عیدانه
عید است و مرا پسته ی کرمان نرسیده
آجیل ز تبریز و خراسان نرسیده
چون منتظر سکه شدم تا رسد اینجا
زر آمده استانبول و تهران نرسیده
در سایه تدبیر و مدیریت عالی
سیبی ز دماوند و نه لبنان نرسیده
چو ن سبزه فراوان شده سنجد ز که خواهم
عطار محل رفته به آلمان , نرسیده
چندی شده از کشور پر آب و زراعت
صادر شده آن سیر و ز گیلان نرسیده
پیچید جهان کار سیاست شده درهم
دلشوره شده , سرکه ی جوشان نرسیده
اما سمنو آن گل جوشیده ی گندم
تنها شده بر سفره فراوان نرسیده
عید است ولی بر من بیچاره چه سوداست
یک شاخه گل از قمصر کاشان نرسیده
سالی که گذشت از سر ما رفت , جهنم
سوقات من از یزد و سپاهان نرسیده
رنگین شده ماهی چو قناری چه به گویم
از کشور همسایه ی عمان نرسیده
امسال قرار است که شیرین شود این لب
این جان به لب آمد لب جانان نرسیده
خواهم که زنم شارگ خود از غم این دل
گویند که چاقو ی ز زنجان نرسیده
مردم که مهیای بهارند و لیکن
گویا خبر از فصل بهاران نرسیده
بر من شده چون چیره کمی سختی ایام
این شعر من امروز به پایان نرسیده