صراط: با پشت سر
گذاشتن حدود 6 ماه از روي كار آمدن دولت يازدهم شاهد مطرح شدن مسائل
تازهاي در زمينه حضور اصلاحطلبان در دولت هستيم. اصلاحطلبان با استفاده
از حسن روحاني توانستند خود را دوباره در فضاي سياسي كشور مطرح كنند و اينك
وزرايي را نيز در كابينه روحاني جاي داده اند اما موضوع مورد بحث در ميان
برخي از اصلاحطلبان اين است كه آيا اين جريان سياسي ميتواند به طور
مستقل در صحنه سياست گام گذارد يا كماكان بايد زير سايه جناح راست سنتي به
حيات خود ادامه دهد؟
طي اين موضوع برخي از اصلاحطلبان مانند ابراهيم اصغرزاده، يكي از اعضاي مطرح اين جريان در مصاحبه اي بيان كرده است كه «اصلاح طلبان اگر سازمان اجتماعی خودشان را با استراتژی و هدف روشنی بازسازی می کردند و در سال 92 با کاندیدای خاص خودشان بازی انتخابات را می بردند، پیروز انتخابات بودند؛ نه اینکه با رحم اجاره ای وارد انتخابات شوند و کاندیدایی را مورد حمایت قرار دهند که متعلق به جناح خودشان نیست.»
وي معتقد است كه اصلاحطلبان مي بايست براي حفظ استقلال خود مانند سال 84 پاي گزينه مطرح خود مانند « معين» مي ايستادند. البته وي با اين سئوال نيز روبرو شده است كه با اين شرايط به طور قطع اصلاحطلبان با شكست مواجه مي شدند همچنان كه در سال 84 با وجود برخورداری از کاندیدای اختصاصی نيز شكست سختي را متحمل شدند.
وابستگي شديد اصلاحطلبان به روحاني و بويژه هاشمي رفسنجاني اين موضوع را تاييد مي كند كه اين جريان سياسي نه داراي پايگاه مردمي مستحكمي است و نه اينكه شخصيتهاي مطرح اين جريان چنان مقبوليتي دارند كه بتوانند بدون ياري شخصيتهاي برآمده از جريان راست سنتي در فضاي سياسي كشور به موفقيت دست يابند. از اين روست كه ديده ميشود نقش هاشمي رفسنجاني در جريان اصلاحطلب بسيار پررنگتر از شخصيتهاي مطرح اين جناح سياسي است.
به نظر ميرسد در اين روند بايد نگاهي به گذشته نيز داشت. اصلاح طلبان تمام برگ برندههاي خود را در انتخاباتهاي گذشته مصرف كردند و افراط گرايي در اين جريان سياسي سبب شده است كه افرادي در بزنگاههاي مختلف از اين جريان ريزش كنند و در طيف اپوزيسيون نظام جمهوري اسلامي قرار بگيرند. اين روند سبب و عملكرد آنان سبب بي اعتمادي بيش از حد مردم به اصلاح طلبان شده است تا جايي كه افرادي چون اصغرزاده بيان مي كنند كه « اصلاح طلبان باید به گونه ای رفتار کنند که مردم بپذیرند که کنش سیاسی آن ها صرفاً برای تأمین منافع خودشان نیست ».
با نگاهي ديگر به وقايع سياسي چند ماه گذشته نيز ميتوان به وابستگي شديد اصلاحطلبان به جريان راست سنتي پي برد. در انتخابات رياست جمهوري جريان ليبرال با كليد روحاني دوباره وارد فضاي سياسي كشور شدند وخود را مطرح كردند. در دو انتخابات پيش رو از جمله انتخابات مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان نيز اصلاح طلبان نگاه ويژهاي به ناطق نوري و هاشمي رفسنجاني دارند. در انتخابات مجلس شوراي اسلامي ابتدا محمدرضاعارف به عنوان سرليست اين جريان مطرح شد اما بالافاصله بعد از اين جريان غلامحسين كرباسچي از سرليستي حجت الاسلام ناطق نوري خبر داد. موضوعي كه سبب تنش سياسي ميان اين دو طيف سياسي شد و موضوع عدم اقبال عمومي به عارف و ضعف جريان ليبرال در اين زمينه را بيش از پيش آشكار نمود.
