صراط: مهدی نصیری مدیر مسئول فصلنامه معرفتی سمات در یکی از شبکههای اجتماعی خود در مورد علی شریعتی نوشت.
شریعتی از تاثیرگذاران و تاثیر پذیرفتگان از اسلام شناسی معاصر است. اسلامی که بیانگر جامعیت دین نیست و تنها به برشهایی از اسلام اکتفا کرده و از برشهای فراوان دیگری غفلت کرده است. شریعتی تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی و حال و هوای دهه چهل و پنجاه ایران و جهان همه چیز را از منظر مبارزه می بیند و مبارزه برای او میزان الموازین است لذا نمی تواند همکاری مجلسی با حکومت پادشاهی صفویه را درک کند و برتاید.
اطلاعات شریعتی از قرآن و اسلام و سیره اهل بیت علیهم السلام اندک و برشی است. او با سیره امام حسین علیه السلام و عاشورا آشنا است (اگر چه می توان نشان داد در همین مورد هم ناقص و برشی است) اما از سیره های دیگر امامان علیهم السلام که آکنده از تقیه و مداهنه و مدارات با حکام جور است، بی اطلاع است و اگر روایتی هم در این زمینه شنیده باشد انگ جعل بر آن می زند چرا که با پارادایم فکری او و روزگار او جور در نمی آید.
شریعتی شیفته مبارزه بما هو مبارزه حتی از نوع مارکسیستی و چه گوارایی اش است. او گاندی به قول خودش آتش پرست و نیز ابوحنیفه و احمد بن حنبل (امام وهابیان) را به خاطر این که صرفا در مقاطعی مبارزاتی با برخی حاکمان داشته اند ـ اگر چه ترویج مذهب حنفی و حنبلی توسط خلفای جائر عباسی صورت گرفته باشد ـ بر مرحوم مجلسی و بسیاری دیگر از عالمان شیعه ترجیح می دهد!
شریعتی آن قدر غرق در اندیشه مبارزه است که نمی تواند بر حکمت تقیه امامان شیعه و علمای شیعه در طول تاریخ در برابر حکومتهای جور وقوف پیدا کند و دریابد که یکی از رموز ماندگاری شیعه تا به امروز با وجود این همه دشمن، همین سیاست ورزی حردمندانه اهل بیت و عالمان شیعی بوده است و نه قیامهای کور و مبارزات احساسی. مجلسی و برخی دیگر از علمای شیعه مانند محقق کرکی و شیخ بهایی و شیخ حرعاملی و .... با نزدیک شدن به صفویه و همکاری با آنها بزرگترین خدمات را نه تنها در حق تشیع بلکه در حق ایران باعث شدند.
ایران پیش از عصر صفوی ـ به خاطر دست اندازی های مغولان و درگیریهای داخلی دامنه دار حکومتهای قومی و محلی ـ وضعیتی بسیار آشفته و آسیب پذیر داشت. و این در حالی بود که خلافت عثمانی به شدت چشم طمع به ایران داشت.
شریعتی از تاثیرگذاران و تاثیر پذیرفتگان از اسلام شناسی معاصر است. اسلامی که بیانگر جامعیت دین نیست و تنها به برشهایی از اسلام اکتفا کرده و از برشهای فراوان دیگری غفلت کرده است. شریعتی تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی و حال و هوای دهه چهل و پنجاه ایران و جهان همه چیز را از منظر مبارزه می بیند و مبارزه برای او میزان الموازین است لذا نمی تواند همکاری مجلسی با حکومت پادشاهی صفویه را درک کند و برتاید.
اطلاعات شریعتی از قرآن و اسلام و سیره اهل بیت علیهم السلام اندک و برشی است. او با سیره امام حسین علیه السلام و عاشورا آشنا است (اگر چه می توان نشان داد در همین مورد هم ناقص و برشی است) اما از سیره های دیگر امامان علیهم السلام که آکنده از تقیه و مداهنه و مدارات با حکام جور است، بی اطلاع است و اگر روایتی هم در این زمینه شنیده باشد انگ جعل بر آن می زند چرا که با پارادایم فکری او و روزگار او جور در نمی آید.
شریعتی شیفته مبارزه بما هو مبارزه حتی از نوع مارکسیستی و چه گوارایی اش است. او گاندی به قول خودش آتش پرست و نیز ابوحنیفه و احمد بن حنبل (امام وهابیان) را به خاطر این که صرفا در مقاطعی مبارزاتی با برخی حاکمان داشته اند ـ اگر چه ترویج مذهب حنفی و حنبلی توسط خلفای جائر عباسی صورت گرفته باشد ـ بر مرحوم مجلسی و بسیاری دیگر از عالمان شیعه ترجیح می دهد!
شریعتی آن قدر غرق در اندیشه مبارزه است که نمی تواند بر حکمت تقیه امامان شیعه و علمای شیعه در طول تاریخ در برابر حکومتهای جور وقوف پیدا کند و دریابد که یکی از رموز ماندگاری شیعه تا به امروز با وجود این همه دشمن، همین سیاست ورزی حردمندانه اهل بیت و عالمان شیعی بوده است و نه قیامهای کور و مبارزات احساسی. مجلسی و برخی دیگر از علمای شیعه مانند محقق کرکی و شیخ بهایی و شیخ حرعاملی و .... با نزدیک شدن به صفویه و همکاری با آنها بزرگترین خدمات را نه تنها در حق تشیع بلکه در حق ایران باعث شدند.
ایران پیش از عصر صفوی ـ به خاطر دست اندازی های مغولان و درگیریهای داخلی دامنه دار حکومتهای قومی و محلی ـ وضعیتی بسیار آشفته و آسیب پذیر داشت. و این در حالی بود که خلافت عثمانی به شدت چشم طمع به ایران داشت.