زيد شحام مىگويد: ابوعبدالله (ع) به من فرمود: به همه کسانى که به نظر تو، مطيع ما هستند و از ما حرف میشنوند، سلام برسان.
من
همه شما را به تقواى الهى و ورع دينى فرا مىخوانم، و اينکه براى خدا کوشش
کنيد، راستگو باشيد، اداى امانت کنيد و سجدههاى طولانى داشته باشيد و
براى همسايگان خوبى باشيد که محمد(ص) ، با اين تعاليم و آموزشها آمده است.
امانت
و وديعه اشخاصى را که شما را امين شناختهاند و چيزى را به شما سپردهاند،
چه نيکوکار باشند يا بدکار، به ايشان سالم پس دهيد؛ زيرا رسول الله صوات
الله عليه دستور دادند که حتى نخ و سوزن هم تحويل شود.
و
به خويشاوندان و اقوام خود صله و احسان کنيد و بر جنازه آنان و در تشييع
شان شرکت نمائيد و بيمارانشان را عيادت کنيد و حقوق ايشان را ادا نمائيد؛
چون اگر يکى از شما (چنين رفتار کند و) در دين خويش ورع داشته باشد، راست
بگويد، اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق و خوشرفتار باشد، گفته میشود:
اين جعفرى است و من خوشحال ميشوم و از اين وضع دلشاد میگردم و گفته میشود:
اينگونه است ادب و تربيت جعفر، اما اگر جز اين باشيد، گرفتارى و ننگ و عار
شما بر من است و گفته مىشود: اينگونه است تعليم و تربيت جعفر؟
به
خدا سوگند، حديث کرد مرا پدرم که مردى در ميان قبيله اى از شيعيان على
(ع) شمرده میشود که وارسته ترين، امانتدارترين، راستگوترين، و درزمينه
قضاوت، عادلترين آنان باشد و وقتى از افراد قبيله راجع به او سؤال شود که
او چگونه مردى است، پاسخ دهند: چه کسى همانند اوست؟ راستى که او امينترين و
صادقترين ماست.
۲. وصيت امام به مؤمن الطاق:
اى
پسر نعمان! از مراء و لجبازى دور باشد که عمل تو را تباه میسازد و از جدال
و کشمکش بپرهيز که تو را هلاک گرداند و از ستيزه جوئيهاى فراوان بپرهيز که
تو را از خدا دور مىکند. مردمى در زمان گذشته وجود داشتهاند که سکوت را
تمرين مىکردند و شما سخن گفتن و حرف زدن را ياد میگيريد.
جمعى از
پيشينيان به قصد عبادت و بندگى، ده سال سکوت مىکردند و خود را بدين وسيله
مىآزمودند که اگر دراين آزمايش سرافراز بيرون مىآمدند، خود را اهل تعبد
وبندگى میدانستند، والا مى گفتند: من کجا و بندگى خدا کجا؟ مىگفتند: کسى
نجات پيدا مىکند که از گناه و لغزش و حرف زشت کاملاً بپرهيزد و سکوت نمايد
و در دولت باطل، برآزار و اذيت، شکيبا باشد. اينان برگزيدگان، خالصان و
دوستان واقعى خدايند و مؤمنان راستين همينانند. به خدا سوگند، اگر يکى از
شما در راه خدا زمينى پر از طلا احسان کند اما به برادر ايمانى خود حسد
ورزد، با همين طلاها بدنش داغ خواهد خورد و کيفر خواهد ديد.
اى پسر
نعمان! هر کس از او چيزى سؤال شود و با اينکه (اجمالاً) میداند ولى بگويد
نمىدانم، بدون شک با مسائل علمى منصفانه برخورد کرده است. و مؤمن در جائى
که نشسته است، دچار وسوسه حسد مىشود؛ ليکن وقتى بلند شد و رفت، حسد و کينه
هم از بين مىرود.
اى پسر نعمان! اگر مىخواهى دوستى برادر دينى تو
برايت خالص باشد با او مزاح نکن؛ لجبازى، فخر فروشى و ستيزه نيز منما.