در انتخابات خبرگان رهبري نيز جريان اصلاح طلب به هاشمي رفسنجاني اميد بسته است و در اين راستا مي توان گفت كه هاشمي رفسنجاني تنها گزينه مورد حمايت اين جريان در اين زمينه است. بنابراين با وجود اين موارد طبيعي است كه اصلاحطلبان به عنوان يك جريان در سايه و تابع در رويدادهاي مهم سياسي آينده مطرح شوند. واقعيت اين است كه شخصيتهاي مختلف اصلاحطلب توانايي ورود به صحنه سياسي به طور مستقل را ندارند و نميتوانند اميدوار باشند كه با حضوري مستقل و بدون كمك جريان راست سنتي به پيروزي برسند همين موضوع به شدت اصلاحطلبان را با چالش هويت مستقل در فضاي سياسي كشور روبرو ساخته است كه در سخنان برخي از اعضاي اين جريان سياسي اين موضوع به مشهود است.
مساله اصلي تعيين و تكليف جريان راست سنتي براي اصلاحطلبان است. از اين رو به نظر ميرسد جريان ليبرال در آينده با چالش وابستگي و سهيم شدن در پيروزيهاي اين طيف سياسي و از سوي ديگر ريزش نيروهاي خودي در برابر امر و نهي هاي اين جريان سياسي بايد دست و پنجه نرم كند. محمدرضا عارف مهره اي است كه در اين زمينه بيشترين آسيب را ديده است و اخباري كه گاها از جدايي وي از بنياد باران و اصلاح طلبان منتشر ميشود، مهر تاييدي بر اين موضوع است.
از اين روست كه به نظر مي رسد اصلاح طلبان در آينده بايد به فكر هويت مستقل سياسي خود باشند زيرا روند وابستگي به جناح راست سنتي ميتواند در آيند اين هويت را به شدت مخدوش كند و از سوي ديگر باعث ريزش بسياري از اعضاي اين جناح سياسي شود.
طي اين موضوع برخي از اصلاحطلبان مانند ابراهيم اصغرزاده، يكي از اعضاي مطرح اين جريان در مصاحبه اي بيان كرده است كه «اصلاح طلبان اگر سازمان اجتماعی خودشان را با استراتژی و هدف روشنی بازسازی می کردند و در سال 92 با کاندیدای خاص خودشان بازی انتخابات را می بردند، پیروز انتخابات بودند؛ نه اینکه با رحم اجاره ای وارد انتخابات شوند و کاندیدایی را مورد حمایت قرار دهند که متعلق به جناح خودشان نیست.»
وي معتقد است كه اصلاحطلبان مي بايست براي حفظ استقلال خود مانند سال 84 پاي گزينه مطرح خود مانند « معين» مي ايستادند. البته وي با اين سئوال نيز روبرو شده است كه با اين شرايط به طور قطع اصلاحطلبان با شكست مواجه مي شدند همچنان كه در سال 84 با وجود برخورداری از کاندیدای اختصاصی نيز شكست سختي را متحمل شدند.
وابستگي شديد اصلاحطلبان به روحاني و بويژه هاشمي رفسنجاني اين موضوع را تاييد مي كند كه اين جريان سياسي نه داراي پايگاه مردمي مستحكمي است و نه اينكه شخصيتهاي مطرح اين جريان چنان مقبوليتي دارند كه بتوانند بدون ياري شخصيتهاي برآمده از جريان راست سنتي در فضاي سياسي كشور به موفقيت دست يابند. از اين روست كه ديده ميشود نقش هاشمي رفسنجاني در جريان اصلاحطلب بسيار پررنگتر از شخصيتهاي مطرح اين جناح سياسي است.
