به گزارش صراط،ای کاش قلم در دستان شما بود و این قصه تلخ را
شما برایمان بازنویسی کنید، در مرکز شهر قلعهگنج و محله سرتکی خانوادهای
۹ نفره زندگی میکنند که امروز تصمیم گرفتم، راوی دردهای آنها باشیم.
در این خانواده پدر و مادری پیری زندگی و از پنج معلول ذهنی جسمی و سه فرزند سالم نگهداری میکنند که تحمل ۳۰ سالتر و خشک کردن اینها به هزار و یک درد مبتلایشان کرده بود، پدر در سن ۶۰ سالگی با بیماری قلبی دست و پنجه نرم میکرد و مادر در ۵۷ سالگی معده و رودههایش را به تیغ جراح سپرده بود و از نداری دچار عفونت شده بود و صدایش با اشک درمیآمد.
۳۰ متر زمین را دو اتاق کرده بودند، در یکی از پنج معلول نگهداری میکردند و در دیگری با یک اجاق گاز و یک یخچال برایشان غذا میپختند، تازه این خانه را خیران ساخته بودند و گرنه باید در همان خانه بلوکی که دیگر شکافهایش داشت، گسل میشد، تحمل میکردند.
چراغ با این سن دیگر از دستش کاری بر نمیآمد، هیکل نحیفش را به کناری خواندم و از وی پرسیدم، چرا این بچهها را به مراکز درمانی نمیفرستی، با دیدن اشکهایش از گفته خودم پشیمان شدم، اما با بغض گفت، پاره تنم هستند، اگر از آنها جدا شوم، میمیرم.
چراغ که دیگر راحت شده بود، میگفت، بچههایم زیر پوشش بهزیستی هستند، اما مستمری آنها کفاف نمیدهد و به سختی امرار معاش میکنیم.
* برای بیماری مادرم یک میلیون تومان وام گرفتیم
بچهها را نشانم داد و گفت، این پسر بزرگم حسین ۳۰ ساله است، این یکی دخترم کلثوم و ۲۶ ساله، آن یکی دختر اولم است و ۲۷ ساله اسمش هم زهرا است، این آخری هم فاطمه و ۲۱ سالش است، سعدی هم که از ناحیه دو پا معلول بود، در مدرسه درس میخواند.
وی گفت: فرزندانم در ابتدای تولد سالم بودند، بعد از دو سالگی به این عارضه دچار شدند، ازدواج فامیلی هم نداشتیم، دیگر نتوانستم، تحمل کنم، موقع بیرون آمدن از اتاق دختری را دیدم که صورتش را آفتاب سوخته بود، گفت، خواهر سالم آنها هستم و در بیماری پدر و مادر از آنها مراقبت میکنم.
لیلا افزود: برای بیماری مادرم از کمیته امداد امام خمینی یک میلیون تومان وام گرفتیم، اما اکنون برای جراحی دوبارهاش نیاز شدید به پول داریم که از نداری، یک هفته زمان جراحی عقب افتاده و مادر هم توان بلند شدن، ندارد.
* بازدید بازاریان و خیران از خانه چراغ
ایوب فلاحی فرماندار قلعهگنج نیز از زمانی که وضعیت این خانواده فقیر و مستضعف را دیده است، از تمام توان خودش استفاده و در نخستین فرصت بازاریان و خیران شهرستان را با خود به خانه چراغ آورد.
وی افزود: برای من قابل پذیرش نبود که در کنار گوش ما این چنین خانوادهای در فقر زندگی کند، اما با دیدن، آنها تمام تلاش را میکنم که این خانواده و امثال آنها سر و سامان بگیرند.
فلاحی گفت: فرزندان این خانواده برای مداوا به همراه پدر و مادرشان حتما باید به مراکز درمانی بهزیستی ارجاع داده میشدند تا خانوادهای در این وضعیت اسفناک زندگی نکند، و با رایزنی با بازاریان و خیران شهرستان به زودی برای آنها این امکان فراهم میشود تا تحت مداوا قرار گیرند.
از بازدید که برمیگشتیم، فرماندار آدرس یک خانواده دیگر را نیز داشت، به سراغ این خانواده هم رفتیم، اینجا تبعیض بیداد میکرد، خانواده که دو دختر و یک پسر آنها بر اثر بیماری دچار قدی کوتاه بودند و در یک اتاق بلوکی شب و روز را طی میکردند.
* تبعیض نگذاشت تا برادرش سر پست بماند
سخت و سخت خواستم، عکس بگیرم، کلید را که زدم، تازه سقف خانه را دیدم که از چوب درخت خرما و حصیر پوشیده شده بود و یک لامپ ۱۰۰ وات در کنار دیوار ترک خورده آن نور زرد رنگی را نشان میداد.
دیوارها نشان می داد،در هر باران چه قدر گل و لای از درز چوبها ریخته است از کجای این خانه بگویم، مادر مریض که دیگر سویی در چشمانش نبود و دخترک دانشجو که از پس هزینه دانشگاهش بر نمیآمد و ترک تحصیل کرده بود.
وی که علاقه زیادی هم به درس داشت، دانشجوی رشته برق بود، در بندرعباس و به امید برادرش که میخواست، نگهبان آموزش و پرورش باشد دو ترم را خوانده است، اما تبعیض نگذاشت تا برادر سر پست بماند و امیدهای خواهرش نقش بر آب شدند.
