صراط: يكم: نيمه دوم سال 1376 و طول سال 1377 اوج حملات يكپارچه جريان نوظهور و تجديدنظرطلب به آيتالله هاشمي رفسنجاني بود. با آنكه هاشمي در خطبه معروف نماز جمعه درباره تقلب هشدار داده بود و ماحصل آن هشدار نيز در سبد خاتمي قرار گرفت، اما عطش جريان پيروز در انتخابات به كوبيدن بيرحمانه هاشمي خاموش و سيراب نميشد. وقتي از اكبر گنجي علت نوشتن دهها مقاله و كتاب عليه هاشمي را جويا شدند، گفت: «هاشمي بايد زميني شود! پايين بيايد و در سطح بقيه مردم قرار گيرد. او خيلي بالا قرار دارد و پاسخگو نيست!» در كنفرانس كذايي برلين نيز وقتي مجري برنامه ميخواست اكبر گنجي را معرفي كند، گفت: «اين كسي است كه رفسنجاني را پايين كشيد»! كوبيدن آن روز هاشمي از سوي اين جريان از دو حالت خارج نبود؛ اول اينكه نميتوانستند مستقيم سراغ رهبري بروند، بنابراين از نفر دوم نظام شروع كردند. سپس شوراي نگهبان، قوهقضائيه، سپاه، نيروي انتظامي و وزارت اطلاعات را كوبيدند. دوم اينكه وي را فردي ناهمسو با دموكراسي و جامعه مدني ميدانستند كه بايد اصلاح يا از صحنه سياسي حذف شود.
هاشمي در مقابل سيل حملات آنها كه از اتهام غيردموكراتيك بودن تا «قاتل و سرزيرآب كن»! در آن بود، صبورانه مقاومت كرد. هيچ موقع به پردهدري و لجاجت روي نياورد، سطح خود را در حد گلاويز شدن با امثال اكبر گنجي و علويتبار پايين نياورد و همه حملات را تحمل كرد. حتي قرابت فرهنگي فائزه با تجديدنظرطلبان كه در عرف آن روز ساختارشكني محسوب ميشد، مانع از كاهش حملات به هاشمي نشد و در عين حال اين قرابت هاشمي را متزلزل نكرد.
به دليل قرابت كارگزاران با هاشمي، سالها بدبيني بين اصلاحطلبان و كارگزاران مشهود بود و مشاركتيها حاضر به پذيرش كارگزاران در جبهه دوم خرداد نبودند. دليل اصلي براي اين كار را بياعتقادي كارگزاران به دموكراسي و جامعه مدني و همسويي با هاشمي ميدانستند.
دوم: اما دوران احمدينژاد را بايد محكي جدي براي هاشمي دانست. رفتار احمدينژاد (كه قابل دفاع هم نيست) معطوف به شخص هاشمي و فرزندانش شد. اينجا بود كه صبوري و فراجناحي بودن و پدرسالاري هاشمي فروريخت و آنچه اكبر گنجي و اصلاحطلبان به دنبال آن بودند، محقق شد. نه تنها هاشمي زميني شد بلكه در زمين تجديدنظرطلبان فرود آمد تا حدي كه امروز اكبرگنجي معتقد است: «ميشود با هاشمي كار كرد.»
سوم: از كجا ميفهميم هاشمي زميني شده است؟ از آنجا كه به مسائل كوچك و كف خياباني وارد ميشود. نقد صدا و سيما، ورود به نقد تأمين اجتماعي، حمله به دولت قبلي، نقد و حمله به سپاه و شوراي نگهبان، روحيه انتقام از رد صلاحيت در انتخابات، كينه شتري، حمايت علني از كانديداها و نوع نگاه به دانشگاه آزاد، نشان ميدهد كه هاشمي پايين آمده است؛ كشتي ميگيرد، درگير ميشود و ديگر اصراري ندارد با روحيه پدرانه به حل و فصل اختلافات بپردازد.
