صراط: شهناز پهلوی، فرزند محمدرضا پهلوی و تنها فرزند فوزیه است. وی در
سال 1337با اردشیر زاهدی ازدواج و در سال 1343 ازاو جدا شد و به سوییس رفت
در آنجا با خسرو جهانبانی آشنا وازدواج کرد. وی پس از انقلاب اسلامی در
پاریس اقامت کرد.
***-زندگینامه
شهناز پهلوی (زاده 5 آبان1319) اولین فرزند محمدرضا پهلوی و تنها فرزند
فوزیه است. وی در تهران به دنیا آمد. با تولد شهناز پهلوی خشم و ناراحتی
خاندان پهلوی را در بر گرفت، به خصوص که تمام نقشههای رضا شاه بر هم زده
شد. او در جایی شنیده بود که ولادت اولین نوزاد دختر در خانواده سلطنتی
شگون ندارد و شوم است. سال ها پیش به او گفته بودند، اگر اولین نوزاد
سلطنتی دختر باشد آن پادشاه کشته و یا تبعید میشود و عجیب اینکه این
پیشگویی عوامانه در سال 1320 به تحقق پیوست. دربار پهلوی انتظار تولد بچه
پسر را داشتند و برای او نقشه ها کشیده بودند. بعد از تولد شهناز اوضاع و
رفتار دربار نسبت به فوزیه تغییر پیدا کرد و روابط کاملا سرد و بی توجهی را
نسبت به او داشتند. این رفتار ها باعث شد حالات روحی فوزیه هر روز بدتر
بشود. حتی شوهر فوزیه هم نسبت به او بی توجه شده بود و رفتاری سرد با او
داشت.
***-کودکی
پس از خلع رضاشاه فوزیه به بهانه استراحت به مصر رفت و دیگر باز نگشت و یک
سال بعد به دلیل پافشاری فوزیه، دربار ایران ناچار شد، طلاق او را صادر
کند. از این پس شهناز که از یک سو از محبت مادر جدا شده بود و از سوی دیگر
پدر را به دلیل مشغله و خوشگذرانی در کنار خود نداشت، تنها شد. روابط او با
عمهها و مادربزرگش چندان گرم نبود. چرا که از یک طرف آنها را برای رفتن
مادرش مقصر میدانست و از طرف دیگر از همان ابتدای تولد از آنها محبتی
ندیده بود. مادر شهناز او را در شش سالگی ترک کرد و شاه دستور داده بود که
شهناز در تهران بماند و همراه مادرش نرود تا فوزیه برگردد. بعد از رفتن
فوزیه، شهناز به یک وسیله تبلیغاتی در دست شاه و اشرف شد؛ چرا که آنها
میخواستند، برای برگرداندن فوزیه احساسات مادرانه او را تحریک کنند، به
همین خاطر به صورت مخفیانه به بعضی از مطبوعات (به ویژه مجله هفتگی ایران)
توصیه شده بود که پی در پی مطالب و تصاویری از شهناز را چاپ کنند و از آنها
به دربار مصر نیز ارسال کنند. او سالهای نخستین دوره کودکی تحت مراقبت عمه
اش شمس که علاقه زیادی به وی داشت، در ناز و نعمت؛ اما دور از مادر سپری
کرد تا به سن بلوغ رسید. در نهایت به خاطر دلتنگیهای شهناز قرار بر این شد
که او را که بیش از هشت سال بیشتر نداشت راهی سوییس کنند تا در انستیتو
ماری ژوزه مشغول تحصیل گردد. دوره تحصیل پنج ساله شهناز در پانسیون ماری
ژوزه در تابستان سال 1331 خاتمه یافت. شاه تصمیم میگیرد که او را راهی
امریکا کند، چرا که شمس پهلوی و ملکه مادر درآمریکا بودند.
***-ازدواج با اردشیر زاهدی
محمدرضا بسیار علاقه داشت، دخترش با ملک فیصل، پادشاه عراق که جوانی خوش
هیکل و خوش سیما بود، ازدواج کند. برنامههای که محمدرضا شاه برای ازدواج
شهناز و ملیک فیصل ترتیب داده بود، کاملا سیاسی و بسیار شبیه به برنامه
رضاشاه برای ازدواج خود و فوزیه بود. محمدرضا شاه دلش میخواست با آن وسیله
با کشور عراق که حکومتی دست نشانده و مورد حمایت انگلستان داشت، پیوندی
سیاسی برقرار کند تا خیالش از جانب انگلیسیها راحت باشد. این آرزوی شاه
محقق نشد، چرا که شهناز از ملک فیصل خوشش نمی آمد و دوست نداشت با او
ازدواج کند و شاه هم بر خلاف پدرش نتوانست، این ازدواج را بر او تحمیل کند.
