گفته می شود ملک عبدالعزیز بنیانگذار رژیم وهابی آل سعود در عربستان در یکی از نشست های خود گفته بود: « دین همانند پرندهای آزاد است، هر کس که آن را صید کند، آن را از آن خود کرده است ».
جمله قابل تاملی است که از زبان نخستین سیاستمدار معاصر عرب در منطقه بیرون آمده و توانسته است با این سیاست ، قشر مذهبیِ متحجر ، متعصب و تندرو جامعه نجد و حجاز را در کنترل خود بگیرد و با درایت خود این تهدید بالفطره برای تاج و تخت خود را به فرصتی استثنایی تبدیل کند که بسیار هم در این زمینه موفق بوده است.
صرف نظر از وابستگی قبیله ای میان آل سعود و محمد بن عبدالوهاب ( بنیانگذار ایدئولوژی انحرافی وهابیت )، بی شک دست به دست شدن قدرت میان فرزندان فاسد ملک عبدالعزیز در سایه حضور وهابی های متحجر و ادامه این حکومت مستبد به مدَت بیش از یک قرن ، ثمره بکارگیری سیاست بنیانگذار پادشاهی عربستان است که با کمک انگلیس توانست این مذهب «ساخته استعمار» را در مشت خود بگیرد و هرگاه هم بخواهد ، از آن برای محقق ساختن اهداف داخلی و خارجی خود استفاده کند.
اگر به کارنامه پادشاهان سعودی در طول یک قرن اخیر نگاهی بیندازیم و مسائل دینی آنها را در دوران حکومتشان چه در نهان و چه در عیان مورد ارزیابی و مداقه قرار دهیم خواهیم دید که آنها در آشنایی با احکام و آموزه های دینی در پایین ترین سطح قرار دارند ، آنها گاهی هم رفتارهایی خارج از چارچوب شرع از خود نشان داده اند اما همه رفتارهای خلاف شرعشان توسط مفتی های درباری توجیه می شود. دست دادن با زنان نامحرم ، شرکت در مهمانی هایی که در آن شراب سِرو می شود ، خواندن نادرست آیات قرآن در مجالس اسلامی و عربی و ... از جمله رفتارهای پیش پا افتاده همه پادشاهان سعودی از آغاز حکومت آل سعود تاکنون بوده است که نشانگر ترکیب بی تقوایی و تظاهر به دین نزد همه آنهاست.
پادشاهان سعودی به خوبی دریافتهاند که برای رسیدن به اهداف خود باید وهابیت را در مشت خود بگیرند تا قدرت و مذهب را به دو لبه قیچی تبدیل کنند و در هر زمان و مکانی از حرکت باز نایستند و هر مزاحمی را از سر راه بردارند. علمای وهابی و مفتیان درباری نیز به همین اندازه از قدرت پادشاهان خود برای ادامه حیات ننگین خود استفاده می کنند و در زمان و مکان لازم با صدور فتواهای سیاسی خود ، عملکردهای غیر موجه حکام خود را توجیه می کنند.
وقوع بهار عربی در منطقه و در اختیار داشتن ابزارهای متنوع رسانهای از سوی کشورهایی از قبیل عربستان و قطر ، این دو کشور را بر آن داشته تا با موج سواری بر انقلاب ها و اعزام نیروهای شبه نظامی - با انگیزه جهاد - به کشورهای منطقه ، اوضاع امنیتی آن کشورها را برهم بزنند و با این سیاست بتوانند به اهداف راهبردی خود دست یابند. حاکمان عربستان با غنیمت شمردن اوضاع بهم ریخته کشورهای منطقه و برای اینکه بر فسادهای بی شمار شاهزادگان سعودی سرپوش بگذارند و نیز رنگ و بوی دینی به سیاست های خود بدهند تا افکار عمومی را از زیر ذره بین قرار دادن خاندان سعود منحرف کنند ، فریاد یاری اهل سنت در عراق و سوریه می دهند.
در این میان قطری ها به رهبری شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی و به لطف ثروت افسانه ای این کشور گازی و نفتی ، خود را بی انگیزه در تاثیرگذاری بر اوضاع نابسامان منطقه نمی بینند و گاهی نیز شانه به شانه برادر بزرگ تر خود (عربستان) در مسیر رهبری مذهبی جریان سلفی و ایدئولوژی وهابی در جهان گام برمی دارد.
