صراط: انقلاب اسلامى در راستاى تحقق آرمانهاى بلند اسلامى و افق بلند بنیانگذار
آن، با انواع دشمنىهاى سردمداران کفر و نفاق و سلطهجویان ستمگر مواجه
بوده است که در این راستا گذر از گردنههاى حساس اوائل انقلاب، درسهاى
فراوانى را به همراه دارد. اینکه چرا دست تزویر، به کنارزدن پرده ظاهر
فریبش ناچار مىشود و علىرغم همه معاهدات و قوانین بینالمللى و انسانى به
ترور انسانهایى والا دست مىزند و اینکه در این مسیر جه کسانى را هدف
قرار مىدهد و.....همه و همه از این درسهاى قابل تأمل است. شکرانه نعمت
سلامتى رهبر فرزانه - از اولین این سلسله ترورهاى ددمنشانه - مىطلبد تا
مرورى اجمالى بر نقش ایشان در آن برهه از انقلاب، به پاسخ این پرسش برسیم
که چرا دشمنان، ایشان را بهعنوان اولین هدف خود و حتى قبل از حادثه هفتم
تیر مورد حمله تروریستى قرار دادند. باشد که راهى براى تلاش در مسیر شناخت
این نعمت بىبدیل انقلاب - پس از امام عزیز راحلمان – باشد.
هزینه هاى برپایى نظام اسلامى و مردمسالارى دینى
الف- مسیر انقلاب
شعار اصلى انقلاب اسلامى «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» است. این شعار جهت خویش را از مردمسالارى دینى بر اساس سیاست علوى اخذ نموده است. در سیرهى حضرت على(ع) بهخوبى مشاهده مىکنیم که حرکت «ولى» - که نماد اسلام است - با همراهى با مردم در جهت رشد و تعالى آنان است که تبلور سیره نبوى بر اساس امر الهى «فاستقم کما امرت و من تاب معک» بود. صبر امام در مقابل دسیسه ایجاد خط انحراف از ولایت و تحمل دیگر خلفا براى رسیدن مردم به درجهى رشد لازم براى درک مقام ولایت، این سیره را بهروشنى نشان مىدهد. بنابراین مبناى نظام اسلامى بر اساس مردمسالارى دینى است که همانطورکه از معنى لغتهاى ترکیبى آن برمىآید، حکومتى مردمى با چارچوب ارزشهاى دینى است.
اگر به ریشهیابى حرکت انقلاب اسلامى در تاریخ معاصر ایران بپردازیم، نخستین جنبشهاى مردمى براى برپایى حکومتى مردمى بر اساس ارزشهاى دینى را در حدود کمى بیشتر از یکصد سال پیش مىیابیم. اولین تحرکات مردمى در جریان نهضتهاى تحریم که بارزترین آنان نهضت تحریم تنباکو است، صورت گرفت. متعاقب آن براى رهایى از استبدادى که در جهت وابستگى کشور به بیگانگان حرکت مىنمود، انقلاب مشروطه مشاهده مىشود.
انقلاب اسلامى با تجربهاندوزى از حرکتهاى گذشته، هدف خود را بهدستگرفتن دستگاه سیاسى قرار داد. این انقلاب مىخواست اهداف انقلاب مشروطه، نهضت ملىشدن صنعت نفت و 15 خرداد را محقق کند و همهى عقبافتادگىها را جبران نماید. بنابراین «استقلال، آزادى و جمهورى اسلامى» هدفى بود که همهى خواستهاى سرکوبشدهى قرن گذشته را تأمین مىکرد.
حرکت با زمینهسازىاى که در جریان و بعد از نهضت 15 خرداد فراهم شد، در مقابل نظام استبدادى و وابستهى پهلوى با پیامهاى توفندهى امام خمینى(ره) آغاز شد و سازشناپذیر، مسیر خود را تا سرنگونى رژیم پادشاهى پیمود. در این میان گروههاى سیاسى مختلف با گرایشها و مرامهاى متفاوت، در حاشیهى امن حرکت مردمى پیش آمدند به امید روزى که بتوانند از این نمد براى خود کلاهى بدوزند. بار دیگر آنچه در انقلاب مشروطه پیش آمده بود، مطرح شد. همان گزاره که روحانیت در بسیج مردمى موفق عمل نموده است، حال باید کار را به دست کاردان بسپارد و خود در مدارس خویش به ارشاد مردم بپردازد! حضرت امام(ره) که مىدانستند تغییر ساختار سیاسى کشور از پادشاهى به جمهورى اسلامى، مسألهى کلان و درجهى اول است، چند ماه از انقلاب نگذشته، تکلیف را با همراهى و همگامى مردم روشن نمودند. جمهورى اسلامى تأسیس شد اما خناسان در صدد بودند این نام را از محتوا تهى کنند و آن شود که در مشروطه شد. مجدداً در موقع تنظیم قانون اساسى کشور، پیشنهاد ظرفى مطابق با سنتهاى اروپا روى میز مذاکرهى خبرگان منتخب مردم آمد. در انقلاب مشروطه ظرف اروپایى پیشنهادشده، مشروطهى سلطنتى بود و امروز جمهوریت شکلگرفته در غرب بهعنوان راهحل، عرضه مىشد. پادشاهىِ امتحانشده در انقلاب مشروطه، بهعلت عدم تجانس با محتواى دینى، نتیجهى شوم خود را در ذائقهى ملت ایران بهجا گذاشت. در انقلاب اسلامى نیز مىرفت تا ظرف ناهماهنگ جمهوریت اروپایى با محتواى اسلامى، همان مسیر را تجدید کند. امید استعمارگران جهانى و دستهها و گروههاى سیاسى وابسته- چه از نظر سیاسى و چه فرهنگى- همین بود که ساختار سیاسى کشور مطابق با ساختارهاى معمول در غرب شود. اگر چنین مىشد، کارگزاران آن نیز که تحصیلکردهى غرب بودند، بهخوبى مىتوانستند امکانات کشور را در راستاى منافع جهانخواران تنظیم کنند. شاهى رفته بود و رئیسجمهورى آمده بود اما آش همان بود و کاسه همان.
