طنز/ خر در چمن و صابون عید و کمبزه با خیار
بازخواست!
ای بهار آخر چرا بی یار مه رو آمدی؟
گر نمیآمد،غلط کردی که بی او آمدی!
با تو سو سن بود و سنبل بود و یار من نبود
حال دانستم چرا بیرنگ و بیبو آمدی!
برخیز بُزک!
دیدم خبر از نگار آورده بهار
یک شمّه ز عطر یار آورده بهار
گفتم به دلِ مُرده که: برخیز بُزک!
هم کُمبزه ،هم خیار آورده بهار!
تاثیرات بهاری!
صد مژده که فصل سبزه و گل آمد
در دشت و دمن سوسن و سنبل آمد
خر در چمن عشق تو آوازی خواند
از عرعر او چه چه بلبل آمد!
صابون عید!
بلبل داره میخونه: بهاره آی بهاره!
قناری داد میزنه: دوباره آی دوباره!
برای جشن شادی بهار میرسه از راه
تو باغ و دشت و صحرا آروم قدم میذاره
عین بهارِ زیبا، با همه مهربون باش
مهربونی با خودش مهربونی میاره!
نیش نزنی یکیرو با گوشه و کنایه
یهویی جوگیر نشی، نگی که سال ماره!
تو هم بخون با شادی گیرم دلت نازنین،
از اینهمه مخارج کلّاً تحت فشاره!
پول چرک کف دسته؛ عید عوضش صابونه!
چه خوب دستاتو شسته، ببین، چرکی نداره!
نذار دلت بگیره، اوّل سالی خوب نیست
کی گفته غصه خوردن داداش، چاره کاره؟!
نذار دلت بگیره که رنگ غم بگیره
بذار با شور و شادی بخونه دم بگیره
غم که میاد توی گود خم نیاره به ابرو
بپره جلدی ازش زیر دو خَم بگیره
دفتر لحظه هاشو وقتی داره میخونه
هرکجا اسم غم دید زودی قلم بگیره
تو روز عید و شادی وقتی همه میخندن
خوبه که غمگین باشه درد و ورم بگیره؟
خوبه تو درس شادی ضعیف بشه کم کمک
کم بیاره اساسی نمره کم بگیره؟
وقتی همه گل میگن با هم و گل میشنون
خوبه بداخلاق باشه «بگم بگم» بگیره؟
خلاصه زاره کارش هر کی با اخم و تخمش
طنزو فراموش کنه یا دست کم بگیره!
منبع: خبرآنلاین