ما در ایران درست وقتیکه دشمنان بخصوص در آمریکا، اسرائیل و انگلیس و ... از اعمال دولت هایمان خشمگین می شوند به این مفاهمه و شهود می رسیم که احتمالاً دولت در حال طیّ مسیر صحیحی است. بالعکس هنگامی که مقامات کشورهای متخاصم انقلاب اسلامی نسبت به یک عملکرد خاص خوشحال می شوند و برای آن به پایکوبی دست می زنند؛ به این حسّ هشدار آمیز نزدیک می شویم که احیاناً دولت و سیاسیّون راه درستی را انتخاب نکرده اند.
«مشرق» در مطلب قبلی با ادلّه ای روشن و روایی اثبات نمود "دیپلماسی هسته ای اصلاحات" از خطّ قرمزها و ایده آل های مجموعه نظام اسلامی خارج شده
بود و بر این مبنا از کاندیداهای ریاست جمهوری خواست برای جلب آراء؛ عقبگردهای
اصلاح طلبان در موضوع فناوری هسته ای را به پای رهبری معظّم انقلاب اسلامی
ننویسند.
و امّا اینجا برای آنهایی که هنوز نگاه خوش بینانه ای به "دیپلماسی هسته ای اصلاحات" دارند و آن را کارآمد فرض می کنند، یک بوتّه نقد دیگر را باز می نماییم.
یادآور می شود، مستندات تاریخی مورد بحث عموماً از کتاب تألیفی «حسن روحانی» (امنیت ملّی و دیپلماسی هسته ای) آورده شده است.
«ری تکیه» تحلیل گر ارشد آمریکایی و عضو برجسته «شورای روابط خارجی ایالات متّحده» (بالاترین مرجع تصمیم سازی در امور خارجی آمریکا) درست چند روز بعد از پایان «آلماتی 1» و بعد مواجهه با موفّقیت بینابین دیپلمات های ایرانی و غربی در «قزاقستان»؛ طیّ گزارشی مهم به تحلیل گام بعدی ایالات متّحده در «آلماتی 2» می پردازد.
وی در گزارشی برای
«اندیشکده شورای روابط خارجی ایالات متّحده» خواستار بازگشت به ماهیّت گفتگوها طبق
ایده اروپایی ها می شود و می نویسد: «طیّ ده سالی که آمال ایران، امنیّت و وساطت بین
الملل را تحت الشّعاع قرار داده، موفّق ترین مذاکرات توسّط وزرای امور خارجه کشورهای
فرانسه، آلمان، و انگلیس تحت نام E3 از 2003 تا 2005 م. صورت گرفت. در آن زمان ایران برای مذاکره و توافق
رضایت بخش دوجانبه آماده بود.
یکی از ابتکارات E3 این بود که تشخیص
داد موضوع هسته ای نمی تواند از مفهوم امنیّت جدا باشد. برای پیشبرد این دیپلماسی،
آنها نه تنها درباره تحریم های اقتصادی و تخلّف های هستهای ایران، بلکه درباره کل
موضوعات امنیّتی، گفتگوها را انجام دادند. با فرض اینکه راهکار دیپلماسی E3 موفّق ترین راهکار
بود بنابر این، مذاکره کنندگان باید راهبرد آن زمان را در نظر بگیرند.»
برای آنکه با مقامات اصلاح طلب درباره ترس توهّمی به مفاهمه رسید، می توان به قسمتی از خاطرات «حسن روحانی» در کتابش اشاره کرد: «مسئله اشغال عراق و سقوط «بغداد» هم اذهان همه را به خود مشغول کرده بود. کسی فکر نمی کرد رژیم «صدّام» ظرف سه هفته سقوط کند ... لذا عدّه ای مسحور قدرت نظامی به ویژه قدرت هوایی آمریکا شده بودند و تصوّر می کردند آمریکا به هر کشوری حمله کند، ظرف چند هفته می تواند حکومت آنجا را به سقوط بکشاند. وقتی آمریکا در عراق پیروز شد، فشارهای خود را نسبت به مسئله هسته ای ایران تشدید کرد ... نگرانی هایی در کشور شروع شد.» («امنیت ملّی و دیپلماسی هسته ای»- «حسن روحانی»- «مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص»-ص 58).
