این نویسنده، سفرنامه هفتم خودش را در 13 قسمت آماده کرده که تاکنون 11 بخش از آن در صفحه فرهنگ و ادب مهر منتشر شده و آنچه مشاهده میکنید، بخش دوازدهم آن است. قزلی در این بخش خاطرات رهبر انقلاب از حضورشان در مناطق عملیاتی دفاع مقدس را تجدید میکند.
در هفت کیلومتری شوش یادمان شهدای عملیات فتحالمبین احداث شده است و هرسال این منطقه پذیرای تعداد زیادی از کاروانهای مردمی است. اهل این کاروانها ضمن بازدید از مناطق عملیاتی فتحالمبین این فرصت را هم پیدا میکنند تا زیارتی از دانیال نبی داشته باشند و حتی اگر نتوانند بروند برای بازدید از تپههای باستانی، قلعه شوش را بر فراز شهر از همان دور سیر میکنند.
در نوروز سال 89 رهبر انقلاب در این یادمان حاضر شدند و روی پل کرخه نور یادی از خاطرات 29 سال قبل کردند.
در آن سفر قبل از حركت نمیدانستم كجا میرویم. یعنی نمیدانستم كجای خوزستان. یك نفر هم از شلمچه زنگ زد كه اینجا شایع شده رهبر آمده شلمچه. فقط میدانستم میرویم جنوب، همین.
آن منطقه اطراف شوش بود و عدهای از مردم عرب زبان منطقه هم كه خبردار شده بودند، خودشان را رسانده بودند. گاهگاهی هم صدای شعارهای عربیشان را میشنیدیم. جایگاه سخنرانی رهبر روی یك تپه بنا شده بود. پشت آن، هنوز آثار سنگرهای حفرهروباهی كه ابداع صهیونیستها بود و عراقیها آن را ساخته بودند، وجود داشت. سردار باقرزاده قبل از ورود آقا، آنها را به ما نشان داد و گفت: وقتی عراقیها داخل این سنگرها میرفتند، دیگر هیچ بمب و موشكی به آنها كارساز نبود. هنوز آثار بعثیها روی دشت عباس بود.
وقتی آقا آمدند، عربها بلند شروع كردند به شعار دادن. از یکیشان پرسیدم: اینها چه میگویند؟ گفت: داریم میگوییم با روح، با خون فدای رهبر هستیم. رهبر به مردم گفتند: «ممنونم» و دستشان را آوردند بالای چشمهایشان، كنار پیشانی؛ و اینطوری تشكر كردند.
در صحبتهای آن روز از شهدا یاد كردند، از مردم خوزستان و بازدیدکنندگان مناطق جنگی تشكر كردند. گفتند بازدید از مناطق جنگی كار خوب و با بركتی است.
آقا یكجای صحبت به جمعیت گفتند: «جوانهای عزیز، فرزندان من كه اكثرتان آن موقع نبودید، این سرزمین زیبا یك روزی زیر پای چكمهپوشان دشمن بود و تبدیل به جهنمی از آتش شده بود... من قبلا در زمان جنگ اینجا آمده بودم و حضور دشمن را دیده بودم... آن چه ملت شما را نجات داد ایستادگی جوانان دلاور بود». و جوانها تكبیر گفتند.
بعد از برنامه كاروانِ ماشینها در جاده آسفالته رفتند سمت جایی كه نمیدانستم كجاست. 10 دقیقهای ماشینها با سرعت راندند تا رسیدیم به رودخانهای و سرعتها كم شد. یكی از همراهانمان گفت: اینجا پل نادری است، این هم رودخانه كرخه. كاروان ماشینها درست روی پل ایستاد. دیدیم آقا همراه آقای موسوی جزایری كه نماینده ولی فقیه در استان خوزستان است، روی پل ایستادهاند.
با پررویی خودم را رساندم جلو و دیدم ایشان دارند به آقای موسوی جزایری ماجراهایی را تعریف میكنند: «... آن بالا از آن ارتفاعات مشرف بودیم به این دشت. عراقیها این طرف مستقر بودند». یك نفر پرسید: «با ظهیرنژاد بودید؟» آقا جواب دادند: «بله. بنیصدر هم بود وقتی رفتیم آن طرف....»
همین موقع سرلشگر سلیمی، فرمانده سابق ارتش هم آمد. رهبر تا سرلشكر سلیمی را دیدند، لبخند زدند و با خنده، رودخانه را نشان دادند و گفتند: «كرخه است دیگر... كرخه». سرلشگر سلیمی آهی كشید و گفت: «قدم به قدمش خاطره است اینجا». آقا یك طرف رودخانه را با دست نشان دادند و گفتند: «تمام منطقه اینجا نیروهای خودی گسترش پیدا كرده بود؛ یادتان هست، تمام اینجاها». سرلشگر سلیمی سر تكان داد و گفت: «بله آقا، بله». رهبر ادامه دادند: «آن عكسی كه داریم توی سنگر كه ورشوزاده و اینها هستند شاید مثلا صد متر، دویست متر از پل آنطرفتر است.»
رهبر روی پل كنار نرده ایستاده بودند و پشت به رودخانه؛ بقیه هم دورش جمع شده بودند و گوش میدادند. چند دقیقه ایستادند و بعد راه افتادند.
در این سفر با همان هواپیمایی که آقا در آن نشسته بودند، برگشتیم. یک بویینگ 707 به گمانم مال عهد بوق. فکر کنم رضا امیرخانی در کتاب «داستان سیستان» درباره این هواپیما نکات بامزهای نوشته است.
آنچه از بازدید رهبر انقلاب نوشتم، خلاصهای از گزارش مفصل همان موقع است که در پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبر معظم انقلاب به نشانی www.khamenei.ir میتوان پیدایش کرد.