چگونه مىشد مردمى را که بیش از پنجاه سال از سیاست و تحلیلهاى اجتماعى بهدور نگه داشته شده بودند و بهخوبى نمىتوانستند منافع جمعى خویش را تشخیص دهند، از چنین دام مهلکى که متخصصین فن نیز از درک آن عاجز بودند، نجات داد؟ مشى علوى حضرت امام و یارانشان، سخنرانى بود و ارشاد مردم؛ باشد تا به فضل الهى و استعانت از روزهاى قدرى که خود او مقرر کرده بود، ره صد ساله را یکشبه و یا چندروزه طى کنند و مردم را به مهلکهها و پرتگاههاى پیش رو آگاه سازند.
ترور آیتالله خامنهاى اولین بارقههاى خود را بر هواداران مردمسالارى دینى تابید. مردم به این فکر فرو رفتند که اگر رقیب، حرف حساب دارد که نیازى به دستزدن به کشتار ندارد. ضربهى نهایى به فکر جمهورى منهاى اسلام و روحانیت در روز هفتم تیر با انفجارى که در دفتر حزب جمهورى اسلامى صورت گرفت، وارد آمد. خون شهید بهشتى و یارانش چنان جوشید که بهراحتى اصل ولایت فقیه در قانون اساسى گنجانده شد و به تصویب رسید. از آن پس تشتهاى ناشى از به میدان آمدن ایسمهاى غربى کنار زده شد و اکثریت ملت ایران جهت فکرى خویش را در راستاى حاکمیت ولى فقیه تنظیم نمودند.
ب- «فونیکس» و انتخاب مسیر ترور براى حذف اسلامخواهان
با پیروزى انقلاب اسلامى، آمریکا که منافع خود را در ایران از دست رفته مىدید، تلاشهاى گستردهاى را براى براندازى این نظام نوپا آغاز کرد. علاوه بر فعالیتهاى گستردهى جاسوسى و ایجاد غائلههاى قومى در نواحى مرزى ایران که با محوریت سفارت آمریکا در تهران ساماندهى مىشد، سازمان جاسوسى آمریکا (CIA) هم طرح فونیکس (phoenix) را براى مقابله با انقلاب اسلامى مردم ایران طرحریزى کرد. بر اساس این طرح، باید سران نظام نوپاى اسلامى از میان برداشته مىشدند تا جمهورى اسلامى به زانو درآید.
اولین شب و روز قدر از این دست در انقلاب اسلامى به دست دشمنان کوردل در اردیبهشت 58 رقم خورد. در دل سیاه شب، ستارهى درخشانى از اندیشمندان انقلاب - شهید مطهرى - به دست گروه فرقان پرپر شد. اما فرداى آن به شب قدر و روز قدر بدل شد و گویى معرفتى را که سالیان سال، آن اندیشمند، حکیم و فیلسوف بىبدیل در ذهن خود ذخیره کرده بود، به دانش مسلم و حافظهى بیدار ملت ایران تبدیل شد.
راهکار ترور در سال 60 که سال تنظیم نهایى و تصویب قانون اساسى بود، مجدداً و اینبار نه فقط برخاسته از واپسگرایى گروههایى همچون گروه فرقان، بلکه بهعنوان برنامهاى کلان براى مقابله با نظام اسلامى و نابودى آن، استمرار یافت. منافقین (که نماد آن سازمانى بود که به دروغ خود را «مجاهدین خلق» مىنامید) براى رسیدن به اهدافشان، دست به هر کارى مىزدند و از کشتهشدن زنان و کودکان و بىگناهان هیچ ترسى نداشتند. سال 60 سالى بود که آنها با عملیاتهاى تروریستى پىدرپى سعى در براندازى نظام داشتند.
بر اساس نظریهاى که از سوى تعدادى از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران مطرح شده است، ترور 6 تیرماه آیتالله خامنهاى، انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى و شهادت دکتر بهشتى رئیس شوراى عالى قضایى کشور و دبیرکل حزب جمهورى اسلامى به همراه 72 تن از اعضاى این حزب در سرچشمهى تهران در هفتم تیرماه و نیز انفجار دفتر نخست وزیرى و شهادت محمدعلى رجایى و محمدجواد باهنر، رئیسجمهور و نخستوزیر ایران در 8 شهریور 1360، بر مبناى «طرح فونیکس» قابل بررسى و تحلیل است.
ج - فضاى سیاسى ملتهب سال 60
بنىصدر که خود را رئیسجمهورى محبوب مىدانست، براى ساختارسازى جمهورى به اسم اسلام اما بدون محتواى دینى تلاش مىکرد. در مقابل او شهید بهشتى و یارانش در صدد شکلدادن به جمهورى واقعاً اسلامى بودند. درگیرى این دو جناح به جایى رسید که نیروهاى طرفدار هر یک، در مقابل هم صفآرایى نمودند. این اختلاف مىرفت تا ضربههاى جبرانناپذیرى در جبهههاى جنگ به کشور عزیزمان وارد کند.
مباحثات مجلس خبرگان تنظیم قانون اساسى نیز به جاى حساسى رسیده بود. بحث پیرامون ولایت فقیه و مباشرت او در ادارهى کشور بهشدت مورد حل و نقد و مذاکره بود. نخبگان موافق و مخالف، هریک دلایل خود را مىآوردند. همفکران بنىصدر به جمهورى منهاى ولایت رأى مىدادند و همفکران شهید بهشتى، حاکیمت ولى فقیه را خواستار بودند. مذاکرات مجلس، بین مردم در محافل رسمى و خصوصى، مباحث داغى را ایجاد کرده بود. عدهاى به طرفدارى از این و دیگرانى به هواخواهى از آن، بر هم مىخروشیدند. بسا شد که خویشانى در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و روابط مألوفى بر اثر این درگیرىها به سردى گرایید.
نخبگان سیاسى، اولین گروهى بودند که ناکارآمدى بنىصدر و اندیشههاى او را دریافتند. بنابراین مجلس شوراى اسلامى که ناظر امینى بر حوادث بود، بنا بر وظیفهى خویش در خرداد ماه 60 رأى بر عدم کفایت بنىصدر در ادارهى کشور داد. این رأى چند روز بعد توسط حضرت امام(ره) مورد تأیید قرار گرفت و دست بنىصدر از مصادر امور کوتاه شد. یاران وفادار به او اعلان جنگ به جمهورى اسلامى دادند و در کوچه و خیابان به کشتن مردم بىگناه به جرم هوادارى از انقلاب اسلامى و فعالیت براى تحکیم پایههاى این حکومت مردمى نوپا پرداختند. از جناح مقابل لازم بود روشنگرىها صورت پذیرد و فساد اندیشهى جمهورى منهاى دین و روحانیت براى مردم تبیین شود. آیتالله خامنهاى که همواره همچون سربازى فداکار در همهى صحنهها حضور داشتند با سخنرانىهاى خود به روشنگرى پرداختند. در روز ششم تیرماه 1360 منافقان کوردل در مسجدى در تهران به ترور ایشان دست زدند؛ به این خیال که با از بین بردن منادیان مردمسالارى دینى، مىتوانند به هدف خود که جمهورى منهاى محتواى دینى بود، دست یابند. اما این اقدام مانند اقدام سال 58 در ترور شهید مطهرى اثر خود را بهجا گذاشت و باطلبودن اندیشهى بنىصدر و طرفدارانش را بهوضوح براى مردم روشن ساخت. اگر بنا بود این بطلان اندیشه از طریق مباحثات کلامى پیش رود، شاید سالها طول مىکشید اما با این اقدام ناجوانمردانه، یکشبه و یکروزه فساد خود را آشکار ساخت.
د - چرا یى انتخاب حضرت آیت الله خامنهاى بهعنوان اولین ترور
اینکه چرا ترورهاى برنامهریزىشده دشمنان ایران و انقلاب با سوء قصد به حضرت آیت الله خامنهاى آغاز شد، با اندک توجهى به جایگاه ویژه و تأثیرگذار ایشان در آن برهه حساس از انقلاب و نقشآفرینى ممتاز ایشان در آن دوران، قابل درک مىباشد. براى ترسیم گوشهاى از این مطلب کافى است به برخى از مراحل حضور ایشان در عرصه هاى مختلف توجه نماییم:
- انتخاب امام
«من پیشنهاد مىکنم که آقاى آقا سیدعلى آقا بیایند، .... ایشان بیایند بهجاى آقاى مطهرى. بسیار خوب است ایشان، فهیم است، مىتواند صحبت کند، مىتواند حرف بزند.» این، قسمتى از سخنان امام است در جمع دانشجویان دانشگاه تهران در تاریخ 23 خرداد 1358. امام(ره) پیش از این، علاوه بر انتصاب آیتالله خامنهاى بهعنوان یکى از اعضاى شوراى انقلاب، پس از بازگشت از فرانسه، مسؤولیت کمیتهى تبلیغات انقلاب را هم به ایشان واگذار کردند؛ کمیتهاى که به اعتقاد اعضاى فعالش همچون «مهدى سعید محمدى»، در آن دوران وظیفهى نشر آثار و افکار امام را بر عهده داشت.
با تشکیل رسمى «حزب جمهورى اسلامى» در 29 بهمن 57، آیتالله خامنهاى بهعنوان یکى از اعضاى مؤسس این حزب، در کنار سایر بزرگان، از طریق این حزب که در واقع محل تجمع نیروهاى انقلابى و معتقدان به خط امام بود، توانست با ایجاد تشکیلات منسجم و گسترده در سراسر کشور، نقش مهمى را در راه استقرار جمهورى اسلامى ایفا کند.
- تریبون رسمى
با استعفاى دولت موقت در 15 آبان 58، شوراى انقلاب به فرمان حضرت امام، وظیفهى اداره کشور، رتق و فتق امور و برگزارى انتخابات را عهدهدار شد و تعدادى از اعضاى آن، براى کارهاى اجرایى و نظارتى در وزارتخانههاى مختلف حضور پیدا کردند. در شرایطى که غائلههاى قومى ساختهى آمریکا و دیگر قدرتهاى خارجى در نواحى مرزى، هر روز ابعاد تازهترى مىیافت، آیتالله خامنهاى به وزارت دفاع رفته و بهعنوان معاون این وزارتخانه مشغول به کار شدند. هرچند مدتى بعد به خاطر کارشکنىها و مخالفتهاى بنىصدر مجبور شدند وزارت دفاع را ترک کنند. از 3 آذر همین سال به بعد، ایشان مدتى نیز سرپرستى نهاد تازه تأسیس «سپاه پاسداران» را بر عهد داشتند.
اما اولین حضور آیتالله خامنهاى در نهادهاى رسمى جمهورى اسلامى و با حکمى که از سوى حضرت امام(ره) امضا مىشد، در تاریخ 24 دى 58 رقم خورد. امام(ره) در حکمى خطاب به ایشان نوشتند: «جنابعالى که بحمدالله به حسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید، به امامت جمعه تهران منصوب مىباشید.» و با این انتصاب، مهمترین تریبون سیاسى، اجتماعى و فرهنگى کشور را به آیتالله خامنهاى سپردند.