قطری ها در تقسیم بندی های مذهبی و در مقایسه با سایر کشورهای منطقه به طور رسمی اخوانی نیستند با وجودی که قطر تلاش های بسیاری انجام می دهد تا این کشور به مرکز اسلام سیاسی و کانون جماعت اخوان المسلمین و مرکز جذب آنها مبدل شود، اما قطریها هیچ گاه طی اظهار نظرهای رسمی اعلام نکرده اند که تفکر و اندیشه های اخوان المسلمین را می پذیرند و نماینده اسلام سیاسی هستند.
با این حال و با توجه به عملکرد عربستان سعودی و نوع خشن تفکر مذهبی خود در داخل و خارج ، دقیقاً مشخص نیست که قطر کدام نسخه از وهابیت را برای خود بر خواهد گزید. ضمن اینکه شرایط موجود و فضای حاکم بر منطقه حکایت از آن دارد که قطری ها وهابیت نرم را انتخاب خواهند کرد که با طرح اخوان المسلمین سازگاری و همخوانی دارد.
برخی می گویند آینده نشان خواهد داد که طرح قطر آیا داخل این شبه جزیره کوچک را هدف قرار خواهد داد یا به طرحی خارجی مبدل می شود که شاخه های آن در منطقه امتداد خواهد یافت و مانع از محصور شدن آن در داخل قطر می شود. در حالی که تمامی برآوردها نشان می دهد که هدف عمق سعودی ها و جنگ با خاندان حاکم سعودی است. با این حال هنوز نمی توان به یقین گفت که طرح قطر آیا استراتژی بلند مدتی است که در بطن خود قصد دارد عربستان سعودی را تقسیم کند. این درحالی است که قطر دارای چشم داشت هایی مبنی بر توسعه و گسترش جغرافیایی خویش در دو منطقه نجد و احساء و داخل عربستان سعودی است و آنچه این چشم داشت ها و توسعه طلبی ها را توجیه خواهد کرد، پنهان کردن آنها در لفافه های دینی و مذهبی و اجتماعی است.
از سوی دیگر و با نگاهی به داخل این شبه جزیره کوچک ، بعید است قطری ها از این امر نگران باشند که عاملی که خود آن را ساخته و پرداخته کردند، یعنی اخوان المسلمین در داخل به چالشی نگران کننده علیه آنها تبدیل شود، به همین دلیل آنها در وهابیت و حنبلیسم نکاتی را دریافت کردند که به آنها مشروعیت دینی برای بقا در حکومت را اعطا می کند.
باید به این نکته توجه داشت که قطر برخلاف عربستان یا کویت و تا حدودی امارات عربی متحده در عرصه فرهنگی و رسانه ای فاقد تنوع و کثرت گرایی است. لیبرال ها و روشنفکران اسلامگرا در کویت دارای رأی و نظر هستند، اما در قطر هیچ اثری از آنها حتی با وجود داشتن تابعیت قطری ملاحظه نمی کنیم. فعالیت میدانی اخوان المسلمین در قطر علی رغم آن که در قطر تعداد زیادی اسلامگرای وابسته به جماعت اخوان المسلمین و یا طرفدار آنها وجود دارد، اما بسیاری از آنها فعالیتی ندارند که شهروندان قطری را جذب خود کنند و فعالیت آنها به مراکز مطالعاتی، دانشگاهی و شبکه الجزیره محدود می شود.