مذاکره در حقیقت یک میز تقسیم منافع است، در مذاکره ما شاهد یک معادله روشن از "بده- بستان" های متنوّع هستیم. دیپلمات ها پشت میز مذاکره چیزی درباره تئوری های کشورداری یا اعتقادات ایدئولوژیک و مبانی کشورداری نمی گویند، آنها یک خواست روشن دارند؛ اینکه چیزی بدهند تا یک چیز بگیرند. بی تردید تیم دیپلماتیک «حسن روحانی» و تیم تروئیکای اروپایی هم همین کار را کرده اند، مسئله ای که مطرح می شود این است که اگر این "کیک منافع" درست تقسیم شد، چرا طرف غربی از آن راضی بود امّا طرف ایرانی از آن همیشه احساس سرخوردگی می کرد؟
سلسله مذاکرات «جمهوری اسلامی» و تروئیکای سه کشور اروپایی (انگلیس- فرانسه- آلمان) بعد از «سعدآباد» به «بروکسل» و سپس به «پاریس» (آبانماه 1383 ه.ش) رسید. ایران در «پاریس» دو تعهّد مشخّص را پذیرفت: اوّل اینکه: «به عنوان اقدام دیگری برای اعتماد سازی، ایران به صورت داوطلبانه کلّیه فعّالیت های مرتبط با غنی سازی و بازفرآوری را که برای دوره مذاکرات ادامه خواهد داشت، اجرا می کند و تعلیق جامع خواهد بود» (یکی از بندهای توافق نامه به پیشنهاد تیم ایرانی) و دوم اینکه ایران پذیرفت، "ضمانت های عینی" ارائه خواهد کرد که برنامه هسته ای کشور صرفاً برای برنامه صلح آمیز است.
«علی باقری» (معاون
دبیر شورای عالی امنیت ملّی) اخیراً در نقد ادّاعاهای «روحانی» سخنرانی مفصّلی
ترتیب داد، وی در بخشی از این سخنرانی در باب توضیح مفهوم "تضمین عینی" می گوید: «در گفتگوها گفتند: "تضمین عینی" موقعی است که اگر هم شما بخواهید منحرف شوید، نتوانید و این
موقعی است که شما حتّی دانش هسته ای هم نداشته باشید. یکی از مسئولین اروپایی به ساعتی
که در مذاکره بوده اشاره می کند: این ساعت رو نگاه کنید. ما که می گوییم شما باید "تضمین عینی" بدهید؛ این است که در واقع اوّلاً باید جلوی حرکت عقربه های
ساعت را بگیرید (یعنی تعلیق فعّالیت ها)، که همین الآن دارید انجام می دهید. دوم باید
اجزای این ساعت را از هم جدا کنید. (گویا سیگاری دستش بوده، این سیگار را می کوبد در
جاسیگاری) سوم همه آنها را باید تخریب بکنید.»
مشکل تیم هسته ای دولت اصلاحات دقیقاً از همین جا بحرانی شد، زیرا "ضمانت عینی" یک بارِ حقوقی متعیّن داشت که قدرت چانه زنی طرف ایرانی را کاملاً محدود می کرد. "تضمین عینی" یعنی طرف گفتگو متعهّد می شود اقدام یا سلسله اقداماتی عملی برای اینکه از توافق منحرف نشود؛ را اعلام کند و البتّه این تضمین قاعدتاً باید از منظر طرف دوم مذاکره پذیرفته شود. بحران دوم این بود که معلوم نبود «دوره مذاکرات برای تمهیدات بلندمدّت» چه مقدار طول می کشد، چند ماه، چند سال یا ... . خود «روحانی» در کتابش می نویسد: «با ما شرط کردند که دوره مذاکره 6 تا 7 ماه باشد.».
بعد از این، تیم وقت
تصمیم گرفت مذاکرات فشرده و جداگانه ای را با اروپا و
آژانس ترتیب دهد، امّا هر چه جلوتر رفت بیشتر با واقعیّت های ملموس تعهّدات
«پاریس» آشنا شد. «روحانی» در سفر به اروپا با «ژاک شیراک» (رئیس جمهور وقت
فرانسه)، «گردهارد شرودر» (صدراعظم آلمان)، «یوشکا فیشر» (وزیر خارجه آلمان) دیدار
می کند تا درباره "ضمانت های عینی
ایران" به توافق برسند
(اسفندماه 1383 ه.ش).