البته عده ای بر این باورند که بین شهناز و اردشیر زاهدی ارتباط عاشقانه
به وجود آمده بود، به همین خاطر جواب رد به ملک فیصل داد. محمدرضا هم از
اینکه شهناز با اردشیر ازدواج کند، مخالفتی نشان نداد و شاید می خواست با
این کار دین خود را به پدر اردشیر ادعا کند. اردشیر زاهدی پسر سپهبد فضل
الله زاهدی، عامل کودتای 28 مرداد که موجب بازیافتن تاج و تخت سلطنت شاه
بود. مراسم نامزدی آنها در دی ماه سال 1335 انجام شد، و بعد از دو سال؛
یعنی در سال 1337 حاصل این ازدواج دختری بود به اسم مهناز.
***-جدایی از اردشیر زاهدی
دوران خوش شهناز پهلوی زود سپری شد؛ چرا که او هم مثل مادرش نتوانست هرزه
گیهای شوهرش را تحمل کند و در سال 1343 بعد از مرگ سرلشکر فضل الله زاهدی
به زندگی مشترک هفت ساله اش با اردشیر زاهدی پایان داد، اسناد ساواک این
جدایی را چنین گزارش میدهد: موضوع جدایی بین والاحضرت شهناز پهلوی و آقای
اردشیر زاهدی مورد گفتگو در بین طبقات مختلف مردم قرار دارد. در هر طبقهای
از طبقات مختلف از نجابت و حسن خلق والاحضرت شهناز بحث و گفتگو میکنند و
عقیده و افکار عمومی بر این است که عیاشیهای آقای اردشیر زاهدی که
نتوانسته است خود را لایق همسری دختر شاهنشاه نشان دهد عامل اصلی این جدایی
بودهاست و روی این اصل ارزش و احترام اردشیر زاهدی حتی در بین دوستان او
از بین رفته است.
***-ازدواج دوم
آشنایی با خسرو جهانبانی: پس از جدایی از اردشیر زاهدی، مدتها شایعه
ازدواج شهناز با محمود زنگنه مطرح بود، و حتی با او نامزد کرد و مدتی باهم
رفت و آمد داشتند؛ ولی ناگهان او را رها کرد و به سوئیس رفت و در آنجا با
جوان معتاد و بی بندوباری به اسم خسرو جهانبانی که در رشته نقاشی مشغول
تحصیل بود، دلبستگی پیدا کرد.
مخالفت شاه: محمدرضا شاه با این ازدواج کاملا مخالف بود؛ اما مخالفت های
او کاری از پیش نبرد و شهناز بیشتر پافشاری میکرد. علم وزیر دربار
شاهنشاهی راه مدارا با شهناز را پیش گرفت؛ اما بعدها متوجه شد که خسرو
"ال.اس.دی" که نوعی ماده مخدر است، مصرف میکند، حتی خود شهناز نیز از این
ماده مخدر استفاده میکرد. شاه از این خبر بر آشفت و برای اینکه مانع دیدار
خسرو و شهناز شود، دستور داد او را به خدمت سربازی ببرند تا بین او و شهناز
فاصله بیفتد.
ازدواج: در این مدت رفتار شاه با دخترش به کل تغییر کرده بود و شهناز مایه
آزار شاه شده بود؛ اما هرگز از حرف خود عقب نشینی نکرد و شاه که دید تمام
سنگهایش به سنگ خورده در نهایت با ازدواج آنها موافقت کرد، به شرطی که دست
از کارهای درویش گانه خود بردارند و در ژنو زندگی کنند و جایی نروند. آنها
بعد از ازدواج، در خارج از ایران زندگی کردند و حاصل این ازدواج دو فرزند
به نامهای فوزیه و کیخسرو است.
***-عقاید
شهناز پهلوی از سیاست به کلی دور بود و راحتی خود را در آزادی از قیودات
دربار و سیاست و توطئهبازی به شمار میآورد. شهناز پیش از انقلاب به مذهب
رو آورد و نام خود را به هاجر تغییر داد. وی از آن به بعد با روسری در
مجالس خصوصی شرکت میکرد. شاه در روزهای آخر حیات مایملک خود را بین
فرزندانش تقسیم کرد، به میزان هشت درصد از ارث خود را به شهناز بخشید و دو
درصد را به فرزندش (مهناز) داد و جمعاً ده درصد از ارث شاه به آنها رسید.
شهناز پس از انقلاب اسلامی در پاریس اقامت گزید وهنوز در این شهر زندگی
میکند.