سؤال اینجاست: قطری ها وهابی اند و یا سلفی های حنبلی؟ شیخ حمد بن جاسم، وزیر خارجه و نخست وزیر قطر در یکی از حضورهایش در شبکه قطری الجزیره در 28 ژوئیه 2006 (5 مرداد 1385) اعلام کرد که او "وهابی" است. این اظهار نظر واکنش نسل جوان قطر را به دنبال داشت تا پس از آن انجمن های جوانان قطر به صحنه بحث و مناقشه برسر این موضوع تبدیل شود که آیا ما سلفی هستیم یا وهابی؟ اظهار نظرهای انجام شده در آن محافل و پایگاه های مختلف اینترنتی نشان داد که اکثر نسل جوان قطر خود را "حنبلی سلفی" می دانند و زمانی که از آنها پرسیده شود، وهابی هستید یا خیر؛ پاسخ هایشان متفاوت بود و قاطع نبود. در واقع آنها اگرچه برای ابن عبدالوهاب و آموزه هایش ارزش بالایی قائل بودند، اما از توصیف کردن خود به عنوان فردی وهابی نفرت داشتند. این امر نشان می دهد که وهابیت در جامعه قطر ساکن بوده و فعال نیست. با این حال نامگذاری بزرگ ترین مسجد دوحه به نام « محمد بن عبدالوهاب» و افتتاح آن توسط شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی امیر قطر تا حدودی مکنونات قلبی حاکمان قطر و موج سواری آنان بر شرایط مذهبی موجود در منطقه را نشان می دهد.
قطر فاقد رهبران اسلامگرای شاخص و بارز است این کشور تلاش کرده است، سلفی گری را به عرصه های محدودی همچون مساجد و وزارت امور اسلامی محصور کند و به آن اجازه ندهد تا به عرصه های دیگر نفوذ کند، این موجب شد تا سلفی گری وهابی قطری به الگویی برای دیگر کشورهای عربی همجوار قطر مانند بحرین و کویت تبدیل شود. در قطر دستگاه و نهاد مذهبی و دینی این کشور و مفتی های آن هیچ گاه نمی تواند با خاندان حاکم و حکومت رقابت کند. قطر به جز شیخ "یوسف القرضاوی" که بیش از آنکه نماد مفتی های سلفی وهابی در داخل کشور باشد، نماینده مذهبی قطر در خارج از این کشور است، با روحانیون و مفتی های فعالی در عرصه مذهبی، سیاسی و اجتماعی مواجه نیست که چالشی برای حکومت ایجاد کنند، به همین دلیل باید گفت که قطر فاقد روحانیون و مفتی های برجسته است.
سلفی گری و وهابیت باطنی یکسان دارد اما ظاهری متفاوت . گاه محاسنی بلند و پرپشت با ظاهری خشن و ساده به همراه دارد، گاه نیز در هیبتی شاهانه و در شمایل حکام امروزی عرب ظاهر می شود. نوع دوم سلفی گری که امروز آرامش منطقه را بهم زده و آتش فتنه را به جان مسلمانان انداخته همان وهابیت مدرنی است که امتداد یافته مذهب انحرافی و متحجر محمد بن عبدالوهاب است که می توان آنرا امروز بدون هیچ ماسک و نقابی در چهره امیر قطر دید . وهابیت مدرن امروزه نیازی به حفظ ظاهر مانند تکفیری های سوریه و عراق ندارد بلکه کافی است به دنبال تامین منافع شیطانی و بی پایان خود باشد تا به وظیفه خود عمل کرده باشد حال می خواهد در چهره یک شاه بی محاسن ظاهر شود و یا در چهره یک دانشمند به ظاهر روشنفکر.
حرکت شانه به شانه قطر و عربستان در بحران آفرینی های منطقه و سبقت گرفتن مفتی های درباری ریاض و دوحه از یکدیگر در صدور فتواهای تکفیری و فتنه افکنانه ، نشان دهنده تلاش این دو کشور برای به دست آوردن رهبری ایدئولوژیک این جریان بحران ساز در خاورمیانه است که در غیاب الازهر و تفکر دینی میانه رو می تواند موجب رشد سریع و خطرناک جریان سلفی و ایدئولوژی وهابی در جهان اسلام شود.اینک حاکمان عربستان و قطر که هرکدام به شکلی این پرنده آزاد (دین) را در چنگ خود گرفتار کرده اند ، هربلایی که خواسته اند تا کنون بر سر آن آورده اند ، آن را این روزها به عقابی خشن و کرکسی بی رحم و خون خوار تبدیل کرده اند تا با آن سینه مسلمانان سوریه و عراق را به جرم شیعه و علوی بودن بدرند و با خوردن جگر و قلب آنان فریاد «الله اکبر» پیروزی را سر بدهند.
یادداشت: سید محمود جوادی