چهارم: اما از كجا معلوم است كه در زمين تجديدنظرطلبان فرود آمده است؟ روزي كه فائزه هاشمي اعلام كرد: «[آيتالله]خامنهاي در زمان رياست جمهوري بابا و خاتمي رهبر نبود. همين چهار سال احمدينژاد رهبر بود»، گمان ميكرديم هاشمي بيانيه ميدهد و از اين موضوع ابراز برائت ميكند اما گويي همان جملات بود كه موانع، پستيها و بلنديهاي زمين تجديدنظرطلبان را براي ورود هاشمي هموار نمود. بدون ترديد تجديدنظرطلبان هاشمي را براي حوزهاي ميخواهند كه خود مهره و قدرت ورود به آن را ندارند. يا بايد وي را مقابل رهبري قرار دهند يا اگر قادر به اين كار نباشند، از قدرت چانهزني آن استفاده كنند؛ به تعبير ديگر هاشمي را در حوزه استراتژيك هزينه ميكنند اما اگر خود هاشمي در كف خيابان وارد دعوا شود، بدشان نميآيد براي ايشان كف و سوت بزنند.
از مواضعي مانند «انتخابات آزاد»، «ادعاي طرفداري از مردم»، «حمله به صدا و سيما به بهانه سانسور»، «خطبه 26 تيرماه 1388»، «ناآرامي و عدم تمكين به رد صلاحيت خود از سوي شوراي نگهبان» (هراز گاهي هاشمي اعتراض خود به اين مسئله را نشان ميدهد)، «نوع نگاه به غرب» و از همه مهمتر اعلام اينكه « ما با اسرائيل دعوا نداريم» نشان ميدهد كه زمين فرود آمدن هاشمي كاملاً در حوزه تجديدنظرطلبي است.
وقتي هاشمي قبل از انقلاب براي فلسطين و عليه اسرائيل كتاب مينويسد و امروز توبه ميكند، ميتوان فهميد كه تجديدنظرطلبي محقق شده است.
در ميان جمعي كه با عنوان «انجمن دفاع از آزادي مطبوعات» چندي پيش با هاشمي ديدار كردند، فردي بود كه طبق اسناد موجود در اين روزنامه در سفر بروكسل از مسئولان اتحاديه اروپا، متقاضي تشديد تحريمها عليه ايران بوده لذا مشخص شد كه برخورد احمدينژاد با هاشمي و ناكاميهاي سياسي 1384و 1388، وي را به جايي رساند كه هر كس او را تحويل بگيريد، ميپذيرد! برايش مهم نيست كه تحويل گيرنده كيست و چه نسبتي با نظام دارد.
بنابراين ميتوان با صراحت گفت كه كم آوردن هاشمي و زميني شدن وي از زماني شروع شد كه با شخصيت و شخص وي و فرزندانش برخورد شد. اين محكي است كه در طول تاريخ اسلام مردان بزرگي را به چالش كشيده است.
نگارنده قصد قياس آيتالله هاشمي با صحابه صدر اسلام را ندارد اما از آنجا كه تاريخ معلم انسانهاست، حسن ختام اين وجيزه را به اين حكمت اميرالمؤمنين (ع) به پايان ميبريم كه «مازال الزبير رجلا منا اهل بيت حتي نشا ابنه المشئوم عبدالله» زبير همواره مردي از ما اهل بيت بود تا آنكه پسر نافرخندهاش عبدالله به جواني رسيد (حكمت 453 نهجالبلاغه)
هاشمي در مقابل سيل حملات آنها كه از اتهام غيردموكراتيك بودن تا «قاتل و سرزيرآب كن»! در آن بود، صبورانه مقاومت كرد. هيچ موقع به پردهدري و لجاجت روي نياورد، سطح خود را در حد گلاويز شدن با امثال اكبر گنجي و علويتبار پايين نياورد و همه حملات را تحمل كرد. حتي قرابت فرهنگي فائزه با تجديدنظرطلبان كه در عرف آن روز ساختارشكني محسوب ميشد، مانع از كاهش حملات به هاشمي نشد و در عين حال اين قرابت هاشمي را متزلزل نكرد.
به دليل قرابت كارگزاران با هاشمي، سالها بدبيني بين اصلاحطلبان و كارگزاران مشهود بود و مشاركتيها حاضر به پذيرش كارگزاران در جبهه دوم خرداد نبودند. دليل اصلي براي اين كار را بياعتقادي كارگزاران به دموكراسي و جامعه مدني و همسويي با هاشمي ميدانستند.
دوم: اما دوران احمدينژاد را بايد محكي جدي براي هاشمي دانست. رفتار احمدينژاد (كه قابل دفاع هم نيست) معطوف به شخص هاشمي و فرزندانش شد. اينجا بود كه صبوري و فراجناحي بودن و پدرسالاري هاشمي فروريخت و آنچه اكبر گنجي و اصلاحطلبان به دنبال آن بودند، محقق شد. نه تنها هاشمي زميني شد بلكه در زمين تجديدنظرطلبان فرود آمد تا حدي كه امروز اكبرگنجي معتقد است: «ميشود با هاشمي كار كرد.»