در این خانواده پدر و مادری پیری زندگی و از پنج معلول ذهنی جسمی و سه فرزند سالم نگهداری میکنند که تحمل ۳۰ سالتر و خشک کردن اینها به هزار و یک درد مبتلایشان کرده بود، پدر در سن ۶۰ سالگی با بیماری قلبی دست و پنجه نرم میکرد و مادر در ۵۷ سالگی معده و رودههایش را به تیغ جراح سپرده بود و از نداری دچار عفونت شده بود و صدایش با اشک درمیآمد.
۳۰ متر زمین را دو اتاق کرده بودند، در یکی از پنج معلول نگهداری میکردند و در دیگری با یک اجاق گاز و یک یخچال برایشان غذا میپختند، تازه این خانه را خیران ساخته بودند و گرنه باید در همان خانه بلوکی که دیگر شکافهایش داشت، گسل میشد، تحمل میکردند.
چراغ با این سن دیگر از دستش کاری بر نمیآمد، هیکل نحیفش را به کناری خواندم و از وی پرسیدم، چرا این بچهها را به مراکز درمانی نمیفرستی، با دیدن اشکهایش از گفته خودم پشیمان شدم، اما با بغض گفت، پاره تنم هستند، اگر از آنها جدا شوم، میمیرم.
چراغ که دیگر راحت شده بود، میگفت، بچههایم زیر پوشش بهزیستی هستند، اما مستمری آنها کفاف نمیدهد و به سختی امرار معاش میکنیم.
* برای بیماری مادرم یک میلیون تومان وام گرفتیم
بچهها را نشانم داد و گفت، این پسر بزرگم حسین ۳۰ ساله است، این یکی دخترم کلثوم و ۲۶ ساله، آن یکی دختر اولم است و ۲۷ ساله اسمش هم زهرا است، این آخری هم فاطمه و ۲۱ سالش است، سعدی هم که از ناحیه دو پا معلول بود، در مدرسه درس میخواند.
وی گفت: فرزندانم در ابتدای تولد سالم بودند، بعد از دو سالگی به این عارضه دچار شدند، ازدواج فامیلی هم نداشتیم، دیگر نتوانستم، تحمل کنم، موقع بیرون آمدن از اتاق دختری را دیدم که صورتش را آفتاب سوخته بود، گفت، خواهر سالم آنها هستم و در بیماری پدر و مادر از آنها مراقبت میکنم.
لیلا افزود: برای بیماری مادرم از کمیته امداد امام خمینی یک میلیون تومان وام گرفتیم، اما اکنون برای جراحی دوبارهاش نیاز شدید به پول داریم که از نداری، یک هفته زمان جراحی عقب افتاده و مادر هم توان بلند شدن، ندارد.
* بازدید بازاریان و خیران از خانه چراغ
ایوب فلاحی فرماندار قلعهگنج نیز از زمانی که وضعیت این خانواده فقیر و مستضعف را دیده است، از تمام توان خودش استفاده و در نخستین فرصت بازاریان و خیران شهرستان را با خود به خانه چراغ آورد.
وی افزود: برای من قابل پذیرش نبود که در کنار گوش ما این چنین خانوادهای در فقر زندگی کند، اما با دیدن، آنها تمام تلاش را میکنم که این خانواده و امثال آنها سر و سامان بگیرند.
فلاحی گفت: فرزندان این خانواده برای مداوا به همراه پدر و مادرشان حتما باید به مراکز درمانی بهزیستی ارجاع داده میشدند تا خانوادهای در این وضعیت اسفناک زندگی نکند، و با رایزنی با بازاریان و خیران شهرستان به زودی برای آنها این امکان فراهم میشود تا تحت مداوا قرار گیرند.
از بازدید که برمیگشتیم، فرماندار آدرس یک خانواده دیگر را نیز داشت، به سراغ این خانواده هم رفتیم، اینجا تبعیض بیداد میکرد، خانواده که دو دختر و یک پسر آنها بر اثر بیماری دچار قدی کوتاه بودند و در یک اتاق بلوکی شب و روز را طی میکردند.
* تبعیض نگذاشت تا برادرش سر پست بماند
سخت و سخت خواستم، عکس بگیرم، کلید را که زدم، تازه سقف خانه را دیدم که از چوب درخت خرما و حصیر پوشیده شده بود و یک لامپ ۱۰۰ وات در کنار دیوار ترک خورده آن نور زرد رنگی را نشان میداد.
دیوارها نشان می داد،در هر باران چه قدر گل و لای از درز چوبها ریخته است از کجای این خانه بگویم، مادر مریض که دیگر سویی در چشمانش نبود و دخترک دانشجو که از پس هزینه دانشگاهش بر نمیآمد و ترک تحصیل کرده بود.
وی که علاقه زیادی هم به درس داشت، دانشجوی رشته برق بود، در بندرعباس و به امید برادرش که میخواست، نگهبان آموزش و پرورش باشد دو ترم را خوانده است، اما تبعیض نگذاشت تا برادر سر پست بماند و امیدهای خواهرش نقش بر آب شدند.
آخرین اخبار و تصاویرفرهنگی را در سرویس فرهنگی صراط بخوانید.
درد این خانواده ها واقعا جانسوزه