دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۴ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۵

ابعاد تازه از ترور تاجر ایرانی در مالزی

حسین‌احمد نجادی (نژادی - در رسم‌الخط عربی حرف «ژ» وجود ندارد و احتمالا به همین دلیل به جای نژادی نام خانوادگی این تاجر نجادی تلفظ می‌شود) یک تاجر 75 ساله ایرانی - بحرینی روز 29 جولای 2013 (دوشنبه هفتم مرداد 1392) هنگامی که به‌همراه همسرش از یک معبد چینی در «کوالالامپور» خارج می‌شد، در پارکینگی به ضرب گلوله کشته شد.
کد خبر : ۲۰۴۶۵۵

صراط: روزنامه شرق در گزارش امروز خود نوشت: رسانه‌های خبری دنیا، خبر قتل حسین نجادی را به صورت گسترده پوشش دادند. در ایران نیز روزنامه «ایران» و چند خبرگزاری به این موضوع پرداختند. حسین نجادی، یک شهروند ایرانی مقیم مالزی بود که پیش از این در بحرین اقامت داشت. او از سال 1975 یک گروه بانکی عرب - مالزیایی تأسیس کرد که در حال حاضر 16 میلیارد دلار در آسیا سرمایه دارد.

بر اساس گزارش رسانه‌ها، «کونگ سوی‌کوان» مردی که به سوی نجادی و همسرش شلیک کرده بود، در دادگاه عالی «کوالالامپور» به جرم قتل حسین نجادی و ترور نافرجام همسر مالزیایی 49ساله نجادی - «چئونگ‌می‌کوئن»- به اعدام محکوم شد که البته هنوز خبری رسمی درباره اجرای این حکم منتشر نشده است. در همان زمان، کارآگاهان مالزیایی اعلام کردند که فردی به نام «لیم یوئن‌سو» 53 ساله که مغز متفکر این ترور و اهل مالزی بوده، به استرالیا گریخته است، اما ماجرای این قتل از روز 26 شهریور 1393، ابعاد تازه‌ای یافت. علی شمس اردکانی، رئیس کمیسیون انرژی «اتاق بازرگانی» در مصاحبه‌ای که در روزنامه «شرق» منتشر شد در مورد چگونگی ورود بابک زنجانی به پرونده‌های فروش نفت ایران در شرایط تحریم سخن گفت. او در این مصاحبه به ترور یک بانکدار ایرانی‌- بحرینی اشاره کرد؛ نکاتی که باعث ادامه پیگیری‌های «شرق» درباره این بخش از پرونده بابک زنجانی شد.

شمس اردکانی گفت: «به نظرم ایشان (بابک زنجانی) تابلو گروه‌هایی است که آدم‌ها و مؤسسات برخوردار از این توانایی‌ها، مهارت‌ها و دانش‌ها را می‌گردانده‌اند. این گردانندگان احتمالا چند واسطه داخلی داشته‌اند و سر رشته در گروه‌های مافیایی بوده است؛ مثلا بانکی که ایشان در مالزی معرفی کرده بود بانک تک‌ویترینی بود که توسط یک ایرانی - بحرینی تاسیس شده و اداره می‌شد. این شخص چندین‌بار سعی کرده بود در سیستم بانکی ایران نفوذ کند، اما موفق نشده بود ولی به‌محض برملا شدن مسایل بابک زنجانی، او را در یک حادثه مرموز در پارکینگ مجتمع مسکونی‌اش در کوالالامپور «ترور»شده یافتند. در ایران هم کسی پیگیر پرونده او نشد؛ این قتل در مطبوعات ایران هم انعکاسی نیافت و تحلیل نشد.»

پیگیری‌های «شرق» در مورد این تاجر ایرانی - بحرینی به نام حسین‌احمد نجادی رسید. اما یافتن این نام تنها یک آغاز بود؛ آغاز مسیری که در آن بخش‌هایی از زندگی پرحادثه و منحصربه‌فرد وی مشخص شد.

نام بابک زنجانی اولین‌بار در بهمن سال 1391 در جلسه جنجالی استیضاح وزیر کار و امور اجتماعی دولت سابق مطرح شد. مردی جوان، با القابی چون «میلیاردر موبور» و «بسیجی اقتصادی» که هر روز در رسانه‌ها پررنگ و پررنگ‌تر شد، تا اینکه در روز 9 دی سال 92، یعنی در کمتر از یک‌سال پس از آنکه از سایه بیرون آمد، بازداشت شد. اما با وجود گذشت 10 ماه از بازداشت، بابک زنجانی همچنان در صدر خبرها باقی مانده و ظاهرا قرار نیست به این زودی‌ها صفحه نخست رسانه‌های ایران را ترک کند. هر روز برگه‌های جدیدی از پرونده پیچیده زنجانی رو می‌شود. بابک زنجانی ما را با خود وارد هزارتویی کرده که بیرون آمدن از دالان‌های تنگ و تاریک آن، ساده نیست. اما آیا می‌توان با وی تا انتهای دهلیز پیچ‌درپیچ رفت یا خیر؟

رویارویی با رخدادهایی که اجزای آن همانند پازل، تکه‌تکه تکمیل می‌شود؛ بخشی از زندگی روزمره مردمی است که در خاورمیانه زندگی می‌کنند، شاید برای کسانی که بیرون از این منطقه زندگی می‌کنند اتفاقات این بخش از جهان همانند داستان «آلیس در سرزمین عجایب» پر از شگفتی باشد اما برای کسانی که این داستان‌ها را با گوشت و پوست خود لمس می‌کنند، هیجان و دلشوره‌ای پایان‌ناپذیر است. تنها در سرزمین عجایب ممکن است که مرد 40 ساله جوانی در کمتر از چند سال چنان سرمایه بزرگی را در دست بگیرد.

در جست‌وجوی اقوام نجادی

جست‌وجویمان با تلاش برای یافتن اسامی دوستان و اقوام نجادی در داخل و خارج ایران آغاز شد. به تعداد زیادی از اسامی رسیدیم، اما بسیاری از این افراد حاضر به گفت‌وگو نبودند.

مردی از اقوام حسین نجادی که در بوشهر زندگی می‌کند در پاسخ به سوالی در مورد دلیل قتل او، کوتاه و بریده‌بریده می‌گوید: «... ببخشید. خیلی دیر شروع کردید. اون موقعی که باید مطبوعات راجع به ایشون می‌نوشتند هیچ‌کاری نکردند.» در پاسخ می‌گویم: «به‌هرحال هیچ‌وقت برای یافتن حقیقت دیر نیست»، پاسخ می‌دهد: «وقتی که لازم بود در مورد ترور دکتر تحقیق بشه از جانب مطبوعات و مسئولان این اتفاق نیفتاد.» در نهایت، وقتی با پافشاری ما مواجه می‌شود، می‌گوید: «اجازه بدهید با خانواده در این مورد مشورت کنم.» اما دیگر پاسخ تماس‌ها را نمی‌دهد.

«احمدصالح حریری»، بانکدار مالزیایی که در عربستان سعودی کار می‌کند، در پاسخ به پرسش‌های «شرق» می‌گوید: «نجادی در حوزه‌هایی مانند سرمایه‌گذاری، مشاوره مالی، مالکیت و ادغام، کار می‌کرد. به گفته یکی از دوستان نزدیک نجادی او درگیر یک معامله زمین بود و در آن تند رفت.» حریری می‌گوید که سرش شلوغ است و برای روز بعد قول گفت‌وگو می‌دهد، اما احمد حریری هم دیگر پاسخی به پیام‌ها نمی‌دهد.

در جست‌وجو میان نزدیکان نجادی به‌سرعت متوجه می‌شویم که این مرد، میان آشنایان و اقوامش محبوبیت زیادی دارد. همه از او به خوبی و نیکوکاری و مهربانی، یاد می‌کنند. بتول، یک زن جوان بحرینی و از اقوام دور نجادی است. به زبان فارسی و انگلیسی مسلط است، اما نوشتن به فارسی برایش سخت است، سوال‌ها به فارسی پرسیده می‌شود و او به انگلیسی پاسخ می‌دهد. بتول می‌گوید: «به ما گفتند که عموحسین به‌خاطر یک معامله بزرگ کشته شد اما هیچ‌کس آن را باور نکرد. ما می‌دانستیم که موضوع بزرگ‌تر از اینهاست. عموحسین راز‌های زیادی در مورد آدم‌ها می‌دانست، حتی به‌خاطر این رازها، ممکن بود، کسانی در بحرین بخواهند عموحسین را بکشند.» او اضافه می‌کند: «هیچ دلیل منطقی‌ای به ما گفته نشد، اما مطمئنا آدم بزرگی پشت قتل عموحسین است. به ما گفته شد که «مافیا» در قتل عموحسین نقش داشته است.»

