صراط: ریما رامینفر با یک بازی روان، قابل باور و ملموس سه سال متمادی نقش هما را در «پایتخت» بازی کرد؛ یک مادر نمونه و یک زن فداکار. شخصیتی که به قول رامینفر خانواده همیشه در اولویت است و منافع خانواده در جهت منافع اوست. بیراه نبود اگر در روز مادر به سراغ این هنرمند برویم و با او گپ بزنیم.
گفتگویی که از الگو بودن شخصیت هما آغاز میشود، با دور بودن رامینفر از خانوادهاش به خاطر پایتخت و اینکه مادر بودن سخت است، ادامه پیدا میکند و با حرف از ورود اسپانسر به سریال و کمرنگ شدن نقش سارا و نیکا و تاثیر نقشها در زندگی شخصی به پایان میرسد. البته سراغی هم از همسر رامین فر یعنی امیر جعفری میگیریم که مدتی است در تلویزیون دیده نمیشود.
مصاحبه تمام شده که رامینفر یاد یک حاشیه میافتد و از فردی گلایه میکند که صفحه جعلی را به نام او در فیسبوک باز کرده و مدیریت میکند؛ فردی که به قول بازیگر نقش هما، انگار دارد جای او زندگی میکند و بهتر است اگر به بازی رامینفر علاقه دارد از این کار دست بکشد.
مصاحبه تمام شده که رامینفر یاد یک حاشیه میافتد و از فردی گلایه میکند که صفحه جعلی را به نام او در فیسبوک باز کرده و مدیریت میکند؛ فردی که به قول بازیگر نقش هما، انگار دارد جای او زندگی میکند و بهتر است اگر به بازی رامینفر علاقه دارد از این کار دست بکشد.
*انگار شخصیت هما با پخش سه سری از «پایتخت» به نوعی الگو تبدیل شده است. زنی که همراه همسر، دلسوز فرزندان و مایه ثبات و آرامش خانواده است. الگو معرفی کردن او از ابتدا مدنظر قرار داشت یا هما به تدریج سیر تکاملی خود را در فیلمنامه و اجرا طی کرد؟
- زمانی که برای «پایتخت 1» این نقش طراحی میشد ما به این موضوع فکر نمیکردیم اما پارامترهایی برای آن درنظر گرفته و در متن و بازی لحاظ میشد. هما به کلی زنی صبور، با گذشت و عاشق است و من آنچه را که در متن بود دو چندان کردم.
از روز اول محسن تنابنده به من میگفت این شخصیت همای سعادتی است که روی شانه نقی نشسته است. با این پیشفرض هر سه فصل سریال نوشته شد.
*معمولا برانگیختن حس همذاتپنداری در مخاطب با ایفای شخصیتهای مثبت دشوارتر به نظر میرسد. شما چطور با این موضوع مواجه شدید؟
- بله. من سعی کردم هما را به شکل باورپذیری بازی کنم. چون اینطور کاراکترها معمولا دافعه ایجاد میکنند. خود من هم اینطور هستم و کسی را که زیاد مثبت است دوست ندارم اما امیدوارم تلاش من برای ایفای باورپذیر نقش مورد قبول واقع شده باشد.
*من که فکر میکنم کاملا موفق بودهاید و هما در عین صبوری و گذشتهایش گاهی صدایش را هم بلند میکرد.
- اصولا اغراق، دافعه ایجاد میکند و شاید این ویژگیها در هما اغراق شده بود. به هرحال ما سعی کردیم روی این خط مانور دهیم. او انسان است و هر انسانی عصبانی میشود اما هما کسی است که هرگز خودش را در اولویت قرار نمیدهد. خانواده برای او ملاک اصلی است.
*خود شما برای موفقیت «پایتخت» در این سه سال مجبور شدهاید زمانی اولویت را به کار بدهید و آیین پسرتان هم که گویا حسابی از دوریتان خسته شده است.
