قصاص، مجازات قتل شبانه
«قصد كشتن نداشتم. ميخواستم دست از سر همسر برادرم بردارد. با هم درگير شديم، طناب انداختم و خفهاش كردم.»اين اقرار مردي است كه از يك سال قبل به اتهام قتل در بازداشت به سر ميبرد. مرد جوان كه كسري نام دارد روز گذشته محاكمه و به قصاص محكوم شد.
بعد از اينكه قاضي عزيزمحمدي رسميت جلسه را اعلام كرد، نماينده دادستان تهران در جايگاه قرار گرفت و در شرح كيفرخواست گفت: متهم پرونده كه از زندان به جلسه دادگاه منتقل شده كسري نام دارد و 35 ساله است.
اين پرونده از بهمنماه سال گذشته به جريان افتاد. مردي به مأموران پليس آگاهي خبر داد كه پسرش گلمحمد از خانه خارج شده و ديگر برنگشته است.
او توضيح داد: گلمحمد كارگر ساختمان بود. خودروي او را در محلي كه قرار بود كار كند پيدا كردم اما از خودش خبري نيست.
كارآگاهان بعد از رديابي تماسهاي گلمحمد، فهميدند كه آخرين بار با مردي به نام كسري تماس گرفته و به او پيامك هم داده است. كسري وقتي بازداشت شد ابتدا گفت كه گلمحمد را نميشناسد و از او خبر ندارد، اما در بازجوييهاي بيشتر به قتل او اقرار كرد.
كسري گفت: چند روز قبل بود كه برادرم به من خبر داد كه گلمحمد به همسرش ريحانه تعرض كرده است. من تصميم به انتقام گرفتم. به بهانه كار ساختمان، با كسري تماس گرفتم و در ساختماني نيمهكاره كه نگهبان نداشت، قرار گذاشتيم. وقتي آمد، گفتم براي چه به همسر برادرم تعرض كردي؟ انكار كرد و گفت او اين كار را نكرده است. درگير شديم و طنابي را كه آماده كرده بودم به دور گردنش انداختم و فشار دادم تا اينكه خفه شد. بعد جسد را به بيابانهاي رباطكريم بردم. گودالي حفر و جسد را دفن كردم و به خانه رفتم.
نماينده دادستان تهران ادامه داد: بعد از اقرارهاي متهم بود كه مأموران راهي محل شدند و جسد گلمحمد را كشف كردند. كسري در بازجوييها به قتل اقرار داشته و صحنه جرم را هم بازسازي كرده است. سلامت رواني او هم از سوي پزشكي قانوني تأييد شده است، بنابراين برايش درخواست صدور حكم قانوني دارم.
سپس اوليايدم گفتند كه خواستهشان قصاص است. پدر مقتول گفت: گلمحمد دو كودك صغير دارد و از طرف آنها هم درخواست قصاص دارم. او ادامه داد: كسري به تنهايي نميتوانست مرتكب قتل شود، چراكه پسرم از او قويتر بود. كسري شب حادثه همراه دو برادرش، گلمحمد را به محل خلوتي برده و او را به قتل رساندهاند.
وقتي كسري در جايگاه قرار گرفت اتهام قتل را انكار كرد و به اوليايدم تسليت گفت.
او توضيح داد: يك سال قبل در محل كارم بودم كه مأموران پليس من را به اتهام قتل بازداشت كردند. گفتند كه آخرين بار با شماره من با مقتول تماس برقرار شده و من در اين ماجرا دخالت دارم در حالي كه آن سيمكارت متعلق به يكي از همكارانم بود.
قاضي گفت: شما در بازجوييها گفتهاي كه سيمكارت را در خيابان پيدا كرده بودي. متهم سكوت كرد.
قاضي گفت: شما در بازجوييها اقرار كردهاي كه همسر برادرت گفته است كه گلمحمد به او تعرض كرده، بهخاطر همين مرتكب قتل شدي و صحنه را هم شرح دادهاي.
