به گزارش صراط.«احمدینژاد
به فکر اجرای طرح پوتین-مدودوف است»، «احمدینژاد در تلاش است تا مشایی یا
یکی دیگر از نزدیکانش را جانشین خود در پاستور کند» و... همه اینها
ذهنیتهایی است که از همان شروع دور دوم ریاست جمهوری محمود احمدینژاد
جای ثابت و البته پررنگی در ادبیات سیاسی داشته است.
مطرح شدن چنین مسایلی در سالهای پایانی دولتها امری طبیعی است و در نگاه اول نمیتوان طرح چنین موضوعی را اتفاقی نادر و یا تعجب برانگیر تلقی کنیم، به هر حال باید این واقعیت را قبول کرد که «ماندگاری در دولت» به خودی خود در ذهن صاحبان قدرت شکل میگیرد و دقیقا به همین دلیل مشخص است که «آینده سیاسی احمدینژاد» به یکی از سؤالهایی بدل شده که همه دنبال پیدا کردن پاسخی برای آن هستند.
در زیر نگاهی انداخته میشود به همه احتمالهایی که هر کدامشان میتوانند شرایط خاصی را برای آینده سیاسی رییس دولت فعلی رقم بزنند.
مشایی جانشین احمدینژاد
در ۷ سال اخیر هرگاه که اسمی از احمدینژاد آمده است، رد پایی هم از اسفندیار رحیم مشایی مشاهده شده است. رییس دولت دهم در روزهایی که «مشایی»اش را مورد آماج حملات میدید، با شور و حرارت خاصی از او تعریف میکرد تا اصولگرایان بدانند که رییسی که دولتش عنوان اصولگرایی را یدک میکشد، حاضر است تا به خاطر مشایی با همه اصولگراها جدل کند.
به همین دلیل ذهنیتی پررنگ در فضای سیاسی و حتی لایههای عادی جامعه به وجود آمده که «احمدینژاد همان مشایی است و مشایی همان احمدینژاد».
در این شرایط کاملا طبیعی است که همه به یاد پوتین و رابطهاش با مدودوف بیفتند و در نتیحه اینطور قضاوت کنند که رییس دولت دهم یار غارش را برای ریاست بر دولت یازدهم میخواهد ، تا در شرایطی که عمر هشت ساله قانونیاش به پایان رسیده، همچنان بتواند به عنوان «رییس در سایه» همچنان قدرت داشته باشد.
البته ناگفته پیداست که اتفاقات و تحرکات این سه سال اخیر نشانگر این واقعیت است که تایید مشایی به عنوان یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری را باید بعید دانست، چه اینکه این چهره جنجالی به شدت مورد انتقاد طیف راست است و به همین دلیل شاید بتوان گفت که احمدینژاد باید به فکر گزینه دیگری باشد.
انتخابات منهای مشایی
احتمال دیگر اما این است که احمدی نژاد یکی از مدیران فعلی دولت را به عنوان کاندیدا وارد انتخابات کند تا بتواند با همان هدف «حضور نامرئی در قدرت» را عملی کند.
خیلیها اعتقاد دارند که احتمال به وقوع پیوستن احتمال دوم بیشتر از احتمال اول است. چون دولت در این صورت میتواند با وارد کردن چهرهای که مورد تایید نظام است، حضورش در انتخابات را تضمین کند و بعد از آن با استفاده از موقعیت دولتی و امکاناتش بتواند شرایط را برای پیروزی کاندیدای خود به راحتی فراهم کند.
عباس سلیمی نمین در این رابطه میگوید که دولتیها شدیدا دنبال این هستند که موقعیت خود را تمدید کنند و به همین دلیل شاهد این هستیم که دست به کارهایی میزنند که نمیتواند در چارچوب منطق جایی داشته باشد.
این تحلیلگر اصولگرا همچنین ادامه میدهد: دولت در سال ۸۴ با شعار عدالت و مهرورزی توانست از مردم رای بگیرد، اما در میانههای راه ، فریب قدرت را خورد و به همین دلیل وظیفه اصلی خود را فراموش کرد و فقط در راستای قدرت طلبی فعال شد تا نه تنها دیگران، بلکه چهرههایی از درون دولت هم دست به انتقاد بزنند و به همین دلیل است که احمدینژاد بدون هیچگونه مطالعه یا دور اندیشی مهرههای ارزشی و توانمند را از دولت کنار گذاشت.