- نماینده مردم
از 5 بهمن 58 به این سو و با انتخاب بنىصدر بهعنوان اولین رئیسجمهور ایران، وضعیت کشور بهتدریج به حالت فوقالعاده در آمد. نیروهاى مذهبى که پس از کنارهگیرى جلالالدین فارسى از کاندیداتورى ریاستجمهورى نتوانسته بودند بر سر تعیین نامزد واحد به توافق برسند، عزم خود را براى پیروزى در انتخابات اولین دورهى مجلس شوراىاسلامى در 24 اسفند، جزم کردند. آیتالله خامنهاى، در کنار شهیدان محمدعلى رجایى و محمدجواد باهنر و همچنین آقاى هاشمى رفسنجانى، در لیست مورد حمایت نیروهاى مذهبى که به «ائتلاف بزرگ» مشهور شد، جاى داشتند.
با تشکیل مجلس در 7 خرداد 59، مشخص شد که فراکسیون «ائتلاف بزرگ» با کسب 85 کرسى، جایگاه ویژهاى در مجلس دارد. «فراکسیون همنام» متعلق به نهضت آزادى 20 کرسى و هواداران بنىصدر هم 33 کرسى بهدست آورده بودند و مستقلها که بیشتر متمایل به نیروى مذهبى و فراکسیون ائتلاف بزرگ بودند، 115 کرسى را در اختیار گرفتند؛ در این شرایط، آیتالله خامنهاى بهعنوان یکى از رؤساى فراکسیون ائتلاف بزرگ، نقش عمدهاى در جهتدهى به فعالیتهاى مجلس و مقابله با خیانتهاى بنىصدر ایفا کردند؛ فراکسیونى که تأثیرگذارىاش در فضاى سیاسى کشور چندى بعد و در جریان بررسى عدم کفایت سیاسى بنىصدر، نمود بیشترى یافت.
- در میان ژنرالها
20 اردیبهشت 59 تنها چند روز پیش از آغاز به کار مجلس اول، امام مسؤولیت جدیدى را به آیتالله خامنهاى واگذار نموده و ایشان را بهعنوان نمایندهى خود در «شوراى عالى دفاع» منصوب کردند که وظایفى همانند «شوراى عالى امنیت ملى» کنونى داشت. در حکم حضرت امام آمده بود: «براى تشکیل شوراى عالى دفاع ملى بر مبناى اصل یکصدوده قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، جنابعالى بهعنوان مشاور از طرف اینجانب منصوب مىشوید و در این موقع چون در وضع استثنایى هستیم، لازم است هر هفته با بررسى کامل، رویدادهاى داخلى ادارات مختلف ارتش را براى اینجانب ارسال دارید.»
با آغاز جنگ تحمیلى عراق علیه ایران در 31 شهریور 1359، برههى جدیدى از فعالیتهاى آیتالله خامنهاى شروع شد. در روزهاى آغازین جنگ و در حالى که هیچ تشکیلات نظامى منسجمى در مقابل ارتش عراق وجود نداشت، آیتالله خامنهاى با همکارى شهید دکتر مصطفى چمران، ستاد جنگهاى نامنظم را در خوزستان پایهریزى کردند و پس از آن نیز بهعنوان حامى نیروهاى مردمى، در جبههها حضور داشتند.
- علیه خیانت
حضور توأمان در جبهههاى جنگ، شوراى عالى دفاع، حزب جمهورى اسلامى و مجلس، این امکان را به آیتالله خامنهاى مىداد که نگاهى جامع نسبت به مسایل کشور داشته باشند. این نگاه باعث مىشد تا ایشان نشانهها و نمادهاى بىکفایتى و خیانت بنىصدر را بهخوبى ببینند. آیتالله خامنهاى پس از آنکه از توصیههاى مشفقانه به بنىصدر براى حفظ وحدت و همراهشدن با انقلاب، ناامید شدند، در خط مقدم مقابله با دسیسههاى او قرار گرفتند و با نطقهاى خود در مجلس شوراى اسلامى بر بىکفایتى وى تأکید کرده و از خیانتهایش پرده برداشتند.
استدلالهاى آیتالله خامنهاى در مورد خیانتهاى بنىصدر بهگونهاى بود که در جلسهى نهایى بررسى عدم کفایت سیاسى رییسجمهور در مجلس، نمایندگان موافق با عدم کفایت، با در اختیار قرار دادن وقت خود، از ایشان خواستند تا در آن جلسه هم صحبت کنند. حضور آیتالله خامنهاى در پشت تریبون در حالىکه کیف بزرگى از اسناد را به همراه آورده بودند، تعجب خیلىها را از میزان خیانتهاى بنىصدر در طول مدت 16 ماههى ریاست جمهورىاش برانگیخت.
این موارد و بسیارى از موارد دیگر، نقش و جایگاه ممتاز رهبر عزیز در آن برهه انقلاب را روشن مىسازد و مىفهماند چرا اولین اقدام ناجوانمردانه بر علیه ملت به تلاش نافرجام براى حذف ایشان صورت پذیرد.
ه - شرح ماجرا و «چگونگى حادثه ترور»
چهار پنج روز از عزل بنىصدر مىگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهورى اسلامى، بحث داغ محافل بود. آیتالله خامنهاى که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه شنبهها، عازم یکى از مساجد جنوبشهر براى سخنرانى بودند.
خودرو حامل آیتالله خامنهاى که از جماران حرکت مىکرد، آنروز مهمان ویژهاى داشت؛ خلبان عباس بابایى که مىخواست درددلهایش را با نماینده امام در شوراى عالى دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوىشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهاى نوشته مردم را به سخنران مىدادند، اگرچه بعضى از پرسشها تند و حتى گاهى بىربط بود.