«شیراک» در این دیدار به مسئول تیم ارشد مذاکره کننده
«جمهوری اسلامی» می گوید: «غنی سازی و بازفرآوری جز برای سلاح هسته ای فایده ندارد.
باید ببینیم که به نام استقلال
بدنبال راه خودتان هستید یا بر تمایل دنیا توجّه می کنید. موافقم که مذاکره
کنندگان به دنبال مصالحه باشند ولی
در مورد غنی سازی از خط قرمز عبور نخواهند کرد. اگر خودتان هم با وزرای خارجه سه کشور
جلسه بگذارید؛ نتیجه فرق نخواهد کرد.».
ملاقات «روحانی» و «فیشر» هم چندان تعریف نداشت، «روحانی» در کتابش در اینباره
می نویسد: «فیشر: برای ما در مرحله اوّل تضمین عینی به معنای عدم شروع غنی سازی است.
روحانی: در تهران در توافق «سعدآباد» در حضور شما در مصاحبه گفتم: تعلیق حدّاکثر یک
سال خواهد بود. فیشر: در مذاکرات چنین نبوده، در مذاکرات گفتیم فعلاً از مدّت تعلیق
حرفی نباشد.».
وی همچنین در رابطه با دیدار «شرودر» می نویسد: «روحانی: این مسئله، در کشور ما به "غرور ملّی" تبدیل شده است. اگر راه حل مورد رضایت مردم نباشد، پایدار نخواهد بود. شرودر: با کمال احترام نسبت به مردم ایران معتقدم که مردم شما اطّلاعی از مسائل اتمی ندارند، اگر «رهبری» خردمند به مردم خود بگوید این امری است که به لحاظ سیاسی و اقتصادی به صلاح شان نیست، آن ها خواهند پذیرفت. من راه حل دیگری نمی شناسم. روحانی: همانطور که سایر اعضای «N.P.T» حقّ تولید سوخت دارند، ما هم حق داریم و اجاز ه تحقیر ایران را نمی دهیم. شرودر: مسئله ما معاهدات بین المللی نیست، «N.P.T» اصلاً مهم نیست. مهم این است که از طریق اعتماد اروپا به ایران، جهان به ایران اعتماد پیدا کند. بدون اعتماد اروپا و جهان، امکان حل مسئله وجود ندارد. روحانی: شما می خواهید سوخت تولید نکنیم یا سلاح هسته ای؟ شرودر: ما هردو به لحاظ سیاسی آدم بالغی هستیم! صریح صحبت کنیم؛ «N.P.T» کافی نیست. برای ادامه کار، تنها یک راه را می بینیم؛ واقعاً مطمئن نیستم غیر از انصراف راه حل دیگری وجود داشته باشد.» («امنیت ملّی و دیپلماسی هسته ای»- «حسن روحانی»- «مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص»- فصل 8).
شکست سفر «روحانی»
به اروپا برخی مسئولین و کارشناسان در ایران را وارد شوک کرد، هر چند که جراید
حامی دولت خبرهای خوش تر و مواضع مقاومتی از «دبیر شورای عالی امنیت ملّی» مخابره
می کردند.
«روحانی» طیّ کنفرانس مطبوعاتی در 15/12/1383 درست چند روز پس از اتمام سفر اروپاییش می گوید: «اکنون توپ در زمین اروپاست!». امّا به نظر می رسید واقعیّت چیزی دیگری باشد، زیرا توپ در دورازه ایران بود و کسی را می خواست که توپ را از زمین ایران خارج کند. (البتّه چندی بعد آن نفر مستقیماً وارد میدان شد زیرا با دستور مستقیم رهبر معظّم انقلاب اسلامی مذاکرات با تروئیکای اروپا لغو شد.) ماجرا این بود که تیم ارشد دیپلماسی هسته ای دیگر قادر نبود به تنهایی توپ را از دروازه خودی در بیاورد، «روحانی» در واپسین تلاش ها در 4 فروردین ماه 1384 ه.ش نامه ای به وزرای خارجه سه کشور اروپایی ارسال کرد.
نامه طرف ایرانی در واقع راهی بود تا به مقامات تروئیکا نشان دهد تفسیر ایران از تعهّدات «پاریس» با تفسیر اروپایی ها متفاوت است. «روحانی» سعی کرد در این نامه 6 بند را در قالب تعریف طرف ایرانی از مفهوم "تضمین عینی" مطرح کند. لیکن پاسخ تروئیکا باز هم صریح و روشن است: «دیدگاه ما این است که متن صریح توافق «پاریس» بدون تفسیر یا شرایط دیگر، تنها مرجع برای طرف های توافق است.».
اصلاح طلبان می دانستند شکست در روند دیپلماسی هسته ای تا سالیان سال به عنوان یک نقطه منفی در کارنامه اصلاح طلبان ثبت خواهد شد،
بنابر این سعی کردند در ظاهر هم که شده برای پاسخ به مطالبات مردمی و نظام، ژست های شجاعانه و مقتدارانه را در دستور کار قرار دهند.
در نتیجه مورّخ
3/1/1384 اطراف مذاکره بار دیگر گرد میز «پاریس» می نشینند. در این مذاکرات مسئول
تیم دیپلماتیک ایران، «محمّدجواد ظریف» (سفیر وقت جمهوری اسلامی در «سازمان ملل
متّحد»)؛ طرحی را از طرف مقامات هسته ای ایران تسلیم طرف اروپایی می کند. با مشخّص
شدن عدم پذیرش این طرح توسّط تروئیکا در «کمیته راهبری هسته ای ایران- اروپا» طیّ
اوایل اردیبهشت ماه همان سال؛ نگرانی ها در کشور چندین برابر می شود و مقامات
اصلاح طلب این نشست را یک "شکست" عنوان می کنند.
همزمان «محمّد البرادعی» تمام امیدهای
دیپلمات های اصلاح طلب در «تهران» را نقش بر آب می کند (2/1/1384)، زیرا اعلان می
کند که آمريكا پيشنهاد «آژانس» در خصوص دادن "ضمانت هاي امنيتي" به ايران، در ازاي توقّف برنامه هاي اتمي را منتفي دانسته
است («پایگاه خبری آفتاب»- «مهمترین تحوّلات هسته ای ایران در سال 1384»). این
همان امیدی بود که برخی خیال می کردند با باز شدن پای آمریکا به مذاکرات تروئیکا،
تردیدهای اروپایی ها برای توافق با ایران حل می شود!
«روحانی» در حاشیه جلسه غیرعلنی به خبرنگاران پارلمانی می گوید: «هر زمان كه احساس كنيم مذاكرات فايده ندارد و اروپا به دنبال اتلاف وقت است و ما براي به نتيجه رسيدن مشكل داريم در همان زمان مذاكرات را قطع خواهيم كرد و اين كار قطعاً سقف زماني مشخصي ندارد» («پایگاه خبری آفتاب»- 31/1/1384).
ماجرا از این قرار بود که اصلاح طلبان هرگز دوست نداشتند نتیجه مدیریت شان بر «پرونده دیپلماتیک هسته ای ایران» به عنوان یک "غرور ملّی" به شکست بینجامد. آنها می دانستند شکست در روند دیپلماسی هسته ای تا سالیان سال به عنوان یک نقطه منفی در کارنامه اصلاح طلبان ثبت خواهد شد، بنابر این سعی کردند در ظاهر هم که شده برای پاسخ به مطالبات مردمی و نظام، ژست های شجاعانه و مقتدارانه را در دستور کار قرار دهند.
دست آخر نتیجه کارساز بودن هشدارهای دیپلمات های اصلاحات به تروئیکا به دور جدید مذاکرات در «ژنو» موکول می شود. لذا 4 خردادماه «حسن روحانی» در قامت مسئول پرونده هسته ای کشور همراه هیئتی وارد «ژنو» می شود. در این نشست طرف ایرانی از سه کشور اروپایی می خواهد، طرح پیشنهادی حلّ مسئله که قرار بوده در «پاریس» مطرح کنند و تا آن زمان طول کشیده؛ را ارائه دهند.