سوم: از كجا ميفهميم هاشمي زميني شده است؟ از آنجا كه به مسائل كوچك و كف خياباني وارد ميشود. نقد صدا و سيما، ورود به نقد تأمين اجتماعي، حمله به دولت قبلي، نقد و حمله به سپاه و شوراي نگهبان، روحيه انتقام از رد صلاحيت در انتخابات، كينه شتري، حمايت علني از كانديداها و نوع نگاه به دانشگاه آزاد، نشان ميدهد كه هاشمي پايين آمده است؛ كشتي ميگيرد، درگير ميشود و ديگر اصراري ندارد با روحيه پدرانه به حل و فصل اختلافات بپردازد.
چهارم: اما از كجا معلوم است كه در زمين تجديدنظرطلبان فرود آمده است؟ روزي كه فائزه هاشمي اعلام كرد: «[آيتالله]خامنهاي در زمان رياست جمهوري بابا و خاتمي رهبر نبود. همين چهار سال احمدينژاد رهبر بود»، گمان ميكرديم هاشمي بيانيه ميدهد و از اين موضوع ابراز برائت ميكند اما گويي همان جملات بود كه موانع، پستيها و بلنديهاي زمين تجديدنظرطلبان را براي ورود هاشمي هموار نمود. بدون ترديد تجديدنظرطلبان هاشمي را براي حوزهاي ميخواهند كه خود مهره و قدرت ورود به آن را ندارند. يا بايد وي را مقابل رهبري قرار دهند يا اگر قادر به اين كار نباشند، از قدرت چانهزني آن استفاده كنند؛ به تعبير ديگر هاشمي را در حوزه استراتژيك هزينه ميكنند اما اگر خود هاشمي در كف خيابان وارد دعوا شود، بدشان نميآيد براي ايشان كف و سوت بزنند.
از مواضعي مانند «انتخابات آزاد»، «ادعاي طرفداري از مردم»، «حمله به صدا و سيما به بهانه سانسور»، «خطبه 26 تيرماه 1388»، «ناآرامي و عدم تمكين به رد صلاحيت خود از سوي شوراي نگهبان» (هراز گاهي هاشمي اعتراض خود به اين مسئله را نشان ميدهد)، «نوع نگاه به غرب» و از همه مهمتر اعلام اينكه « ما با اسرائيل دعوا نداريم» نشان ميدهد كه زمين فرود آمدن هاشمي كاملاً در حوزه تجديدنظرطلبي است.
وقتي هاشمي قبل از انقلاب براي فلسطين و عليه اسرائيل كتاب مينويسد و امروز توبه ميكند، ميتوان فهميد كه تجديدنظرطلبي محقق شده است.
در ميان جمعي كه با عنوان «انجمن دفاع از آزادي مطبوعات» چندي پيش با هاشمي ديدار كردند، فردي بود كه طبق اسناد موجود در اين روزنامه در سفر بروكسل از مسئولان اتحاديه اروپا، متقاضي تشديد تحريمها عليه ايران بوده لذا مشخص شد كه برخورد احمدينژاد با هاشمي و ناكاميهاي سياسي 1384و 1388، وي را به جايي رساند كه هر كس او را تحويل بگيريد، ميپذيرد! برايش مهم نيست كه تحويل گيرنده كيست و چه نسبتي با نظام دارد.
بنابراين ميتوان با صراحت گفت كه كم آوردن هاشمي و زميني شدن وي از زماني شروع شد كه با شخصيت و شخص وي و فرزندانش برخورد شد. اين محكي است كه در طول تاريخ اسلام مردان بزرگي را به چالش كشيده است.
نگارنده قصد قياس آيتالله هاشمي با صحابه صدر اسلام را ندارد اما از آنجا كه تاريخ معلم انسانهاست، حسن ختام اين وجيزه را به اين حكمت اميرالمؤمنين (ع) به پايان ميبريم كه «مازال الزبير رجلا منا اهل بيت حتي نشا ابنه المشئوم عبدالله» زبير همواره مردي از ما اهل بيت بود تا آنكه پسر نافرخندهاش عبدالله به جواني رسيد (حكمت 453 نهجالبلاغه)