سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۶ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۵

زیباکلام: رویکرد ایرانی ها نژادپرستانه است/ دوست ندارم در جام جهانی پیروز شویم

زیباکلام: خودم هم شرمنده همه هم‌وطنان دوست‌دار فوتبال و عاشق تیم ملی هستم ولی اصلا نمی‌توانم هیچ احساس خوشحالی و هیجانی از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در برزیل پیدا کنم.
کد خبر : ۱۸۲۲۳۴
صراط: صادق زیباکلام در یادداشتی به این سوال خود پاسخ داده است که «چرا دوست ندارم ایران در جام جهانی پیروز شود؟».

زیباکلام در ماهنامه «دنیای فوتبال» نوشت: «خودم هم شرمنده همه هم‌وطنان دوست‌دار فوتبال و عاشق تیم ملی هستم ولی اصلا نمی‌توانم هیچ احساس خوشحالی و هیجانی از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در برزیل پیدا کنم. جالب است که در گذشته‌ها این‌گونه نبود. خیلی خیلی سال‌ها قبل که نام «امپریالیزم آمریکا» هنوز «استکبار» نشده بود و من و دوستانم تصور می‌کردیم که امپریالیزم خونخوار و قبل‌تر از آن هم استعمار پلید بریتانیا مسبب همه بدبختی‌های بشریت و از جمله کشور خودمان ایران در گذشته و امروز می‌بوده‌اند، نگاهمان به برد و باخت در فوتبال و اساسا ورزش، مثل نگاه مسئولین فعلی ایران بود و یک جنبه سیاسی پررنگ در آن غالب بود. بر خلاف خیلی از مردمان کشورهای توسعه‌یافته، فوتبال برایمان صرفا یک سرگرمی و تفنن نبود بلکه ابزاری بود برای بیان عواطف و احساسات سیاسی‌مان.

یکی از بهترین تفریحاتمان در آن سال‌ها این بود که به همراه سایر بچه ایرانی‌ها هر وقت که تیم ملی انگلستان بازی داشت در اتاق بزرگ مخصوص تلویزیون دانشگاه برادفورد جمع می‌شدیم و برای تیمی که مقابل انگلستان بازی می‌کرد ابراز احساسات می‌کردیم. مهم نبود که بازی میان انگلستان و کدام کشور بود. هر کشوری که بود ما آن کشور را تشویق می‌کردیم. به دلیل عشق و علاقه و اعتقادی که به روسیه و کشورهای اروپای شرقی داشتیم، به واسطه نقش این کشورها در مبارزه با امپریالیزم آمریکا و نظام جهانی ظالمانه سرمایه‌داری، اولویت اولمان برای کشورهای کمونیستی بود. آمریکایی‌ها در آن سال‌ها حرفی برای گفتن در فوتبال نداشتند اما هر بار که انگلستان با کشورهای کمونیستی بازی داشت، ما ردیف اول اتاق تلویزیون دانشگاه را پر می‌کردیم. الان وقتی فکر می‌کنم می‌بینم که چقدر انگلیسی‌ها نجیب و انسان بودند. تصورش را بکنید که مثلا ایران در جام جهانی با یک کشور دیگری یک بازی حساس و جدی دارد و در یک مکان عمومی یا مثلا در کوی دانشگاه یک‌سری افغان جمع شده‌اند و برای تیم مقابل ما دارند ابراز احساسات می‌کنند.