وی همچنین در پایان اظهاراتش گفت که همانطور که هاشمی رفسنجانی با آن همه سابقه و وجهه انقلابی نتوانست دولتش را تمدید کند، احمدینژاد هم نمیتواند بعد از پایان هشت سال قانونیاش حضوری حتی حداقلی در قدرت داشته باشد.
توافق با جبهه پایداری
دولتیها به خوبی آگاه هستند که حضور جدی شان در انتخابات مخالفانی زیادی دارد لذا در کنار تلاش برای پیدا کردن گزینهای برای کاندیداتوری به این فکر نیز هستند که با بخشی از گروههای اصولگرایی ائتلاف کنند.
به همین دلیل حرف و حدیثهای زیادی درباره تلاش برای همنشینی انتخاباتی توسط دولت و جبهه پایداری وجود دارد.
اگر این اتفاق عملی شود احمدینژاد هم میتواند کاندیدای خود را وارد انتخابات کند و هم اینکه گروهی از منتقدانش را از انتقاد برحذر دارد و هم اینکه بار دیگر از حمایت چهره تاثیرگذاری چون آیت الله مصباح بهرهمند شود.
احمدینژاد پس از انتخابات
موقعیت دیگری که میتوان برای رییس پر سر و صدای دولت متصور شد که او یا در انتخابات شرکت نکند و یا اینکه کاندیدای مورد نظرش در رقابت «ورود به دولت یازدهم» شکست را متحمل شود. آیا در اینصورت میتوان انتظار داشت چهرهای که هشت سال جای ثابتی در ادبیات سیاسی ایران و حتی دنیا داشت، راضی به گوشه نشینی شود یا اینکه یکی از منصبهای پر طمطراق را به خود اختصاص خواهد داد.
همه آنهایی که حتی شناخت نسبی از احمدینژاد دارند، به خوبی میدانند که او «انزوا» را تحمل نمیکند و شاید به همین دلیل است که در خردادماه سال جاری زمزمههایی مبنی بر بازگشتش به خیابان بهشت شنیده شد تا دوباره عنوان شهرداری را پس بگیرد و بتواند همچنان در متن باقی مانده و از حاشیه نشینی خلاص شود.
تصور اینکه محمود احمدینژاد بعد از هشت سال انگیزه کافی را برای اسباب کشی از پاستور به خیابان بهشت را دارد، برای آنهایی که روحیاتش را میشناسند، تصوری بعید نیست و شاید به همین دلیل است که حتی در مقام یک رییس دولتگاه و بیگاه به انتقاد از سیستم فعالیتی شهرداری و شخص قالیباف میپردازد.
هم از این روست که دولتی ها ، تلاش پردامنه و البته "چراغ خاموشی" را برای بردن انتخابات شوراها - که همزمان با انتخابات ریاست جمهوری برگزار می شود - آغاز کرده اند.
احتمال دیگر اما این است که احمدی نژاد ، دنبال پست و عنوان نباشد و با استفاده از موقعیت و جایگاهی که در فضای سیاسی ایران به دست آورده است، دنبال این باشد که به عنوان «بزرگ»تر در راس یک جریان قرار بگیرد تا بلکه بتواند در اتفاقهای کشور حضوری فعال داشته باشد و بتواند در هر انتخاباتی از مردم «رای» مطالبه کند.
این احتمال ، همراه با توافق با یکی از کاندیداهای موجود ، تقویت می شود. در این فرض ، احمدی نژاد ، هر چند گزینه خود را ندارد ولی ، با یکی از کاندیداهای حاضر توافق می کند که به طور غیر مستقیم از او حمایت کند ، تخریبش نکند ، رقبایش را تخریب کند و در مقابل ، در پناه دولت بعدی باشد و خود و اطرافیانش از پیگردهایی که ممکن است بعدها حادث شوند ، مصون بمانند.
حدود سه ماه به انتخابات یازدهم ریاست جمهوری مانده است و همه در انتظار این هستند تا ببینند واکنش محمود احمدینژاد به این اتفاق مهم چه خواهد بود و رییس دولت با چه شرایطی وارد انتخابات میشود؟
آیا باید گفت که او میتواند با استفاده از موقعیتی که در اختیار خود میبیند، کاندیدای مورد نظر خود را به پاستور بفرستد؟ آیا میتوان تصور کرد که احمدینژاد در پایان دولت دومش حاشیه نشینی را ترجیح بدهد و آیاهای دیگر که باید منتظر ماند تا به پاسخ صحیح رسید.