بتول تعریف می‌کند که در خانواده آنها شایع شده که هدف قاتلان، کشتن همسر مالزیایی حسین نجادی بوده است. «قاتلان می‌خواستند «می» را بکشند نه عموحسین را.» اما ظاهرا «می» فقط یک‌زن خانه‌دار بوده و نمی‌توانسته انگیزه قتل در «مافیا» ایجاد کند. وقتی از بتول می‌پرسم که بابک زنجانی را می‌شناسد؛ به فارسی می‌نویسد: «فساد». بتول در گفت‌وگو‌های بعدی ظاهرا حرف دیگری برای گفتن ندارد.

روایت دوست دوران کودکی

یکی از دوستان دوران کودکی حسین نجادی که خود را احمد هاشم‌زاده معرفی می‌کند، می‌گوید: «حسین مرا برادرش معرفی می‌کرد.» هاشم‌زاده در بحرین به دنیا آمده اما 30 سال است که در «نیوزیلند» زندگی می‌کند: «حسین در همسایگی منزل ما در بحرین به دنیا آمد و در ضمن فامیل مادرم بود. تعجب کردم که تمام روزنامه‌ها نوشته بودند نجادی در ایران، به دنیا آمده، اما این صحیح نیست.» نکته او شاید درست باشد، اما آنگونه که نجادی در کتاب خود - «دریا و صخره‌ها» - اشاره کرده، والدینش ایرانی بوده‌اند و پیش از تولد او از بوشهر و «سیراف» به بحرین مهاجرت کرده‌اند.

هاشم‌زاده که آخرین‌بار حسین نجادی را در آوریل 2012 در «کوالالامپور» ملاقات کرده، می‌گوید: «چندروز قبل از کشته‌شدن حسین قرار گذاشتیم که به دیدن من در «نیوزیلند» بیاید. اما یکی از دوستان مشترک ما در «کوالالامپور» به من زنگ زد و گفت او مقابل یک معبد به قتل رسیده است.» هاشم‌زاده معتقد است «دولت مالزی هیچ پاسخ روشنی در مورد علت قتل حسین نداد. بیشتر آن چیزی که روزنامه‌های مالزیایی در این مورد نوشتند برای من بی‌معنا بود. گفته می‌شد به این مرد (قاتل) برای کشتن حسین پول پرداخت شده، پس چرا دولت مالزی این ارتباط را دنبال نکرد؟ قاتل اعتراف کرده کسی که به او پول پرداخته، ساکن استرالیا است، سوال اینجاست که چرا در این مورد از مقامات استرالیایی سوال نشده و چرا مالزی درخواست تحقیق در این مورد نکرده است؟ به‌نظر من چیزی در این میان درست نیست. یک‌نفر باید در مالزی در این مورد پاسخگو باشد.»

نجادی در زندان «آل‌خلیفه»

هاشم‌زاده می‌گوید: «حسین یک متفکر نیکوکار بود. هنگامی که حسین از زندان بحرین آزاد شد برای کار و زندگی به مالزی رفت.» وقتی از او می‌پرسم که چرا حسین نجادی به زندان رفته، می‌گوید: «مگر کتاب زندگینامه او را نخوانده‌اید؟»

