«می دونی چند وقته پدر منو درآوردی؟
هی دوا، دکتر، آزمایش ...
من اصلا بچه نمی خوام،
تو رو هم اینجوری نمی خوام، توی قبلیت کجا رفته؟!...»
«لیلا» این همه آن چیزی بود که زوجهای دهه ۷۰ گرفتارش بودند و زوج های قبل از آنها. همه آنهایی که زندگی را جور دیگری دیده بودند و خلاصه زندگیشان در «لیلا»ی مهرجویی روایت میشد؛ خانواده ای با بچه های قد و نیم قد و خانواده ای بدون بچه، در حسرت بچه.
کمی بعد از «لیلا» کارگردان دیگری هم داستانی مشابه را به تصویر کشید و «هنرپیشه» را خلق کرد. در «هنرپیشه» زنی تلاش می کند تا برای همسر خود، زن دیگری را اختیار کند. «لیلا» و «هنرپیشه» هر دو ماجرای زنانی بودند که به ناباروری دچار بودند و توان فرزندآوری را برای زندگی شان نداشتند. همین موضوع که زندگی ای آغاز شود و بدون «فرزند» دنبال شود برای جامعه ایرانی آن روز «مساله ای بغرنج» تلقی می شد.
اما از آن سالها خیلی گذشته است. طوفان تغییرات اجتماعی دهه ۷۰ و ۸۰ زندگی ها را زیر و زبر کرده. زوج
های جوان با وجود اینکه سال از زندگی شان می گذرد و مشکلی هم برای «بچه
دار شدن» ندارند تمایلی به این اتفاق ندارند تا فصل جدیدی در شیوه زندگی
زناشویی ایرانی شکل گرفته باشد. شیوه ای که چندان با فرهنگ به یادگار مانده
جامعه ایران همخوانی ندارد.
در گذشته ای نه چندان دور یکی از دم دستی ترین گره گشایی های داستان های ایرانی که به اختلاف زناشویی رسیده بود با این گزینه پیشنهادی پیش می رفت که به طور معمول فردی پا به سن گذاشته و با تجربه پیشنهاد می داد که پای فرزندی را به زندگی شان باز کنند تا بار درگیری ها و روزمرگی ها کم شود.
اما اکنون تمام تلاش ها برای راضی کردن زوجهای جوانی است که تن به بچه و تربیت نسل دیگری نمی دهند. زوجین با توجه به شرایط فرهنگی، اقتصادی و اوضاع کاری خود، ترجیح می دهند فرزندآوری را به زمانی دیگر موکول کنند. موضوعی که به زعم بسیاری از تحلیل گران و جامعه شناسان نه تنها از مشکلات نمی کاهد بلکه فقط زمان فرزندآوری را به سنین بالاتر موکول می کند و همین امر مشکلات دیگری از جمله زیاد بودن فاصله سنی والدین و فرزند، بی حوصلگی والدین و درک نکردن عواطف فرزند و... برای پردان و مادران جوان به وجود می آورد.
همین است که برنامه های تشویقی برای افزایش باروری زنان ایران، چشمانداز روشنی ندارد. بسیاری دلیل را اقنصادی می دانند. اما آنهایی که دستشان به دهانشان میرسد چرا تن نمیدهند؟
کار می کنم، زنم درس می خواند، وقت نداریم، بچه میخواهیم چیکار؟!
اینجا شرق تهران، حدود ساعت 5 دقیقه به 7 صبح، صدای در آپارتمان 54 متری شان در گوش کوچه شان می پیچد؛ صدایی که معنای از خانه بیرون زدن به قصد فعالیت روزانه می دهد. این صدای تکراری تمام روزهای هفته به جز جمعههاست تا رامین عظیمی کارمند بانک به موقع سر کار خود حاضر شده باشد.
او 38 سال سن دارد و حدود 9 سال است که ازدواج کرده اما تا کنون به طور جدی به بچه دار شدن فکر نکرده است: «جدی بهش فکر نکردم.» این را می گوید و وقتی با «چرا؟!» مواجه می شود با جدیت بیشتری قصد پاسخگویی دارد: «برای بچه دار شدن باید موقعیت کاری و شرایط اقتصادی بهتر از شرایط کنونی باشد تا بتوان از عهده تأمین مخارج و هزینه های فرزند برای راحتی و رفاه کامل بر آمد.»
همسرش دانشجوست: «باید فارغ التحصیل شود و مدرکش را بگیرد تا بتواند بچه را تربیت کند.» استدلالش به همین اظهار نظر کوتاه ختم نمی شود؛ سینه اش را صاف می کند و ادامه می دهد: «با پایان دوران دانشجویی قاعدتا اتفاق های بهتری می افتد. اینکه دیگر همسرم دغدغه درس و امتحان را هم از خودش دور کرده است. والدین باید وقت بیشتری صرف تربیت بچه ها کنند تا هم تربیت درستی داشته باشد و هم در جامعه به مشکل نخورد. در حال حاضر من و همسرم فرصت کافی برای این کار نداریم.»
نظر رامین عظیمی، کارمند بانک را محمدجواد محمودی، رئیس سابق موسسه مطالعات و مديريت جامع و تخصصي جمعيت كشور هم می پذیرد، اما اعتقاد دارد باید شرایطی رقم زد که کمک بانوان به تولید ملی در مغایرت با بچه دار نشدن نباشد: «با توجه به اینکه وجود خانم ها هم در اجتماع برای افزایش رشد تولید ملی و توسعه اجتماعی کشور ضروری است، بیشتر آنها تمایل دارند که شاغل باشند. با توجه به این موضوع برای این افراد علاوه بر موقعیت شغلی باید شرایطی مهیا باشد که فرزندآوری هم در برنامه هایشان قرار گیرد. در اینجا دولت باید امکانات و شرایط را برای این افراد فراهم کند.»
گفته های محمودی در واقع همان دغدغه ای است که رامین به عنوان یک همسری که در بانک مشغول به کار است نیز آن را از دید خود مطرح کرد.
پولداریم، اما هنوز برای بچه دار شدن وقت هست!
خودش را درسا امیری معرفی می کند که 5 سال از ازدواجش گذشته و بدون معطلی می گوید که خانه دار است: «شغلم؟ خانه دارم.» گوشه ای در مرکز خرید شناخته شده ای در غرب تهران مشغول خرید با یکی از دوستانش است. از اینکه دوستش به جای همراهی برای خرید، مدام سرش به موبایل گرم است شکایت دارد اما خوش انرژی آماده می شود تا به سوالاتی درباره دلایل نبودن فرزند در زندگی شان توضیح دهد. ظاهرش نشان می دهد که باید وضع مالی خوبی داشته باشد. این را از سوییچ یک شاسی بلند وارداتی که در دستانش می چرخاند به راحتی می شد حدس: «وضع مالی ما خوب است. به هر حال همسرم شغل آزاد دارد و در همین مدت زندگی خوبی برای من دست و پا کرده است. البته قبلش هم وضع هر دوی مان خوب بود اما خب اوضاع اقتصادی و موقعیت مالی مان در حال حاضر مجزا از خانواده ها و خوب است.»
با این اوصاف لابد وضع مالی شان کفاف بچه دار شدن را می دهد: « قطعاً اوضاع اقتصادی مان پاسخگوی نیاز بچه دار شدن مان هست.» اما سوال پیش می آید پس چرا با این وصف بچه دار نشده اند: «من و همسرم اعتقاد داریم برای شناختن همدیگر باید زمان بیشتری صرف کرد. چرا که قبل از بچه دار شدن باید مادر و پدر با هم آنقدر آشنا شده باشند و نیازهای همدیگر را برطرف کرده باشند تا بتوانند برای فرزندان شان وقت بگذراند. علاوه بر این باید برنامه ریزی دقیق و مشخصی برای زندگی شان داشته باشند که هنوز این موقعیت فراهم نشده است. دلیل اصلی که هنوز تصمیمی برای بچه دار شدن نداریم ترس از آینده فرزندمان است و باید این مهم برنامه ریزی دقیقی داشته باشد.»
این جملات را اینچنین می شود معنی کرد؛ سرمایه بچه دار شدن هست اما این زوج حاضر نیستند تا سرمایه ای به اسم فرزند را به زندگی مشترک شان اضافه کنند. رئیس کمیسیون مطالعات و پایش سیاست های جمعیتی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی دراین باره می گوید: «از جمله فواید فرزندآوری، تولید یک سرمایه روانی است. یکی از نیازهای اصلی انسان که در همه مکاتب روانشناسی مورد تأکید قرار گرفته، «احساس مولد بودن» است. احساس مولد بودن به انسان آرامش می دهد. البته یکی از راه های مولد بودن فرزندآوری است. آنچه که در طول زندگی همراه انسان است و به او آرامش می دهد، تولید فرزند است. انسان در این وضعیت احساس بی پناهی نمی کند.از منظر دیگر با وجود فرزندان بیشتر در خانواده، آرامش روانی افراد بیشتر می شود و این آرامش روانی در استحکام خانواده تأثیرگذار است.»
محمودی می گوید: «درواقع احساس این که قابل اتکا کردن برای دیگران هستیم و این که ما به دیگران اتکا داریم به انسان آرامش می دهد. این یک اصل روانشناختی است این شعار و سیاست «فرزند کمتر، زندگی بهتر» پیوست تربیتی نداشته است و در آن زمان به پیامدهای تربیتی آن توجه نشده است. این شعار بیشتر یک پیوست اقتصادی داشته و چون بنای اصلی را بر محاسبات اقتصادی می گذاشتند، به مسائل بهداشت روان و به تربیت توجه نشده است. »
«نه» درسا و همسرش به فرزند آوری و ایجاد یک سرمایه روانی زیر ذره بین «عالیه شکر بیگی»، جامعه شناس و استاد دانشگاه قرار می گیرد. او در واکنش به آن توضیحاتی مطرح می کند که قابل توجه است: «ترس از آینده فرزند تا حدی طبیعی است. اگر قرار باشد ما مدام زندگی فرزندانمان را کنترل کنیم، کار بسیار مشکل خواهد بود. چون ما نمی توانیم این کار را بکنیم سعی می کنیم از طرق دیگری وارد عمل شویم، مثلاً بیش از حد مراقب آنها باشیم. برای اوقات فراغت آنها خارج از حد برنامه ریزی کنیم، زیاد با آنها بحث کنیم و یا سخت گیری بیش از اندازه داشته باشیم که اینها با توانایی کودکان در یادگیری و تلاش برای کنترل رفتارها و بحث هایشان و قبول مسئولیت زندگیشان منافات دارد.»
او ادامه می دهد: «خیلی از والدین اطلاعات کافی درباره تکامل طبیعی کودک ندارند و به دنبال آن هم نیستند که بدانند مثلاْ یک کودک ۲ ساله چگونه باید باشد و چه کاری انجام دهد. زمانی که آنها صاحب فرزند می شوند رفتار طبیعی کودک برایشان مشکل است و به همین دلیل ممکن است علی رغم این که فرزندشان کارهایی را که کاملاً متناسب با سنش است و طبیعی قلمداد می شود انجام می دهد بسیار عصبی یا نگران شوند. این نبود آگاهی باعث می شود که والدین به علت انتظارات خلاف واقعی که دارند در فرزندشان ایجاد استرس کنند.»
این جامعه شناس و استاد دانشگاه در نهایت توصیه ای که برای درسا دارد را به این شکل می گوید: «شما می توانید با استفاده از کتب و مقالات مطالب زیادی در مورد تکامل کودک بیاموزید و مهم تر این که با کودکان بیشتری سر و کله بزنید. مثلاً در گروه های بازی یا رفت و آمد با سایر خانواده ها بیشتر قرار بگیرید.»
یک زوج پولدار دیگر؛ آمادگی نداریم!
روایت درسا در رابطه با زوج دیگری نیز صدق می کند. سارا امینی که 34 سال سن دارد و حدود ۶ سال هست که ازدواج کرده و هنوز تصمیمی برای بچه دار شدن نگرفته است: «تصمیمی برای بچه دار شدن نداریم.» وقتی هم پرسیده می شود آیا علت این عدم تصمیم گیری در رابطه با بچه دار نشدن اقتصادی است یا خیر می گوید: «هیچ مشکلی از لحاظ اقتصادی برای بچه دار شدن نداریم ولی هنوز آمادگی تربیت فرزند و نحوه برخورد با کودک خود را نداریم. من و همسرش معتقدیم فرزندداری کار بسیار سخت و مشکلی است، چرا که باید تمام امکانات و خواسته های فرزند را برآورده کرد.»
خانم شکر بیگی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در مواجه با این رویداد تکراری «سخت گیری» زوج ها را به عنوان یک محدودیت عنوان می کند: «تربیت فرزندان به عنوان یک موضوع مهم همیشه مورد تاکید است. والدین بسیاری را می بینیم که خیلی نسبت به خودشان سخت گیری می کنند و تصور می کنند اگر کودک خود را محدود کنند یا سرش فریاد بزنند والدین خوبی نیستند. اگر شما از خود ناراضی باشید یا از نظر روحی خسته باشید نمی توانید انرژی لازم را برای بچه داری داشته باشید.»
شکر بیگی می گوید: «وقتی بچه داری سخت باشد لذتی از آن حاصل نمی شود و وقتی لذتی نباشد ما نمی توانیم وظیفه پدر و مادری را به نحو احسن اجرا کنیم. سرحال باشید. بزرگ کردن فرزندان مشکلاتی دارد اما همیشه سرسخت نباشید. با بچه ها بازی کنید. اگر در بازی بجه ها شریک شوید بچه ها خوشحال خواهند شد و رفتارهای جالبی از خودشان نشان خواهند داد. این کار باعث لذت بردن هر دوی شما خواهد شد.»
به گفته شکربیگی، در بررسی پاسخ های فوق به نظر چند عامل قابل بررسی است، طبیعتابرای تغییر نگرش ساختار، زمان زیادی را باید طی کرد تا بتوان ذهنیت والدین را نسبت به فرزند آوری تغییر داد. نبود احساس امنیت برای آینده فرزندان احتمالی، نداشتن مهارت های لازم برای بچه داری، فراهم آوردن زمینه ومقدمه ای که فرزندان بتوانند به محض دنیا آمدن در رفاه روانی ومادی باشند واین به نوعی آینده نگری والدین را نشان می دهد، اهمیت وتوجه زوجین نسبت به یک رابطه عاطفی ناب در بین خود و نگرش های مدرن پایه گذار باعث کاهش فرزند آوری در جامعه ی ایران شده است.
باید چه کرد؟
اگر قصد بر این باشد تا روایت های زوج های جوان از عدم تمایل به بچه دار نشدن را گردآوری کنیم می توان کتابی قطور در رابطه با آن تهیه کرد، فرهنگ تغییر کرده است و همه چیز مادی نیست. هرچمد منتقدان طرح های افزایش جمعیت می گویند باید اوضاع اقتصادی و اشتغال زوج ها به سامان شود که البته درست است. اما دختران و پسران و زن و شوهرهای جوانی زیادی پیدا می شوند که دستشان به دهانشان می رسد، ولی تن به ازدواج و مهمتر از آن، بچه داری نمی دهند.
به عفیده محمودی، دلیل اصلی در کاهش زاد و ولد، ازدواج جوانان نیست بلکه معضل عدم تمایل آنان برای بچه دار شدن است: «مشکل در این است که زوجینی که ازدواج می کنند تمایلی به فرزندآوری ندارند. از نظر تعداد ازدواج بعد از تاجیکستان بالاترین عمومیت ازدواج مربوط به کشور ما است. امروزه با توجه به تعییر ساخت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که در جامعه مان پدید آمده خیلی از جوانان یا ازدواج شان را به تاخیر می اندازند یا اگر ازدواج می کنند، فرزندآوری را به تعویق می اندازند.»
به گفته او این ذهنیت زوج های جوان در روبرویی با زندگی، به نوعی روی نظریه پردازی «آرسن دومانت»، جمعيت شناس فرانسوی سدة نوزدهم دست می گذارد: «دومانت بر اين گمان بود كه اصلی نو در مورد جمعيت يافته است که آن را «مويينهگی اجتماعی» ناميد. منظور از «مويينهگی اجتماعی» تمايل فرد به ارتقای اجتماعی، افزايش فرديت و كسب سرمایه فردی است. از سوی دیگر ارتقای اجتماعی نيازمند از خودگذشتگی است. دومانت معتقد بود كه داشتن فرزندان كمتر، بهایی است كه زوجين برای پيشرفت بايد بپردازند.»
رئیس سابق موسسه مطالعات و مديريت جامع و تخصصي جمعيت می گوید: «این استدلال دومانت برای بهانه جویی داشتن فرزند کمتر را می توان در کنار نظر «اینگلهارت و ولزل » قرار داد که او بر این باور بود نقش تحولات فرهنگی درفرآیند توسعه و تغییرات جمعیتی در نظریه های قبلی مدرنیزاسیون مورد بی توجهی قرار گرفته است. بر این اساس، انتظار می رود در فرآیند توسعه شیوع و همگانی شدن ارزش های ابراز وجود که ناشی از خیزش ارزش های فرامادی است به افزایش استقلال طلبی زنان و مشارکت بیشتر آنها در فعالیت های اقتصادی-اجتماعی دامن بزند و در نتیجه تمایل به داشتن فرزند به عنوان عامل محدود کننده استقلال زن و همچنین سایر تغییرات فرهنگی برای کاهش رشد جمعیت عمل کنند.»