«روحانی» مذاکره کننده ارشد وقت، قسمتی از لین دیالوگ
را آورده است: «جک استراو (وزیر خارجه انگلیس): ما می توانیم فهرستی طولانی از اقداماتی
که باید انجام شود را ارائه دهیم. روحانی: آیا در طرحی که می خواهید بدهید، غنی سازی
برای ایران هست یا نه؟ استراو: موضع الآن ما این است که؛ نه! فیشر (وزیر خارجه آلمان):
سخت است به ایران تکنولوژی هسته ای بدهیم.
استراو: در زمینه غنی سازی داخل ایران و نه برای ایران. هیچ تعهّدی از قبل نمی توانیم بدهیم اگر شما می خواهید، غنی سازی داخل ایران داشته باشید. فیشر: اگر فکر می کردید ما می گوییم شما می توانید غنی سازی داشته باشید؛ اشتباه می کنید!». نهایتاً ماحصل «ژنو» این می شود که سه کشور اروپایی در طرح پیشنهادش تعجیل کنند و برای آن سقف زمانی تا تیر- مرداد آتی تعیین می گردد («پایگاه خبری آفتاب»- «مهمترین تحوّلات هسته ای ایران در سال 1384»).
لیکن علیرغم تفاهم
صورت گرفته در «ژنو» فیمابین «روحانی» و وزرای خارجه تروئیکا؛ نظر «جمهوری اسلامی»
کاملاً تغییر می کند، زیرا منابع خبری در ایران به نقل از افراد مطّلع ناشناس
اعلام کردند که: ايران به كشورهاي اروپايي تا ساعت 12:30 - بوقت گرينويچ- امروز (يكشنبه،
31 ژوئيه: 9 خرداد) فرصت داده كه پيشنهاد خود براي حلّ نگراني هاي برنامه هستهاي ايران
را ارائه كند. فردای همان روز نیز «سخنگوي وزارت خارجه ایران» هشدار داد كه اگر كشورهاي
اروپايي تا روز دوشنبه (اوّل اوت) پيشنهاد شان را اعلام نكنند، تعليق فعّاليت هاي غني
سازي در «تأسيسات اتمي اصفهان» از بامداد همان روز از سر گرفته خواهد شد.
شاید این عمل به هشدار رهبری معظّم انقلاب اسلامی بوده است که در دیدار با دانشجویان گفته بودند: «بنده گفتم که این روند عقب نشینی باید متوقّف و تبدیل شود به روند پیشروی و اوّلین قدمش هم باید در آن دولتی انجام بگیرد که این عقب نشینی در آن دولت انجام گرفت و همین کار هم شد.» (دیدار با دانشجویان یزد- 13/10/1386).
«حسن روحانی» با مشاهده
استنکاف تروئیکا دوباره دست به کار می شود و در نامه ای برای وزرای خارجه سه کشور
اروپایی می نویسد: «پس از این دوره طولانی مذاکرات و تمامی اقداماتی که برای اطمینان
سازی انجام دادیم و انعطاف هایی که نشان دادیم، هیچ توجیهی وجود ندارد که از ارائه
پیشنهادی که بتواند برای طرفین قابل قبول باشد؛ خود داری نمایید و در عوض چیزی را ارائه
دهید که ما انتخاب دیگری جز رد کردن آن نداشته باشیم.» (تیرماه 1384 ه.ش).
در مقابل موضع تروئیکا بدون هیچ تغییری برای «روحانی» کاملاً صریح و دردناک است: «مذاکره تنها می تواند براساس متن و مذاکرات پاریس باش؛. نصّی که آن جا هست را انجام می دهیم.».
نهایتاً در 14 مردادماه سه کشور اروپایی طرح خود را به طرف ایرانی ارسال می کنند، طرحی که در ازای امتیازاتی کوچک؛ همچنان خواستار تعلیق کامل و جامع فناوری هسته ای در ایران شد. بر اساس این طرح تروئیکا خواستار تعطيلي فعّاليت هاي هسته اي ايران، تعهّد به عدم خروج از «N.P.T» و تأمين سوخت هسته اي ايران از روسيه شده بود.
