برای هر روز به نام خورده تقویم خوب مینویسیم، دردها و دغدغهها را میگوییم و خواستههای آدمهای همان روز تقویم را در حد بضاعت و عبور نکردنشان از خط های قرمز رنگ زیاد دور و اطرافمان، به گوش آن عدهای که باید، میرسانیم... و حالا نوبت به خودمان رسیده...
اینکه ما را میگذارند همپای کارگران معدن و غواصان دریا و کارکنان نیروگاههای اتمی و بیمارستانهای روانی، اینکه امنیت شغلی و بیمه و حقوق ثابت نداریم، اینکه رنج همیشگیمان شده خط های قرمز رنگی که هر روز حلقهشان در دور و اطرافمان هم تنگتر و هم پررنگتر میشود، اینکه حرفهایمان گاهی ته گلویمان میماند و راه نفسهامان را میبندد، اینکه... اینها را که همهمان میدانیم...
اصلا دوست ندارم این روز تقویم را که سندش به نام ما خورده با دغدغههایی که میدانم و میدانید و همه میدانیم که هیچ کس برای رفعشان کاری نمیکند پر کنم!...
امروز را باید به خودمان فکر کنیم به ارزش کاری که اسمش را خبرنگاری گذاشتهایم اینکه چقدر ارزش دارد این کارمان و با یک روز نبودنمان روی زمین چه اتفاقی میافتد و چه کسی یا کسانی دلتنگمان میشوند؟!
شاید اولین کسی که دلتنگمان شود این یار همیشگیمان باشد، این قلمهامان، که هی توی سرشان میزنیم و چهها که با آنها نمینویسیم و طفلکیها اصلا دم نمیزنند و هیچ وقت هم پشتمان را خالی نمیکنند و تا وقتی شیره جانشان خالی شود همپایمان مینویسند...
یا این کاغذهای سفیدی که با قلمهامان تند و تند سیاه میشوند و بعد از سیاه کردنشان بی آنکه گلایهای کنند میروند زیر دست تایپیست و بعد هم سطل زباله...
یا این ضبط صوتها، اینها مطمئنا دلتنگمان میشوند چه اگر ما نبودیم چطور با مردم کوچه و بازار درد و دل میکردند و چه کسی بود که بنشیند پای حرفهای تکراریشان و این دردهای انباشته اگر ما نبودیم حتما روی دلشان غمباد میشد!
یا اهالی کسبه و بازار، اینها که یک روز بدون ما را بر نمیتابند، آخر باید یکی باشد قیمت هر روزه طلا و ارز را توی این آشفته بازار نوساناتش به گوششان برساند تا تکلیف کارشان را بدانند!
یا این کلنگهای روبان زده شده و خورده به زمین، اینها دلتنگ نه، حتما از دوریمان دق میکنند آخر این تنها ما هستیم که سال به سال از دور و نزدیک جویای احوالشان می شویم و پیگیر هستیم تا یک روزی از این وضعیت زمینگیر شدنشان در بیایند...
یک عدهای هم هستند که ماندهام دلتنگمان میشوند یا نه! مسوولین و مدیران را میگویم اینها شاید اگر ما نباشیم که از آنها بازخواست کنیم و سراغ هزاران کار نکرده شان و آمار و ارقامی که در بیشتر موارد جمعشان با هم نمیخواند را بگیریم از نبودنمان خوشحال شوند.
اما فکر که میکنم قمپوز در کردنهاشان در نشستهای خبری و عکس و خبر تهیه کردن از قیچی کردن روبانها را باید یکی باشد که پوشش دهد و شاید این مسئله کم علتی نباشد برای دلتنگیشان!
هیجان فوتبال شاید در همان 90 دقیقه مستطیل سبزرنگ ورزشگاه میماند و بیرون نمیآمد اگر خبرنگاران ورزشی نبودند تا فوتبال را رصد کنند و از دل این 90 دقیقه به اندازه 90 روز حاشیه درآورند و اصلا شاید برنامه نودی هم روی آنتن نمیرفت! و هم اهالی فوتبال و هم فوتبالیها بدجوری جای خالیمان را احساس میکردند!
اینجا روی زمین یک عده هستند که دلتنگ و دعاگوی همیشگیمان هستند آنها که سکوت شب شهرشان با صدای خمپاره و گلوله میشکند و روزهاشان با تشییع پیکر عزیزانشان سپری میشود، اگر ما نبودیم دردهاشان را چه کسی به گوش مردم دنیا میرساند تا شاید کسی که دستش میرسد کاری برایشان کند!
اما یک عدهای هم این وسط هستند که اصلا دلخوشی از بودنمان ندارند و شاید آرزوی هر روزهشان نبودن ما باشد!
اینها همانهایی هستند که آدم بودن را فراموش کردهاند و میخواهند بدور از چشم کسی آدمیت و آدمها را زیر پاهاشان له کنند.
اینها همانهایی هستند که دنیای آدمها را نمیفهمند و حاضرند برای رسیدن به اهدافشان هر کسی حتی کودکان را بکشند.
اینها همان کسانی هستند که با واژه حق ناس بیگانهاند و اموال همه مردم را مال و املاک خود میدانند و اصلا نمیدانند غم نان و درد بی سر پناهی یعنی چه؟!
اینها را که ماندهام می شود اسمشان را آدم گذاشت آنقدری از بودنمان بیزارند که پیش دستی کرده و خود برای نبودمان اقدام کردهاند...
این را من نمیگویم قتل 119 خبرنگار تنها در سال گذشته میلادی میگوید. این را مرگ 788 خبرنگار در دهه اخیر در سراسر دنیا میگوید و این را بازداشت 232 خبرنگار تنها در یک سال میگوید...
این آمارها نشانمان میدهد کارمان آنقدری ارزش دارد که بدخواهان آدمهای روی زمین، نخواهند وجودمان را بر تابند و....
حالا که فکرش را می کنم شاید اگر ما نبودیم یک جورهایی همه آدمهای زمین، دلتنگمان میشدند!
پس، خبرنگار روزت مبارک!