- کار برای من به عنوان یک مادر سخت بود و چند سال زمستان را در کنار خانوادهام نبود. بدون تردید سخت بود.
*سال تحویل که پیش خانواده بودید؟
- سال گذشته نبودم. ما لحظه تحویل سال در جزیره قشم کار میکردیم و پیششان نبودم اما امسال چرا.
*حتما در آن لحظه آرزوهای زیادی کردید.
- معمولا خیلی آرزوها کلی هستند و نمیتوانم آرزوی ویژهای را نام ببرم. معمولا همانهایی است که همه آرزویش را دارند، سلامتی و آرامش و امنیت.
- زمانی که برای «پایتخت 1» این نقش طراحی میشد ما به این موضوع فکر نمیکردیم اما پارامترهایی برای آن درنظر گرفته و در متن و بازی لحاظ میشد. هما به کلی زنی صبور، با گذشت و عاشق است و من آنچه را که در متن بود دو چندان کردم.
از روز اول محسن تنابنده به من میگفت این شخصیت همای سعادتی است که روی شانه نقی نشسته است. با این پیشفرض هر سه فصل سریال نوشته شد.
*معمولا برانگیختن حس همذاتپنداری در مخاطب با ایفای شخصیتهای مثبت دشوارتر به نظر میرسد. شما چطور با این موضوع مواجه شدید؟
- بله. من سعی کردم هما را به شکل باورپذیری بازی کنم. چون اینطور کاراکترها معمولا دافعه ایجاد میکنند. خود من هم اینطور هستم و کسی را که زیاد مثبت است دوست ندارم اما امیدوارم تلاش من برای ایفای باورپذیر نقش مورد قبول واقع شده باشد.
*من که فکر میکنم کاملا موفق بودهاید و هما در عین صبوری و گذشتهایش گاهی صدایش را هم بلند میکرد.
- اصولا اغراق، دافعه ایجاد میکند و شاید این ویژگیها در هما اغراق شده بود. به هرحال ما سعی کردیم روی این خط مانور دهیم. او انسان است و هر انسانی عصبانی میشود اما هما کسی است که هرگز خودش را در اولویت قرار نمیدهد. خانواده برای او ملاک اصلی است.
*خود شما برای موفقیت «پایتخت» در این سه سال مجبور شدهاید زمانی اولویت را به کار بدهید و آیین پسرتان هم که گویا حسابی از دوریتان خسته شده است.
- کار برای من به عنوان یک مادر سخت بود و چند سال زمستان را در کنار خانوادهام نبود. بدون تردید سخت بود.
*سال تحویل که پیش خانواده بودید؟
- سال گذشته نبودم. ما لحظه تحویل سال در جزیره قشم کار میکردیم و پیششان نبودم اما امسال چرا.
*حتما در آن لحظه آرزوهای زیادی کردید.
- معمولا خیلی آرزوها کلی هستند و نمیتوانم آرزوی ویژهای را نام ببرم. معمولا همانهایی است که همه آرزویش را دارند، سلامتی و آرامش و امنیت.
*انگار دیگر قرار نیست «پایتخت4» ساخته شود.
- من تابع یک گروه هستم و اگر آقای مقدم نخواهد پایتخت را ادامه بدهد ما هم تبعیت میکنیم.
*خود آقای مقدم که گویا دیگر نمیخواهد پایتخت را ادامه بدهد. گرچه از این مجموعه تا قسمت آخر مجموعه سوم هم استقبال شده است.
- بلافاصله بعد از اینکه قسمت آخر پخش شد من پیغامهای زیادی داشتم که همین الان دلمان برایتان تنگ شد، خواهش میکنیم باز هم پایتخت بسازید اما من فکر میکنم لطمههایی که سازندگان دیدهاند و برخی انتقادات آنقدر تلخ و گزنده بوده که گروه عطای این کار را به لقایش ببخشند.
*جدا از این موضوع، مسائلی چون مشکلات مالی سازمان و باز شدن پای اسپانسر به سریال شاید اتفاقاتی باشد که خود گروه هم دوستش نداشته باشند.