اشاره او به کتاب «دریا و صخره‌ها» زندگینامه حسین نجادی است که توسط خود او نوشته شده است. روی جلد این کتاب، این کلمات نقش بسته است: «زندگینامه، نفت، سیاست و عدالت.» هاشم‌زاده می‌گوید به حسین نجادی تهمت زدند: «حسین، در آن زمان، مدیر بانکی در بحرین بود. یکی از اعضای خانواده حاکم بحرین، چندمیلیون از بانک قرض گرفته بود، اما این پول را به بانک برنگرداند، پس از یک یا دوسال، همان مرد باز هم درخواست پول بیشتری از حسین کرد، اما حسین درخواست او را رد کرد. همین موضوع باعث کینه این شیخ بحرینی به حسین شد. چندوقت بعد دولت بحرین حسین را به سرقت پول از بانک متهم کرد.» هاشم‌زاده می‌گوید: «با توجه به قانون بحرین در آن زمان، حسین به یک سال زندان محکوم شد. او مجاز به داشتن وکیل یا ملاقات با خانواده‌اش نبود. مدت حبس حسین، بار‌ها و بار‌ها تمدید شد. هفت سال در زندان بود و سپس آزاد شد. بعد از آزادی هم پاسپورتش را گرفته بودند و نمی‌توانست بحرین را ترک کند. پس از آزادی او در سال 1993 من به دیدن او به بحرین رفتم بنابراین فکر می‌کنم حسین حدوداً سال 1986 زندانی شد. پدر حسین، شناسنامه ایرانی داشت اما نام حسین در آن نبود. سفیر ایران در بحرین به او گفت می‌تواند با شناسنامه پدرش برای او پاسپورت ایرانی صادر کند و این همان چیزی بود که حسین می‌خواست. او به ایران آمد و از آنجا به مالزی رفت.»

وقتی در مورد ارتباطات کاری حسین نجادی از هاشم‌زاده می‌پرسم، می‌گوید اصلاً در جریان روابط کاری او نبوده اما مردی ایرانی را می‌شناسد که در «اوکلند» زندگی می‌کند. او نزدیک به سه‌سال با حسین کار کرده و از دوستان نزدیک حسین است که با او رفت‌وآمد خانوادگی داشته است. هاشم‌زاده وعده می‌دهد «با این مرد تماس می‌گیرم و از او می‌خواهم که به شما کمک کند.»

فردای آن روز هاشم‌زاده پیام گذاشته بود: «دوست حسین، حاضر به مصاحبه با شما نیست. می‌گوید بهتر است که شما با پسر حسین صحبت کنید. «پاسکال»، شریک کاری پدرش بود. او پدر خود را تحسین می‌کرد و پس از مرگ پدرش، ویران شده است.» او در ادامه شماره تماس و «ایمیل» پسر نجادی را گذاشته بود. هاشم‌زاده در مورد احتمال ارتباط قتل حسین نجادی با فعالیت‌های بابک زنجانی می‌گوید: «همیشه احساس می‌کردم پشت این ماجرا، چیزی بیشتر از یک قاتل مالزیایی - چینی است. این دنیای دیوانه همچنان درگیر آدم‌های دیوانه است.» اما تاکید می‌کند: «من حسین را می‌شناسم. او هرگز به دنبال معاملات کثیف نمی‌رفت. معاملات کثیف برای او مثل بوی بد یک موش مُرده آزاردهنده بود. او مردی نبود که به‌دنبال شهرت باشد. گمان نمی‌کنم که بابک زنجانی ارتباطی با حسین داشته باشد. او یک بازنده است و حسین به امثال او نزدیک نمی‌شد. فکر می‌کنم باید ماجرای قتل حسین را از طریق «اینترپل» و دولت استرالیا دنبال کنید.»

پدر به روایت پسر

«پاسکال نجادی»، پسر حسین‌احمد نجادی از تحقیق در مورد مرگ پدرش استقبال می‌کند. «پاسکال»، در حال حاضر، رئیس و مدیر اجرایی گروه «نجادی و همکاران» است که قبلاً با عنوان «AIAK» شناخته می‌شد. او در اولین «ایمیل»، متن گفت‌وگوی منتشرشده‌اش با روزنامه بحرینی «گلف‌دیلی‌نیوز» را ارسال می‌کند.

در این گفت‌وگو که در روز پنجشنبه 11 سپتامبر 2014 منتشر شده، «پاسکال» مقامات استرالیایی را به قصور و تظاهر به ناکامی در دستگیری فردی که مظنون به برنامه‌ریزی این ترور بود، متهم می‌کند. «پاسکال» اعلام می‌کند اطلاعاتی دارد که از طریق مشاوران امنیت روسی به‌دست آورده که طراح این ترور با وجود صدور حکم بازداشت او توسط «اینترپل» از استرالیا به «شانگهای» سفر کرده است. او به «گلف‌دیلی‌نیوز» گفته است: «من واقعا امیدی به مقامات استرالیایی ندارم. چطور به این فرد اجازه داده شده که با یک پرواز عادی و بدون هیچ مشکلی به «شانگهای» برود. چگونه با وجود هشدار «اینترپل» او موفق به فرار شده؛ لازم است این موضوع بررسی شود. چگونه به متهم مغز متفکر این قتل اجازه داده شد از فرودگاه بین‌المللی استرالیا به چین پرواز کند؟»

پسر نجادی می‌گوید: «هیچ‌چیز نمی‌تواند پدر من را بازگرداند اما من امیدوارم تلاش‌ها به دستگیری مغز متفکر این قتل منجر شود که مردی چینی است که از مالزی فرار کرده است.»

