صراط: هاشمیان روی وب سایت شخصی اش با عنوان «چند خط به یاد مادر» چنین متنی منتشر کرد: «23 بهمن 1387؛ انگار همین دیروز بود. زمان به تندی میگذرد. بازی ایران و کرهجنوبی در چارچوب بازیهای انتخابی جامجهانی 2010 آفریقایجنوبی. در این همه بازی که انجام داده بودم، این یکی فرق عجیبی داشت. فقط گلهایش یادم است و دیگر هیچ. گلی که جواد نکونام زد و گلی که کرهایها زدند تا بازی یک بر یک شود. روز بازی، هفتم مادرم میشد.
قرار بود شنبه در بوندسلیگا بازی کنم و یکشنبه برای بازی ملی به ایران بیایم. اما مادرم 3 روز پیش از آمدنم به ایران از دنیا رفت. آخرین باری که دیدمش بیماریاش شدت گرفته بود و شیمی درمانی میکرد. مثل همیشه قرآن را بالای سرم گرفت تا از زیرش رد شوم. وقتی داشتم میرفتم، گفت: برگرد. دفعه بعد که بیایی من دیگر نیستم. بیا بغلات کنم برای آخرین بار.
وقتی به تهران برگشتم با علی دایی صحبت کردم که توانایی حضور در این بازی را ندارم. روحیهام خوب نیست. اما بازی ملی بود و باید در آن مسابقه حاضر میشدم. بعد از مراسم سوم مادرم با آقای ابراهیمی سرپرست تیم سر تمرین رفتم و در آن بازی شرکت کردم. بعد از آن بازی یک چیز برایم اتفاق نیفتاد و آن زنگ مادر بود که همیشه بعد از بازیهایم با من تماس میگرفت.»
قرار بود شنبه در بوندسلیگا بازی کنم و یکشنبه برای بازی ملی به ایران بیایم. اما مادرم 3 روز پیش از آمدنم به ایران از دنیا رفت. آخرین باری که دیدمش بیماریاش شدت گرفته بود و شیمی درمانی میکرد. مثل همیشه قرآن را بالای سرم گرفت تا از زیرش رد شوم. وقتی داشتم میرفتم، گفت: برگرد. دفعه بعد که بیایی من دیگر نیستم. بیا بغلات کنم برای آخرین بار.
وقتی به تهران برگشتم با علی دایی صحبت کردم که توانایی حضور در این بازی را ندارم. روحیهام خوب نیست. اما بازی ملی بود و باید در آن مسابقه حاضر میشدم. بعد از مراسم سوم مادرم با آقای ابراهیمی سرپرست تیم سر تمرین رفتم و در آن بازی شرکت کردم. بعد از آن بازی یک چیز برایم اتفاق نیفتاد و آن زنگ مادر بود که همیشه بعد از بازیهایم با من تماس میگرفت.»