صراط: معادله انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ از همین حالا تا حدود زیادی واضح است اگرچه
بازیگران مختلف سعی فراوان کردهاند و میکنند تا بازی اصلی خود را مخفی
نگهدارند.
جریان فتنه اکنون تلاش میکند به خود بباوراند ۲۴ خرداد فرصتی بیبدیل است که نباید به هیچ قیمت از آن صرفنظر کرد. این البته ظاهر کار است. در واقع هر کدام از سران قدرت در این جبهه کیسهای متفاوت برای این انتخابات دوختهاند. هاشمیرفسنجانی ولو اینکه سعی میکنند او را به نتیجهای متفاوت برسانند اما میداند پا گذاشتن در این صحنه یعنی آخرین و البته سنگینترین باخت، باختی که پس از آن هیچ چیز باقی نخواهد ماند. محمد خاتمی نیز همینطور. یقینا نه برای خاتمی و نه برای هاشمی مساله اصلی این نیست که مراعات نظام را میکنند یا نمیخواهند فضای کشور را به هم بریزند، اینها تعارفات است. مساله اصلی این است که میدانند رای ندارند و میدانند ملت بنا نیست به اندازه ۸ یا ۱۶ سال، یا حتی میشود گفت ۲۴ سال، عقبگرد کند. ملت ممکن است در چاله باشد ولی هنوز فرق چاه و چاله را میداند.
آقای احمدینژاد اما تصور میکند میتواند همچنان پس از ۸ سال از پاسخ دادن به این سوال طفره برود که برای حل مشکلاتی که ادعا میکند «دیگران» مسببان اصلی آن بودهاند چه کرده است. استراتژی میخواستم و نگذاشتند پوسیدهتر از آن است که بتوان دوباره پوستینی از آن دوخت، روی آن نشست و معرکه گرفت. مردم دیدهاند او مبسوطالیدترین رئیسجمهور کشور بوده است و حالا از او نمیپذیرند که ۲ماه مانده به انتخابات باز هم در کشور دوره بیفتد و وعده حل مشکل بیکاری، ازدواج، مسکن، آب و از این قبیل را بدهد. حالا وقت پاسخ دادن درباره وعدههای گذشته است نه طرح وعدههای جدید آن هم برای مردمی که آموختهاند فرق بهانه و استدلال را.
طبعا آسانترین کار این است که آقای رئیسجمهور بگردد و این و آن را به عنوان مقصر مشکلات معرفی کند. ایرادی هم ندارد. مهم این است که بداند حتی اگر در اینکه کسانی را از چشم خلایق بیندازد موفق باشد، در اینکه این انرژی منفی را برای خود یا برای دردانهاش بدل به سرمایه رای کند، موفق نخواهد بود. آنچه مردم میخواهند حل مشکلاتشان است نه بهانهتراشیهایی از این قبیل که آقای رئیسجمهور بگوید زورش به محافل پشت پرده نمیرسد یا اینکه برگ رو کند که فلانی و بهمانی این مشکلات را دارند. این محافل آن روز که آقای رئیسجمهور هر چه میخواست میکرد، منحل میکرد، تاسیس میکرد، میگرفت، میداد و... کجا بودند؟ مردم خواهند پرسید اگر احمدینژاد نتوانست چرا مشایی باید بتواند؟ بنابراین استراتژی سیاهنمایی و به گروگان گرفتن مشکلات نظام حداکثر کاری که میکند این است که آب در آسیاب دشمنانی بریزد که اکنون صبح تا شام هیچ کاری ندارند جز اینکه برای احمدینژاد سوت و کف بزنند و خنجرهای آخته خود را آبدیدهتر کنند تا با اطلاعات و بهانهها و ملاتهای جدیدی که احمدینژاد به آنها میدهد ضربههای کاریتری به نظام بزنند. اجازه بدهید صریح بگویم. با این راهبرد، احمدینژاد عمله اپوزیسیون خواهد بود نه قهرمان ملی یا برنده انتخابات. مردم به دنبال کسی میگردند که بتواند مشکلاتشان را حل کند و احمدینژاد اکنون دست در دست مشایی دوره افتاده و با صدای بلند میگوید نه خودش آن آدم است و نه مشایی خواهد بود. ضدتبلیغی از این بالاتر گمان نمیکنم ممکن باشد؛ بگذار آقای احمدینژاد خیال کند در حال بسیج توده علیه نخبگان است! نتیجه تقریبا روشن است. مردم در نهایت پای کار کسی خواهند آمد که به دنبال تزریق آرامش به کشور باشد نه تشدید دعوا، بتواند همه امکانات نظام را برای حل مشکلات مردم پای کار بیاورد، رقابت را تبدیل به همکاری کند نه کینه، نه اپوزیسیون نظام بلکه معتمد نظام و قادر به تشریک مساعی با آن باشد و به جای شرخری- آن هم در مقابل سیستمی که اگر یک ویژگی داشته باشد این است که باج دادن بلد نیست- به زبان مردمان متمدن حرف بزند.
