آغداشلو ابتدا در پاسخ به این سوال که " شما در دوران شاه زندگی کرده بودید، انقلاب را دیدید، در تبعید روزگار گذراندید و این زندگی باورنکردنی در هالیوود را داشتید. زمانی که کتاب خاطرات خود را مینوشتید، بخش خاصی بود که یادآوری کردن آن برایتان سخت باشد؟" می گوید که " آه، بله. رها کردن سگ ام که از نژاد ژرمن شپرد بود و پاشا نام داشت. این از همه سختتر بود. دختر من به تازگی تحصیلاتاش را در دانشگاه چپمن تمام کرده است. اکنون فارغ التحصیل چپمن است و قصد دارد کارگردان شود. او برای سه سال دور از ما زندگی میکرد. دیروز به خانه برگشت و یکدفعه ... به سمت درب خانهای برگشت که سه سال پیش آن را ترک کرده بود و شروع کرد به گریه و گفت: «آه مامان، من خیلی احساساتی شدم و علتاش را نمیدانم.» گفتم: « تارا، وقتی من هم سن تو بودم نه تنها خانهام که کشورم و همینطور سگ دوست داشتنیام را رها کردم و مانند تو در لحظهای که از مرز عبور میکردم، برگشتم و به اطرافام نگاه کردم"
او در این بخش از مصاحبه که به نظر می رسد هر ایرانی را منزجر می کند با اشاره به اینکه آرزو دارد، دوستان آمریکاییش را با هزینه خود به ایران ببرد تا ببینند " چقدر ایرانیها عاشق امریکاییها هستند" می گوید: « من نمیتوانم برای شما توصیف کنم که وقتی جوان بودیم، وقتی من نوجوان بودم، به استخرهای عمومی که معمولا در ساختمان هتلهای بزرگ قرار داشت که امریکایی ها در آن اقامت داشتند، میرفتیم. در اطراف استخر میچرخیدیم و هر کسی را که چشمهای آبی یا سبز داشت، بلند صدا میکردیم و میگفتیم: «هی، غریبه، امریکایی هستی؟» و آنها میگفتند: «بله.» و ما میگفتیم: « اُه، از دیدن شما خیلی خوشحالیم. ما عاشق کشور شما هستیم.»
خبرنگار نشریه در ادامه با وارد شدن در مسائل سیاسی ابتدا می گوید که "با دیدن رویدادهای بهارعربی میبینیم که آنها به طرز عجیبی، برخی از اتفاقات رخ داده در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ در ایران را تقلید کردهاند."
سپس آغداشلو نیز اضافه می کند که " متأسفانه حق با شماست. دیروز گسترش اتفاقات در ترکیه را میدیدم و آن را با وحشت تماشا و دربارهاش فکر میکردم. امیدارم در همان دام گرفتار نشوند. همه این اتفاقات به همان شکل شروع شدهاند. "
در ادامه گوینده فیلم زندگی ندا آقا سلطان در پاسخ به این پرسش که "به نظر شما، چرا زمانی که جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ در ایران شکل گرفت و پس از آن سرکوب شد، ما شاهد یک بهار ایرانی نبودیم؟ و آیا فکر میکنید شاهد این بهار در آینده خواهیم بود یا اینکه ایران در مسیری کاملا متفاوت از همسایگان خود، یک روند نزولی را در پیش گرفته است؟" می گوید: « خب، من عقیده دارم که ایران در مقایسه با کشورهای همسایه خود یک کشور بسیار بزرگتر و در نتیجه به مراتب پیچیدهتر است. ایران طرفداران خود را دارد: روسیه، چین، برزیل و کشورهایی از این قبیل و همه کشورهای مسلمان شرق دور. و دوستان خودش را در اروپا دارد؛ فرانسه و آلمان. ما به هیچوجه نمیتوانیم ایران را با سوریه مقایسه کنیم. در نتیجه، آزادیخواهان ایران از هر قیامی که بتواند برای ما نوعی از نتیجه را به ارمغان بیاورد، استقبال میکنند، اتفاق افتادن این امر در ایران به همان آسانی نیست که در سایر کشور وجود دارد. امروزه مداخله در امور داخلی ایران واقعا سخت است و اغلب مواقع غیرممکن. این یکی از دلایل است.»
بازیگر فیلم ضد ایرانی "سنگسار ثریا م" با اشاره به اینکه "با شروع به کار و با این لهجهها و موهای سیاه متوجه شدیم که هیچ جایی برای ما در هالیوود وجود ندارد" از وضعیت برخی پناهندگان در خارج از کشور گفت.
آغداشلو می گوید که "همسر سابق من مدتی در اروپا تحصیل کرد و یک روز فهمید که نمیخواهد در اروپا بماند. فردای آن، وقتی یکدیگر را دیدیم، به او گفتم: «تو در اروپا بودهای، در سوییس و انگلستان بودهای و آنوقت میخواهی دوباره به ایران برگردی؟ چه اتفاقی برای تو افتاده که نمیخواهی اینجا بمانی؟ زندگی در اینجا را دوست نداری؟» و او گفت: «شهره، من نقاشام. من از رنگهای غنی خودمان الهام میگیرم. از غذاهایمان، از فرشهایمان و از طبیعتمان. من نمیتوانم جای دیگری زندگی کنم.» و من سعی کردم منظور او را درک کنم، دقت کردم و فهمیدم که همه کارگردانهای مورد علاقهام که ایران ترک کردهاند و سعی کردند در خارج از ایران کار خود را ادامه دهند هیچوقت مثل سابق نشدند.
یکبار با یک شاعر خیلی معروف ایرانی در اوکلاهاما ملاقات کردم. از او پرسیدم که آیا هنوز شعر میگوید و او گفت: «نمیتوانم، نمیتوانم. من باید به کوه دماوند نزدیک باشم تا بتوانم مثل سابق شعر بگویم. اینجا، در اوکلاهاما، نمیتوانم این کار را بکنم.»