«محمّد البرادعی» (رئیس وقت «آژانس بین المللی انرژی اتمی») در کتاب خاطراتش از سه دوره ریاستش بر «آژانس اتمی» با عنوان: «عصر فریب: دیپلماسی هسته ای در عصر خیانت»، بخشی از این سرشکستگی سیاسی را اینچنین روایت می کند: «نه تنها پیشنهاد سه کشور اروپایی ناچیز بود، بلکه لحن توهین آمیزی داشت، تا جاییکه حتّی لحن متکبّرانه ای داشت. طرح تا جایی پیش رفت که قول داد، اروپایی ها دانشمندان ایرانی که در صورت تعلیق غنی سازی بیکار می شوند؛ را تحت پوشش قرار دهد.».
جالب اینکه خود «حسن روحانی» در نامه ای که به «البرادعی» در ارتباط با ردّ طرح تروئیکا ارسال می کند؛ چنین معترف می شود: «علیرغم همه تلاش های صادقانه و حدّاکثر انعطاف، پیشنهاد سه کشور اروپایی حقوق ایران برای توسعه صلح آمیز انرژی هسته ای را مورد توجّه قرار نمی دهد ... پیشنهاد در زمینه تقاضاها از ایران بسیار، معیّن و مشخّص؛ اما در مورد پیشنهادها به ایران، مضحک، کوتاه و نارساست. فقدان هرگونه تلاش برای ایجاد ظاهر متوازن، این پیشنهاد را به دستور استعماری "کاپیتولاسیون" شبیه می سازد. پیشنهاد یاد شده توهینی به تمام ملّت ایران است.» (مردادماه 1384 ه.ش).
در حقیقت «روحانی» در حال برچیدن میوه های تلخ و گزنده مدیریتش بر پرونده هسته ای کشور است.
بعد از این بازخوانی می توان فهمید ذوق اروپایی ها و آمریکایی ها از مذاکرات «سعدآباد» و ورند کلّی مدیریت اصلاح طلبان بر پرونده هسته ای، به چه دلیل است. آنها از این خوشحال بودند که ایران بدون گرفتن امتیاز یا سهم خاصّی بخش اعظم "کیک منافع" را در مذاکرات به طرف های اروپایی واگذار کرده بود.
«مارك لئونارد» (تحلیلگر انگلیسی)، در اين زمينه مي نويسد: «اروپایيان در مذاكرات خود به گونه نامعمولي، سختگير و خواستار تعليق غني سازي يا ارجاع پرونده به «شوراي امنيت» بودند. هدف ديپلماسي اروپا، كُند کردن برنامه هسته اي تهران به اندازه اي است كه اين كشور به مرحله بدون بازگشت فناوري هسته اي نرسد و تغييرات سياسي منجر به روي كارآمدن دولتي شود كه خواهان مذاكره با غرب باشد. ديپلماسي اروپايي تاكنون بسيار موفق بوده و توانسته ... ائتلاف ديپلماتيك جهاني عليه برنامه غني سازي تهران ترتيب دهد.» («برنامه اتمي ايران و ديپلماسي اروپايي از نگاه یک مؤسّسه انگليسی»- «خبرگزاری ايرنا»).
«آدام
ارلی» (معاون
وقت سخنگوی وزارت خارجه آمریکا) درباره مذاکرات «سعدآباد» بر خلاف اظهارات
«روحانی» که روند دیپلماسی هسته ای خود را طرحی هوشمند برای جدا کردن اروپا
از آمریکا می داند، می گوید: «وادار کردن ایران
به انجام چنین کاری نتیجه یک تلاش چند جانبه بود که ما خواهان آن بودیم و
به طور کامل
در آن شرکت داشتیم.» («خبرگزاری ایرنا»- 30/7/1382).
وی همچنین اظهار می دارد: «وزیران خارجه سه کشور اروپایی در مذاکرات خود در تهران هیچ امتیازی به ایران نداده اند.» («خبرگزاری ایرنا»- 2/8/1382).