به نظر ميرسد در اين روند بايد نگاهي به گذشته نيز داشت. اصلاح طلبان تمام برگ برندههاي خود را در انتخاباتهاي گذشته مصرف كردند و افراط گرايي در اين جريان سياسي سبب شده است كه افرادي در بزنگاههاي مختلف از اين جريان ريزش كنند و در طيف اپوزيسيون نظام جمهوري اسلامي قرار بگيرند. اين روند سبب و عملكرد آنان سبب بي اعتمادي بيش از حد مردم به اصلاح طلبان شده است تا جايي كه افرادي چون اصغرزاده بيان مي كنند كه « اصلاح طلبان باید به گونه ای رفتار کنند که مردم بپذیرند که کنش سیاسی آن ها صرفاً برای تأمین منافع خودشان نیست ».
با نگاهي ديگر به وقايع سياسي چند ماه گذشته نيز ميتوان به وابستگي شديد اصلاحطلبان به جريان راست سنتي پي برد. در انتخابات رياست جمهوري جريان ليبرال با كليد روحاني دوباره وارد فضاي سياسي كشور شدند وخود را مطرح كردند. در دو انتخابات پيش رو از جمله انتخابات مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان نيز اصلاح طلبان نگاه ويژهاي به ناطق نوري و هاشمي رفسنجاني دارند. در انتخابات مجلس شوراي اسلامي ابتدا محمدرضاعارف به عنوان سرليست اين جريان مطرح شد اما بالافاصله بعد از اين جريان غلامحسين كرباسچي از سرليستي حجت الاسلام ناطق نوري خبر داد. موضوعي كه سبب تنش سياسي ميان اين دو طيف سياسي شد و موضوع عدم اقبال عمومي به عارف و ضعف جريان ليبرال در اين زمينه را بيش از پيش آشكار نمود.
در انتخابات خبرگان رهبري نيز جريان اصلاح طلب به هاشمي رفسنجاني اميد بسته است و در اين راستا مي توان گفت كه هاشمي رفسنجاني تنها گزينه مورد حمايت اين جريان در اين زمينه است. بنابراين با وجود اين موارد طبيعي است كه اصلاحطلبان به عنوان يك جريان در سايه و تابع در رويدادهاي مهم سياسي آينده مطرح شوند. واقعيت اين است كه شخصيتهاي مختلف اصلاحطلب توانايي ورود به صحنه سياسي به طور مستقل را ندارند و نميتوانند اميدوار باشند كه با حضوري مستقل و بدون كمك جريان راست سنتي به پيروزي برسند همين موضوع به شدت اصلاحطلبان را با چالش هويت مستقل در فضاي سياسي كشور روبرو ساخته است كه در سخنان برخي از اعضاي اين جريان سياسي اين موضوع به مشهود است.
مساله اصلي تعيين و تكليف جريان راست سنتي براي اصلاحطلبان است. از اين رو به نظر ميرسد جريان ليبرال در آينده با چالش وابستگي و سهيم شدن در پيروزيهاي اين طيف سياسي و از سوي ديگر ريزش نيروهاي خودي در برابر امر و نهي هاي اين جريان سياسي بايد دست و پنجه نرم كند. محمدرضا عارف مهره اي است كه در اين زمينه بيشترين آسيب را ديده است و اخباري كه گاها از جدايي وي از بنياد باران و اصلاح طلبان منتشر ميشود، مهر تاييدي بر اين موضوع است.
از اين روست كه به نظر مي رسد اصلاح طلبان در آينده بايد به فكر هويت مستقل سياسي خود باشند زيرا روند وابستگي به جناح راست سنتي ميتواند در آيند اين هويت را به شدت مخدوش كند و از سوي ديگر باعث ريزش بسياري از اعضاي اين جناح سياسي شود.
خب حالا کدوم سرو تشریف دارن؟ سرو نماد مقاومت میشه. کدوم اینها اهل مقاومتند؟
خاتمی که 2 سال در نیروگاه هسته ای رو زمان ریاست خودش تخته کرد البته به کمک آقای روحانی که اون موقع دبیر شورای امنیت ملی بود
و یا روحانی که هم زمان خاتمی و هم الان جز دولا راست شدن جلوی دشمن کار دیگه ای بلد نیست؟
اصلاحات را جز مشتی منفعت طلب عافیت اندیش که جز متریالیسم چیز دیگری برایشان مهم نیست تشکیل داده و اکثر کارهایشان ضد ارزشی و به نفع دشمن است.
لعنت بر پایه گذاران این حزب آبکی و پوچ...