صراط: نصرالله انتظام- انتظام سفیر کبیر دولت ایران در آمریکا بود که با سازمان «سیا» ارتباط داشت و علیه منافع کشورش با بیگانگان همکاری میکرد.
به گفته کرمیت روزولت، نخستین دیدار او، با انتظام در سپتامبر 1951 بوده، سپس ملاقاتهای پنهانی دیگری داشتهاند که کارگردان کودتا، نتایج آنها را خوشحال کننده توصیف کرده است.
روزولت داستان یکی از دیدارهای خود را با سفیر کبیر ایران بدین شرح نقل کرده است:«... اخبار رسیده از ایران، امیدوار کنده نبود و نوید نمیداد که کارها در آینده رو براه شود. من با سفیر ایران در واشینگتن قرار ملاقات گذاشتم. او مرد بسیار زیرکی بود به نام نصرالله انتظام و از وفاداران جدی شاه به شمار میرفت، ولی مصدق در سال 1952 او را تغییر داد و یکی از یاران خود را به نام اللهیار صالح به جای او فرستاد.
اولین ملاقات من و انتظام در اوایل سپتامبر 1951 صورت گرفت،هر دو از رویدادهای تهران مبهوت و نگران شده بودیم و هر کدام محترمانه خود را در حصاری محصور کرده بودیم و هیچکدام نمیخواست نگرانی خود را بروز دهد ولی به تدریج به ناراحتیمان، درباره اوضاع ایران اعتراف کردیم، پس از مقادیری تعارف و اینکه ، جناب سفیر شما چه عقیده دارید... آقای روزولت نظر شما چیست، به مرحله صراحتگوئی رسیدیم....
«جناب سفیر، صادقانه اعتراف میکنم که چه به وسیله دوستانم در ایران و چه از طریق همکارانم در اینجا، نتوانستهآم تصویر روشنی از اوضاع و آنچه در ایران میگذرد،به دست بیاورم، آیا شما خبر امیدوار کنندهای دارید؟
«انتظام با لبخندی که شادی چندانی از آن احساس نمیشد گفت: من با صراحت حرف میزنم و از شما نیز میخواهم آنچه میگویم، بین خودمان بماند... نخستوزیر ایران قدرت و اعتبار فراوانی به دست آورده است و در حال حاضر اوضاع کاملا به سود او پیش میرود. من از نیت و مقاصد او نسبت به شاه، بدگمانم و یقین دارم هر کاری که بخواهد میتواند به آسانی انجام دهد. او مرا نیز تعویض خواهد کرد. بدیهی است شاهنشاه سفیران را منصوب میکند ولی گمان نمیکنم شاه بخواهد، یا بتواند بر خلاف نظر نخستوزیر اقدامی به عمل آورد...
«آنگاه با نگاهی عمیق به من و بیانی قاطع افزود: ادامه این وضع به نظر من باور کردنی نیست، دیر یا زود، مصدق به پایان خط خواهد رسید و به صورت آلت دست دشمنان ایران در خواهد آمد، نیازی نمیبینم آن دشمن را به شما بشناسانم، وقتی حادثه رویداد، سیر جریان اوضاع نیز ناگهان تغییر خواهد کرد....» نماینده رسمی سازمان جاسوسی «سیا»از اینکه سفیر کبیر ایران درباره آینده ایران با او هم عقیده است، به خود میبالد و میگوید: «از اینکه یک ایرانی زیرک و دانا، عقاید و نظریاتم را تائید کرده بود، خوشحال شده بودم.» در دورانی که مردم ایران درگیر یکی از بزرگترین پیکارهای ضد استعماری زمان بودند، سفیر کبیر ایران، مردی که به حق باید حافظ منافع وطنش باشد، چنان روابط دوستانه و صمیمانهای با سازمان جاسوسی دشمن دارد که نماینده «سیا» برای کسب اطلاع از اوضاع ایران به او متوسل میشود و با وی مشورت و تبادل نظر میکند و عجیب اینکه، اینگونه تماسها و اعمال خیانتبار در سال 1951 یعنی هم زمان با خلع ید از شرکت سابق و ماههای اول زمامداری دکتر مصدق صورت گرفته است. سفیر کبیر ایران، نماینده «سیا»را دلگرم میسازد که حکومت مصدق دیری نخواهد پائید و اوضاع، دیر یا زود، به دلخواه استعمارگران و به سود آنها تغییر خواهد کرد.
دولت و ملت ایران، با چنین سفیران و نمایندگان سیاسی در خارج از ایران با استعمارگران بریتانیائی و آمریکایی مبارزه میکرد، نصرالله انتظام، در واشینگتن، با «سیا» بیش از وزارت خارجه ایران ارتباط و همکاری داشت. سهیل نیز در سفارت لندن و پاریس، رابط بین شاه و گلبنکیان بود.
در جبهه داخلی نیز، گروهی از افسران پاکسازی شده، جمعی از نمایندگان مجلس و سناتورها و عده زیادی از فئودالها وسرمایهداران، شبکه وسیعی علیه نهضت ملت ایران ایجاد کرده بودند، تا به کمک بیگانگان، هر چه زودتر دولتی را که در خلال دو قرن تاریخ استعمارزده ایران، مایه امید و آرزوهای مردم بود، از پای درآورند.