«یوشکا فیشر» می گوید: «آلمان، فرانسه و انگلیس ضمن تلاش جهت گشودن راه بازگشت ایران به جامعه جهانی هیچ امتیازی به تهران نداده اند.» («خبرگزاری ایرنا»- 30/7/1382). همچنین روزنامه «فرانکورتر آلگماینه» حول صدور «بیانیه سعدآباد» چنین گزارش می دهد: «ایران در مناقشه بر سر برنامه اتمی خود کوتاه آمد» («نهضت ملّی هسته ای در ایران»- «مجتبی زارعی»، «سیّدحسین حجازی»).
«جک استراو» در کتاب خاطراتش درباره دیالوگ مذاکرات «سعدآباد» می نویسد: «درباره بسیاری از مفاد پیش نویس بیانیه توافق شده بود؛ فقط دشوارترین مسئله [تعلیق غنی سازی] کنار گذاشته شده بود. ایرانی ها امیدوار بودند که این ژیمناستیکِ کتبی که برای آن شهره عالمند، بتواند ترکی در دیوار سفتِ ما سه نفر ایجاد کند ...
این برنامه (دیدار وزرای خارجه تروئیکا با «محمّد خاتمی») با خوش بینی در جدول زمانی ساعت 10:30 صبح گنجانده شده بود. امّا 10:30 آمد و هنوز توافقی صورت نگرفته بود ... ناگهان دکتر «روحانی» اعلام کرد که وقتش است که همه برویم و رئیس جهمور را ببینیم. ما سه نفر به یکدیگر نگاه کردیم ... گفتم امّا چیزی وجود ندارد که به خاطرش دیدار کنیم.
«دومینیک» گفت برنامه های کاری
ما در هواپیما و فرودگاه آماده است و «یوشکا» گفت ما خیلی خوشحال می شویم که به کارمان
برسیم ... و همه از صندلیها بلند شدیم. بهت و حیرت بر چهره ایرانی ها نشسته بود. ایرانی
ها دور هم جمع شدند و شروع به تلفن زدن کردند (به تصوّر ما با مقامات ایرانی تماس می
گرفتند). کمی پلیکیدیم، برای تنفّس به باغ زیبا [سعدآباد] رفتیم. در نهایت، به داخل
دعوت شدیم. طفره رفتن های شفاهی جای خودش را به مذاکره جدّی و سخت داد؛ نتیجه، «بیانیه
تهران» بود!»
جالب اینکه «یوشکا فیشر» نیز در کتاب خاطراتش وقتی به مسئله «سعدآباد» می رسد، خاطره ای از آن روز یادآور می شود که شباهت بالایی به خاطره «استراو» دارد.
«استراو» : «در قطار بودم که «کمال خرّازی» زنگ زد... من به توالت رفتم و از آنجا گفتگو با وی را ادامه دادم.
درخواست داشت که اجازه بدهیم حدود 10 سانتریفیوژ برای فعّالیت های تحقیقاتی در ایران کار کنند که تأکید کردم، اجازه فعّال کردن 1 دستگاه سانتریفیوژ را هم به ایران نمی دهیم.»
«استراو» در جای
دیگری از خاطراتش می گوید: «در قطار بودم که «کمال خرّازی» (وزیر خارجه وقت ایران)
زنگ زد و گفت میخواهد درباره موضوع هسته ای کشورش صحبت کند. به او گفتم گوشی را نگه
دارد. من به توالت رفتم و از آنجا گفتگو با وی را ادامه دادم. درخواست داشت که اجازه
بدهیم حدود 10 سانتریفیوژ برای فعّالیت های تحقیقاتی در ایران کار کنند که تأکید کردم،
اجازه فعّال کردن 1 دستگاه سانتریفیوژ را هم به ایران نمی دهیم.»
اکنون تصمیم با سنجه انصاف است؛ اینکه روند مدیریت غیرحرفه ای و همراه با ترس و لرز دولت «خاتمی» و مسئول ارشد پرونده یعنی «حسن روحانی» در چارچوب حفظ "منافع ملّی"، کارآمد بوده یا خیر؟ با این حال سخت است که باور کنیم این روند یک سیر سالم، حرفه ای و شجاعانه بوده باشد.