یکی از کارهایمان این بود که هر وقت انگلستان گل می‌خورد همه‌مان بلند می‌شدیم و دست می‌دادیم و همدیگر را می‌بوسیدیم. تصورش را بکنید که ما گل خورده‌ایم و افغان‌ها به‌پا خیزند و همدیگر را ببوسند. انگلیسی‌ها هیچ‌چیز نمی‌گفتند، فقط یک بار یکی از آن‌ها از ما پرسید که ما کجایی هستیم و بعد هم خیلی محترمانه پرسید چرا آن‌قدر از آن‌ها متنفریم؟ یک بار هم در المپیک برای طلای بسکتبال، روسیه و آمریکا مقابل هم قرار گرفتند. یادم می‌آید که در ثانیه آخر بازی، آمریکایی‌ها با یک گل جلو بودند اما داور درست در لحظه آخر گفت که ۵ ثانیه هنوز مانده و روس‌ها به نحو شگفت‌انگیزی در ثانیه آخر توانستند با یک پاس بلند که همه زمین را درنوردید، توپ را به درون حلقه پرتاب کنند و با اختلاف آن تک‌گل طلا را ببرند. فکر کنم ماها تا یک هفته‌ای از خوشحالی و شعف خواب نداشتیم. برای تیم‌های کوبا و کره شمالی هم که روح نداشتیم. هر برنامه‌ای که داشتیم رها می‌کردیم و می‌نشستیم پای تلویزیون تا آنها را تشویق کنیم و پیروزی نظام‌های دموکراتیک، مردمی و سوسیالیسم را بر سرمایه‌داری‌های فاسد که دستانشان تا مَرْفَق به خون زحمتکشان و مردمان بی‌گناه جهان سوم آغشته بود را جشن بگیریم و برای ملت‌های قهرمان و آزاده کوبا و کره شمالی ابراز احساسات نماییم.

یادم می‌آید یک‌بار در جام جهانی، کره شمالی ایتالیا را زد و ما عروسی‌مان شده بود. یکی دیگر از قهرمانان و اسوه‌های ما در ورزش در آن سال‌ها آلمان شرقی کمونیستی بود. آلمان شرقی در مسابقات بین‌المللی و بالأخص در المپیک مدال‌های قهرمانی را درو می‌کرد. هر مدالی که آلمان شرقی به دست می‌آورد برای ما تیری بود در قلب امپریالیسم آمریکا و نظام سلطه. وقتی آلمان شرقی در جدول مدال‌ها کشورهایی همچون فرانسه، کانادا، ژاپن، آلمان غربی، انگلستان و استرالیا را پشت سر می‌گذاشت ما احساس غرور می‌کردیم از اینکه اردوگاه سوسیالیسم توانسته از کشورهای سلطه‌گر نظام سرمایه‌داری پیشی بگیرد.

خیلی سال‌ها گذشت و بعد از فروپاشی دیوار برلین بود که معلوم شد برندگان مدال المپیک آلمان شرقی از خردسالی تحت چه آموزش‌های وحشیانه و غیرانسانی قرار می‌گرفتند تا بتوانند برای نظام سوسیالیستی در عرصه‌های جهانی موفقیت کسب کنند. بسیاری از آنان در نتیجه آن رژیم سفت و سخت فیزیکی، روحی و روانی که در کودکی و نوجوانی در معرض آن قرار می‌گرفتند بعدها و در سنین بالاتر دچار انواع مشکلات و اختلالات عدیده روحی روانی و جسمی؛ اما ما در دنیای سطحی، کوچک و ایدئولوژیک‌زده‌مان که آکنده از نفرت به آمریکا و غرب بود، چیزی از اینها نمی‌دانستیم و پیروزی افتخارآفرین قهرمانان آلمان شرقی را پیروزی سوسیالیسم و شکست سرمایه‌داری منحط غرب می‌پنداشتیم.

اینکه کره شمالی قهرمان یا کوبای انقلابی یا آلمان شرقی ضد امپریالیزم در حقیقت زندان‌های بزرگی بیش نبودند، کمتر چیزی بود که به آن می‌اندیشیدیم. اینها را تبلیغات و شایعات مغرضانه صهیونیزم و بوق‌های سرمایه‌داری علیه سوسیالیسم و دمکراسی‌های واقعی و مردمی حاکم در این کشورها می‌دانستیم.

