سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۴ دی ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۲

کمدی بزن بکوب آرام!

داود میرباقری حالا یک «برند» است هم در تلویزیون هم در سینما، بنابراین قابل پیش‌بینی بود که او هم وارد عرصه سریال‌سازی برای «پخش خانگی» شود. آنچه از آثار پیشین وی در خاطر داریم چند نکته است که گاه در آثار دیگر‌کارگردانان سینما و تلویزیون ایران هم شاهدیم به تنهایی اما در آثار میرباقری به حداکثر توان خود می‌رسند: ازدحام بازی‌های خوب، فیلمنامه دقیق، دیالوگ‌های ماندگار، طنز ظریف[حتی در آثاری که کمدی نیستند] و آدم‌های واقعی جامعه[ این نکته آنقدر در آثارش پررنگ است که حتی در آثار تاریخی‌اش هم ما اغلب با چهره‌های امروزین آدم‌هایی که در زندگی روزمره با آنها سرو کار داریم روبرو می‌شویم و این درسی‌ست که او از حوزه تئاتر آموخته و احتمالاً از آثار شکسپیر].
کد خبر : ۱۵۲۰۳۲

صراط:  شاهگوش، تازه‌ترین کار میرباقری‌ست که خود تنها بر صندلی کارگردانی تکیه زده و کار نوشتن فیلمنامه را به الهه میرباقری و آزاده محسنی وانهاده[البته به روایت سایت ویکی‌پدیا و البته تیتراژ خود سریال؛ اما روی کاور مجموعه، اسم میرباقری هم به عنوان نویسنده آمده که احتمالاً دلیل‌اش، نظارت کیفی اوست] با این همه تمام آن فضاهای خوشایندی که از کارهای پیشین او در ذهن داریم در این مجموعه هم حضور دارند و اساساً شکل عرضه دیالوگ‌ها، از جنس دیالوگ‌نویسی میرباقری‌ست:سریع،ضربتی و مؤثر؛ در عین حال نباید از یاد برد که دیالوگ‌نویسی میرباقری تا حدی مردانه است حتی در آثاری که محور اصلی قصه زنان بوده‌اند مثلا در رعنا اما در اینجا، دو شخصیت اصلی زن با بازی مرجانه گلچین و طناز طباطبایی دیالوگ‌هایی کاملاً زنانه دارند و می‌شود این را به پای هوشمندی میرباقری گذاشت که نوشتن فیلمنامه را بر عهده دو فیلمنامه‌نویس زن نهاده تا خود با خیال جمع، به جمع کردن کار [که به دلیل فضاهای بسته متعدد، کمابیش صحنه تئاتر را به خاطر می‌آورد] مشغول شود.اگر بخواهیم کارهای پیشین میرباقری را مرور کنیم، می‌بینیم که این فضاهای بسته، نقشی اساسی در موفقیت کار دارند حتی در کارهایی مثل مجموعه  امام علی(ع) یا مختارنامه. میرباقری اغلب اوقات، حتی در صحنه‌های بیرونی هم کادر را محدود می‌کند تا بازیگران را برجسته و دیالوگ‌ها را در حافظه مخاطب ماندگار کند.
شاهگوش

شاهگوش، کمدی‌ست؛ کمدی اغراق هم هست اما در عین حال تمام تلاش کارگردان این است که اغراق‌ها خیلی واقعگرایانه بیان شوند و از این نظر، کار حتی به نسبت آدم برفی هم[ فیلم مشهور وی] بهتر درآمده. در واقع این کار هم مثل آدم برفی، کمدی بزن بکوب است اما کمدی بزن بکوبی که اغلب، نه در کٌنش بازیگران که در تَنِش میان آنان و در دیالوگ‌ها شکل می‌گیرد[شیوه‌ی محبوب وودی آلن بعد از پولو ور دار و فرار کن! و موزها].
شاهگوش

خلاصه داستان سریال به روایت ویکی پدیا چنین است: «کله پزی که عشقش به استقلال را با هیچ چیز دیگر جایگزین نمی‌کند دختری دارد که خواستگاری پرسپولیسی دارد و همین تعلق رنگی است که با مخالفت پدر روبرو می‌شود.در ادامه یک تصادف منجر به فوت کله‌پز و بازگشایی پرونده یک قتل می شود؛ کله‌پز داستان حین عبور از عرض خیابان با پژوی سبزرنگی تصادف می‌کند و در پی این تصادف می‌میرد. تنها شاهد اتفاق مردی است تک‌چشم، که فقط رنگ و نوع ماشین را تشخیص داده است. این طوری است که تمامی پژوهای سبزرنگ داخل شهر فراخوانده می‌شوند و داستان وارد فاز کلانتری می شود.افسر پرونده و چند تن از مأموران کلانتری به دنبال قاتل می‌گردند.» اصل قصه، البته در تعامل مأموران کلانتری با اهالی محل و سعی در کشف انگیزه قتل و خود قاتل می‌گذرد. میرباقری مثل همیشه علاقه خود را به شکل‌بخشی به جامعه‌ای کوچک که مدل جامعه بزرگ‌تری‌ست و در واقع خلاصه آن است، پی می‌گیرد.

کمدی این مجموعه مثل آدم برفی، هم  در جذب مخاطبان عام موفق است و هم خاص؛ شاید تفاوت فقط در این باشد که مخاطبان عام قاه قاه می‌خندند و مخاطبان خاص لبخند می‌زنند که این هم به تفاوت‌های رفتاری برمی‌گردد نه چیز دیگر.