دوشنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۹ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۹

ادبیات‌مااز ادبیات‌جهان دورودورتر می‌شود

محمود حسینی‌زاد با بیان این‌که ادبیات ما از ادبیات جهان دور و دورتر می‌شود، گفت: در حال ‌حاضر تمایل شدیدی بین نویسنده‌ها می‌بینم که ادبیات اواخر قرن نوزدهم و نیمه‌ی قرن بیستم اروپا را تمرین کنند!
کد خبر : ۱۰۴۱۵۵

صراط:محمود حسینی‌زاد، نویسنده و مترجم ادبیات آلمانی، متولد 19 فروردین‌ماه سال 1325 در فیروزکوه و یکی از افراد فعال در عرصه‌ی ادبیات و تئاتر است. او تحصیلات علوم سیاسی و جامعه‌شناسی و زبان خود را در آلمان گذرانده است. در همان دوران دانشجویی در خارج از کشور (1353 و 54) از دانشکده‌ی هنرهای دراماتیک آن زمان برای نوشتن نمایش‌نامه‌ی «نهاده سر غریبانه به دیوار» جایزه گرفت و بعد در جشنواره‌ی توس در سال 1356 برای نوشتن نمایش‌نامه‌ی «تگرگ آمد امسال برسان مرگ» برنده‌ی جایزه‌ی لوح تقدیر شد. از همان دوران دانشجویی نیز ترجمه را شروع کرده است. حسینی‌زاد دارای مدرک فوق لیسانس علوم سیاسی از آلمان است. از سابقه‌ی فعالیت‌های او می‌توان به تدریس زبان آلمانی در دانشگاه تهران، دانشگاه تربیت مدرس و دانشگاه آزاد اسلامی اشاره کرد.

این مترجم و داستان‌نویس در گفت‌و‌گو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، و در پاسخ به سؤالی درباره‌ی این‌که آیا دیوار برلین را در آن زمان دیده بوده، به بیان بخشی از دیده‌هایش از وجود و فروریختن دیوار برلین پرداخت و در این‌باره گفت: آن زمان که من در مونیخ درس می‌خواندم، دیوار برلین البته سرپا بود و اگر به برلین می‌رفتیم، شهری محصور در بخش شرقی بود. باید برای دیدن بخش شرقی برلین ویزا می‌گرفتیم. این موضوع برای ما که خارجی و مهاجر بودیم نیز به مراتب سخت‌تر بود؛ چون اگر پاسپورت ما مهر کشورهای کمونیستی را می‌خورد، برای برگشتن به ایران دچار مشکل می‌شدیم.

حسینی‌زاد که در برلین شرقی آن زمان از برلینر آنسامیل، یعنی تئاتری که برشت تا آخر عمر مدیر آن‌جا بود، دیدن کرده است، درباره‌ی دیوار می‌گوید: دیوار برای ما هم که آلمانی نبودیم، حالت غریبی داشت. شهری که وسطش دیوار کشیده بودند و دیوار بعضی جاها از وسط خانه‌ها رد شده بود. در آن زمان برج‌هایی برای مردم بخش غربی در کنار دیوار برلین ساخته بودند و مردم می‌توانستند از بالای آن‌ها قسمت‌های جداشده‌ی برلین را ببینند؛ انگار که به دیدن باغ وحش رفته باشند.

او با بیان این‌که در زمان وجود دیوار برلین، دو بخش غربی و شرقی از نظر سطح کیفی زندگی کاملا با هم متفاوت بودند، بیان کرد: با فروریختن دیوار برلین، تأثیرات و تحولات شکل‌گرفته در این شهر بسیار زیاد بود، به ‌طوری که من وقتی پس از مدتی که آلمان نبودم، دوباره به آن‌جا رفتم، این تحولات اصلا اندک و به قولی بطئی نبود. نمونه‌اش میدان پتسدام. قبل از جنگ، میدان معروف. در دوره‌ی دیوار زمینی متروکه و بعد و الآن یکی از مدرن‌ترین مراکز فرهنگی – تجاری اروپا. بخش شرقی که مثلا تئاتر برشت در آن بود، و حالت نیمه‌مرده داشت، امروز از گران‌ترین محله‌های برلین است.

این مترجم در ادامه‌ی درباره‌ی تأثیر دیوار بر نویسندگان آلمانی گفت: مسلما تأثیر زیاد بوده و هست. امروز تعداد زیادی از نویسندگان بزرگ‌شده‌ی بخش شرقی‌اند که هنوز که هنوز است، خاطرات آن دوران را می‌نویسند. گاهی زیادی! من خودم در ترجمه‌ی کتاب مشکل پیدا می‌کنم. رمان‌های معروف و خوب و پرفروشی هستند که منحصرا به قضیه‌ی جدایی دو آلمان می‌پردازند و می‌دانم که برای خواننده‌ی فارسی‌زبان زیاد جالب نیستند. به ناچار سراغ‌شان نمی‌روم. مثلا رمان هزار صفحه‌ی «برج» که برنده‌ی جایزه‌ی کتاب سال آلمان هم شده، یا خیلی‌های دیگر.

حسینی‌زاد در بخش دیگری از این گفت‌وگو در‌باره‌ی ورودش به حوزه‌ی ترجمه و چگونگی آن اظهار کرد: نوشتن را دوست داشتم و چیز‌هایی هم می‌نوشتم. زیاد فکر ترجمه نبودم. همان اواخر دهه‌ی 40 و اوایل دهه‌ی 50 که آثار برشت در بین گروه‌های چپ ایرانی معروف بود، تابستانی آمده بودم ایران. دوست نویسنده‌ای به من گفت، چرا در زمانی که در کشور نیاز زیادی به ترجمه هست، دست به ترجمه نمی‌زنم، مثلا برشت. من شروع کردم و ادامه دادم.

این مترجم در ادامه درباره‌ی ترجمه‌ی آثار آلمانی نیز بیان کرد: هنوز در ایران ترجمه‌ی آثار آلمانی محدود است و تنها تعداد معدودی از مترجمان به صورت مداوم به ترجمه‌ی آثار ادبی آلمانی می‌پردازند. پیش از این نیز در ایران مترجمان تنها به سراغ آثار خاصی مثل گوته‌، شیلر، برشت و... می‌رفتند که بسیاری از آن‌ها نیز از زبان‌های انگلیسی و فرانسوی به فارسی ترجمه می‌شد، ولی بعدها مترجمانی آمدند که آثار را مستقیم از زبان آلمانی به فارسی ترجمه کردند. الآن حدادی، علی‌اصغر حداد، فیروزآبادی و عبداللهی هستند که مستقیما از آلمانی ترجمه می‌کنند. مرحوم جهانشاهی هم بود.

حسینی‌زاد سپس درباره‌ی مترجمانی که یک یا دو کتاب ترجمه می‌کنند و دیگر هیچ، گفت: این مسأله محدود به زبان انگلیسی نیست. آلمانی هم همین مصیبت را دارد. کتابی را که فیروزآبادی تهیه کرده، ببینید. آثار ترجمه‌شده از ادبیات آلمانی‌زبان را لیست کرده. انتهای آن نام تعداد زیادی مترجم هست. 70-80 درصدشان یک یا دو کتابی‌اند. این‌ها نه مترجم می‌شوند و نه کمکی به برگردان ادبیات بیگانه می‌کنند.

او با بیان این‌که یکی از وظایف مترجمان، کشف و معرفی نویسندگان در دیگر کشورهاست، افزود:‌ اگر قرار باشد مترجم به حرف ناشر گوش دهد یا چشمش به بازار باشد که می‌شود عمله و کارگزار! مترجم باید خودش برود و نویسنده‌ای را کشف کند که به درد ادبیات ایران و کتاب‌خوان ایرانی بخورد.

او در ادامه در پاسخ به سؤالی درباره‌ی لزوم ایجاد مرکزی برای مترجمان که مانع از ترجمه‌ی هم‌زمان یک کتاب از سوی چند مترجم شود، نیز گفت:‌ نیازی نیست و امکان هم ندارد. این همه مرکز برای کارهای مختلف مگر تا به حال مفید بوده که مرکز ترجمه مفید باشد؟ ما در ایران کپی‌رایت نداریم. در ایران آن‌قدر مرکز به دردنخور وجود دارد که به وجود نیامدن مرکزی دیگر بهتر از به وجود آمدن آن است. با این حال اگر هم چنین مرکزی به وجود بیاید، هیچ‌گونه اختیاری نخواهد داشت و تنها چاره‌ی کار این است که قانون کپی‌رایت رعایت شود و مترجمان طبق آن کار کنند. خود نویسندگان هم باید سعی کنند از این اتفاق جلوگیری کنند و در واقع وجدان کاری داشته باشند. اخیرا نیز دوست نویسنده‌ای، خانم مقانلو؛ در متنی که درباره‌ی ترجمه من از چند داستان کوتاه آلمانی به نام «آسمان خیس» نوشته، اشاره‌ی درستی کرده که ادبیات جهان به سرعت پیش می‌رود و ترجمه‌های اندک ما اصلا ما را به آن سرعت نمی‌رساند. حالا با این حرکت کند برویم و کتاب‌های تکراری ترجمه کنیم، دیگر خیلی حرف است! با وجود بی‌شمار آثار ترجمه‌نشده، حیف است که مترجمان این کشور به دنبال ترجمه‌ی چندباره یک اثر می‌روند و این موضوع باعث عقب‌افتادگی ادبیات می‌شود.

حسینی‌زاد در بخش دیگری از گفت‌وگو در رابطه با اوضاع و احوال ادبیات امروز ایران نیز گفت: فکر می‌کنم نویسندگان باید مقداری با ادبیات جهان آشنا شوند تا بتوانیم در آینده در ادبیات حرفی برای گفتن داشته باشیم، ولی در حال حاضر من تمایل شدیدی بین نویسنده‌ها می‌بینم که ادبیات اواخر قرن نوزدهم و نیمه‌ی قرن بیستم اروپا را تمرین کنند! ادبیات ما از ادبیات جهان دور و دورتر می‌شود. نویسندگان تنها با آشنا شدن با ادبیات روز جهان می‌توانند خود و ادبیات ایران را متحول کنند. ما که از ازل فرهنگ کتاب‌خوانی نداریم، حالا با تکرار مکررات و بازسازی ادبیات از مدافتاده‌ی غربی چه کمکی به جذب مخاطب می‌کنیم؟

او در ادامه با بیان این‌که در ابتدا بیش‌تر علاقه‌اش به سمت نویسندگی بوده است، در این‌باره نیز اظهار کرد: علاقه‌ی اصلی‌ام نوشتن بود و در ادامه به ترجمه وارد شدم که بتوانم بیش‌تر بنویسم؛ ولی الآن این دو مکمل هم هستند، مثلا در ترجمه همان کشفی را می‌کنم که در نوشتن. برخی اوقات نیز وقتی از یکی از این دو دلم می‌گیرد، به سراغ دیگری می‌روم و یا اگر در ترجمه ایده‌ی خوبی به ذهنم برسد، سعی می‌کنم بنویسم.

محمود حسینی‌زاد، داستان‌نویس و مترجم ادبیات آلمانی، متولد 19 فروردین‌ماه سال 1325 در شهرستان فیروزکوه است. ارکستر زنان آشویتز (آرتور میلر)، تک‌پرده‌ای‌ها (برتولت برشت)، حمایت از هیچ (هارتموت لانگه)، گذران روز (داستان‌های یودیت هرمان، اینگو شولتسه، یولیا فرانک، زیبیله برگ)، سیاهان، حمایت از هیچ (نوول‌های هارتموت لانگه)، مقبره‌دار و مرگ (داستان‌های کافکا، مان، توما، بول، برشت، ...) قاضی و جلادش - قول - سوءظن (سه رمان پلیسی فردریش دورنمات)، این سوی رودخانه ادر (یودیت هرمان)، مثلا برادرم (اووه تیم)، آلیس (یودیت هرمان)، آگنس (پتر اشتام)، آسمان خیس (داستان‌هایی از یودیت هرمان، اینگو شولتسه، امینه سوگی ازدامار، پتر اشتام، برنهاردت شلینک) و همچنین سیاهی چسبناک شب (مجموعه داستان) و این برف کی آمده (مجموعه داستان) از جمله آثار منتشرشده‌ی او هستند. نمایشنامه‌های «نهاده سر غریبانه به دیوار» و «تگرگ آمد امسال برسان مرگ» هم از آثار او هستند که قرار بود زمانی اجرا شوند و نشدند.


منبع: ایسنا