آقا در سخنرانى مقدمهاى چیدند تا به اینجا رسیدند که: «امروز شایعات فراوانى بین مردم پخش شده و من مىخواهم به بخشى از آنها پاسخ بدهم.»
بین جمعیت ضبطصوتى دست به دست شد تا رسید به جوانى با قد متوسط و موهاى فرى و کت و پیراهن چهارخانه و صورتى با تهریش مختصر که آن روزها کلیشه چهره و تیپ خیلى از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روى تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روى دکمه Play، شاسى تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت مىکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمى عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه جوامع بشرى -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه مىگذاشتند درس بخواند، نه مىگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسى تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهاى...
هزینه هاى برپایى نظام اسلامى و مردمسالارى دینى
الف- مسیر انقلاب
شعار اصلى انقلاب اسلامى «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» است. این شعار جهت خویش را از مردمسالارى دینى بر اساس سیاست علوى اخذ نموده است. در سیرهى حضرت على(ع) بهخوبى مشاهده مىکنیم که حرکت «ولى» - که نماد اسلام است - با همراهى با مردم در جهت رشد و تعالى آنان است که تبلور سیره نبوى بر اساس امر الهى «فاستقم کما امرت و من تاب معک» بود. صبر امام در مقابل دسیسه ایجاد خط انحراف از ولایت و تحمل دیگر خلفا براى رسیدن مردم به درجهى رشد لازم براى درک مقام ولایت، این سیره را بهروشنى نشان مىدهد. بنابراین مبناى نظام اسلامى بر اساس مردمسالارى دینى است که همانطورکه از معنى لغتهاى ترکیبى آن برمىآید، حکومتى مردمى با چارچوب ارزشهاى دینى است.
اگر به ریشهیابى حرکت انقلاب اسلامى در تاریخ معاصر ایران بپردازیم، نخستین جنبشهاى مردمى براى برپایى حکومتى مردمى بر اساس ارزشهاى دینى را در حدود کمى بیشتر از یکصد سال پیش مىیابیم. اولین تحرکات مردمى در جریان نهضتهاى تحریم که بارزترین آنان نهضت تحریم تنباکو است، صورت گرفت. متعاقب آن براى رهایى از استبدادى که در جهت وابستگى کشور به بیگانگان حرکت مىنمود، انقلاب مشروطه مشاهده مىشود.
انقلاب اسلامى با تجربهاندوزى از حرکتهاى گذشته، هدف خود را بهدستگرفتن دستگاه سیاسى قرار داد. این انقلاب مىخواست اهداف انقلاب مشروطه، نهضت ملىشدن صنعت نفت و 15 خرداد را محقق کند و همهى عقبافتادگىها را جبران نماید. بنابراین «استقلال، آزادى و جمهورى اسلامى» هدفى بود که همهى خواستهاى سرکوبشدهى قرن گذشته را تأمین مىکرد.
حرکت با زمینهسازىاى که در جریان و بعد از نهضت 15 خرداد فراهم شد، در مقابل نظام استبدادى و وابستهى پهلوى با پیامهاى توفندهى امام خمینى(ره) آغاز شد و سازشناپذیر، مسیر خود را تا سرنگونى رژیم پادشاهى پیمود. در این میان گروههاى سیاسى مختلف با گرایشها و مرامهاى متفاوت، در حاشیهى امن حرکت مردمى پیش آمدند به امید روزى که بتوانند از این نمد براى خود کلاهى بدوزند. بار دیگر آنچه در انقلاب مشروطه پیش آمده بود، مطرح شد. همان گزاره که روحانیت در بسیج مردمى موفق عمل نموده است، حال باید کار را به دست کاردان بسپارد و خود در مدارس خویش به ارشاد مردم بپردازد! حضرت امام(ره) که مىدانستند تغییر ساختار سیاسى کشور از پادشاهى به جمهورى اسلامى، مسألهى کلان و درجهى اول است، چند ماه از انقلاب نگذشته، تکلیف را با همراهى و همگامى مردم روشن نمودند. جمهورى اسلامى تأسیس شد اما خناسان در صدد بودند این نام را از محتوا تهى کنند و آن شود که در مشروطه شد. مجدداً در موقع تنظیم قانون اساسى کشور، پیشنهاد ظرفى مطابق با سنتهاى اروپا روى میز مذاکرهى خبرگان منتخب مردم آمد. در انقلاب مشروطه ظرف اروپایى پیشنهادشده، مشروطهى سلطنتى بود و امروز جمهوریت شکلگرفته در غرب بهعنوان راهحل، عرضه مىشد. پادشاهىِ امتحانشده در انقلاب مشروطه، بهعلت عدم تجانس با محتواى دینى، نتیجهى شوم خود را در ذائقهى ملت ایران بهجا گذاشت. در انقلاب اسلامى نیز مىرفت تا ظرف ناهماهنگ جمهوریت اروپایى با محتواى اسلامى، همان مسیر را تجدید کند. امید استعمارگران جهانى و دستهها و گروههاى سیاسى وابسته- چه از نظر سیاسى و چه فرهنگى- همین بود که ساختار سیاسى کشور مطابق با ساختارهاى معمول در غرب شود. اگر چنین مىشد، کارگزاران آن نیز که تحصیلکردهى غرب بودند، بهخوبى مىتوانستند امکانات کشور را در راستاى منافع جهانخواران تنظیم کنند. شاهى رفته بود و رئیسجمهورى آمده بود اما آش همان بود و کاسه همان.