دوستت را از همه اسرار و رازهايت آگاه مساز، بلکه به همان اندازه که اگر
دشمن تو آگاه گردد، نتواند ضرر و زيانى به تو بزند؛ چون دوست هم ممکن است
روزى دشمن شود.
اى پسر نعمان! بلاغت نه با تيز زبانى و تندگوئى است و نه با پر حرفى بلکه فقط به معنى توجه داشتن و دليل محکم آوردن است.
۳. وصيت امام به حمران بن اعين:
اى
حمران! در زندگى خود، به اشخاص پائينتر از خود (در مکنت و دارائى) نظر کن
و به مردمى که در توانائى مالى از تو بالاترند نگاه نکن؛ چون در اين صورت
است که به قسمت و بهره خود قانع و راضى خواهى بود و بدين وسيله، به بهره
بيشترى از سوى پروردگارت دست خواهى يافت.
و بدان که عمل و عبادت
اندک ولى دائم و پيوسته که بر مبناى يقين باشد نزد خداوند با ارزشتر از عمل
و عبادت زيادى است که براساس يقين نباشد. و بدان که هيچ ورع و تقوائى،
برتر از اجتناب از حرامهاى الهى و خوددارى از آزار مؤمنان و غيبت ايشان
نيست. و هيچ زندگى اى گواراتر از خوش اخلاقى و هيچ مالى سودمندتر از قناعت
به کفاف، و هيچ جهلى مضرتر از عجب و خودپسندى نمىباشد.
۴. وصيت امام به مفضل بن عمر:
تو
را و خودم را به تقواى الهى و اطاعت از فرمان او سفارش مىکنم؛ زيرا طاعت،
ورع، تواضع براى خدا، آرامش، کوشش، عمل به فرمان الهى، خير خواهى براى
رسولان او، تلاش در تحصيل رضاى خداوند، و اجتناب از محرمات الهى همگى از
آثار و نتايج تقوى است. بدون ترديد آن کس که تقوى پيشه میسازد، خود را به
خواست خدا از آتش برکنار نگاه داشته و به تمام خير دنيا و آخرت دست يافته
است. و هر کس ديگران را به رعايت تقوى و داشتن پروا دعوت و توصيه کند،
بهترين موعظه و نصيحت را انجام داده است. خداوند در پرتو لطف و مرحمتش ما
را از متقيان و پرواپيشگان قرار دهد.
۵. وصيت امام به جميل بن دراج:
بهترين
شما ،سخاوتمندان شماست و بدترين شما بخيلان و تنگ نظران شماست. و از
عمدهترين کارهاى شايسته، نيکى و احسان به برادران دينى و کوشش در رفع
نيازمنديهاى ايشان است که بدين وسيله دماغ شيطان به خاک ماليده مىشود و
انسان از شعله آتش محفوظ میماند و وارد بهشت مىشود. اى جميل! اين سخن مرا
به ياران و اصحاب نيکوکارت برسان.
جميل پرسيد: فدايت شوم، اصحاب نيکوکار من کيستند؟
امام
فرمود: آنان که هم در سختى و هم در رفاه به برادران دينى خود نيکى و احسان
میکنند. اى جميل! انجام چنين کارى براى شخص دارا، آسان است.
خداوند
عزوجل شخص نادار را در اين زمينه ستوده است آنجا که فرمود: «و يؤثرون على
انفسهم و لو کان بهم خصاصة و من يوق شُحّ نفسه فأولئک هم المفلحون».
۶. وصيت امام به معلى بن خنيس:
امام خطاب به معلى موقعى که عازم سفر بود فرمود: اى معلى! تنها از خداوند عزت بخواه که تو را عزيز خواهد کرد.
معلى پرسيد: چگونهاى فرزند رسول خدا ؟
امام
فرمود: اى معلى! از خدا بترس، همه چيز از تو خواهد ترسيد. اى معلى! با عطا
و بخشش، محبت دوستانت رإ؛صظ به سوى خود جلب کن که خدايتعالى عطا و بخشش را
عامل محبت و خوددارى و منع را انگيزه عداوت و دشمنى قرار داده است.