همان ابتدا برای «پاسکال» شرح می‌دهم که یکی از مقامات ایرانی گفته است میان قتل پدر او و بابک زنجانی ارتباطی وجود دارد و سپس سوالات را ارسال می‌کنم:

- قبل از قتل پدرتان شما با او همکار بودید؟

پاسکال: من نایب رئیس بودم و تمام کارهای تجاری ما در اروپا، سوئیس و فدراسیون روسیه در دست من بود.

- آیا شما چیزی در مورد زنجانی شنیده‌اید؟ آیا پدر شما زنجانی یا بانک او را می‌شناخت؟

پاسکال: من فقط می‌دانم پدرم یک مجوز برای بانک متعلق به یک مرد ایرانی از طریق بانک «معاملات» اندونزی خریده است. در واقع؛ بانک «معاملات» اندونزی فروشنده بوده و پدر من فقط واسطه خریدار و فروشنده این معامله بوده است. اما نمی‌دانم نام دقیق بانکدار ایرانی چه بوده است.

- بابک زنجانی دو بانک داشته؛ «اولین بانک سرمایه‌گذاری اسلامی» و «بانک ارزش». آیا شما یا پدرتان ارتباط کاری با این دو بانک داشته‌اید؟

پاسکال: غیر از مساله فروش مجوز ما هرگز ارتباط دیگری با این بانک نداشته‌ایم. اما من شنیدم صاحب این بانک، پول زیادی دزدیده است. من شایعات زیادی در مالزی شنیدم اما هرگز با این مرد ملاقات نکرده‌ام.

پاسکال می‌پرسد: چه کسی می‌تواند اطلاعات بیشتری به ما بدهد تا متوجه شویم چرا پدر من به‌طرز وحشیانه‌ای در روز روشن و بدون هیچ اخطار قبلی کشته شد؟ آیا من هم در خطر هستم؟ آیا ممکن است پدر من به دستور آمریکا کشته شده باشد؟

در «ایمیل»‌های بعدی؛ «پاسکال» با اطمینان می‌گوید پدرش با بابک زنجانی ارتباطی نداشته و تنها در فروش مجوز به یکی از بانک‌های زنجانی نقش واسطه داشته است. «پاسکال» بارها و بارها تاکید می‌کند چطور ممکن است سرویس اطلاعاتی استرالیا اجازه دهد مغز متفکر قتل، از فرودگاه بین‌المللی «سیدنی» به «شانگهای» برود. سرانجام قول می‌دهد «ایمیل»‌های پدرش را چک کند تا شاید سرنخی پیدا کند.

توصیه مشاوران امنیتی روس

در «ایمیل» بعدی، «پاسکال» سه «فایل» می‌فرستد و می‌نویسد: «اطلاعات پیوست، از طریق فردی قابل اعتماد به من داده شده است. من همه‌چیز را چک کردم. پدر من هیچ ارتباطی بعد از فروش مجوز بانک با بابک نداشت. پدر من واسطه میان فروشنده و خریدار بوده و هیچ ارتباط دیگری با بابک نداشته است. من فکر نمی‌کنم پدرم به‌خاطر فروش یک مجوز ساده بانک به قتل رسیده باشد و دوباره تاکید می‌کنم لطفا بررسی کنید چگونه ممکن است که استرالیا و «اینترپل» شکست خورده باشند.» و یک‌بار دیگر می‌پرسد: «آیا پدر من به دستور آمریکا کشته شده است؟»

پاسکال می‌نویسد: «مقامات امنیتی استرالیا می‌دانستند مغز متفکر این قتل کجا زندگی می‌کند و دو بچه مدرسه‌ای دارد با این حال اجازه می‌دهند که او برود.» وقتی از او می‌پرسم که چرا فکر می‌کند آمریکا در این قتل نقش داشته و چرا بعد از قتل پدرش، شرکت را به طور کامل به روسیه منتقل کرده است، پاسخ می‌دهد: «باید یک دست قدرتمند در کار باشد؛ قدرتی که توانسته قوانین «اینترپل» و سرویس امنیتی استرالیا را منحرف کرده تا مغز متفکر این قتل از فرودگاه بین‌المللی استرالیا به «شانگهای» پرواز کند. من در 29 جولای 2013 هنگامی که پدرم در روز روشن و وسط شهر «کوالالامپور» ترور شد، در «مسکو» بودم. مشاوران امنیتی من در «مسکو» به من توصیه کردند در روسیه بمانم. ما نمی‌دانیم چرا پدر من به این شکل و همانند یک ترور کشته شده است. از سوی دیگر، من استراتژی کاری خودم را در روسیه دارم که دارای اهداف بلندمدت و موفقی است.»

علیرضا زیباحالت‌منفرد کیست؟

یکی از فایل‌هایی که «پاسکل» فرستاده، ظاهراً متن قرارداد فروش بانک «ارزش» است. در متن این سند آمده است:

«چهار میلیون دلار آمریکا (معادل 43،052،000،000 روپیه و تقریبا معادل سه میلیون و 500 هزار یورو) به بانک معاملات اندونزی برای خرید مجوز بانک «ارزش» پرداخت شده است. در بخشی از متن این قرارداد آمده است: «علیرضا زیبا‌حالت‌منفرد به‌عنوان صاحب امضای مجاز در تمام مراحل قانونی و حقوقی به نیابت از بانک ارزش تعیین می‌شود. جست‌وجوی نام علیرضا زیبا‌حالت در اینترنت نشان می‌دهد او مدتی یک وب‌سایت نفتی به ثبت رسانده است.»

هزارتوی بانک «ارزش»

بابک زنجانی یک‌بار در گفت‌وگویی با هفته‌نامه «آسمان»، پیرامون دارایی‌های خود، نام بانک «ارزش» را نیز آورده بود. رسانه‌های تاجیکستان هم به نقل از بابک زنجانی نوشته‌اند که او دارای بیش از 70 شرکت، از جمله شرکت هلدینگ توسعه سورینت قشم، «اولین بانک سرمایه‌گذاری اسلامی» (First Islamic Investment Bank) در مالزی، سهامدار شرکت هواپیمایی انور ترکیه، موسسه مالی‌اعتباری در امارات و بانک «ارزش» تاجیکستان است. قبل از دستگیری بابک زنجانی، رسانه‌ها ادعا کرده بودند او بدهی بیش از دو میلیارد دلاری خود به وزارت نفت ایران را از طریق بانک ملی تاجیکستان پرداخت کرده است. اما بانک ملی تاجیکستان روز دهم دی ‌92 پس از بازداشت زنجانی مدعی شد هیچ‌گونه ارتباطی با بابک زنجانی، میلیاردر ایرانی، نداشته است.

«عبدالغفار قربان‌اف»، مسئول‌دفتر مطبوعاتی بانک ملی تاجیکستان به خبرنگاران گفت: «سندی که برای نشان‌دادن ارتباط میان میلیاردر ایرانی و بانک مذکور توسط زنجانی به پارلمان ایران ارائه ‌شده، جعلی است.»

چرا دبیرکل اینترپل تشویق شد؟

«پاسکال نجادی» در آخرین «ایمیل» ارسالی خود، لینک خبری از «آسیانیوز» برایم می‌فرستد که در آن نوشته شده: «دبیرکل اینترپل برای خدمات برجسته‌اش مدال افتخار دریافت کرد.» در این خبر آمده است این مدال به دلیل ترویج همکاری میان سازمان‌های اجرایی قانون در سراسر جهان به «رونالد نوبل» دبیرکل «اینترپل» اهدا شد و «تونی تن‌کنگ‌یام»، رئیس‌جمهوری سنگاپور در تاریخ یکم اکتبر 2014 در یک مراسم تشریفاتی از دبیرکل اینترپل آقای رونالد نوبل بابت زحماتش تقدیر شد. پاسکال در ایمیل خود می‌نویسد: «این موضوع عجیب است چرا برای شکست در پیگیری پرونده پدرم به او پاداش می‌دهند؟»