متهم گفت: من حرفهايي را كه زدهام قبول ندارم.
قاضي گفت: برادرت در بازجوييها گفته است وقتي ماجراي تعرض گلمحمد را به كسري گفتم، او مرتكب قتل شد. اگر ميدانستم كه قصد قتل دارد مانع ميشدم. متهم جواب داد كه حرفهاي برادرم را هم قبول ندارم.
سپس ريحانه، زني كه قتل بر سر او اتفاق افتاده بود در جايگاه حاضر شد.
او گفت: 18 سال قبل بود كه با گلمحمد آشنا شدم. مغازه او نزديك خانه پدرم بود. چند بار در خيابان مزاحم شد و خواست به حرفش گوش دهم. ميگفت كه به من علاقهمند شده و قصد ازدواج دارد. ماجرا را به خانوادهام خبر دادم و چند سال از آشنايي ما گذشت تا اينكه يك روز تماس گرفت و گفت با دختر ديگري ازدواج كرده است. حالم بد شد. همراه مادرم به خانهشان رفتم و گفتم براي چه در اين سالها من را بازيچه كردهاي. بعد از آن ديگر گلمحمد را نديدم. مدتي كه گذشت در يك مطب كار پيدا كردم و منشي شدم. ماجرا را فراموش كرده بودم تا اينكه يك روز گلمحمد تصادفا به همان مطب آمد. وقتي نگاهمان به هم افتاد به هم ريخت. به هر صورت آن روز از مطب رفت اما مزاحمتهايش شروع شد. مدام تماس ميگرفت و گاهي هم جلوي مطب ميآمد و درخواست دوستي ميكرد. يك روز كه داخل مطب تنها بودم وارد شد و به زور تعرض كرد و رفت. از ترس آبرويم ماجرا را به كسي نگفتم اما دچار افسردگي شديد شدم. بعد از آن بود كه ديگر سر كار نرفتم. وقتي مادرم علت را پرسيد حقيقت را به او گفتم. مادرم خواست به خاطر حفظ آبرو سكوت كنم. او ماجرا را به شوهرم گفته بود. من به خاطر حادثهاي كه اتفاق افتاده بود تحت نظر پزشك بودم تا اينكه از ماجراي قتل با خبر شدم.
زن جوان گفت: من نميدانم چه كسي گلمحمد را كشته است. قاضي گفت: بررسيها نشان ميدهد كه شما بعد از 11 سال با كسري تماس گرفتهاي و درخواست دوستي دادهاي.
زن جوان جواب داد: من گوشيام را گم كرده بودم و احتمالاً كسي كه آن را پيدا كرده و با گلمحمد تماس گرفته است.
قاضي گفت: چطور ممكن است كه يابنده گوشي شما هم منشي يك پزشك باشد، درضمن چرا شما بعد از گم شدن گوشي آن را گزارش نكردي؟ زن جوان گفت: من همه چيز را به خدا واگذار كردهام.
سپس پزشكي كه زن جوان را درمان كرده بود در جايگاه حاضر شد و گفت: وقتي ريحانه همراه مادرش به من مراجعه كرد دچار افسردگي شديد شده بود. در چند جلسه به او مشاوره دادم. شدت بيمارياش آن قدر زياد بود كه احتمال داشت دست به خودكشي بزند. از مادرش خواستم كه داروهايي را كه در خانه نگه ميدارند از دسترس او دور كنند. او به من گفته بود كه چه حادثهاي برايش اتفاق افتاده اما متوجه شده بودم كه رابطه آنها ريشه در آشنايي گذشته دارد. در ادامه كسري بار ديگر مقابل هيئت قضات قرار گرفت و اتهام خودش را انكار كرد.
در ادامه قاضي عزيزمحمدي با اعضاي دادگاه – اصغرزاده، اسلامي، مقدمزهرا و عزيزنژاد- وارد شور شد و كسري را به قصاص محكوم كرد.
منبع: جوان