اینها که گفتم صفحاتی از عکس‌های آلبوم زندگی سیاسی من در ۴۰ سال پیش است. در طی این ۴۰ سال سرم کم به سنگ نخورد. نمی‌دانم چرا و شاید هم این قیاس خیلی هم درست نباشد ولی یک جورهایی احساس می‌کنم آرزوی موفقیت ایران در برزیل برای من یادآور ورق زدن مجدد آن صفحات و نگاه کردن به عکس‌های چهل سال پیشم است. منکر این نیستم که موفقیتمان در برزیل سبب شادمانی میلیون‌ها نفر از هم‌وطنانم می‌شود اما نمی‌توانم چشمانم را روی این واقعیت هم ببندم که آن پیروزی از سوی دیگر ما را دچار تصورات و خیالات خام و نادرست در خصوص جایگاه واقعی و حقیقی‌مان از نظر پیشرفت و توسعه خواهد کرد.

برای بسیاری از مردم دنیا یا کشورهای دیگر، پیروزی در زمین فوتبال، صرفا پیروزی در زمین فوتبال است. آنها به خیابان‌ها آمده و جشن می‌گیرند. ما هم همین کارها را خواهیم کرد اما این همه داستان نیست. یا درست‌تر گفته باشم، خوشحالی و سرور مردم بخشی از داستان پیروزی ما در جام جهانی است. بخش دیگر آن بهره‌برداری سیاسی و تبلیغاتی است که خیلی از مسئولان ما و ارگان‌های دولتی از آن پیروزی خواهند کرد. پیروزی در زمین فوتبال را مسئولان ما تبدیل به پیروزی سیاسی و ایدئولوژیک خواهند نمود. به زعم آنها، آن پیروزی مبین درستی رویکرد و مواضع سیاسی و بین‌المللی ایران خواهد بود. این تفاوت ما با بسیاری از کشورهای دیگر است.

برای بسیاری از کشورها، پیروزی در جام جهانی، پیروزی در جام جهانی و در زمین فوتبال است. اگر هند، ژاپن، نروژ، آرژانتین، آلمان، برزیل یا آمریکا در جام جهانی پیروز شوند، آن پیروزی صرفا پیروزی در فوتبال است اما در ایران آن پیروزی بیش از آنکه پیروزی در فوتبال باشد، پیروزی سیاسی و ایدئولوژیک ایران محسوب خواهد شد.

تفاوت دیگری که باعث می‌شود تا من خیلی دلم نخواهد در جام جهانی پیروز شویم، رویکرد نژادپرستانه و شوونیزم ما ایرانیان است. در جوامع دیگر، پیروزی در فوتبال، پیروزی در فوتبال است و به معنای برتری نژادشان، قومشان، ملیتشان، فرهنگ و تمدنشان، پرچمشان و مردمشان بر دیگران نیست؛ اما در ایران این‌گونه نیست. پیروزی در جام جهانی به‌سرعت و به صورت مستقیم و غیرمستقیم تبدیل به بلندگویی می‌شود برای ستایش عظمت و تبریک به مردم شجاع ایران، مردم قهرمان ایران، ملت و مردم نجیب ایران، مردم آزاده و بافرهنگ غنی و تمدن چند هزارساله ایران، پرچم مقدس ایران و ادبیاتی از این دست. بدون پیروزی در برزیل هم بسیاری از مسئولین و صداوسیما علی الدوام و شبانه‌روز دارند در شیپور بزرگ نمودن و برتری دادن ایرانیان به دیگران می‌دمند. حالا اگر در جام جهانی هم چهار تا تیم را بزنیم که دیگه واویلا می‌شود. یقین پیدا می‌کنیم که واقعا هم از همه سریم.

من نه به آن رویکردهای نژادپرستانه و تعصبات خودبزرگ‌بینی از ایران و ایرانیان اعتقادی دارم و نه بهره‌برداری سیاسی و ایدئولوژیک را به واسطه پیروزی تیم ملی فوتبال ایران خیلی کار درستی می‌دانم؛ و بالاخره نگران آن هستم که پیروزی در جام جهانی باعث شود که فراموش کنیم که از نظر رشد و توسعه واقعی در کجا قرار داریم. به خاطر همه اینها ترجیح می‌دهم در همان یکی دو بازی اول، تکلیفمان روشن شود و برویم دنبال کار و زندگی واقعی‌مان.»