جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۱ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۸:۵۴

حاشیه‌ای بر روایت سینمای فتنه ۸۸

کارگردان «قصه‌ها» را فقط یک بار از نزدیک دیده‌ام، «روز قدس سال فتنه». کارگردان محترمه و اعضای خانواده‌اش به دعوت دلسوزان انگلیسی و آمریکایی طوبی و نوبر به خیابان آمده بودند.
کد خبر : ۱۶۳۱۹۰
صراط:   کارگردان "قصه ها" را فقط یک بار از نزدیک دیده ام، در روزی که خاطره اش را همان چهار سال پیش بعضی سایت ها با تیتر "مغزپسته ای " منتشر کرده اند :" روز قدس سال فتنه "

کارگردان محترمه و اعضای خانواده اش به دعوت دلسوزان انگلیسی و آمریکایی طوبی و نوبر به خیابان آمده بودند .

در یکی از  فرعی های خیابان طالقانی ؛ رخشان بی اعتماد به مردم را دیدم .

رخشان بی فروغ و مایوس، اعتمادش را به مردم و احترامش را به انتخاب آنها از دست داده بود و کلافه و عصبانی شاید از اینکه چرا حتی یک دهم از آنان که در تهران به موسوی رای داده بودند دیگر حاضر به همراهی با جنبش اشراف نیستند، داشت از نماز جمعه ای که نیمه کاره رهایش کرده بود بر می گشت  و می رفت سوار احتمالا پیکان زرد قناری اش ! شود و همراه خانواده کلافه اش به خانه ای در ایالات متحده تهران شمالی برگردد .

ما هم با خیل مردمی که شورش اشراف را با نگاهی تلخ و صبور می نگریستند به خانه هایمان در کوچه هایی بر گشتیم که بر خلاف نیاوران و شهرک غرب شبهایی آرام داشت .

کوچه هایی که سکوت شبهایش را فریادهای اکبر الله ، اکبر الله ، نمی شکست و روزهایش را زوزه‌ی گرگان گرسنه ی دریدن صندوق های رای نمی آلود.

 

***

 

جالب است که اصلی ترین شعار و مهم ترین مطالبه جنبش سبز در روایت سینمای روشنفکری از ماجراهای سال 88 سانسور می شود!

و نه تنها  اسمی از تقلب به میان نمی آید که حتی اشاره ای هم به آن نمی شود!

همین که حتی  در شرایطی که آزاد اند هر دروغی را ببافند ؛ میل به  تکرار بزرگترین دروغ تاریخ ایران:" تقلب در انتخابات 88 " ؛ را ندارند نشان می دهد که رفقای روشنفکر  چه وحشتی از   ثبت این وقاحت عظیم در حافظه تاریخی ایرانیان دارند و نگران و مضطرب به میدان آمده اند تا مگر با دروغ ؛ دروغ را بشویند و از خاطره ها بزدایند.

 

*****

دروغ جدید این است: جنبش سبز برآمده از طبقات محروم بود  و دغدغه عدالت داشت و مبارزه با فقر و فساد و تبعیض!

کارگردان فهیم قصه ها به درستی خود را در محکمه افکار عمومی می بیند وبرای فرار از اتهامات؛ به قصه سر هم کردن روی آورده است . مجرم زیر نگاه سنگین طبقه فرودست _که چهار سال پیش کارگردان  برای غصب رایشان به خیابان آمده بود _ به داستان سرایی و قصه بافی روی کرده است .

مغز پسته ای ها و مراد از دماغ فیل افتاده اشان؛ وقتی با قاعده بسیار ساده ریاضی 13<24  روبرو شدند برآشفتند و سینه تنگشان طاقت تحمل رای مردم را نیافت و فریاد " تقلب . تقلب" شان در بی بی سی و "وی او ای" پیچید.

ملکه جنبش سبز در بی بی سی ؛ منطق درخشان جنبش را با ابداع گزاره  " مگر می شود لرها به دامادشان رای نداده باشند "!! در تاریخ عقلانیت جهان ثبت کرد و به دنبال آن ندیمه های فرهیخته و هنرمندش _ از جمله کارگردان محترمه_ را به خیابان های تهرانجلس و لس آنجلس گسیل کرد تا رای شوهر مظلوم و ستم دیده اش را از توده های پاپتی و بیسوات های جوات موات پس بگیرند .

اما در نهایت شورش اشراف بر جمهوریت دینی جامعه ایرانی _به رغم حمایت  دوستان ملت ایران در کاخ های باکینگهام و الیزه و سفید و سیاه _شکست خورد و هشت ماه تلاش و تکاپویشان؛  در جنبش مردم در 9 دی به گل نشست.

 

***

البته از زاویه ای  دیگر و با نگاهی خوش بینانه  ,"شرم" خانم بنی اعتماد از واقعیت شورش کور اشرافیت   که امروز با چنین قصه بافی ها و داستان پردازیهایی سعی در پنهان کردنش دارد قابل تحسین است .