به گفته کرمیت روزولت، نخستین دیدار او، با انتظام در سپتامبر 1951 بوده، سپس ملاقاتهای پنهانی دیگری داشتهاند که کارگردان کودتا، نتایج آنها را خوشحال کننده توصیف کرده است.
روزولت داستان یکی از دیدارهای خود را با سفیر کبیر ایران بدین شرح نقل کرده است:«... اخبار رسیده از ایران، امیدوار کنده نبود و نوید نمیداد که کارها در آینده رو براه شود. من با سفیر ایران در واشینگتن قرار ملاقات گذاشتم. او مرد بسیار زیرکی بود به نام نصرالله انتظام و از وفاداران جدی شاه به شمار میرفت، ولی مصدق در سال 1952 او را تغییر داد و یکی از یاران خود را به نام اللهیار صالح به جای او فرستاد.
اولین ملاقات من و انتظام در اوایل سپتامبر 1951 صورت گرفت،هر دو از رویدادهای تهران مبهوت و نگران شده بودیم و هر کدام محترمانه خود را در حصاری محصور کرده بودیم و هیچکدام نمیخواست نگرانی خود را بروز دهد ولی به تدریج به ناراحتیمان، درباره اوضاع ایران اعتراف کردیم، پس از مقادیری تعارف و اینکه ، جناب سفیر شما چه عقیده دارید... آقای روزولت نظر شما چیست، به مرحله صراحتگوئی رسیدیم....
«جناب سفیر، صادقانه اعتراف میکنم که چه به وسیله دوستانم در ایران و چه از طریق همکارانم در اینجا، نتوانستهآم تصویر روشنی از اوضاع و آنچه در ایران میگذرد،به دست بیاورم، آیا شما خبر امیدوار کنندهای دارید؟
«انتظام با لبخندی که شادی چندانی از آن احساس نمیشد گفت: من با صراحت حرف میزنم و از شما نیز میخواهم آنچه میگویم، بین خودمان بماند... نخستوزیر ایران قدرت و اعتبار فراوانی به دست آورده است و در حال حاضر اوضاع کاملا به سود او پیش میرود. من از نیت و مقاصد او نسبت به شاه، بدگمانم و یقین دارم هر کاری که بخواهد میتواند به آسانی انجام دهد. او مرا نیز تعویض خواهد کرد. بدیهی است شاهنشاه سفیران را منصوب میکند ولی گمان نمیکنم شاه بخواهد، یا بتواند بر خلاف نظر نخستوزیر اقدامی به عمل آورد...
«آنگاه با نگاهی عمیق به من و بیانی قاطع افزود: ادامه این وضع به نظر من باور کردنی نیست، دیر یا زود، مصدق به پایان خط خواهد رسید و به صورت آلت دست دشمنان ایران در خواهد آمد، نیازی نمیبینم آن دشمن را به شما بشناسانم، وقتی حادثه رویداد، سیر جریان اوضاع نیز ناگهان تغییر خواهد کرد....» نماینده رسمی سازمان جاسوسی «سیا»از اینکه سفیر کبیر ایران درباره آینده ایران با او هم عقیده است، به خود میبالد و میگوید: «از اینکه یک ایرانی زیرک و دانا، عقاید و نظریاتم را تائید کرده بود، خوشحال شده بودم.» در دورانی که مردم ایران درگیر یکی از بزرگترین پیکارهای ضد استعماری زمان بودند، سفیر کبیر ایران، مردی که به حق باید حافظ منافع وطنش باشد، چنان روابط دوستانه و صمیمانهای با سازمان جاسوسی دشمن دارد که نماینده «سیا» برای کسب اطلاع از اوضاع ایران به او متوسل میشود و با وی مشورت و تبادل نظر میکند و عجیب اینکه، اینگونه تماسها و اعمال خیانتبار در سال 1951 یعنی هم زمان با خلع ید از شرکت سابق و ماههای اول زمامداری دکتر مصدق صورت گرفته است. سفیر کبیر ایران، نماینده «سیا»را دلگرم میسازد که حکومت مصدق دیری نخواهد پائید و اوضاع، دیر یا زود، به دلخواه استعمارگران و به سود آنها تغییر خواهد کرد.
دولت و ملت ایران، با چنین سفیران و نمایندگان سیاسی در خارج از ایران با استعمارگران بریتانیائی و آمریکایی مبارزه میکرد، نصرالله انتظام، در واشینگتن، با «سیا» بیش از وزارت خارجه ایران ارتباط و همکاری داشت. سهیل نیز در سفارت لندن و پاریس، رابط بین شاه و گلبنکیان بود.
در جبهه داخلی نیز، گروهی از افسران پاکسازی شده، جمعی از نمایندگان مجلس و سناتورها و عده زیادی از فئودالها وسرمایهداران، شبکه وسیعی علیه نهضت ملت ایران ایجاد کرده بودند، تا به کمک بیگانگان، هر چه زودتر دولتی را که در خلال دو قرن تاریخ استعمارزده ایران، مایه امید و آرزوهای مردم بود، از پای درآورند.