- من فکر میکنم دو سال است که اکثر کارها اسپانسر دارند اما چون «پایتخت» مخاطبان زیادی دارد این موضوع بیش از حد به چشم آمده است.
*آخر این موضوع در قصه هم تنیده شده است.
- این بهتر نیست؟ وقتی این موضوع با قصه تنیده میشود باورپذیریاش هم بالاتر میرود و مخاطب قبول میکند ارسطو دارد برای یک شرکت کار میکند و اینکه چرا روی کامیونش آرمی حک شده یا دیگر مسائل باورپذیرتر میشود تا اینکه صرفا تبلیغ داشته باشیم.
*قبول دارید در این سری مادرانگی هما کمرنگ شد و حضور سارا و نیکا اگر اغراق نباشد به اندازه اکسسوار صحنه تقلیل پیدا کرد. انگار چون از سری اول بودهاند ناگزیر باید به حضور آنها ادامه داده میشد.
- فکر میکنم این نقطه ضعف وجود دارد. قبول دارم قصه حول و حوش بچهها نبود و واکنش کمی از آنها دیدیم. اما این را هم بپذیریم که سریال 9 شخصیت اصلی داشت که اگر مامان لیلا را هم حساب کنیم میشود 10 تا! (میخندد) فرصتی کمی برای پرداخت به همه شخصیتها وجود داشت اما این نقد را قبلا هم شنیده بودم و قبولش دارم.
*فضاهایی که در هر اثر نمایشی تجربه میکنید یا خلق و خوی شخصیتهایی که بازی میکنید چقدر به زندگی خودتان راه پیدا میکند. به خصوص «پایتخت» که لحظات زیادی از زندگیتان را در آن گذراندهاید. وقتی کار تمام میشود، همه چیز را میبوسید و کنار میگذارید یا خواه ناخواه چیزهایی وارد زندگیتان میشود؟
- نمیتوانم بگویم شخصیت هما روی من تاثیر میگذارد، اما به هر حال سه سال زندگی از من درگیر این کار بوده و یاد و خاطره آن همواره با من هست. فکر میکنم مردم هم کلا مرا با همای پایتخت میشناسند. قطعا این ایفای نقش بخش تفکیکناپذیری از زندگیام است.
- من تابع یک گروه هستم و اگر آقای مقدم نخواهد پایتخت را ادامه بدهد ما هم تبعیت میکنیم.
*خود آقای مقدم که گویا دیگر نمیخواهد پایتخت را ادامه بدهد. گرچه از این مجموعه تا قسمت آخر مجموعه سوم هم استقبال شده است.
- بلافاصله بعد از اینکه قسمت آخر پخش شد من پیغامهای زیادی داشتم که همین الان دلمان برایتان تنگ شد، خواهش میکنیم باز هم پایتخت بسازید اما من فکر میکنم لطمههایی که سازندگان دیدهاند و برخی انتقادات آنقدر تلخ و گزنده بوده که گروه عطای این کار را به لقایش ببخشند.
*جدا از این موضوع، مسائلی چون مشکلات مالی سازمان و باز شدن پای اسپانسر به سریال شاید اتفاقاتی باشد که خود گروه هم دوستش نداشته باشند.
- من فکر میکنم دو سال است که اکثر کارها اسپانسر دارند اما چون «پایتخت» مخاطبان زیادی دارد این موضوع بیش از حد به چشم آمده است.
*آخر این موضوع در قصه هم تنیده شده است.
- این بهتر نیست؟ وقتی این موضوع با قصه تنیده میشود باورپذیریاش هم بالاتر میرود و مخاطب قبول میکند ارسطو دارد برای یک شرکت کار میکند و اینکه چرا روی کامیونش آرمی حک شده یا دیگر مسائل باورپذیرتر میشود تا اینکه صرفا تبلیغ داشته باشیم.
*قبول دارید در این سری مادرانگی هما کمرنگ شد و حضور سارا و نیکا اگر اغراق نباشد به اندازه اکسسوار صحنه تقلیل پیدا کرد. انگار چون از سری اول بودهاند ناگزیر باید به حضور آنها ادامه داده میشد.
- فکر میکنم این نقطه ضعف وجود دارد. قبول دارم قصه حول و حوش بچهها نبود و واکنش کمی از آنها دیدیم. اما این را هم بپذیریم که سریال 9 شخصیت اصلی داشت که اگر مامان لیلا را هم حساب کنیم میشود 10 تا! (میخندد) فرصتی کمی برای پرداخت به همه شخصیتها وجود داشت اما این نقد را قبلا هم شنیده بودم و قبولش دارم.
*فضاهایی که در هر اثر نمایشی تجربه میکنید یا خلق و خوی شخصیتهایی که بازی میکنید چقدر به زندگی خودتان راه پیدا میکند. به خصوص «پایتخت» که لحظات زیادی از زندگیتان را در آن گذراندهاید. وقتی کار تمام میشود، همه چیز را میبوسید و کنار میگذارید یا خواه ناخواه چیزهایی وارد زندگیتان میشود؟
- نمیتوانم بگویم شخصیت هما روی من تاثیر میگذارد، اما به هر حال سه سال زندگی از من درگیر این کار بوده و یاد و خاطره آن همواره با من هست. فکر میکنم مردم هم کلا مرا با همای پایتخت میشناسند. قطعا این ایفای نقش بخش تفکیکناپذیری از زندگیام است.
*خودتان چنین زن فداکاری هستید؟
- (میخندد) نه واقعا!
*البته باید از آقای جعفری بپرسیم!
- به طور نسبی تمام ویژگیهای هما در من هست اما هما کاملتر و زن صبور و مقاومتری نسبت به من است. میتوانم بگویم من آدم غرغروتری هستم!
*مدتی است از امیر جعفری خبری نیست. لااقل از شما سراغی از او بگیریم.
- او سال گذشته دو فیلم سینمایی کار کرد. حالا هم درگیر نمایش «شکلک» است که در سالن اکو اجرا میشود.
*تلویزیون چه، بازی میکند؟
- بستگی به پیشهادهایی که به او شود دارد؛ چراکه نه. او مدتی است در تلویزیون دیده نشده اما حتما اگر نقش خوبی به او پیشنهاد شود بازی میکند.
*خودتان تازه چه خبر؟
- من فعلا صفر صفرم. معمولا بعد از «پایتخت» سعی میکنم چند وقت کار نکنم. لطمههایی که از نبودم در خانواده خورده را جبران کنم و بعد ببینم چه پیش میآید.
*بازی یا کارگردانی تئاتر هم نه؟
- فعلا خبری نیست اما به کارگردانی فکر میکنم.
تشکر میکنم و مصاحبه تمام میشود. کسی درباره مطلبی که به نام رامینفر در فیسبوک خورده سوال میکند و او چند جمله دیگر به مصاحبه اضافه میکند:
- من هیچ صفحهای در هیچ جای دنیا ندارم و یک آدمهای بسیار فعالی برای من صفحاتی راهاندازی کرده و پیگیرانه در آن مطلب میگذارند و از طرف من جواب علاقمندان را میدهند. حتی پا را از این هم فراتر میگذرانند و با قرار دادن عکسهای خانوادگی من مطالب خصوصی مینویسند. به نظرم این خیلی حرکت ناشایستی است. اگر صفحهای برای طرفداران باشد مشکلی نیست اما اینکه یک نفر از طرف من جوابگوی مردم است و شعر عاشقانه زیر عکس امیر میگذارد و... انگار جای من دارد زندگی میکند، اصلا درست نیست و نمیتوانم بفهمم یعنی چه! خیلی دلم میخواهد بدانم ریشه این کار به کجا برمیگردد. فکر میکنم بحث روانشناسی پیچیدهای پشت این موضوع باشد. اما این را بنویسید که من هیچ صفحهای ندارم و حتی روایت این صفحه را هم از دیگران شنیدهام و ندیدهام. گویا این صفحه بسیار فعال است و چون هر روز تعدادی لایک میخورد بستن این صفحه دشوار است.
