خیابان
ساعت شش عصر بود. بعد از خریدن چند قلم دارو از داروخانه رامین تو خیابون فردوسی، اومدم بیرون. کنار خیابون وایساده بودم و سرم توی موبایلم بود. داشتم چک میکردم که چقدر پول توی حسابم مونده، یه دفعه صدایی از کنارم شنیدم. صدای یه مرد جوون که میگفت «با من دوست میشی؟ امشبو با هم باشیم؟ همه چیزم هست؛ شیشه، پایپ، همه چی.»
اول فکر کردم که داره با تلفن صحبت میکنه و با من نیست، اما کسی هم کنارم نبود که فکر کنم با اونه. رومو برگردوندم بهش نگاه کردم، تو چشای من زل زد و دوباره همون حرفا رو تکرار کرد: «قول میدم بهت خوش بگذره. همه چی هست.»
شوکه شده بودم که این داره چی میگه؟! نمیدونستم باید چی کار کنم. بارها شده بود که توی خیابون مزاحمم شده بودن، بهم متلک گفته بودن یا اینکه اومده بودن جلو با لحن مودبانهی مسخرهای که از صد تا فحش هم بدتر بود گفته بودن «خانوم میتونم چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟». ولی این مدلیش رو ندیده بودم. تا حالا کسی بهم پیشنهاد دوستی با آپشن شیشه و پایپ نداده بود! خودمو جمع و جور کردم و بهش گفتم: آقا ! برو مزاحم نشو، اشتباه گرفتی.
از کنار ماشین پلیس که کنار خیابون پارک شده بود و چندتا مامور توش نشسته بودن، رد شدم ، به سمت ایستگاه بی.آر.تی رفتم، ولی پسره دستبردار نبود. دنبالم اومد و بازم همون حرفا رو زد. با عصبانیت برگشتم بهش گفتم : آقا ! قیافه من به شیشهکشها میخوره که تو میگی بیام باهات شیشه بکشم!؟ بازم از رو نرفت. با لحن احمقانه و البته وقیحانهای گفت: شوخی کردم بابا ببخشید، شیشه نمیکشی بیا حداقل امشب با هم خوش بگذرونیم.
احساس میکردم از شدت عصبانیت خون به مغزم نمیرسه. پسره قیافهش به آدمای معتاد نمیخورد. یه پسر جوون حدود بیست و هفت ساله و اینا بود، با یه تیشرت سورمهای و شلوار پارچهای. کنار بی.آر.تی چند تا مرد دیگه هم وایساده بودن و حرفای من و اون رو میشنیدن. خجالت کشیدم. با خودم گفتم مگه من چی کار کردم که این پسره جرأت کرده به من این حرفا رو بزنه؟ داشتم با خودم کلنجار میرفتم که چشمم افتاد به ماشین پلیس. برگشتم به پسره گفتم اگه نری میرم به این پلیسا میگم. وقتی اینو بهش گفتم، با پررویی تمام، نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد، راهش رو کشید و رفت.
بعد از این که اون رفت تازه متوجه نگاه اونایی که کنار وایساده بودن شدم. بغضم گرفته بود. اونقدر ناراحت بودم که از خیر اتوبوس سوار شدن گذشتم و مسیر میدون فردوسی تا خونه رو پیاده رفتم.
تاکسی
ساعت 11 صبح بود. سوار تاکسیای خطی تجریش - انقلاب بودم .با استادم قرار داشتم. روز آخری بود که فرصت داشتم تحقیقم رو بهش بدم. عصبی بودم و استرس داشتم. میترسیدم استاد بره و من به قرار نرسم. به خودم به خاطر اینکه دیر بلند شده بودم فحش میدادم.
مسافر کناریم مثل خیلی از مردا که تو تاکسی میشینن و فکر میکنن روی صندلی شخصیشون نشستن، پاشو باز کرده بود و من چون حوصله کلکل کردن نداشتم و تجربه خوبی هم از این چیزا نداشتم خودم رو جمع کردم و به در چسبوندم.
تو بزرگراه چمران بودیم که یه لحظه گرمایی رو روی پام احساس کردم. نگاه کردم دیدم دست مسافر بغلی روی پامه. با اینکه وقتی تو ماشین نشستم کیفمو بین خودم و مسافر بغلی گذاشته بودم، آقاهه دستش رو از کیف رد کرده بود و گذاشته بود روی پای من. دلم هری ریخت. از شدت عصبانیت زبونم خشک شده بود. یه لحظه با خودم فکر کردم بدون اینکه چیزی بگم از راننده بخوام که نگه داره پیاده بشم ، اما چون تو بزرگراه بودیم به احتمال زیاد راننده این کار رو نمیکرد. تصمیم گرفتم با صدای بلند به یارو بگم دستشو برداره ، اما امکان داشت همه فکر کنن تقصیر من بوده. یواش بهش گفتم: آقا دستتو بکش، خودتو جمع کن. راننده از توی آینه داشت نگاه میکرد ولی چیزی نگفت. حرصم در اومده بود. مسافر کناری یه مرد میانسال کت و شلواری با یه تهریش بود که پوشه زردرنگی هم دستش بود. یه نگاه طلبکارانه بهم انداخت و دستشو کشید. ولی خودشو جمع نکرد. منم خودمو تا اونجایی که میشد به در چسبوندم. چند دقیقهای بیشتر نگذشته بود که دوباره اون گرمای لعنتی رو حس کردم. احساس خفگی بهم دست داده بود. با خودم گفتم این دفعه بلند بگو و از راننده بخواه که دخالت کنه. وقتی که دهنمو باز کردم که بگم آقا دستتو بکش، انگاری متوجه شده بود که من میخوام چی کار کنم، دستشو کشید و به راننده گفت پیاده میشم.
وقتی داشت پیاده میشد برای اینکه حرف تو دلم نَمونه بهش گفتم: خیلی عوضی و آشغالی! اونم انگار اصلا حرفم رو نشنیده باشه از ماشین پیاده شد. بعدش راننده از توی آینه ازم پرسید مشکلی پیش اومده؟ بهش گفتم شما که خودتون از توی آینه دیدید که چی شد. برگشت گفت: آره یه چیزایی دیدم. گفتم: خب چرا واکنش نشون ندادید؟ چرا همون موقع که دیدین پیادهش نکردید؟ گفت: خانوم ! ما دنبال دردسر نیستیم. به من چه ربطی داره؟
پل عابر پیاده
پنجشنبه ظهر بود، داشتم از شرکت برمیگشتم. روی پل عابرپیاده بودم. پل خلوت بود. هندزفری تو گوشم بود و با صدای آهسته داشتم آهنگ گوش میدادم. یه پسری از روبرو میاومد. از دور شنیدم که داره یه سری حرفای رکیک میزنه. سعی کردم بهش توجه نکنم. بهم نزدیک و نزدیکتر شد. از کنارم که رد شد یهدفعهای دستشو آورد به سمتم و ...
باهاش گلاویز شدم. جیغ میکشیدم ، ولی صدام به جایی نمیرسید. تا تونستم زدمش و همونجوری که مقنعهام از سرم افتاده بود و دکمه های مانتوی بلند و گشادم کنده شده بودند از دستش فرار کردم.
آزار خیابانی
این روایتها فقط سه نمونه عینی از پدیدهای فاجعهبار به نام «آزار خیابانی» است که زنان هر روز و هرروز با آن مواجه میشوند یا از مواجهه با آن هراس دارند. آزار خیابانی به هر نوع عمل یا کلام جنسی گفته میشود که در مکانهای عمومی رخ میدهد و باعث از بین رفتن آرامش جسمی یا روانی یک فرد میشود. این آزار در فرد آزاردیده احساس ترس، تهدید، ناامنی و بیاحترامی ایجاد میکند.
آزارهای خیابانی شامل خواستهها، توجههای جنسی، آزار بدنی و کلامی با هدف جنسی و به صورت اجباری است. معمولاً آزار خیابانی به صورت آزار کلامی (متلکپرانی، صدا در آوردن و پیشنهادهای جنسی) و آزارهای غیرکلامی (بوق زدن با وسیله نقلیه در برابر زنانی که منتظر وسیله ای برای رفت و آمد هستند، تعقیب و کمین کردن، لمس کردن، چشمچرانی، ادا درآوردن، عورت نمایی و تجاوز) است.
کلیشهها و واقعیتها
در مورد آزار خیابانی که ممکن است در هر زمان و مکانی از جمله مکانهای شلوغ رخ دهد، کلیشههایی وجود دارد که به مزاحمان این فرصت را میدهد که به آزار خود ادامه دهند و از سوی دیگر مقابله با این آزارها را سختتر میکنند؛ تصورات قالبی مانند اینکه برخی از زنان با شیوه لباس پوشیدن، خندیدن، حرف زدن و یا رفتارشان به اصطلاح «نخ میدهند» یا «علامت میفرستند» که دوست دارند مورد آزار قرار بگیرند؛ در حالی که واقعیت چیز دیگری است و بسیاری از زنان با پوششها و رفتارهای مختلف، این نوع آزارها را تجربه کردهاند.
بر اساس برخی از کلیشهها، دلیل شیوع آزارهای خیابانی، محرومیت جمعیت جوان بهویژه مردان از آزادی جنسی و دشواری شرایط ازدواج در جامعه است؛ در حالی که واقعیت این است که آزادیهای جنسی با عدم دسترسی به روابط سالم و احترامآمیز مرتبط نیستند و این نوع رفتار با نشان دادن سلطه و قدرتنمایی ارتباط مستقیم دارد و بسیاری از این مزاحمان همزمان با ایجاد مزاحمت برای دیگران، دارای روابط متعدد دیگری نیز هستند.
بر خلاف این کلیشه که تنها زنان مورد آزار قرار میگیرند و آزاردهندگان همیشه مرد هستند، واقعیت این است که گرچه زنان اکثریت قربانیان آزارهای خیابانی را تشکیل میدهند، اما مردانی نیز گاهی از سوی مردان و زنان دیگر مورد آزار قرار میگیرند؛ بهویژه مردانی که مشابهتهای فیزیکی با زنان دارند یا با کلیشههای جسمی و رفتاری مردانه موجود در جامعه فاصله دارند.
زنان و مقابله با آزار
در بسیاری از مواقع به دلیل پیشداوریهایی که نسبت به زنان و دختران وجود دارد، فرصت از آنها برای مواجهه با انواع آزارهای خیابانی گرفته میشود و بسیاری از آنها در هنگام مواجه شدن با این آزارها سکوت و مدارا را در پیش میگیرند، در صدد تذکر دادن به فرد آزاردهنده بر نمیآیند و از بیان آنچه اتفاق افتاده شرم دارند چرا که بر اساس پیشفرضهایی غلط همچون اینکه «کرم از خود درخت است»، خود را در ایجاد این وضعیت مقصر میدانند. بیشتر آنها در صورت وقوع آزار جنسی در وسایل نقلیه عمومی سعی میکنند از فرد آزاردهنده فاصله بگیرند و سکوت کنند. برخی از آنان از ترس اینکه آزادیشان سلب شود آنچه که برایشان اتفاق افتاده است را برای خانواده خود بازگو نمیکنند، چرا که دیده شده برخی از خانوادهها به اسم حمایت از قربانی، سعی میکنند رفت و آمد او را کنترل و محدود کنند و شاید به خاطر این احساس عدم امنیت است که خیلی از خانوادهها اجازه نمیدهند که دخترانشان در شب بیرون از خانه باشند و اگر کمی دیر کنند، مورد بازخواست قرار میگیرند؛ در حالی که پسران همان خانواده اجازه دارند تا پاسی از شب با دوستانشان در خیابانها باشند.
در حالی که ماده 619 قانون مجازات اسلامی، آزارهای خیابانی را جرمانگاری
کرده و به صراحت میگوید که «هر کس در اماکن عمومی و یا در معابر، متعرض یا
مزاحم اطفال و زنان شود و یا با الفاظ و حرکات مخالف شئون و حیثیت به آنان
توهین نماید به حبس از دو تا شش ماه و همچنین تا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد
شد» اما طبق تحقیقات انجامشده، تعداد کمی از زنان آزاردیده از طریق مراجع
قضایی یا انتظامی اقدام قانونی میکنند چرا که امید چندانی برای پیگیری
ندارند و از سوی دیگر گاهی دیده شده است که متاسفانه برخی از ماموران نیز
به دلیل عدم آموزش مناسب، با زنان آزاردیده برخورد خوبی نداشتهاند. از سوی
دیگر اساسا، جمعآوری مستندات و ادله مربوط به آزارهای خیابانی در عمل،
آنقدر دشوار است که زنان نمیتوانند برای تمامی موارد به دادگاه مراجعه
کنند.
در رسانهها و دیوارهای شهر پیامها و بیلبوردهایی وجود دارد که زنان را به عفیف بودن تشویق میکنند، اما کمتر پیامی وجود دارد که مردان مزاحم را از ایجاد مزاحمت خیابانی منع کند و به آنها هشدار دهد.تجربه آزارهای خیابانی به عنوان نقطهای تاریک در خاطرات بسیاری از زنان و دختران به ویژه در شهرهای بزرگ ثبت شده و این حکایت منزجر کننده هنوز هم ادامه دارد.