چگونه مىشد مردمى را که بیش از پنجاه سال از سیاست و تحلیلهاى اجتماعى بهدور نگه داشته شده بودند و بهخوبى نمىتوانستند منافع جمعى خویش را تشخیص دهند، از چنین دام مهلکى که متخصصین فن نیز از درک آن عاجز بودند، نجات داد؟ مشى علوى حضرت امام و یارانشان، سخنرانى بود و ارشاد مردم؛ باشد تا به فضل الهى و استعانت از روزهاى قدرى که خود او مقرر کرده بود، ره صد ساله را یکشبه و یا چندروزه طى کنند و مردم را به مهلکهها و پرتگاههاى پیش رو آگاه سازند.
ترور آیتالله خامنهاى اولین بارقههاى خود را بر هواداران مردمسالارى دینى تابید. مردم به این فکر فرو رفتند که اگر رقیب، حرف حساب دارد که نیازى به دستزدن به کشتار ندارد. ضربهى نهایى به فکر جمهورى منهاى اسلام و روحانیت در روز هفتم تیر با انفجارى که در دفتر حزب جمهورى اسلامى صورت گرفت، وارد آمد. خون شهید بهشتى و یارانش چنان جوشید که بهراحتى اصل ولایت فقیه در قانون اساسى گنجانده شد و به تصویب رسید. از آن پس تشتهاى ناشى از به میدان آمدن ایسمهاى غربى کنار زده شد و اکثریت ملت ایران جهت فکرى خویش را در راستاى حاکمیت ولى فقیه تنظیم نمودند.
ب- «فونیکس» و انتخاب مسیر ترور براى حذف اسلامخواهان
با پیروزى انقلاب اسلامى، آمریکا که منافع خود را در ایران از دست رفته مىدید، تلاشهاى گستردهاى را براى براندازى این نظام نوپا آغاز کرد. علاوه بر فعالیتهاى گستردهى جاسوسى و ایجاد غائلههاى قومى در نواحى مرزى ایران که با محوریت سفارت آمریکا در تهران ساماندهى مىشد، سازمان جاسوسى آمریکا (CIA) هم طرح فونیکس (phoenix) را براى مقابله با انقلاب اسلامى مردم ایران طرحریزى کرد. بر اساس این طرح، باید سران نظام نوپاى اسلامى از میان برداشته مىشدند تا جمهورى اسلامى به زانو درآید.
اولین شب و روز قدر از این دست در انقلاب اسلامى به دست دشمنان کوردل در اردیبهشت 58 رقم خورد. در دل سیاه شب، ستارهى درخشانى از اندیشمندان انقلاب - شهید مطهرى - به دست گروه فرقان پرپر شد. اما فرداى آن به شب قدر و روز قدر بدل شد و گویى معرفتى را که سالیان سال، آن اندیشمند، حکیم و فیلسوف بىبدیل در ذهن خود ذخیره کرده بود، به دانش مسلم و حافظهى بیدار ملت ایران تبدیل شد.
راهکار ترور در سال 60 که سال تنظیم نهایى و تصویب قانون اساسى بود، مجدداً و اینبار نه فقط برخاسته از واپسگرایى گروههایى همچون گروه فرقان، بلکه بهعنوان برنامهاى کلان براى مقابله با نظام اسلامى و نابودى آن، استمرار یافت. منافقین (که نماد آن سازمانى بود که به دروغ خود را «مجاهدین خلق» مىنامید) براى رسیدن به اهدافشان، دست به هر کارى مىزدند و از کشتهشدن زنان و کودکان و بىگناهان هیچ ترسى نداشتند. سال 60 سالى بود که آنها با عملیاتهاى تروریستى پىدرپى سعى در براندازى نظام داشتند.
بر اساس نظریهاى که از سوى تعدادى از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران مطرح شده است، ترور 6 تیرماه آیتالله خامنهاى، انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى و شهادت دکتر بهشتى رئیس شوراى عالى قضایى کشور و دبیرکل حزب جمهورى اسلامى به همراه 72 تن از اعضاى این حزب در سرچشمهى تهران در هفتم تیرماه و نیز انفجار دفتر نخست وزیرى و شهادت محمدعلى رجایى و محمدجواد باهنر، رئیسجمهور و نخستوزیر ایران در 8 شهریور 1360، بر مبناى «طرح فونیکس» قابل بررسى و تحلیل است.
ج - فضاى سیاسى ملتهب سال 60
بنىصدر که خود را رئیسجمهورى محبوب مىدانست، براى ساختارسازى جمهورى به اسم اسلام اما بدون محتواى دینى تلاش مىکرد. در مقابل او شهید بهشتى و یارانش در صدد شکلدادن به جمهورى واقعاً اسلامى بودند. درگیرى این دو جناح به جایى رسید که نیروهاى طرفدار هر یک، در مقابل هم صفآرایى نمودند. این اختلاف مىرفت تا ضربههاى جبرانناپذیرى در جبهههاى جنگ به کشور عزیزمان وارد کند.
مباحثات مجلس خبرگان تنظیم قانون اساسى نیز به جاى حساسى رسیده بود. بحث پیرامون ولایت فقیه و مباشرت او در ادارهى کشور بهشدت مورد حل و نقد و مذاکره بود. نخبگان موافق و مخالف، هریک دلایل خود را مىآوردند. همفکران بنىصدر به جمهورى منهاى ولایت رأى مىدادند و همفکران شهید بهشتى، حاکیمت ولى فقیه را خواستار بودند. مذاکرات مجلس، بین مردم در محافل رسمى و خصوصى، مباحث داغى را ایجاد کرده بود. عدهاى به طرفدارى از این و دیگرانى به هواخواهى از آن، بر هم مىخروشیدند. بسا شد که خویشانى در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و روابط مألوفى بر اثر این درگیرىها به سردى گرایید.