جریان فتنه اکنون تلاش میکند به خود بباوراند ۲۴ خرداد فرصتی بیبدیل است که نباید به هیچ قیمت از آن صرفنظر کرد. این البته ظاهر کار است. در واقع هر کدام از سران قدرت در این جبهه کیسهای متفاوت برای این انتخابات دوختهاند. هاشمیرفسنجانی ولو اینکه سعی میکنند او را به نتیجهای متفاوت برسانند اما میداند پا گذاشتن در این صحنه یعنی آخرین و البته سنگینترین باخت، باختی که پس از آن هیچ چیز باقی نخواهد ماند. محمد خاتمی نیز همینطور. یقینا نه برای خاتمی و نه برای هاشمی مساله اصلی این نیست که مراعات نظام را میکنند یا نمیخواهند فضای کشور را به هم بریزند، اینها تعارفات است. مساله اصلی این است که میدانند رای ندارند و میدانند ملت بنا نیست به اندازه ۸ یا ۱۶ سال، یا حتی میشود گفت ۲۴ سال، عقبگرد کند. ملت ممکن است در چاله باشد ولی هنوز فرق چاه و چاله را میداند.
آقای احمدینژاد اما تصور میکند میتواند همچنان پس از ۸ سال از پاسخ دادن به این سوال طفره برود که برای حل مشکلاتی که ادعا میکند «دیگران» مسببان اصلی آن بودهاند چه کرده است. استراتژی میخواستم و نگذاشتند پوسیدهتر از آن است که بتوان دوباره پوستینی از آن دوخت، روی آن نشست و معرکه گرفت. مردم دیدهاند او مبسوطالیدترین رئیسجمهور کشور بوده است و حالا از او نمیپذیرند که ۲ماه مانده به انتخابات باز هم در کشور دوره بیفتد و وعده حل مشکل بیکاری، ازدواج، مسکن، آب و از این قبیل را بدهد. حالا وقت پاسخ دادن درباره وعدههای گذشته است نه طرح وعدههای جدید آن هم برای مردمی که آموختهاند فرق بهانه و استدلال را.
طبعا آسانترین کار این است که آقای رئیسجمهور بگردد و این و آن را به عنوان مقصر مشکلات معرفی کند. ایرادی هم ندارد. مهم این است که بداند حتی اگر در اینکه کسانی را از چشم خلایق بیندازد موفق باشد، در اینکه این انرژی منفی را برای خود یا برای دردانهاش بدل به سرمایه رای کند، موفق نخواهد بود. آنچه مردم میخواهند حل مشکلاتشان است نه بهانهتراشیهایی از این قبیل که آقای رئیسجمهور بگوید زورش به محافل پشت پرده نمیرسد یا اینکه برگ رو کند که فلانی و بهمانی این مشکلات را دارند. این محافل آن روز که آقای رئیسجمهور هر چه میخواست میکرد، منحل میکرد، تاسیس میکرد، میگرفت، میداد و... کجا بودند؟ مردم خواهند پرسید اگر احمدینژاد نتوانست چرا مشایی باید بتواند؟ بنابراین استراتژی سیاهنمایی و به گروگان گرفتن مشکلات نظام حداکثر کاری که میکند این است که آب در آسیاب دشمنانی بریزد که اکنون صبح تا شام هیچ کاری ندارند جز اینکه برای احمدینژاد سوت و کف بزنند و خنجرهای آخته خود را آبدیدهتر کنند تا با اطلاعات و بهانهها و ملاتهای جدیدی که احمدینژاد به آنها میدهد ضربههای کاریتری به نظام بزنند. اجازه بدهید صریح بگویم. با این راهبرد، احمدینژاد عمله اپوزیسیون خواهد بود نه قهرمان ملی یا برنده انتخابات. مردم به دنبال کسی میگردند که بتواند مشکلاتشان را حل کند و احمدینژاد اکنون دست در دست مشایی دوره افتاده و با صدای بلند میگوید نه خودش آن آدم است و نه مشایی خواهد بود. ضدتبلیغی از این بالاتر گمان نمیکنم ممکن باشد؛ بگذار آقای احمدینژاد خیال کند در حال بسیج توده علیه نخبگان است! نتیجه تقریبا روشن است. مردم در نهایت پای کار کسی خواهند آمد که به دنبال تزریق آرامش به کشور باشد نه تشدید دعوا، بتواند همه امکانات نظام را برای حل مشکلات مردم پای کار بیاورد، رقابت را تبدیل به همکاری کند نه کینه، نه اپوزیسیون نظام بلکه معتمد نظام و قادر به تشریک مساعی با آن باشد و به جای شرخری- آن هم در مقابل سیستمی که اگر یک ویژگی داشته باشد این است که باج دادن بلد نیست- به زبان مردمان متمدن حرف بزند.