جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۸ دی ۱۳۹۳ - ۰۴:۰۷
بهتر نیست به درد مردم بخوریم؟

نامه یک فرزند شهید به علی مطهری

اسم ما فرزند شهید است و این اسم هم به تو که نماینده مردم هستی گفته میشود و هم به من که عکاس و خبرنگاری در کف خیابانهای تهران هستم گفته میشود. ضمناً جمله این کجا و آن کجا در مورد ما مصداقی ندارد، چون هم من میدانم چرا و هم تو میدانی چرا پس نیازی نیست بیشتر خودم و تو را معطل کنم.
کد خبر : ۲۲۱۵۲۸
صراط: نامه علی قنبرلو فرزند شهید قنبرلو، بدین شرح است:

جناب آقای علی مطهری صباح الخیر، ای آیت الله زاده صباح الخیر، ای نماینده مجلس شورای اسلامی صباح الخیر، ای فرزند شهید صباح الخیر تا الان اگر بیدار نشدی شب بخیر!. اگر هم بیدار شدی چشم و گوشت را باز کن و به حرفهای یک فرزند شهیدگوش کن . من و امثال من زجر و بدبختی این سالهای بدور از پدر را تحمل نکردیم تا تو و امثال تو بر روی خون پدران ما رژه بروی و هر چه دلت میخواهد انجام دهی، آنهم در صحن علنی مجلسی که آجرهایش هم از پول مردم ساخته شده و کمی تا قسمتی هم به دنبال کار مردم است!.

شاید فکر کنی با این نامه قصد خود بزرگ کنی دارم یا عشق معروف شدن ولی بدان هزاران اینگونه معروف شدن را فدای گمنامی ام میکنم.

علی آقا! اگر از فعلهای مفرد استفاده میکنم به خاطر این است که فرزند شهید هستی و تو را از جنس خودم میدانم گفتم اگر از ادبیات تشریفاتی معمول استفاده کنم شاید نتوانم جان کلامم را برسانم ، و اینگونه کف بازاری نوشتم تا شاید بتوانم تو را متقاعد به منکر بودن عملت بکنم.

داداش گلم چشمانت را باز کن و صفحه مونیتور تبلتت را با دقت بنگر واین حرفهایم را به دقت بخوان :

اسم ما فرزند شهید است و این اسم هم به تو که نماینده مردم هستی گفته میشود و هم به من که عکاس و خبرنگاری در کف خیابانهای تهران هستم گفته میشود. ضمناً جمله این کجا و آن کجا در مورد ما مصداقی ندارد، چون هم من میدانم چرا و هم تو میدانی چرا پس نیازی نیست بیشتر خودم و تو را معطل کنم .

ما نمیتوانیم گذشته خود را پاک کنیم و به آینده شبه انگیز وا بمانیم که روزی فلان چیز فلان شود و موسوی رئیس جمهور شود و کروبی معاون اولش گردد پست وزارت آموزش و پرورش به دستم بیافتد فلان کار را میکنم و این میکنم و آن میکنم و یا بالاتر اگر حصر شکست، موسوی بداند که من طرف داریش را کردم! فرض محال کن که بشود و تو هم از بهترین امکانات برخوردار شوی. آیا به لحظه مرگ و رفتن درون یک متر جا هم اندیشیده ای که در روز قیامت اگر استاد شهید عزیز و آیت الله والامقام (پدربزرگوارت) رودروی تو شد به جای اینکه با مهر به آغوشت بکشد با ناراحتی بگوید خجالت نکشیدی به خاطر دنیایت آخرتت را فروختی . یک لحظه تصور کن چنین باشد آن وقت چه خاکی در دنیای بی خاکی بر سرمان الک کنیم, جمع بستم چون خودم هم مثل شما هستم جایگاه خدمتی تو بیست و مال من پنج است.

اما مورد دیگر اینکه تاکنون وقت داشته ای در مجلس چهارتا پله بالای سرت را بروی جلوی در ورودی وهم صحبت شوی با تحصن کنندگانی که گاهاً با تنها دیدن یک نماینده کلی به زندگی امیدوار میشوند و از تحصن دست برمیدارند آیا از کارتن خوابهایی که شبها سگها را بغل میکنند! تا برای صبح پوچ فردایشان یخ نزنند خبر داری؟. آیا تا کنون به بهشت زهرا رفته ای تا مشکلات و بدبختی مادران و همسران شهدا را که با گرفتاریهای مختلف دست و پنجه نرم میکنند را بشنوی .ان شاء الله که رفته باشی!. راستی علی آقا یک سوال، اگر آقای لاریجانی شوهر خواهر بزرگوارتان نبود و برادرش ریاست دستگاه قضائی را برعهده نداشت و خودت فرزند آیت الله نبودی اینقدر از سران فتنه حمایت میکردی؟

آیا بهتر نیست به جای حمایت از فتنه ای که دل هزاران مادر شهید و هزاران فرزند شهیدی که این انقلاب و این نظام از خون آنها چنین تنومند گشته ، به درد مردم بخوری، نمی شود کاری کنی که به جای اینکه ترور کنندگان پدرشهیدت و قاتلین پدرانمان از ما تعریف و تمجید کنند چهار تا پیر مرد انقلابی وآیت الله حزب اللهی از آدم تعریف کند ویا وقتی وارد محفلی میشوی چهار نفر دعوت کنند تا در صدر آن محفل و مجلس جا بگیری نه اینکه کفش در دست ندانی که چه کنی.

میدانم خیلی کوچه بازاری نوشتم میدانم ولی حضرت عباسی خیلی بغض دارم. یادت هست در مسابقات فوتبال شمیرانات آمدی به دنبال آقازاده ات گفتم بیا یک عکس باهم بگیریم الان بدان پشیمانم کردی حتی به خاطر عکس گرفتن با تو خودم را سرزنش میکنم . ببین چه حالی دارم وقتی فکر میکنم چرا تو را به عنوان نماینده به مجلس فرستادم! باز خدا روح شهید باهنر را شاد کند که فرزندش مهندس باهنر میداند چگونه حفظ ارزش کند ، اما تو که به جای نمایندگی مردم برده فتنه ای ها شده ای و به جای افتخار به نوکری مردم سر افکنده سران فتنه شده ای دیگر امیدی به تو ندارم پس به قول ما آذری های مقیم تهران (تز ساویش گوزیمین گاباغیننان)یعنی دور شو از جلوی چشمم.۲۴/۱۰/۹۳ (علی قنبرلو، فرزند شهید قنبرلو)

منبع: میزان