نخبگان سیاسى، اولین گروهى بودند که ناکارآمدى بنىصدر و اندیشههاى او را دریافتند. بنابراین مجلس شوراى اسلامى که ناظر امینى بر حوادث بود، بنا بر وظیفهى خویش در خرداد ماه 60 رأى بر عدم کفایت بنىصدر در ادارهى کشور داد. این رأى چند روز بعد توسط حضرت امام(ره) مورد تأیید قرار گرفت و دست بنىصدر از مصادر امور کوتاه شد. یاران وفادار به او اعلان جنگ به جمهورى اسلامى دادند و در کوچه و خیابان به کشتن مردم بىگناه به جرم هوادارى از انقلاب اسلامى و فعالیت براى تحکیم پایههاى این حکومت مردمى نوپا پرداختند. از جناح مقابل لازم بود روشنگرىها صورت پذیرد و فساد اندیشهى جمهورى منهاى دین و روحانیت براى مردم تبیین شود. آیتالله خامنهاى که همواره همچون سربازى فداکار در همهى صحنهها حضور داشتند با سخنرانىهاى خود به روشنگرى پرداختند. در روز ششم تیرماه 1360 منافقان کوردل در مسجدى در تهران به ترور ایشان دست زدند؛ به این خیال که با از بین بردن منادیان مردمسالارى دینى، مىتوانند به هدف خود که جمهورى منهاى محتواى دینى بود، دست یابند. اما این اقدام مانند اقدام سال 58 در ترور شهید مطهرى اثر خود را بهجا گذاشت و باطلبودن اندیشهى بنىصدر و طرفدارانش را بهوضوح براى مردم روشن ساخت. اگر بنا بود این بطلان اندیشه از طریق مباحثات کلامى پیش رود، شاید سالها طول مىکشید اما با این اقدام ناجوانمردانه، یکشبه و یکروزه فساد خود را آشکار ساخت.
د - چرا یى انتخاب حضرت آیت الله خامنهاى بهعنوان اولین ترور
اینکه چرا ترورهاى برنامهریزىشده دشمنان ایران و انقلاب با سوء قصد به حضرت آیت الله خامنهاى آغاز شد، با اندک توجهى به جایگاه ویژه و تأثیرگذار ایشان در آن برهه حساس از انقلاب و نقشآفرینى ممتاز ایشان در آن دوران، قابل درک مىباشد. براى ترسیم گوشهاى از این مطلب کافى است به برخى از مراحل حضور ایشان در عرصه هاى مختلف توجه نماییم:
- انتخاب امام
«من پیشنهاد مىکنم که آقاى آقا سیدعلى آقا بیایند، .... ایشان بیایند بهجاى آقاى مطهرى. بسیار خوب است ایشان، فهیم است، مىتواند صحبت کند، مىتواند حرف بزند.» این، قسمتى از سخنان امام است در جمع دانشجویان دانشگاه تهران در تاریخ 23 خرداد 1358. امام(ره) پیش از این، علاوه بر انتصاب آیتالله خامنهاى بهعنوان یکى از اعضاى شوراى انقلاب، پس از بازگشت از فرانسه، مسؤولیت کمیتهى تبلیغات انقلاب را هم به ایشان واگذار کردند؛ کمیتهاى که به اعتقاد اعضاى فعالش همچون «مهدى سعید محمدى»، در آن دوران وظیفهى نشر آثار و افکار امام را بر عهده داشت.
با تشکیل رسمى «حزب جمهورى اسلامى» در 29 بهمن 57، آیتالله خامنهاى بهعنوان یکى از اعضاى مؤسس این حزب، در کنار سایر بزرگان، از طریق این حزب که در واقع محل تجمع نیروهاى انقلابى و معتقدان به خط امام بود، توانست با ایجاد تشکیلات منسجم و گسترده در سراسر کشور، نقش مهمى را در راه استقرار جمهورى اسلامى ایفا کند.
- تریبون رسمى
با استعفاى دولت موقت در 15 آبان 58، شوراى انقلاب به فرمان حضرت امام، وظیفهى اداره کشور، رتق و فتق امور و برگزارى انتخابات را عهدهدار شد و تعدادى از اعضاى آن، براى کارهاى اجرایى و نظارتى در وزارتخانههاى مختلف حضور پیدا کردند. در شرایطى که غائلههاى قومى ساختهى آمریکا و دیگر قدرتهاى خارجى در نواحى مرزى، هر روز ابعاد تازهترى مىیافت، آیتالله خامنهاى به وزارت دفاع رفته و بهعنوان معاون این وزارتخانه مشغول به کار شدند. هرچند مدتى بعد به خاطر کارشکنىها و مخالفتهاى بنىصدر مجبور شدند وزارت دفاع را ترک کنند. از 3 آذر همین سال به بعد، ایشان مدتى نیز سرپرستى نهاد تازه تأسیس «سپاه پاسداران» را بر عهد داشتند.
اما اولین حضور آیتالله خامنهاى در نهادهاى رسمى جمهورى اسلامى و با حکمى که از سوى حضرت امام(ره) امضا مىشد، در تاریخ 24 دى 58 رقم خورد. امام(ره) در حکمى خطاب به ایشان نوشتند: «جنابعالى که بحمدالله به حسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید، به امامت جمعه تهران منصوب مىباشید.» و با این انتصاب، مهمترین تریبون سیاسى، اجتماعى و فرهنگى کشور را به آیتالله خامنهاى سپردند.
- نماینده مردم
از 5 بهمن 58 به این سو و با انتخاب بنىصدر بهعنوان اولین رئیسجمهور ایران، وضعیت کشور بهتدریج به حالت فوقالعاده در آمد. نیروهاى مذهبى که پس از کنارهگیرى جلالالدین فارسى از کاندیداتورى ریاستجمهورى نتوانسته بودند بر سر تعیین نامزد واحد به توافق برسند، عزم خود را براى پیروزى در انتخابات اولین دورهى مجلس شوراىاسلامى در 24 اسفند، جزم کردند. آیتالله خامنهاى، در کنار شهیدان محمدعلى رجایى و محمدجواد باهنر و همچنین آقاى هاشمى رفسنجانى، در لیست مورد حمایت نیروهاى مذهبى که به «ائتلاف بزرگ» مشهور شد، جاى داشتند.
