اکنون بحث این است که آیا به مصلحت ایران است که بیش از این منتظر بماند و نمایندهای در سازمان ملل نداشته باشد. در غیر این صورت چه کسانی برای احراز این پست مناسبتر هستند. در این رابطه به سراغ ناصر هادیان، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران رفتیم.
دکتر هادیان ضمن برشمردن برخی ویژگیها ازجمله داشتن تجربههای دیپلماتیک و مدیریتی، ارتباطات خوب با داخل کشور و شناخت مناسب کار سازمان ملل و آمریکا برای نماینده ایران در این نهاد، 4 فرد که گمانهزنیهایی در مورد آنها وجود دارد را دارای صلاحیت برای احراز این پست معرفی کرد که عبارتند از؛ محمدعلی نجفی، احمد عزیزی، امیر زمانینیا و محمدکاظم سجادپور. این استاد دانشگاه تهران، ضمن بررسی ویژگیهای این افراد و صلاحیتهایشان بر اهمیت خالی نبودن کرسی ایران در سازمان ملل اشاره و تاکید میکند مساله هستهای، بیثباتی در منطقه و تنشهای منطقهای این ضرورت را ایجاب میکند که هرچه سریعتر سفیر ایران در سازمان ملل معرفی و مشغول به کار شود.
امیر زمانینیا
سفیر سابق ایران در مالزی است. آقای زمانینیا از مدیران ارشد دفتر ایران
در سازمان ملل متحد در دورههای مختلف بوده و سالیان سال در نیویورک خدمت
کرده است. اشراف ایشان به سازمان ملل اگر نگویم بینظیر است ولی کمنظیر
است؛ زیرا او شناخت خوبی نسبت به سازمان ملل دارد و فردی است که هم ایران و
هم جامعه جهانی نسبت به ایشان شناخت لازم را دارد
احمد عزیزی
قائم مقام سابق وزارت خارجه است. آقای عزیزی نیز تجربه دیپلماتیک بسیار
گستردهای دارند، سفیر ایران در آلمان بوده و در مجلس نیز حضور داشتند. لذا
احمد عزیزی نیز مورد وثوق جناحهای متفاوت است و شناخت خوبی نسبت به ایشان
وجود دارد. معرفی عزیزی با این وزن میتواند بیانگر آن باشد که برای ایران
این پست بسیار اهمیت دارد
دکتر محمدکاظم سجادپور
هم سابقه فعالیت در واشنگتن را دارد و هم در نیویورک. همچنین سابقه سفیری
ایران نزد سازمان ملل متحد در ژنو نیز در کارنامه کاری ایشان است. با توجه
به این سوابق کاری، شناخت آقای سجادپور نسبت به ایران و آمریکا بسیار بالا
است و از دیگر سو فردی است آکادمیک که اتاقهای فکر، سیاستمداران و مجلس
آمریکا را خیلی خوب میشناسد
محمدعلی نجفی
چندین دوره سابقه وزارت در آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور را دارد و
معاون رئیسجمهور در سازمان برنامه و بودجه بود. ایشان همچنین عضو شورای
شهر تهران بودند. لذا از مشاغل جزئی تا کلی، نجفی از تجربه مدیریتی بالایی
برخوردار است. از آنجا که ایشان، معاون رئیسجمهور بودند اگر در این پست
منصوب شوند وزنی را با خود به آنجا میبرند
حمید ابوطالبی گزینه دولت حسن روحانی برای نمایندگی ایران در سازمان
ملل متحد بود اما ایالات متحده او را به دست داشتن در گروگانگیری کارکنان
سفارت خود در تهران در سال 1358 متهم کرد. از این رو کنگره آمریکا قانونی
را به تصویب رساند و از دولت باراک اوباما خواست از صدور ویزا برای آقای
ابوطالبی خودداری کند. این قانون به امضای باراک اوباما نیز رسید. ارزیابی
شما از این اقدامات آمریکا در قبال نماینده معرفی شده از جانب ایران چیست؟
اقدامی که از جانب آمریکا شاهد بودیم، اشتباه بود؛ زیرا به هر حال دفتر
نمایندگی سازمان ملل در نیویورک قرار دارد و طرف آمریکایی برای منع ورود یک
شخص باید دلایل متقنی داشته باشد. به نظر من نقش حمید ابوطالبی در داستان
گروگانگیری، بسیار بسیار فرعی بود و اگر بنا بر این باشد که حتی کسانی که
در خیابانها علیه آمریکا تظاهرات کردهاند را نیز بگویند در گروگانگیری
نقش داشتهاند، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود و آمریکاییها باید بسیاری را
به خاطر مشارکت در داستان گروگانگیری محکوم کنند. به نظر من این روشی که
آمریکا در پیش گرفته اشتباه است و این دایره باید محدود و مشخص شود که چه
افرادی و هر کدام چه نقشی در این ماجرا داشتند. در واقع این دایره باید
نهایتا ٧ یا ٨ نفر را شامل شود که در این صورت به هیچ وجه آقای ابوطالبی در
میان این افراد قرار نمیگیرد. از دیگر سو، از جانب کشوری مانند آمریکا
اصلا عقلانی و منطقی نیست که افرادی را تحت این عنوان از داشتن مشاغل و پست
در سازمان ملل متحد که یک سازمان جهانی است و در این کشور واقع شده است،
منع کند، هرچند که دولت اوباما با این روند موافق نبود ولی به هر حال این
رویه در پیش گرفته شد. در این خصوص من حق را کاملا به جانب جمهوری اسلامی
ایران میدانم و در روزنامههای غربی نیز در این رابطه بارها توضیح دادهام
و بحث کردهام. در عین حال باید توجه داشت افراد در طول زمان تغییر
میکنند و بسیاری از افرادی که در آن زمان در بحث گروگانگیری نقش داشتهاند
شاید اکنون خیلی موافق عملکرد آن زمانشان نباشند.
فردی که توسط ایران برای این پست معرفی شده بود، آقای دکتر حمید ابوطالبی،
سفیری بود که توانایی انجام چنین مسوولیتی را داشت. زیرا او مدت زیادی در
کشورهای متفاوت مانند استرالیا و ایتالیا دیپلمات ارشد ایران بود، همچنین
شخصی تحصیلکرده است که دانش تئوریک خوبی نیز دارد. ابوطالبی نسبت به مسائل
ذهن نقاد و منظمی دارد، اما به هر صورت متاسفانه این اتفاق افتاد که ایشان
از طرف مقامات آمریکایی مورد تایید قرار نگرفت و این قضیه رنگ و بوی سیاسی
به خود گرفت. در نهایت این داستان تاجایی پیش رفت که برخی نمایندگان
آمریکایی قانونی وضع و رئیسجمهور را از پذیرش این فرد بهعنوان سفیر ایران
در سازمان ملل منع کردند.
چند ماه از جریان معرفی حمید ابوطالبی بهعنوان نماینده ایران در
سازمان ملل متحد و عدم صدور ویزا برای وی به دلیل برخی اتهامات وارده توسط
آمریکا زمان میگذرد. به نظر شما ادامه این وضعیت و عدم حضور نماینده ایران
در سازمان ملل، چه پیامدهایی برای کشور خواهد داشت؟
همانطور که پیش از این دکتر ظریف اشاره کرده بودند وضعیت ایران در عرصه
بینالملل در مرحله بسیار مهم و حساسی است. مساله هستهای، بیثباتی در
منطقه و تنشهای منطقهای در کل این ضرورت را ایجاب میکند که هرچه سریعتر
سفیر ایران در سازمان ملل معرفی و مشغول به کار شود. باید توجه داشت که
محمدجواد ظریف، فرمانده ارشد جبهه نبرد دیپلماتیک ایران در عرصه بینالملل
است و یکی دیگر از فرماندهان مهمی که در صحنه وجود دارد، سفیر ایران در
سازمان ملل است. همچنین نماینده ایران دو وظیفه بسیار مهم بر عهده دارد
یعنی هم سفیر ایران در سازمان ملل است و هم سفیر کشور در آمریکا. از آنجایی
که ایران در آمریکا سفیر ندارد بنابراین نمایندهمان در سازمان ملل
مهمترین فرد از جانب ایران نه در نیویورک بلکه واشنگتن خواهد بود. به همین
خاطر شاید مصلحت ایران نباشد که این پست برای یک دوره طولانی خالی بماند و
باید برای این منظور فکری اندیشید. اگر این دعواها را طول دهیم و چندین
سال در سازمان ملل بدون نماینده باشیم این مساله اصلا به نفع ایران نیست.
زیرا در این صورت ایران خود را برای مدتی از داشتن یک نماینده ارشد در
نیویورک محروم کرده است. از دیگر سو، با نزدیک شدن به موعد تعیین شده برای
رسیدن به توافق جامع، خیلی مهم است فردی را داشته باشیم که از هم اکنون در
ایران فعال شود و کارهایش را سروسامان دهد تا بتواند به صورت فعالانه در
این فرماندهی مشارکت داشته باشد. به نظر من تامل و انتظار بیش از این دیگر
جایز نیست.
ماجرای ابوطالبی تبدیل به یک جنجال سیاسی شد. از این منظر ایران باید چگونه عمل کند تا این ماجرا ختم به خیر شود؟!
در این رابطه بهتر است که ماجرایی را نقل کنم! در دورهای که آقای دکتر
احمدینژاد، رئیسجمهور ایران شد، سروصدای زیادی به راه افتاد که او نیز در
ماجرای گروگانگیری سال 58 دست داشته است بنابراین هدف برخی این بود که او
را نیز از ورود به آمریکا منع کنند. اتفاقا در همان دوره یکی از معاونان
سابق وزارت خارجه آمریکا که از دوستان بنده نیز هست در ایران بود. من ماجرا
را برایش بازگو کردم و شرح دادم چون از دوران نوجوانی با آقای احمدینژاد
آشنا بودهام به مقامات آمریکایی بگوید که این مساله صحت ندارد. در آن زمان
تصویری نیز منتشر کرده و مدعی شده بودند که فردی که در میان افراد فعال در
آن زمان است، آقای احمدینژاد بوده است. من عکسی را که خود داشتم به وی
نشان دادم و توضیح دادم که این فرد در جوانی با این ظاهر بوده و در آن
ماجرا درگیر نبوده است. درنهایت این فرد گزارشی بهصورت خیلی غیرآشکار
تهیه کرد مبنیبر اینکه این ظن آمریکاییها صحت ندارد و درست نیست.
ببینید با نقل این ماجرا، این را خواستم بگویم که خیلی مواقع مصلحت این
نیست که چنین مسائلی علنی شود و جنجال سیاسی راه بیفتد، زیرا در این صورت
کار خیلی دشوارتر خواهد شد. این بار هم باید از همان مسیر اقدام میشد و
همان کارها انجام میگرفت، زیرا به محض اینکه این مساله رنگ و بوی سیاسی به
خود گرفت، گروههای ذی نفع در آمریکا طبیعتا به دنبال این رفتند که از این
داستان به نفع خود استفاده کنند و دولت اوباما را تحت فشار قرار دهند.
بنابراین حتی اگر دولت آمریکا نیز میخواست روادید صادر کند، با آن فشار
سیاسی دیگر برایش امکانپذیر نبود که با چنین امری موافقت کند. از جنبه
دیگر اگر دولت آمریکا با دادن ویزا به آقای ابوطالبی موافقت میکرد، دیگر
مصلحت ما نبود که ایشان به آمریکا بروند، زیرا در این صورت در هر مصاحبهای
که او میخواست انجام دهد پشتسر هم سوالاتی در ارتباط با نقش او در
گروگانگیری مطرح میشد. درنتیجه مصلحت مملکت در این نبود که آقای
ابوطالبی، خود تبدیل به موضوع مصاحبه شود. در این شرایط، آقای ابوطالبی از
آن توانمندی خوبی که دارا هستند دیگر نمیتوانستند درجهت منافع کشور
بهخوبی بهره بگیرند. از این رو وقتی این موضوع سیاسی شد، دیگر مصلحت نبود
که ایشان برای احراز این سمت به نیویورک بروند. در حال حاضر ایران باید در
عوض آنکه بحث را حقوقی کند، دعوایی را که دارد در افکار عمومی ایران و دنیا
مطرح کند.
چه افراد و گروههایی در این رابطه دولت اوباما را تحت فشار گذاشتند و از این اقدام چه هدفی را دنبال میکردند؟
دستهها و گروههای متفاوتی به دنبال این امر بودند: دسته نخست کسانی
بودند که در پی آن بودند تا اوباما تحت هر شرایطی شکست بخورد؛ اینها به هر
بهانهای میخواهند در مقابل رئیسجمهور بایستند. دسته دوم افرادیاند که
عقلانیتر عمل کردند و به دنبال آن بودند که بهصورت معقول و توجیهات منطقی
با اوباما مخالفت کنند، کسانی مانند طرفداران اسرائیل. در کل این گروهها
در کنار هم اجماعی ایجاد کردند که دیگر برای دولت باراک اوباما راهی جهت
تایید ابوطالبی باقی نگذاشته بودند.
پس از حرف و حدیثهایی که بر سر عدم صدور ویزا برای ابوطالبی پیش آمد،
ایران در این رابطه به سازمان ملل از آمریکا شکایت کرد. آیا در رابطه با
چنین مسالهای شکایت ضرورت داشت؟
نظر بنده این است که این مساله ابدا حقوقی نیست و حتی اگر در هر دادگاه
بینالمللی نیز ایران پیروز شود، این مساله اهمیت ثانوی دارد، زیرا در این
رابطه بحث سیاسی است که اهمیت نخست را دارد و آقای ابوطالبی به دلایل سیاسی
مصلحت نیست که به نیویورک برود نه به دلایل حقوقی.
شما در صحبتهایتان همواره به این موضوع اشاره دارید که اکنون دیگر رفتن
آقای ابوطالبی تحت هر شرایطی به نیویورک اشتباه است. در این شرایط باید چه
راهکاری اندیشیده شود تا به نفع مصالح کشور باشد؟
شاید بجا باشد تا از آقای دکتر ابوطالبی خواسته شود و بنده بهعنوان یک
دوست از ایشان تقاضا دارم تا بزرگوارانه و با یک نامه رسمی و سرگشاده
انصراف، و راه را باز کند تا در این شرایط بسیار حساس که سازمان دیپلماسی
ایران نیازمند داشتن یک فرمانده ارشد در نیویورک هست، این مساله عملی شود.
چون به هر صورت در ایران این مسائل بسیار اهمیت دارد و احترام و وفاداری به
فرد، ارزشهای برجستهای است که در کشور شاهد آن هستیم. تا امروز نیز تمام
افراد دستاندرکار دیپلماسی و سیاست این مساله را به خوبی مراعات کردهاند
و شاید اکنون وقت آن رسیده که خود آقای ابوطالبی دست به کار شود و با
انصرافشان، مقامات کشور را برای تعیین یک فرد دیگر یاری کنند. حتی آقای
ابوطالبی میتواند در نامه انصرافش به تمام دلایل نیز اشاره کرده و بنویسد
این اقدام نابجا بوده اما به خاطر مصالح مملکت انصراف خواهد داد.
فعال بودن نماینده ایران در سازمان ملل تاچه حد بر موضوع هستهای تاثیرگذار است؟
همانطور که اشاره کردم سفیر ایران در نیویورک دو مسوولیت اساسی دارد نخست
مسوولیتش در سازمان ملل و دیگری در آمریکا. در واقع بسیاری از روابط ما در
آمریکا در نیویورک تنظیم میشود نه در واشنگتن. حتی زمانی که آقای دکتر
ظریف در آمریکا بودند در نیویورک با اتاقهای فکر، نمایندههای مجلس،
سیاستگذاران و اندیشمندان ارتباط داشتند. بنابراین سنجیدن گزینههای
متفاوت، ارزیابی صحنه نبرد و سازماندهی فعالیتها از نزدیک از جمله
اقداماتی است که نماینده ایران در سازمان ملل میتواند انجام دهد. در این
میان با توجه به اهمیت پرونده هستهای ایران و نقش برجسته آمریکا در این
خصوص، حاضر بودن نماینده ایران در مقر سازمان ملل در نیویورک میتواند در
روند فعالیتها و مسائلی که پیش میآید بسیار تاثیرگذار باشد.
شاید بتوان گفت مهمترین عرصه نبرد ایران به لحاظ کشوری در آمریکا است.
کشورهای دیگر مانند آلمان، بریتانیا و فرانسه نیز برای ایران اهمیت دارند،
ولی بدون شک ایالات متحده آمریکا نقش محوریتری دارد. نکته دیگر نیز به
خود سازمان ملل باز میگردد و نبود نماینده ایران در این سازمان. زیرا
بسیاری از مشکلات ایران ناشی از قطعنامههای صادر شده از جانب شورای امنیت
سازمان ملل است. اگرچه گروه 1+5 مدعی نیستند که نماینده شورای امنیت در
مذاکرات با تهران هستند ولی به هر صورت نقش بسیار مهمی دارند. به هر حال
خود سازمان ملل باید در رفع این تحریمها و لغو قطعنامهها علیه ایران
اقدام کند. در این رابطه تردیدی وجود ندارد که سفیر ایران نقش بسیار اساسی
نه تنها در مورد پرونده هستهای، بلکه در رابطه با تمام اتفاقات منطقه
دارد. اگر سفیر ایران ارزیابی درستی از فضا و شرایط داشته باشد میتواند
نیروهای داخلی را راهنمایی کند که در آمریکا و سازمان ملل چه اقداماتی را
باید انجام داد و بالعکس.
جناب هادیان به نظر شما نماینده و سفیر ایران در سازمان ملل با توجه
به مسوولیت بسیار خطیری که بر عهده دارد، باید از چه ویژگیهایی برخوردار
باشد؟
فردی که میخواهد سکاندار کشتی دیپلماسی ایران در آمریکا شود باید چندین
ویژگی داشته باشد؛ از جمله اینکه تجربههای دیپلماتیک و مدیریتی داشته
باشد، ارتباطاتش با داخل کشور خوب باشد تا بتواند منابع داخلی را برای
رسیدن به اهداف بسیج کند و مهمتر از همه اینکه شناخت مناسبی از کار سازمان
ملل و آمریکا یعنی اتاقهای فکر، کنگره، سیاستمداران و مردم این کشور
داشته باشد. همچنین مورد وثوق و اعتماد مقامات عالی رتبه نظام باشد تا
بتواند گامهای موثری بردارد. لذا باید به دنبال افرادی برویم که این
زمینهها و توانمندیها را داشته باشند تا بتوانند در مقر سازمان ملل نقش
موثری را ایفا کنند.
با توجه به ویژگیهایی که ذکر کردید، در حال حاضر چه افرادی حائز این خصوصیات و مناسب برای احراز این پست مهم هستند؟
افراد زیادی را برای این منظور میتوان معرفی کرد اما من به معرفی چهار
فرد که گمانهزنیهای زیادی در مورد آنها وجود دارد، اکتفا میکنم. از نظر
من آقای محمدعلی نجفی دارای صلاحیت لازم برای به عهده گرفتن این پست هست.
البته ایشان در حال حاضر سرپرست وزارت علوم هستند و اگر در این سمت باقی
بمانند که در همین جا ایفای وظیفه خواهند کرد اما چنانچه امکانش نبود در
این پست خدمت کنند، فرد بسیار مطلوبی است برای نمایندگی ایران در نیویورک.
از جمله ویژگیهای آقای نجفی نیز میتوان به تجربه مدیریتی بالای او اشاره
کرد؛ نجفی چندین دوره سابقه وزارت در آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور را
دارد و معاون رئیسجمهور در سازمان برنامه و بودجه بود. ایشان همچنین عضو
شورای شهر تهران بودند. لذا از مشاغل جزئی تا کلی، نجفی از تجربه مدیریتی
بالایی برخوردار است. از آنجا که ایشان، معاون رئیسجمهور بودند اگر در این
پست منصوب شوند وزنی را با خود به آنجا میبرند. در داخل نیز آقای نجفی
مورد تایید بسیاری از جناحها و مقامات عالیرتبه نظام است و شناخت شخصی
نسبت به او وجود دارد. در نتیجه در صورتی که نجفی برای این پست معرفی و
انتخاب شود، کارهای بسیار مهمی را میتواند انجام دهد. فرد دیگری که در
مورد او برای معرفی جهت نمایندگی ایران در سازمان ملل گمانهزنی میشود،
آقای احمد عزیزی، قائم مقام سابق وزارت خارجه است. آقای عزیزی نیز تجربه
دیپلماتیک بسیار گستردهای دارند، سفیر ایران در آلمان بوده و در مجلس نیز
حضور داشتند. لذا احمد عزیزی نیز مورد وثوق جناحهای متفاوت است و شناخت
خوبی نسبت به ایشان وجود دارد. معرفی عزیزی با این وزن میتواند بیانگر آن
باشد که برای ایران این پست بسیار اهمیت دارد.
نفر سومی که مطرح است آقای امیر زمانینیا، سفیر سابق ایران در مالزی است.
آقای زمانینیا از مدیران ارشد دفتر ایران در سازمان ملل متحد در دورههای
مختلف بوده و سالیان سال در نیویورک خدمت کرده است. اشراف ایشان به سازمان
ملل اگر نگویم بینظیر است ولی کمنظیر است. زیرا او شناخت خوبی نسبت به
سازمان ملل دارد و فردی است که هم ایران و هم جامعه جهانی نسبت به ایشان
شناخت لازم را دارد. همچنین از دیگر ویژگیهای فردی آقای زمانینیا این است
که یک فرد خوشمشرب و خوشبرخورد است و به راحتی با دیگر افراد ارتباط
برقرار میکند. از دیگر سو، بسیاری از خبرنگاران، روزنامهنگاران و
سیاستمداران ایشان را به خوبی میشناسند و همین مساله میتواند منجر به
ایفای نقش موثرتر در این پست از سوی آقای زمانینیا شود.
نفر بعدی که برای این پست به نظر میرسد آقای دکتر محمدکاظم سجادپور است.
ایشان هم سابقه فعالیت در واشنگتن را دارد و هم در نیویورک. دکتر سجادپور
در واشنگتن در دفتر حافظ منافع ایران و در نیویورک نیز عضو هیات نمایندگی
جمهوری اسلامی ایران نزد سازمان ملل متحد بودند. همچنین سابقه سفیری ایران
نزد سازمان ملل متحد در ژنو نیز در کارنامه کاری ایشان است. با توجه به این
سوابق کاری، شناخت آقای سجادپور نسبت به ایران و آمریکا بسیار بالا است و
از دیگر سو فردی است آکادمیک که اتاقهای فکر، سیاستمداران و مجلس آمریکا
را خیلی خوب میشناسد و از توانمندیهای لازم جهت احراز این پست برخوردار
است.
نکتهای که در معرفی این افراد باید ذکر کنم این است که آقایان نجفی و
عزیزی نیز با وجودی که سابقه خدمت به کشورشان در آمریکا را نداشتهاند اما
هر دو تحصیلکرده این کشور هستند و آن را به خوبی میشناسند. لذا ممکن است
مانند آقای زمانینیا یا دکتر سجادپور که سالها در آن کشور خدمت کردهاند،
افراد و سیاستمداران را بهطور دقیق و کامل نشناسند. اما در هر صورت تجربه
این دو فرد در عرصه دیپلماتیک به آنها کمک میکند که خیلی سریع این شناخت
را نیز پیدا کنند. باید توجه داشت بسیاری دیگر از سفرای پیشین ایران مانند
آقایان نژادحسینیان، کمال خرازی یا رجاییخراسانی نیز سابقه فعالیت در
آمریکا مانند دکتر ظریف یا آقای سجادپور و زمانی نیا را نداشتند اما به
واسطه اینکه در آن کشور تحصیل کردهاند شناخت اجمالی را داشتند و این در
پروسه کار است که شناخت لازم و کافی را کسب میکنند.
در نهایت اینکه بحثی که اخیرا در رسانههای ایران بسیار منعکس
میشود، اهمیت و لزوم داشتن لابی در آمریکاست. چه ارتباطی بین ایجاد لابی و
نمایندگی ایران در مقر سازمان ملل وجود دارد و در کل به نظر شما داشتن
لابی در آمریکا تاچه حد اهمیت دارد؟
ارتباط کاملا مستقیمی میان این دو وجود دارد در واقع اکنون سوال اینجاست
که چه کسی میخواهد این لابی را در آمریکا شکل دهد. لذا نماینده ایران که
به آمریکا میرود باید سامان دهنده این امر باشد زیرا اوست که در عرصه نبرد
حضور دارد و باید نیروها را شناسایی کند. مواردی چون داشتن لابی در یک
کشور نیازمند شناخت دقیق از آن جامعه، نظام سیاسی و افراد است. در بسیاری
از مواقع اگر افراد به نظام و سیستمی آشنایی نداشته باشند امکان فریب
خوردنشان افزایش مییابد. البته در این میان برخی نیز با عنوان لابی کردن
هزینههای زیادی را بر کشور وارد میکنند و در نهایت با یک نماینده دست
هشتم قراری میگذارند، گزارشی تهیه میکنند و تحویل میدهند. این دست افراد
تنها به فکر منافع شخصی خودشان و بهرهبرداریهای اقتصادی هستند نه به فکر
منافع جمعی و ملی. نباید از نظر دور داشت که به هر حال آمریکا تا
آیندهای نزدیک مهمترین قدرت بینالمللی خواهد بود و به دلیل ساختار خاص
قدرت در این کشور امکان تاثیرگذاری در سیاستهای آمریکا وجود دارد. اما
افرادی میتوانند این مهم را انجام دهند که شناخت خوبی از این کشور داشته
باشند، منابع لازم را تخصیص دهند و از مدیریت بالایی نیز برخوردار باشند.
به همین دلیل سفیر ایران در سازمان ملل، نقش بسیار مهم و تاثیرگذاری در این
رابطه دارد، زیرا با کنترل از راه دور نمیتوان این کار را انجام داد.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد