريان آلوده از منظري داخلي هم درصددند تا خود را مظهر يك جريان ميانه كه مايل است همه چيز را- از جمله اصول و آرمان هاي اسلام و انقلاب- به نفع «معيشت» و «آزادي» مردم حل و فصل نمايد، معرفي كنند و صد البته اين يك دروغ و رياكاري محض است چرا كه اصول و آرمان هاي اسلام و انقلاب- و از جمله ايستادگي در برابر آمريكاي متجاوز- مطمئن ترين و تنهاترين راه براي تامين معيشت و آزادي مردم و استقلال كشور است و با نفي اين اصول و آرمان ها جز اسارت براي مردم باقي نمي ماند كما اينكه در دوره 53 ساله پهلوي باقي نماند.
اين نوع نگاه به بحث مذاكره با آمريكا و اهدافي كه در طرح آن وجود دارد، نقطه تلاقي سران فتنه و انحراف است و انصافا وحدت آنان در اين مسائل مو نمي زند!
مردم ديروز در راهپيمايي خود اين نوع گرايشات را بي نصيب نگذاشتند، شعارهاي مرگ بر آمريكا كه گاه و بيگاه سخنان رئيس جمهور محترم را قطع مي كرد و در نهايت حجم پلاكاردهاي مرگ بر آمريكاي مردم به گونه اي بود كه حتي ديروز «هاآرتص» نوشت: «مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل، بيشترين شعارهايي بود كه در سي وچهارمين سالگرد انقلاب اسلامي در ايران شنيده شد.»