پس
اينکه از من چيزى بخواهيد و من آن را به شما بدهم نزد من دوست داشتنىتر
از آن است که چيزى از من نخواهيد و من هم چيزى به شما ندهم و در نتيجه نسبت
به من احساس کينه و عدوات کنيد. و هر چه خداوند عزوجل به دست من به شما
میرساند، در حقيقت، سپاس براى اوست. پس در برابر عطا و بخشش من، سپاسگزار
خدا باشيد.
۷. وصيت امام به سفيان ثورى :
سفيان
مىگويد: صادق، فرزند صادق يعنى جعفر بن محمد عليهما السلام را ديدار و
عرض کردم: اى فرزند رسول الله! مرا توصيه و سفارش بفرمائيد.
امام:
اى سفيان! شخص دروغگو مروت و مردانگى، و آدم بيحال دوستى و رفاقت، و انسان
حسود راحتى ندارد، و شخص بد اخلاق، به سيادت و آقائى نمىرسد.
سفيان: باز بفرمائيد.
امام:
اى سفيان! به خدا اطمينان داشته باش تا مؤمن راستين شوى و به قسمت خدا
راضى باش تا بى نياز گردى و با همسايهات به خوبى رفتار کن تا مسلمان شمرده
شوى و هرگز با شخص فاجر و نابکار هم صحبت و رفيق مباش که او فجور و
زشتکارى به تو ياد مىدهد و هميشه در مسائل زندگى با کسانى که از خدا خشيت
دارند، مشورت کن.
سفيان: باز بفرمائيد.
امام :اى سفيان! هر
کس خواهان عزت باشد بدون قوم و خويش، و بى نيازى بخواهد بدون مال و دارائى،
و طالب شکوه و عظمت باشد بدون سلطنت و حکومت، بايد از چهار چوب ذلت و
خوارى معصيت بيرون آيد و به دايره عزت طاعت الهى قدم بگذارد .
يک روز سفيان به امام صادق (ع) عرض کرد: از حضورتان نمىروم مگر آنکه مرا حديث بفرمائيد.
امام فرمود: من براى تو حديث بازگو میکنم، ولى زيادى حديث تو را سود نمىبخشد.
اى
سفيان! هرگاه خداوند نعمتى به تو عطا کرد و تو دوست داشتى که آن نعمت براى
تو پايدار بماند، پس فراوان حمد و سپاس خدا را به جاى آور که خداوند عزوجل
در قرآن مىفرمايد: «لان شکرتم لازيدنّکم» (اگر سپاس گوئيد بر (نعمت) شما
میافزائيم). و{ ابراهيم ۷}
اگر روزى تو اندک شد و دير به تو رسيد،
زياد استغفار کن که در قرآن مىفرمايد: استغفروا ربکم انه کان غفاراً يرسل
السماء عليکم مدراراً و يمددکم بأموال و بنين و يجعل لکم جنات و يجعل لکم
أنهاراً . (از خداوند طلب مغفرت کنيد که او{ البقره ۱۷۱} بسيار عفو کننده
است. آسمان را براى شما مىباراند و شما را با دارائيها و فرزندان کمک و
يارى مىکند و براى شما باغها و بهشتها قرار مىدهد و رودها و چشمهها جارى
مىسازد).
اى سفيان! هرگاه از دست سلطان و جبارى محزون و دلگير شدى
زياد «لاحول ولا قوة الا بالله» بگو که آن کليد فرج و گشايش و گنجى از
گنجهاى بهشتى است .
سفيان پس از شنيدن اين نصايح و وصيتها با حرکات دستش مىیگفت سه سفارش و چه سفارشهائى !
۱- اصول کافى، ج ۲، ص .۶۳۶
۲- روضه کافى، ص .۲۸۸
۳- روضه کافى، ص .۲۴۴
۴- بصائر الدرجات،ص .۵۲۶
۵- الحشر /.۹ خصال، ص .۹۶
۶- مجالس شيخ طوسى، مجلس .۱۱
۷- بحار الانوار، ج ۷۸، ص .۱۹۲
۸- همان کتاب، ص ۲۲۶، حديث .۹۶