*حتی من در یکی از رسانهها دیدم که به نقل از این صفحه خبری کار کرده بودند!
- بله! حتی به این صفحه تقلبی استناد میشود! این را بزرگ بنویسید و بگویید من از این اتفاق غمگین هستم. حتی بستگان من در اروپا در این صفحه هستند! اگر مدیر این صفحه مرا دوست دارد خواهش میکنم از این کار دست بردارد.
- (میخندد) نه واقعا!
*البته باید از آقای جعفری بپرسیم!
- به طور نسبی تمام ویژگیهای هما در من هست اما هما کاملتر و زن صبور و مقاومتری نسبت به من است. میتوانم بگویم من آدم غرغروتری هستم!
*مدتی است از امیر جعفری خبری نیست. لااقل از شما سراغی از او بگیریم.
- او سال گذشته دو فیلم سینمایی کار کرد. حالا هم درگیر نمایش «شکلک» است که در سالن اکو اجرا میشود.
*تلویزیون چه، بازی میکند؟
- بستگی به پیشهادهایی که به او شود دارد؛ چراکه نه. او مدتی است در تلویزیون دیده نشده اما حتما اگر نقش خوبی به او پیشنهاد شود بازی میکند.
*خودتان تازه چه خبر؟
- من فعلا صفر صفرم. معمولا بعد از «پایتخت» سعی میکنم چند وقت کار نکنم. لطمههایی که از نبودم در خانواده خورده را جبران کنم و بعد ببینم چه پیش میآید.
*بازی یا کارگردانی تئاتر هم نه؟
- فعلا خبری نیست اما به کارگردانی فکر میکنم.
تشکر میکنم و مصاحبه تمام میشود. کسی درباره مطلبی که به نام رامینفر در فیسبوک خورده سوال میکند و او چند جمله دیگر به مصاحبه اضافه میکند:
- من هیچ صفحهای در هیچ جای دنیا ندارم و یک آدمهای بسیار فعالی برای من صفحاتی راهاندازی کرده و پیگیرانه در آن مطلب میگذارند و از طرف من جواب علاقمندان را میدهند. حتی پا را از این هم فراتر میگذرانند و با قرار دادن عکسهای خانوادگی من مطالب خصوصی مینویسند. به نظرم این خیلی حرکت ناشایستی است. اگر صفحهای برای طرفداران باشد مشکلی نیست اما اینکه یک نفر از طرف من جوابگوی مردم است و شعر عاشقانه زیر عکس امیر میگذارد و... انگار جای من دارد زندگی میکند، اصلا درست نیست و نمیتوانم بفهمم یعنی چه! خیلی دلم میخواهد بدانم ریشه این کار به کجا برمیگردد. فکر میکنم بحث روانشناسی پیچیدهای پشت این موضوع باشد. اما این را بنویسید که من هیچ صفحهای ندارم و حتی روایت این صفحه را هم از دیگران شنیدهام و ندیدهام. گویا این صفحه بسیار فعال است و چون هر روز تعدادی لایک میخورد بستن این صفحه دشوار است.
*حتی من در یکی از رسانهها دیدم که به نقل از این صفحه خبری کار کرده بودند!
- بله! حتی به این صفحه تقلبی استناد میشود! این را بزرگ بنویسید و بگویید من از این اتفاق غمگین هستم. حتی بستگان من در اروپا در این صفحه هستند! اگر مدیر این صفحه مرا دوست دارد خواهش میکنم از این کار دست بردارد.
ی کوچولو به زندگیش میرسید
یا لااقل پرده پشت سرش رو می دوخت تا توی عکسی که ازش گرفتید دیده نمیشد
البته عکاس این خبر هم بی دقتی کررده ها!!!!!