انتقاد جواد خیابانی از ممیزی کتاب
جواد خیابانی معتقد است: باید کتاب را ارزان کنیم. البته همه چیز گران است؛ از دلار و کاغذ تا هزینه چاپ. البته گرانی کتاب، دلیل اصلی پایین بودن سرانه مطالعه نیست ولی می تواند یکی از علل آن باشد.
جواد خیابانی معتقد است: باید کتاب را ارزان کنیم. البته همه چیز گران است؛ از دلار و کاغذ تا هزینه چاپ. البته گرانی کتاب، دلیل اصلی پایین بودن سرانه مطالعه نیست ولی می تواند یکی از علل آن باشد. متأسفانه این روزها، مردم، زندگی بهتر را در پول بیشتر و خانه و ماشین مدل بالا میدانند. کسی به فکر کسب دانش و کتابخوانی نیست!
در ادامه گزیده ای از گفتگوی خبرگزاری ایبنا با خیابانی را می خوانید:
- هر چیزی که نوشته می شود با ارزش است و هر کتابی ارزش خواندن دارد. ارزش ها را واژه ها به صفحه های سفید کاغذ می دهند و فکر نمی کنم در کشور ما که ممیزی های سنگینی حاکم است هیچ کلمه ای به آسانی روی کاغذ بیاید.
- قانون کشور ایجاب می کند تا برخی ممیزی ها وجود داشته باشد. به هر حال نباید به هیچ دین، مکتب و فلسفه ای توهین کرد اما اگر نسبت به بعضی ممیزی ها تجدید نظر موشکافانه تری صورت بگیرد، کتاب های بهتر و با ارزش تری راهی بازار نشر می شود.
- هفته ای یک بار به کتابفروشی های انقلاب سر می زنم و تازه های نشر را می بینم. البته از طریق فضای مجازی و اینترنت هم با کتاب های جدید آشنا می شوم. من فکر نمی کنم هیچکس از دانستن بدش بیاید؛ فقط بعضی ها، وقت و هزینه اش را دارند و برخی دیگر نه!
- کتاب های کاغذی و آنلاین، برایم فرق چندانی نمی کند. هوای هر دو را دارم. اما کتاب های آنلاین به خصوص آنها که شامل ممیزی می شوند را زیاد دوست دارم و در فضای مجازی می خوانم. بعضی کتاب ها هم که فقط کاغذی اند و خبری از نسخه آنلاین شان نیست.
- مگر فقط کتاب گران است؟ آب و نان هم ارزان نیست چه رسد به باقی چیزها! وقتی در کشوری که سرشار از منابع نفتی است، بنزین لیتری 1000 تومان می شود، توقع دارید قیمت کتاب چه قدر باشد؟! آن هم کتابی که کاغذ و دستگاه چاپش وارداتی است. به نظر شما کسی که ماهانه یک میلیون تومان درآمد دارد، جز خوردن چه می تواند بکند؟ باید بخورد و نخواند. می شود نخواند و زنده ماند اما نمی توان نخورد و زنده ماند! در شرایط فعلی، زنده بودن، ارزش دارد. فقط عشق است که زنده باشیم؛ چگونه بودنش،مهم نیست! مسئولین ابتدا فکری به حال دلار و یورو و نان شب مردم کنند تا شاید در مراحل بعد به کتاب هم برسند!
- از قیمت همه اجناس ناراضی ام. چرا فقط به کتاب پیله می کنید؟ مگر کالای ارزان هم در این مملکت پیدا می شود؟ این روزها حتی زندگی کردن هم گران شده است. طبق قانون اساسی، باید تحصیل و ورزش رایگان باشد اما کو؟ کجا؟ می دانید برای یک پیاده رَوی ساده در ورزشگاه انقلاب باید چه قدر هزینه کنید؟
- آدم اهل مطالعه ای هستم. من همه چیز خوانم! از «شازده کوچولو» ی سنت اگزوپری و رمان های امیل زولا و نمایشنامه «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی تا فلسفه دکارت و مارکز و هِگل. هر کلمه ای که روی کاغذ سفید چیزی به من بیاموزد را می خوانم حالا چه از تایخ باشد، چه جغرافیا و فیزیک! حتی روزنامه ای که دور سبزی می پیچند را هم نخوانده دور نمی اندازم.
- این روزها مشغول خواندن مجموعه کتاب هایی به نام «قلم اول» که به معرفی فلاسفه می پردازد هستم. البته مطالعه «بار هستی» میلان کوندرا، هم برای بار سوم شروع کرده ام. کتاب «نیم کیلو باش ولی عاشق باش» را هم تازه تمام کردم.
- اگر خواندن چند کتاب را همزمان شروع کنید نه تنها سردرگم نمی شوید بلکه زودتر به هدف می رسید. هر کتابی یک نوع غذای روح محسوب می شود؛ درست مثل سبزی خوردن که اگر تره و جعفری و ریحان را با هم بخورید مفیدتر است و ترکیب خواص شان کاری می کند کارستان!
(همخوانی همزمان چند کتاب با همخواری همزمان چند سبزی فرق دارد و معده ذهن را به هم نمی ریزد؟) - اصلا این طور نیست. امتحان کنید و مطمئن باشید رودل نمی کنید!
- روزگار بی کتاب مثل فوتبال بدون توپ است! بازیکن ها باری به هر جهت می دوند و توپی در کار نیست تا به هدف گل زنی برسند. وقتی کتاب از روزگار آدمی خط بخورد زندگی معنایش را از دست می دهد و تنها به نفس کشیدن و زنده بودن، خلاصه می شود. زنده بودن معنای زندگی نیست.