واقعا نمیدانم این تراژدی کمدی تا کی میخواهد ادامه یابد. آیا استادان فرهنگستان امید دارند از این به بعد عمه من از بقال سر کوچه بپرسد آیا خمیراک دارد یا نه؟ چه ضرورتی است ماکارونی عوض شود؟ این دوستان هرگز از خود پرسیدهاند که مکانیسم ورود واژه به زبان از چه قوانینی تبعیت میکند؟ مثلا آیا پی بردهاند چرا «کامپیوتر» با این همه فشاری که رسانههای همگانی روی مردم گذاشتهاند، «رایانه» نشد، اما «هاردور» به سادگی تبدیل به سختافزار شد؟ دوستان آیا بررسی کردهاند ببینند چرا «طیاره» شد هواپیما، اما «ماشین» خودرو نشد.
من گمان نمیکنم واقعا این چراها را ندانند. تنها توجیهی که برای کار آن ها دارم، این است که بالأخره وقتی سازمانی است و تشکیلاتی و مواجبی، نمیشود همینجوری بیکار نشست و محصولی تحویل نداد. هر از چند گاهی باید «چرخبال» و «کشلقمه» (این یکی را نمیدانم واقعا پیشنهاد فرهنگستان بود یا نه) و «خمیراک» تحویل داد تا بدانند حاصل چند ماه انتظار سرانجام به تولدی ختم شده، حالا این نوزاد اگر مرده بود و همان بدو تولد به خاک سپرده شد، دیگر اهمیتی ندارد.
امیدوارم فرصتی باشد با دوستان این مسأله واژهگزینی را کمی به بحث بگذاریم که گفتنی در اینباره زیاد است.»