صراط: بازی با سوریه در تهران مساوی شده بود و اگر بازی مقابل کرهجنوبی را واگذار میکردیم وضعیت صعودمان به جام ملتهای آسیا به خطر میافتاد.
من در بازی با سوریه حضور نداشتم و خود را برای بازی مقابل کره جنوبی به تهران رساندم تا با تیم راهی سئول شویم.
کرهایها تیم بسیار آمادهای داشتند و بازی سرعتی را در دستور کار خود قرار داده بودند. هدف ما در آن مسابقه بیشتر کنترل بازی بود. در آن بازی از نظر بدنی کاملا آماده بودم و در وضعیت خوبی قرار داشتم، اما از لحاظ روحی نه، چون چند روز قبلاش پسر برادرم از دنیا رفته بود و زمانی که من به تهران آمدم این موضوع را به من گفتند.
مشکلی که ما همیشه در کشورهایی مثل کره داریم، تغییر زمان خواب است و این معمولا در سفر به کشورهای آسیای شرقی رخ میدهد. درست در آخرین دقیقه نیمه نخست گل خوردیم و این یعنی بدترین زمان ممکن برای دریافت گل آن هم در زمین میزبان.
در نیمه دوم باز هم بازی در اختیار کرهایها بود و آنها حملات پراکندهای را روی دروازه ما شکل میدادند. بازی رو به اتمام بود که مهدی مهدویکیا توپ را در میانه میدان تصاحب کرد. این میتوانست آخرین حمله ما باشد. بازی در وقتهای تلف شده دنبال میشد.
مهدی در آن لحظه بسیار هوشمندانه عمل کرد. اگر میخواست پاس عرضی بدهد و بازی با پاسکاری ادامه پیدا کند، وقت بازی تمام میشد. او توپ را پشت دفاع حریف انداخت. مدافع کرهای زمانی که داشت به سمت توپ میرفت، دید که من در حال نزدیک شدن به او از سمت راست هستم. این موضوع در زمان کوتاهی اتفاق افتاد و من میدانستم که او دیگر زمانی ندارد که بخواهد بازهم موقعیت من را ببیند. بنابراین تغییر جهت دادم و حدس میزدم که بخواهد توپ را کنترل کند. بنابراین بدنم را بین او و توپ قرار دادم و خیلی سریع و کوتاه نگاهی به دروازه انداختم. در آن لحظه به نظرم کوتاهترین و بهترین راه یک ضربه چیپ از بالای سر دروازهبان بود. هرچند که میدانستم ریسکاش بالاست و احتمال دارد که توپ وارد دروازه نشود، اما باید در نظر میگرفتم که دیگر زمانی باقی نمانده بود. به همین خاطر ضربه را زدم و ... گل! همه این فعل و انفعالات در زمان کوتاهی انجام شد.
یادم میآید یک بار پیش از این در بازیهای انتخابی جام جهانی 2006 آلمان هم در ثانیههای پایانی بازی با پاس مهدی مهدویکیا موفق شدم گل برتری به قطر را بزنم و این بار هم دوباره چنین چیزی اتفاق افتاد، البته مقابل کرهجنوبی.
زدن این گل برایم یک درس هم بود. اینکه باید همیشه امیدوار بود، تلاش کرد و منتظر فرصت ماند، حتی اگر در دقایق و ثانیههای پایانی یک بازی باشد و در لحظاتی که کاملا ناامید شده باشید.
امیدوارم تیم ملی در بازی پیش رو مقابل کرهجنوبی موفق باشد و بتواند به پیروزی برسد.
من در بازی با سوریه حضور نداشتم و خود را برای بازی مقابل کره جنوبی به تهران رساندم تا با تیم راهی سئول شویم.
کرهایها تیم بسیار آمادهای داشتند و بازی سرعتی را در دستور کار خود قرار داده بودند. هدف ما در آن مسابقه بیشتر کنترل بازی بود. در آن بازی از نظر بدنی کاملا آماده بودم و در وضعیت خوبی قرار داشتم، اما از لحاظ روحی نه، چون چند روز قبلاش پسر برادرم از دنیا رفته بود و زمانی که من به تهران آمدم این موضوع را به من گفتند.
مشکلی که ما همیشه در کشورهایی مثل کره داریم، تغییر زمان خواب است و این معمولا در سفر به کشورهای آسیای شرقی رخ میدهد. درست در آخرین دقیقه نیمه نخست گل خوردیم و این یعنی بدترین زمان ممکن برای دریافت گل آن هم در زمین میزبان.
در نیمه دوم باز هم بازی در اختیار کرهایها بود و آنها حملات پراکندهای را روی دروازه ما شکل میدادند. بازی رو به اتمام بود که مهدی مهدویکیا توپ را در میانه میدان تصاحب کرد. این میتوانست آخرین حمله ما باشد. بازی در وقتهای تلف شده دنبال میشد.
مهدی در آن لحظه بسیار هوشمندانه عمل کرد. اگر میخواست پاس عرضی بدهد و بازی با پاسکاری ادامه پیدا کند، وقت بازی تمام میشد. او توپ را پشت دفاع حریف انداخت. مدافع کرهای زمانی که داشت به سمت توپ میرفت، دید که من در حال نزدیک شدن به او از سمت راست هستم. این موضوع در زمان کوتاهی اتفاق افتاد و من میدانستم که او دیگر زمانی ندارد که بخواهد بازهم موقعیت من را ببیند. بنابراین تغییر جهت دادم و حدس میزدم که بخواهد توپ را کنترل کند. بنابراین بدنم را بین او و توپ قرار دادم و خیلی سریع و کوتاه نگاهی به دروازه انداختم. در آن لحظه به نظرم کوتاهترین و بهترین راه یک ضربه چیپ از بالای سر دروازهبان بود. هرچند که میدانستم ریسکاش بالاست و احتمال دارد که توپ وارد دروازه نشود، اما باید در نظر میگرفتم که دیگر زمانی باقی نمانده بود. به همین خاطر ضربه را زدم و ... گل! همه این فعل و انفعالات در زمان کوتاهی انجام شد.
یادم میآید یک بار پیش از این در بازیهای انتخابی جام جهانی 2006 آلمان هم در ثانیههای پایانی بازی با پاس مهدی مهدویکیا موفق شدم گل برتری به قطر را بزنم و این بار هم دوباره چنین چیزی اتفاق افتاد، البته مقابل کرهجنوبی.
زدن این گل برایم یک درس هم بود. اینکه باید همیشه امیدوار بود، تلاش کرد و منتظر فرصت ماند، حتی اگر در دقایق و ثانیههای پایانی یک بازی باشد و در لحظاتی که کاملا ناامید شده باشید.
امیدوارم تیم ملی در بازی پیش رو مقابل کرهجنوبی موفق باشد و بتواند به پیروزی برسد.