هشت سال پیش در حاشیه فیلم گیلانه ایشان نوشته بودم: "خدا، خانم بنی‌اعتماد را حفظ کند و دعای جانبازهای قطع‌نخاعی بدرقه راه فیلم بعدی‌اش باشد. راجع به «ننه گیلانه» باید به همین سادگی نقد نوشت. اگرچه به نظر، کمی دهاتی و زیادی عوامانه بیاید. درست مثل خود فیلم.... البته می‌شود پرسید که: حالا چرا؟ و «حالا که من افتاده‌ام از پا, چرا» که نمی‌پرسیم و می‌گذریم. با این تذکر که تمام آن سالها که بهترین دغدغه نسلی از فیلم‌سازان طبقه متوسط، ازدواج مجدد خانمهای روشنفکر یا  پیرمردهای سنتی  و یا جشن تولدهای شهرک غرب یا دعواهای سیاسی بر سر حقوق زنان و جوانان و... بود زنانی مثل «گیلانه» و پسرانشان مثل اسماعیل، چشم به راه نه اگر حمایت که لااقل همدلی‌ای، از سوی اهل هنر بودند"

انگار باز هم باید این اختلاف فاز و عقب ماندگی از  جامعه را به یاد ایشان آورد.

 

اسید پاشی و ماه عسل با برلین بلنده !

 

وقتی جشنواره های بلوند اروپایی این چنین  برای فیلمهای سیاه چرده  و بداخلاق ؛ناز و کرشمه می کنند انتظار دارید جوان فیلمساز ما  دل از دست ندهد ؟

ماه عسل با کن قشنگه و ونیز سفیده و برلین  بلنده و بقیه مانکن های غربی فقط با یک فیلم. هرچه سیاه تر تو دل برو تر . هر چه هتاک تر و دروغگوترخواستنی تر.

 

****

"عصبانی نیستم"  هم همان قدر راست است که " تقلب شده است " !

اگر چه گوینده؛ یکی را امسال و دیگری را چهار سال پیش سر داده باشد .

یادمان باشد:هیچ دروغی از کسی که سابقه ی" تقلب  تقلب ابطال انتخابات  "! را در کارنامه دارد بعید نیست .

فیلم ساختن برای غرق شدن در آن توهم شیرین و آن نفرت نمکین  آسان ترین درمان و بهترین قرص  است ؛خصوصا که پیشاپیش جشنواره های بلوند اروپایی خاطرخواهی شان را ابراز کرده باشند.

"عصبانی ..."هم یکی دیگر از میخ هایی است که توسط خود مغزپسته ای ها بر تابوت جنبش سبز کوبیده می شود. ماهیت جنبش سبز  آن چنان اشمئزاز آور است که امروز حتی  هوادارانش هم تاب یادآوری آن را ندارند و تلاش می کنند با ادوکلن تحریف ؛جنازه "ادعای اصلی خود: تقلب "؛  را  گند زدایی کنند.

ادوکلن هایی که به زودی برند های آلمانی و فرانسوی مشهورشان خواهد کرد.

بزرگترین دروغ تاریخ ایران را سر دادند ، واقعیت24 میلیون هم وطن را منکر شدند و دم از واقعیت  زدند !

از چنان رکاکت و وقاحتی البته عجیب نیست که چهار سال بعد با روایتی این چنین وارونه از شورش اشراف به میدان بیاید و جنبش مغز پسته ای را آن چنان که در "عصبانی..." می بینیم  برآمده از طبقه فرودست ( که البته در شعار های  آن روز جنبش سبز جوات موات بودند و بیسوات و... ) و منادی آرمان عدالت ! بنمایاند !

در این میان نمی دانم گناه  شریعتی و مصدق چیست که باید اینچنین به اسارت جریانی در بیایند که سرسپردگی و وفاداریش را به فرنگی ها جار زده است.

مصدق خوب است به شرط آن که کودتای آمریکایی –انگلیسی  و شعبان بی مخ ها و پری بلنده هایش را به یادها نیاورد و شریعتی خوب است به شرط آن که  از دکتر و مهندس ها و فیلمساز های  فرنگ رفته  وطن فروش حرفی نزند.

حتی امیرالمومنین را هم قبول داریم به شرط آن که هزاران فتنه گر جامعه مسلمانان  را  در جمل و صفین و نهروان از دم تیغ نگذرانده باشد.

چه می کند عشق "برلین بلنده" با فیلمساز خوش استعداد ما. بر چهره  وطن اسید بپاش و به شهری نو و مدرن  بگریز.ماه عسل با برلین بلنده خوش بگذرد.

اما خیال غرب جمع باشد این بار با برلین بلنده ها و کن قشنگه ها و ونیز سفیده ها و هواداران شهرنو و مدرن اش  در ایران نخواهد توانست کودتا کند. این گوی و این میدان.

*وحید جلیلی
منبع: فارس