با تشکیل مجلس در 7 خرداد 59، مشخص شد که فراکسیون «ائتلاف بزرگ» با کسب 85 کرسى، جایگاه ویژهاى در مجلس دارد. «فراکسیون همنام» متعلق به نهضت آزادى 20 کرسى و هواداران بنىصدر هم 33 کرسى بهدست آورده بودند و مستقلها که بیشتر متمایل به نیروى مذهبى و فراکسیون ائتلاف بزرگ بودند، 115 کرسى را در اختیار گرفتند؛ در این شرایط، آیتالله خامنهاى بهعنوان یکى از رؤساى فراکسیون ائتلاف بزرگ، نقش عمدهاى در جهتدهى به فعالیتهاى مجلس و مقابله با خیانتهاى بنىصدر ایفا کردند؛ فراکسیونى که تأثیرگذارىاش در فضاى سیاسى کشور چندى بعد و در جریان بررسى عدم کفایت سیاسى بنىصدر، نمود بیشترى یافت.
- در میان ژنرالها
20 اردیبهشت 59 تنها چند روز پیش از آغاز به کار مجلس اول، امام مسؤولیت جدیدى را به آیتالله خامنهاى واگذار نموده و ایشان را بهعنوان نمایندهى خود در «شوراى عالى دفاع» منصوب کردند که وظایفى همانند «شوراى عالى امنیت ملى» کنونى داشت. در حکم حضرت امام آمده بود: «براى تشکیل شوراى عالى دفاع ملى بر مبناى اصل یکصدوده قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، جنابعالى بهعنوان مشاور از طرف اینجانب منصوب مىشوید و در این موقع چون در وضع استثنایى هستیم، لازم است هر هفته با بررسى کامل، رویدادهاى داخلى ادارات مختلف ارتش را براى اینجانب ارسال دارید.»
با آغاز جنگ تحمیلى عراق علیه ایران در 31 شهریور 1359، برههى جدیدى از فعالیتهاى آیتالله خامنهاى شروع شد. در روزهاى آغازین جنگ و در حالى که هیچ تشکیلات نظامى منسجمى در مقابل ارتش عراق وجود نداشت، آیتالله خامنهاى با همکارى شهید دکتر مصطفى چمران، ستاد جنگهاى نامنظم را در خوزستان پایهریزى کردند و پس از آن نیز بهعنوان حامى نیروهاى مردمى، در جبههها حضور داشتند.
- علیه خیانت
حضور توأمان در جبهههاى جنگ، شوراى عالى دفاع، حزب جمهورى اسلامى و مجلس، این امکان را به آیتالله خامنهاى مىداد که نگاهى جامع نسبت به مسایل کشور داشته باشند. این نگاه باعث مىشد تا ایشان نشانهها و نمادهاى بىکفایتى و خیانت بنىصدر را بهخوبى ببینند. آیتالله خامنهاى پس از آنکه از توصیههاى مشفقانه به بنىصدر براى حفظ وحدت و همراهشدن با انقلاب، ناامید شدند، در خط مقدم مقابله با دسیسههاى او قرار گرفتند و با نطقهاى خود در مجلس شوراى اسلامى بر بىکفایتى وى تأکید کرده و از خیانتهایش پرده برداشتند.
استدلالهاى آیتالله خامنهاى در مورد خیانتهاى بنىصدر بهگونهاى بود که در جلسهى نهایى بررسى عدم کفایت سیاسى رییسجمهور در مجلس، نمایندگان موافق با عدم کفایت، با در اختیار قرار دادن وقت خود، از ایشان خواستند تا در آن جلسه هم صحبت کنند. حضور آیتالله خامنهاى در پشت تریبون در حالىکه کیف بزرگى از اسناد را به همراه آورده بودند، تعجب خیلىها را از میزان خیانتهاى بنىصدر در طول مدت 16 ماههى ریاست جمهورىاش برانگیخت.
این موارد و بسیارى از موارد دیگر، نقش و جایگاه ممتاز رهبر عزیز در آن برهه انقلاب را روشن مىسازد و مىفهماند چرا اولین اقدام ناجوانمردانه بر علیه ملت به تلاش نافرجام براى حذف ایشان صورت پذیرد.
ه - شرح ماجرا و «چگونگى حادثه ترور»
چهار پنج روز از عزل بنىصدر مىگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهورى اسلامى، بحث داغ محافل بود. آیتالله خامنهاى که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه شنبهها، عازم یکى از مساجد جنوبشهر براى سخنرانى بودند.
خودرو حامل آیتالله خامنهاى که از جماران حرکت مىکرد، آنروز مهمان ویژهاى داشت؛ خلبان عباس بابایى که مىخواست درددلهایش را با نماینده امام در شوراى عالى دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوىشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهاى نوشته مردم را به سخنران مىدادند، اگرچه بعضى از پرسشها تند و حتى گاهى بىربط بود.
آقا در سخنرانى مقدمهاى چیدند تا به اینجا رسیدند که: «امروز شایعات فراوانى بین مردم پخش شده و من مىخواهم به بخشى از آنها پاسخ بدهم.»
بین جمعیت ضبطصوتى دست به دست شد تا رسید به جوانى با قد متوسط و موهاى فرى و کت و پیراهن چهارخانه و صورتى با تهریش مختصر که آن روزها کلیشه چهره و تیپ خیلى از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روى تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روى دکمه Play، شاسى تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت مىکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمى عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه جوامع بشرى -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه مىگذاشتند درس بخواند، نه مىگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسى تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهاى...