صراط: گویی حافظه فعال رئیسجمهور آنقدر درگیر این مسئله
است که در بین هر صحبت از قبل آماده شدهای این موضوع نیز مشهود است. چند
ماه پیش احمدینژاد در تلویزیون اعلام کرد «بابا مقام معظم رهبری
میفرمایند بنده یک رأی بیشتر ندارم.» مخاطب از این جمله چه برداشتی باید
بکند؟ مخاطب میپرسد مگر قرار است رهبری بیش از یک رأی داشته باشد؟
یا مگر قرار است رهبری بدون رأی مردم کسی را به کرسی قدرت برساند؟ بعد از اعلام مجدد مقام معظم رهبری در مشهد مبنی بر اینکه: رهبری هم یک رأی دارد و تا روزی که به صندوق انداخته شود هیچ کس از آن خبر ندارد (این را مقام معظم رهبری در سالهای پیش هم بارها اعلام فرمودهاند) مجدداً احمدینژاد در جمع مردم سمنان اعلام کرد مقام معظم رهبری فرمودند من یک رأی دارم و سپس با تفسیری انحرافی گفت (مضمون) نگویند رهبری گفته کی بیاید و کی نیاید.
اولاً معلوم نیست خطاب احمدینژاد در جمع مردم با کیست و با طرح آن در جمع مردم دنبال چه نتیجهای است؟ اما خواص جامعه میدانند که همه عصبانیت احمدینژاد این است که قرار است یک نفر (احتمالاً) رد صلاحیت شود. این برداشت قطعاً درست و دقیق است چرا که در ۳۴ سال گذشته چنین سخنانی از وی هرگز صادر نشده است. اما سؤال این است که یک رأی رهبری چه ربطی به تأیید یا رد افراد توسط مراجع قانونی دارد؟ رأی رهبری در هنگام برگزاری انتخابات معنی مییابد و چه ربطی به بررسی وضعیت کاندیداها دارد؟ منظور رهبری این است که من از کسی حمایت نمیکنم و میخواهد این پیام را به ملت برساند که کسی خود را کاندیدای بنده معرفی نکند و به کسی به عنوان کاندیدای بنده رأی ندهید. چرا که رهبری کاندیدا ندارد، بلکه شاخص دارد.
بنابراین این جمله رهبری را که من یک رأی دارم، نباید خرج رد و تأیید افراد کنیم که دور از اخلاق و نوعی تحلیل انحرافی و فشار ناشیانه است. مگر بررسی کاندیداها مکانیزم و ضوابط ندارد که رهبری بخواهد در این زمینه خرج شود. سؤال دوم اینکه باید به آقای احمدینژاد گفت جنابعالی هم مثل رهبری یک رأی دارید و بقیه هم همین طورند، شما چرا میخواهی به زور کسی را از فیلتر نظام عبور دهی؟ با عرض معذرت باید گفت مشی احمدینژاد در سخن گفتن و شبههافکنی در بین مردم و تلاش برای تولید فشار مردمی برای تأیید مشایی، عین حرکت قانونگریزی و تکفهمی
این جمله رهبری را که من یک رأی دارم، نباید خرج رد و تأیید افراد کنیم که دور از اخلاق و نوعی تحلیل انحرافی و فشار ناشیانه است.
و رجوع موسوی به مردم در فردای انتخابات ۱۳۸۸ است و در این موضوع (مسئلهای که باید با قانون بررسی شود به مردم کشاندن) با وی در یک مسیر مشترک حرکت میکند.
حتی در افتتاح بیمارستان محب کوثر تهران در روز شهادت حضرت زهرا (س) مجدد احمدینژاد در یک مکان بیربط میگوید« کسی فکر نکند که از ۷۰ میلیون نفر بهتر میفهمد» بعد میبیند که انگار ناجور گفته، بلافاصله میگوید «البته جایگاه رهبری جداست» و سپس میگوید «وقتی میتوانیم شاهد حماسه باشیم که به مردم اعتماد کنیم و به آنها فرصت دهیم و موانع را برداریم».
در پاسخ به این تفسیر وارونه باید گفت آن کسی که نباید فکر کند از ۷۰ میلیون بهتر میفهمد کیست؟ اینجا دیگر سخن لاریجانی و قالیباف و هاشمی نیست، مرجع مدنظر شما یک مرجع بالادستی است که شما را قبلاً تأیید کرده است و رقیب شما را هم تأیید کرده است. اما سخن اینجاست که رد احتمالی مطلوب جنابعالی به معنی بیاعتمادی به مردم است یا بیاعتمادی به یک خط فکری مشکوک در حوزه تشیع است؟ و باید از آقای احمدینژاد پرسید شما حق دارید که تریبونهای رسمی نظام را خرج دفاع از یک فرد کنید که هنوز نه قدمی برای ورود برداشته و نه رسماً ردصلاحیت شده است؟ کدام رئیسجمهور برای بعد از خودش اینگونه عریان سخن گفته است؟ آنان که متهم به قدرت توسط شما شدند اینگونه با نظام برخورد کردند؟ از احمدینژاد باید پرسید کدام موانع باید برداشته شود؟ واقعاً کسی که در جایگاه ریاستجمهوری است میتواند برای بزرگ کردن یک نفر، خود را این قدر تقلیل دهد.
بدون شک مدنظر احمدینژاد نهادهای قانونی نظام هستند. چطور رئیسجمهوری که خود از این سیستم بیرون آمده و حتی در دوره شهرداری به این نهاد کمک مالی کرده تا وظایفش را بهتر انجام دهد، اکنون برای یک نفر قیصریه را به آتش میکشد؟ باید احمدینژاد باور نماید که وی در خراب کردن مشایی نقش مهمتری از خود مشایی بازی کرده است.
اگر احمدینژاد میخواهد زحماتش و خودش در دل مردم ماندگار بماند باید آبرومندانه و بدون سر و صدا در روز معین قدرت را ترک کند، فردای کشور و نظام را به خود نظام بسپارد و به عنوان یک فرد عادی روز انتخابات همانند رهبری یک رأی دارد و آن را به هر کس خواست بدهد و تریبونهای رسمی را برای سخن گفتن از کشور، انقلاب و فضای بینالملل واگذارد و تا مرحله فردپرستی و عشق غیرمتعارف پیش نرود، دوستی شخصی خود را با جناب مشایی داشته باشد و این روابط شخصی را از وظایف حاکمیتی جدا کند. اگر از دیدگاه و فهم خودش ظلمی را میبیند، به آن انسان کاملی که معتقد است واگذارد، چرا که عزت فقط از خدا، رسول و مؤمنان است، عزت را غیر خدا هیچ کس نمیتواند بدهد و بگیرد. شاید عدم کاندیداتوری مشایی مصلحت وی باشد و طبق قرآن خود انسان از این مصلحت و آنچه به نفعش هست بیخبر است. میشود اینگونه هم فکر کرد.
یا مگر قرار است رهبری بدون رأی مردم کسی را به کرسی قدرت برساند؟ بعد از اعلام مجدد مقام معظم رهبری در مشهد مبنی بر اینکه: رهبری هم یک رأی دارد و تا روزی که به صندوق انداخته شود هیچ کس از آن خبر ندارد (این را مقام معظم رهبری در سالهای پیش هم بارها اعلام فرمودهاند) مجدداً احمدینژاد در جمع مردم سمنان اعلام کرد مقام معظم رهبری فرمودند من یک رأی دارم و سپس با تفسیری انحرافی گفت (مضمون) نگویند رهبری گفته کی بیاید و کی نیاید.
اولاً معلوم نیست خطاب احمدینژاد در جمع مردم با کیست و با طرح آن در جمع مردم دنبال چه نتیجهای است؟ اما خواص جامعه میدانند که همه عصبانیت احمدینژاد این است که قرار است یک نفر (احتمالاً) رد صلاحیت شود. این برداشت قطعاً درست و دقیق است چرا که در ۳۴ سال گذشته چنین سخنانی از وی هرگز صادر نشده است. اما سؤال این است که یک رأی رهبری چه ربطی به تأیید یا رد افراد توسط مراجع قانونی دارد؟ رأی رهبری در هنگام برگزاری انتخابات معنی مییابد و چه ربطی به بررسی وضعیت کاندیداها دارد؟ منظور رهبری این است که من از کسی حمایت نمیکنم و میخواهد این پیام را به ملت برساند که کسی خود را کاندیدای بنده معرفی نکند و به کسی به عنوان کاندیدای بنده رأی ندهید. چرا که رهبری کاندیدا ندارد، بلکه شاخص دارد.
بنابراین این جمله رهبری را که من یک رأی دارم، نباید خرج رد و تأیید افراد کنیم که دور از اخلاق و نوعی تحلیل انحرافی و فشار ناشیانه است. مگر بررسی کاندیداها مکانیزم و ضوابط ندارد که رهبری بخواهد در این زمینه خرج شود. سؤال دوم اینکه باید به آقای احمدینژاد گفت جنابعالی هم مثل رهبری یک رأی دارید و بقیه هم همین طورند، شما چرا میخواهی به زور کسی را از فیلتر نظام عبور دهی؟ با عرض معذرت باید گفت مشی احمدینژاد در سخن گفتن و شبههافکنی در بین مردم و تلاش برای تولید فشار مردمی برای تأیید مشایی، عین حرکت قانونگریزی و تکفهمی
این جمله رهبری را که من یک رأی دارم، نباید خرج رد و تأیید افراد کنیم که دور از اخلاق و نوعی تحلیل انحرافی و فشار ناشیانه است.
و رجوع موسوی به مردم در فردای انتخابات ۱۳۸۸ است و در این موضوع (مسئلهای که باید با قانون بررسی شود به مردم کشاندن) با وی در یک مسیر مشترک حرکت میکند.
حتی در افتتاح بیمارستان محب کوثر تهران در روز شهادت حضرت زهرا (س) مجدد احمدینژاد در یک مکان بیربط میگوید« کسی فکر نکند که از ۷۰ میلیون نفر بهتر میفهمد» بعد میبیند که انگار ناجور گفته، بلافاصله میگوید «البته جایگاه رهبری جداست» و سپس میگوید «وقتی میتوانیم شاهد حماسه باشیم که به مردم اعتماد کنیم و به آنها فرصت دهیم و موانع را برداریم».
در پاسخ به این تفسیر وارونه باید گفت آن کسی که نباید فکر کند از ۷۰ میلیون بهتر میفهمد کیست؟ اینجا دیگر سخن لاریجانی و قالیباف و هاشمی نیست، مرجع مدنظر شما یک مرجع بالادستی است که شما را قبلاً تأیید کرده است و رقیب شما را هم تأیید کرده است. اما سخن اینجاست که رد احتمالی مطلوب جنابعالی به معنی بیاعتمادی به مردم است یا بیاعتمادی به یک خط فکری مشکوک در حوزه تشیع است؟ و باید از آقای احمدینژاد پرسید شما حق دارید که تریبونهای رسمی نظام را خرج دفاع از یک فرد کنید که هنوز نه قدمی برای ورود برداشته و نه رسماً ردصلاحیت شده است؟ کدام رئیسجمهور برای بعد از خودش اینگونه عریان سخن گفته است؟ آنان که متهم به قدرت توسط شما شدند اینگونه با نظام برخورد کردند؟ از احمدینژاد باید پرسید کدام موانع باید برداشته شود؟ واقعاً کسی که در جایگاه ریاستجمهوری است میتواند برای بزرگ کردن یک نفر، خود را این قدر تقلیل دهد.
بدون شک مدنظر احمدینژاد نهادهای قانونی نظام هستند. چطور رئیسجمهوری که خود از این سیستم بیرون آمده و حتی در دوره شهرداری به این نهاد کمک مالی کرده تا وظایفش را بهتر انجام دهد، اکنون برای یک نفر قیصریه را به آتش میکشد؟ باید احمدینژاد باور نماید که وی در خراب کردن مشایی نقش مهمتری از خود مشایی بازی کرده است.
اگر احمدینژاد میخواهد زحماتش و خودش در دل مردم ماندگار بماند باید آبرومندانه و بدون سر و صدا در روز معین قدرت را ترک کند، فردای کشور و نظام را به خود نظام بسپارد و به عنوان یک فرد عادی روز انتخابات همانند رهبری یک رأی دارد و آن را به هر کس خواست بدهد و تریبونهای رسمی را برای سخن گفتن از کشور، انقلاب و فضای بینالملل واگذارد و تا مرحله فردپرستی و عشق غیرمتعارف پیش نرود، دوستی شخصی خود را با جناب مشایی داشته باشد و این روابط شخصی را از وظایف حاکمیتی جدا کند. اگر از دیدگاه و فهم خودش ظلمی را میبیند، به آن انسان کاملی که معتقد است واگذارد، چرا که عزت فقط از خدا، رسول و مؤمنان است، عزت را غیر خدا هیچ کس نمیتواند بدهد و بگیرد. شاید عدم کاندیداتوری مشایی مصلحت وی باشد و طبق قرآن خود انسان از این مصلحت و آنچه به نفعش هست بیخبر است. میشود اینگونه هم فکر کرد.